
.حضرت بهاء الله دین را ازسیاست جدا کرد حضرت عبدالبهاء درسال ۱۹۱۱ درجمع بهائیان لندن یکی از تعالیم بها ئی را چنین بیان فرموده اند دین از سیاست جدا است دین را درامور سیاسی مدخلی نه بلکه تعلق به قلوب دارد نه عالم اجسام روسای دین باید به تقویت وتعلیم نفوس پردازند وترویج حسن اخلاق نمایند ودر امورسیاسی دخالت ننمایند آسمان سیاست به نیّر این کلمه مبارکه که از مشرق اراده اشراق نموده منیر و روشن است ینبغی لکلّ آمر ان یزن نفسه فی کلّ یوم بمیزان القسط و العدل ثمّ یحکم بین النّاس و یأمرهم بما یهدیهم الی صراط الحکمة و العقل . انتهی اینست اسّ سیاست و اصل آن حکیم آگاه از این کلمه استخراج مینماید آنچه سبب راحت و امنیّت و حفظ نفوس و دماء و امثال آنست اگر صاحبان افئده از دریای معانی که در این الفاظ مستور است بیاشامند و آگاه گردند کلّ شهادت میدهند بر علوّ بیان و سموّ آن این فانی اگر آنچه ادراک نموده عرض نماید جمیع گواهی ص ١٠١ دهند بر حکمت بالغه الهیّه اسرار سیاست در این کلمه مکنون و آنچه ناس به آن محتاج در او مخزون این خادم فانی از حق جلّ جلاله سائل و آمل که ابصار عالم را بنور حکمت منوّر فرماید تا کلّ ادراک نمایند آنچه را که الیوم لازم است امروز انسان کسی است که بخدمت جمیع من علی الارض قیام نماید . ”
حضرت موجود میفرماید ” طوبی لمن اصبح قائما علی خدمة الأمم “و در مقام دیگر میفرماید ” لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم . انتهی . فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن و مقصود از اتّحاد و اتّفاق که در کتب انبیاء از قلم اعلی ثبت شده در امور مخصوصه بوده و خواهد بود نه اتّحادی که سبب اختلاف شود و اتّفاق به آن علّت نفاق گردد این مقام اندازه و مقدار است و مقام اعطاءُ کُلّ ذِیْ حَقٍّ حقَّه است طوبی لمن عرف و فاز و یا حسرة للغافلین آثار طبیعت بنفسها بر این شاهد و گواه و هر حکیم بینائی بر آنچه عرض شد مطّلع و آگاه مگر نفوسی که از کوثر انصاف محرومند و در هیماء غفلت و حمیّت جاهلیّه هائم . “حضرت موجود میفرماید ” مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس ص ۱۰۱ سبحان اللّه انسان همیشه توجّهش بعلوّ است و همّتش بلند است همیشه میخواهد که بعالمی اعظم از آن عالمی که هست برسد و بدرجه ای ما فوق درجه ای که هست صعود نماید حبّ علویّت از خصائص انسانست متحیّرم که بعضی فلاسفه امریکا و اروپا چگونه راضی شدهاند که خود را تدنّی بعالم حیوان دهند و ترقّی معکوس نمایند وجود باید توجّهش رو بعلوّ باشد و حال آنکه اگر بخود او بگوئی حیوانی بسیار دلتنگ میشود بسیار اوقاتش تلخ میشود . عالم انسان کجا عالم حیوان کجا کمالات انسان کجا جهالت حیوان کجا نورانیّت انسان کجا ظلمانیّت حیوان کجا عزّت انسان کجا ذلّت حیوان کجا ؟ یک طفل ده ساله عرب در بادیه دویست سیصد شتر را مسخّر میکند بیک صدا میبرد و میآورد فیلی باین عظمت را یک هندوی ضعیف چنین مسخّر مینماید که در نهایت اطاعت حرکت نماید جمیع اشیا در دست انسان مسخّر است طبیعت را مقاومت میکند جمیع کائنات اسیر طبیعتند نمیتوانند از مقتضای طبیعت جدا شوند مگر انسان که مقاومت طبیعت کند طبیعت جاذب مرکز است انسان بوسائطی دور از مرکز میشود در هوا پرواز نماید طبیعت مانع انسان از دخول در دریاست انسان کشتی سازد و در قطب محیط اعظم سیر و حرکت نماید و قس علی ذلک این مطلب بسیار مطوّلست مثلاً انسان در کوه و صحرا کشتی راند و وقوعات شرق و غرب را در یک نقطه جمع کند جمیع این کیفیّات مقاومت طبیعت است . این دریای باین عظمت نمیتواند ذرّه ای از حکم طبیعت خارج شود آفتاب باین عظمت نتواند بقدر سر سوزن از حکم طبیعت خارج شود و ابداً ادراک شؤون و احوال و خواصّ و حرکت و طبیعت انسان نتواند . پس در این جسم باین صغیری انسان چه قوّتیست که محیط بر همه اینهاست این چه قوّه قاهره ایست که جمیع اشیا مقهور او میشوند ؟ ص ۱۴۴ مفاوضات چهارم شهر الملک 10 فوریه الیوم هیکل عدل تحت مخالب ظلم و اعتساف مشاهده میشود . از حقّ جلّ جلاله بخواهید تا نفوس را از دریای آگاهی بی نصیب نفرماید ، چه اگر فی الجمله آگاه شوند ادراک مینمایند که آنچه از قلم حکمت جاری و ثبت شده بمنزله آفتاب است از برای جهان . راحت و امنیّت و مصلحت کلّ در آنست و الّا هر یوم بلای جدیدی ارض را اخذ نماید و فتنه تازهای بر پا شود . انشاء اللّه نفوس عالم موفّق شوند و سرج بیانات مشفقانه را به مصابیح حکمت حفظ نمایند . امید هست که کلّ بطراز حکمت حقیقی که اسّ اساس سیاست عالم است مزیّن گردند . مجموعه آیات الهی جلد اول ص ۳۳۵ و همینطور به نظرم .عد ه ای که در سیاست دخالت نمی کنند میدانند در ذات سیاست نیست که بهترین افراد انتخاب شوند زیرا بهترین افراد نمی خواهند برهم نوعشان حکومت کنند جرج مک دونالد و همچنین ، چو صد آمد ، نود هم پیش ماست … مسیر سیاست و سیاسی بودن با داشتن تقوا و درست کاری در یک جوی نمی رود چرا ما در سیاست دخالت نمی کنیم ؟ چون مردم مهره دست سیا ستمداران هستنند هر طور دلشان بخواهد با این مهره ها بازی میکنند.در نهج البلاغه حضرت علی فرموده اند « اگر تقوا نداشتم بزرگترین سیاست مدار عرب بودم » ونیز از فرامین حضرت بهاءالله به پیروان خود اینست که درسیاست دخالت نکنید چرا که مدنیت الهی که قرار است برجهان حکومت کند یکصد و هفتاد سال پیش دین را از سیاست جدا کرده است . برای مثال فرض کنید ما به تقوا بالاترین نمره که صد است را بدهیم و برای سیاست نهایت نمره را که نود است را در نظر بگیریم آنوقت به قول مولوی .. چو صد آمد نود هم پیش ماست .. به عبارتی دیگر داشتن نمره صد ویا تقوا اجازه داشتن عمری طولانی تر را به ما میدهد که لااقل از یک نقطه برتر؛ شاهد بازی حیله و مکر و دروغگوئی سیاستمداران باشیم ولی اگرنمره نود را بگیریم یعنی در سیاست دخا لت کنیم یعنی آنقدر دیگر عمرکافی برای بدست آوردن نمره صد و تقوا را نخواهیم داشت چون قبل از بدست آوردن آن شکسته خواهیم شد
فرض کنید سیا ست که « نمره نود » است به ما می گوید برای تعقیر, شهرت را عوض کن اما تقوا که « نمره صد است به ما می گوید اگر خودت را عوض کنی دیگر نیازی به عوض کردن شهر خود نداری .. ای کسانی که درسیاست دخالت می کنید آیا نمی دانید مردمی که سیاستمداران فاسد را انتخاب می کنند اگرقربانی هم نباشند شریک جرمند بعد به بهائیان می گوئیم چرا درسیاست دخالت نمی کنید ؟ چرا به جنگ خانمانسوز دفاع مقدس نمی گوئید ؟ چرا به کودتا قیام ملی ویا به قیام ملی کودتا نمی گوئید ؟ چرا به ترور؛ اقدام شهادت طلبانه , چرا قصاص را انتقام چرا انتخابات را انتصا بات می گوئید و این آخری ها می پرسند چرا شما سکوت کرده اید؟ اول ما رسوم وحشی تازیان را احکام الهی نمی دانیم.. دوم شما سکوت کرده اید.. شما می بینید هزاران نفر از مردم به جرم بهائی بودن ازمدرسه ؛ دانشگاه وحتی با تعطیلی کسب وکارشون در ایران مواجه شدند و این شما بودید که سکوت کردید.. چون فراورد دخالت شما درسیاست وشرکت شما درانتخابات نتیجه سکوت در مقابل با همین ظلم بود #تویتر عده ای به اصرار از چرچیل خواستند که سیاست را تعریف کند. چرچیل به ناچار دایره ای کشید و خروسی در آن انداخت و گفت: خروس را بدون آن که از دایره خارج شود، بگیرید! این عده هرچه تلاش کردند نتوانستند و خروس از دایره بیرون می رفت. آخر از چرچیل خواستند که این کار را خود انجام دهد. چرچیل خروسی دیگر کنار خروس اولی گذاشت و این دو شروع به جنگیدن کردند. آنگاه چرچیل دو خروس را از گردن گرفت و بلند کرد و گفت: این سیاست است!
- منتخبی از شعر شاعران
- دوباره میسازمت وطن
- شبکه صدا و سیما و لیست جراید
- روحانیون ارشدی که به جمهوری اسلامی نه گفتند
- جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران
