بزرگان راجع به آخوندها چه گفته اند : نظر زنده ياد احمد کسروی در باب آخوندها زنده ياد احمد کسروی مینويسد: مگر شما ملايان را نميشناسيد؟! آنان دستهاي هستند كه در اين كشور مفت ميخورند و كاري كه از دستشان برميآيد ايستادگي در برابر پيشرفت توده است. هر گامي كه مردم بسوي بهتري بردارند اينان با آن دشمنند كه تا توانند ايستادگي خواهند كرد و سپس رها كرده فراموش خواهند گردانيد. مگر با مشروطه همين رفتار را نكردند و آن خونريزيها را بميان نياوردند؟!.. مگر با دبستانها كه برپا شده بود ساليان دراز دشمني ننمودند؟!.. مگر با ثبت اسناد و دفترهاي رسمي بكشاكش نپرداختند؟!.. مگر با يكساني رخت و كلاه اين رفتار را ننمودند و مايهي خونريزي نگرديدند؟! اين ملايان ساليان دراز با دبستانها دشمني نشان ميدادند و بچهها را «تكفير» ميكردند. اين مردمآزاري ملايان از آنجا برخاسته كه يك كار «مشروعي» در زندگاني تودهاي نميدارند. نه بافندهاند ، نه ريسندهاند ، نه سازندهاند ، نه كارندهاند ، نه دوزندهاند ، نه ميخرند و نه ميفروشند. يك جمله بگويم : هيچكارهاند. قانونها نيز جايي براي ايشان درميان توده باز نكرده و كاري بآنان نداده. خودشان ميگويند : «پيشوايان دينيم و بمردم دين ميآموزيم». ولي اين هم دروغست. زيرا چيزهايي را كه آنان ميآموزند مردم خودشان از پيش ميدانستند. اينست چون كاري نميدارند و بيكار هم نميتوانند نشست بمردمآزاري ميپردازند!.. داستان ملايان با تودهي بدبخت ايران داستان آن مرد بيچيز «نايبحسين» نامست كه چون پير و ناتوان شده بود ، بزنش نان و رخت نميتوانست داد و مهرباني نميتوانست كرد. ولي هر چند روز يك بار كتكش ميزد و دشنامش ميداد. اين كار را ميكرد تا نگويند بيكبار زنش را فراموش كرده و بخود واگزارده. ملايان نيز اين مردمآزاريها را ميكنند تا دانسته شود كه هستند و بيكبار فراموش نگردند. قرآن و اسلام نيز دستاويزي در دست ايشان است. شگفت از شماست كه آنان را تاكنون نشناختهايد و بسخنانشان ارج ميگزاريد و دنبال ميكنيد.
[کد مطلب: 166186][تاريخ انتشار: ششم مهر ۱۳۹۷ برابر با بيست و هشتم سپتامبر ۲۰۱۸][ نسخه مناسب چاپ ] سخنان بزرگان در باره روحانیون
يک فيلسوف تابحال هرگز يک روحانی را نکشته است، درحاليکه روحانيون ، فلاسفهٔ زيادی را کشته اند!
“دنيس ديروت”
* وقتی که مردم بيشتر آگاه می شوند ، کمتر به روحانی و بيشتر به معلم توجه می کنند.
«رابرت گرين اينگرسول»
* یک روحانى نسبت به برهنگى و رابطهٔ طبيعى و غریضی ِ دو جنس حساسيت دارد ، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد!
“سوزان ارتس”
* وقتی مُروِّجين ِمذهبی به سرزمين ما آمدند ،
در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دستمان زمين هايمان را…
پنجاه سال بعد ، ما در دست ، کتاب های مقدس داشتيم و آنها در دست زمين های ما را !!
” جومو کيانتا”
* دين بهترين وسيله برای ساکت نگه داشتن عوام است.
“ناپلئون بُناپارت”
* اگر بر مسلمانان تکلیف شده بود که روزانه به جای هفده رکعت نماز ، هفده دقیقه مطالعه کنند ؛ امروزه نه تنها هیچ مسلمان ِ بی سوادی وجود نداشت ؛ بلکه اصلأ “هیچ مسلمانی وجود نداشت” !!!
«صادق هدايت»
* چه سنگدل است
«سیر» ی که «گرسنه» ای را نصیحت می کند تا درد ِگرسنگی را تحمل کند…!!!!
«جُبران خلیل جِیران»
ایرج میراز نیز سروده است :
اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
به عصمت نیست مربوط این طریقه/ چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟!/»
در مقم اندرز گویی عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند:
سیاست پیشه مردم حیله سازند/ نه مانند من و تو پاکبازند/
به هر تغییر شکلی مستعدند/ گهی مشروطه گاهی مستبدند/
یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد/
به غیر از نوکری راهی ندارند/ و الا در بساط آهی ندارند/»
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:
«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای ایرج تنها از عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
«چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟/
تو این آخوند و ملا آفریدی/ تو توی چرت ما مردم دریدی/
خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی/
به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟/
بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن/»
در مورد آخوندها نیز میگوید:
«در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی/»
ایرج میرزا
اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
به عصمت نیست مربوط این طریقه/ چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟!/»
در مقم اندرز گویی عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند:
سیاست پیشه مردم حیله سازند/ نه مانند من و تو پاکبازند/
به هر تغییر شکلی مستعدند/ گهی مشروطه گاهی مستبدند/
یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد/
به غیر از نوکری راهی ندارند/ و الا در بساط آهی ندارند/»
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:
«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای ایرج تنها از عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
«چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟/
تو این آخوند و ملا آفریدی/ تو توی چرت ما مردم دریدی/
خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی/
به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟/
بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن/»
در مورد آخوندها نیز میگوید:
«در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی/»
اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
به عصمت نیست مربوط این طریقه/ چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟!/»
در مقم اندرز گویی عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند:
سیاست پیشه مردم حیله سازند/ نه مانند من و تو پاکبازند/
به هر تغییر شکلی مستعدند/ گهی مشروطه گاهی مستبدند/
یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد/
به غیر از نوکری راهی ندارند/ و الا در بساط آهی ندارند/»
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:

«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای ایرج تنها از عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
«چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟/
تو این آخوند و ملا آفریدی/ تو توی چرت ما مردم دریدی/
خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی/
به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟/
بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن/»
در مورد آخوندها نیز میگوید:
«در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی/»
پایان قسمت اول
* يک فيلسوف تابحال هرگز يک روحانی را نکشته است، درحاليکه روحانيون ، فلاسفهٔ زيادی را کشته اند! “دنيس ديروت” * وقتی که مردم بيشتر آگاه می شوند ، کمتر به روحانی و بيشتر به معلم توجه می کنند. «رابرت گرين اينگرسول» * یک روحانى نسبت به برهنگى و رابطهٔ طبيعى و غریضی ِ دو جنس حساسيت دارد ، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد! “سوزان ارتس” * وقتی مُروِّجين ِمذهبی به سرزمين ما آمدند ، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دستمان زمين هايمان را… پنجاه سال بعد ، ما در دست ، کتاب های مقدس داشتيم و آنها در دست زمين های ما را !! ” جومو کيانتا” * دين بهترين وسيله برای ساکت نگه داشتن عوام است. “ناپلئون بُناپارت” * اگر بر مسلمانان تکلیف شده بود که روزانه به جای هفده رکعت نماز ، هفده دقیقه مطالعه کنند ؛ امروزه نه تنها هیچ مسلمان ِ بی سوادی وجود نداشت ؛ بلکه اصلأ “هیچ مسلمانی وجود نداشت” !!! «صادق هدايت» * چه سنگدل است «سیر» ی که «گرسنه» ای را نصیحت می کند تا درد ِگرسنگی را تحمل کند…!!!! «جُبران خلیل جِیران» ایرج میراز نیز سروده است : اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/ به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/ به عصمت نیست مربوط این طریقه/ چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟!/» در مقم اندرز گویی عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند: سیاست پیشه مردم حیله سازند/ نه مانند من و تو پاکبازند/ به هر تغییر شکلی مستعدند/ گهی مشروطه گاهی مستبدند/ یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد/ به غیر از نوکری راهی ندارند/ و الا در بساط آهی ندارند/» و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است: «تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/» دلگیریهای ایرج تنها از عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست. «چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟/ تو این آخوند و ملا آفریدی/ تو توی چرت ما مردم دریدی/ خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی/ به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟/ بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن/» در مورد آخوندها نیز میگوید: «در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی/» ایرج میرزا اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/ به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/ به عصمت نیست مربوط این طریقه/ چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟!/» در مقم اندرز گویی عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند: سیاست پیشه مردم حیله سازند/ نه مانند من و تو پاکبازند/ به هر تغییر شکلی مستعدند/ گهی مشروطه گاهی مستبدند/ یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد/ به غیر از نوکری راهی ندارند/ و الا در بساط آهی ندارند/» و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است: «تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/» دلگیریهای ایرج تنها از عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست. «چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟/ تو این آخوند و ملا آفریدی/ تو توی چرت ما مردم دریدی/ خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی/ به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟/ بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن/» در مورد آخوندها نیز میگوید: «در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی/» اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/ به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/ به عصمت نیست مربوط این طریقه/ چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟!/» در مقم اندرز گویی عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند: سیاست پیشه مردم حیله سازند/ نه مانند من و تو پاکبازند/ به هر تغییر شکلی مستعدند/ گهی مشروطه گاهی مستبدند/ یکی از انگلستان پند گیرد/ یکی با روسها پیوند گیرد/ به غیر از نوکری راهی ندارند/ و الا در بساط آهی ندارند/» و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است: «تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/» دلگیریهای ایرج تنها از عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست. «چرا پا توی کفش ما گذاری/ چرا دست از سر ما برنداری؟/ تو این آخوند و ملا آفریدی/ تو توی چرت ما مردم دریدی/ خداوندا مگر بیکار بودی/ که خلق مار در بستان نمودی/ به شرع احمدی پیرایه بس نیست/ زمان رفتن این خار و خس نیست؟/ بیا از گردن ما زنگ وا کن/ به زیر بار خر ملا رها کن/» در مورد آخوندها نیز میگوید: «در ایران تا بود ملا و مفتی/ به روز بدتر از این هم بیفتی/» پایان قسمت اول #Taiziz
سالها پیش صادق هدایت این نوشت ، …
همه چیزشان آمیخته با کثا فت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بد بختی است ، چرا ریختشا ن غمناک و موذی است و شعرشان , چون نا له است ،
چونکه با توبه و زوزه و پرستش اموات همه اش سر و کار دارند
رضا شاه گفت از قول من به ایرانیان بگوئید از آخوندها بیشتر از روس و انگلیس بترسید
LikeLike
آثار فریدون آدمیت عمدتاً دربارهٔ تاریخ مشروطیت و شخصیتهای مرتبط با آن است. روش او در تاریخنگاری به گفتهٔ خودش، تاریخنگاری تحلیلی-انتقادی بود.[😊
البته همان پنهانکاری که مهدی ملکزاده، فریدون آدمیت، یحیی دولتآبادی، مهدی شریف کاشانی و دیگران راجع به کتمان ازلی بودن پدرانشان یا خودشان انجام دادند. ما درک میکنیم یکی از آنها کتمان اعترافات امیر کبیر با خون خود بر حمام فین کاشان و کمرنگ کردن پناهنگی امیر به عراق بود البته خطیر بودن و پنهان کاری این موقعیّت را امروز ، آخوند ها ، سیاستمداران احمق و مسلمانان متعصب به خاطر اینکه ایرانیان بهائی نشوند به خوبی درک میکنند !
ولی
فرار از واقعیّت فایده ای ندارد فریدون آدمییت حتی ازلی بودنِ یحیی دولتآبادی، ملکالمتکلّمین و جهانگیرخان شیرازی را نیز منکر شده و آن نسبت را به «دوران نوجوانی» آنها ربط میدهد ! واقعاً چه لزومی به کتمان چنین امور واضح تاریخی است. چون ازل جانشینی نداشت دولتآبادی را جانشین یحیی ازل معرفی میکردند و چگونه میتوان این را منکر شد؟
.
LikeLike
ابراهیم یزدی، از مبارزان ملی – مذهبی بود که پس از انقلاب وزیر خارجه دولت موقت شد و بعد از استعفای دولت بازرگان از این سمت کنارهگیری کرد.. صادق قطبزاده، که در فرانسه همراه امام بود و بعد از انقلاب ریاست سازمان صداوسیما را برعهده گرفت. وی در سال 61 به جرم طرح کودتا علیه انقلاب اعدام شد
. بعد از عزل بنیصدر، غضنفرپور بنا به دلایل سیاسی بازداشت شد و بعدها نیز ضمن ارسال نامهای اعلام کرد که از گذشته خویش پشیمان است.در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ سیمای جمهوری اسلامی اعترافات احمد غضنفرپور را پخش کرد.و وحید لاهوتی پسر حسن لاهوتی، به حکم اسدالله لاجوردی دستگیر شد. کمی پس از دستگیری وحید لاهوتی، خود آیتالله حسن لاهوتی نیز به دستور لاجوردی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد و چند روز بعد اعلام شد که آیت الله لاهوتی بر اثر سکته قلبی در اوین درگذشته است. اما خانوادهٔ لاهوتی در مصاحبهای اعلام کردند که بنا به گزارش پزشکی قانونی در معده وی اثر سم استریکنین وجود داشت.و حجت الاسلام موسوی خویینیها دیده میشود که از او تحت عنوان رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت آمریکا نام میبرند حجت الاسلام موسوی خویینیها دیده میشود که از او تحت عنوان رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت آمریکا نام میبرند که بهواسطه انتشار روزنامه سلام به جناح چپ در داخل بدنه نظام نزدیک شد و با توقیف سلام به جرم انتشار اسناد محرمانه کشور به محاکمه کشیده شد.
وبهواسطه انتشار روزنامه سلام به جناح چپ در داخل بدنه نظام نزدیک شد و با توقیف سلام به جرم انتشار اسناد محرمانه کشور به محاکمه کشیده شد. اندکی بعد مامورین دوباره قطب زاده را دستگیر کردند. در روز ۱۷ فروردین ماه سال ۱۳۶۱ خبر دستگیری قطب زاده به جرم تلاش برای کودتا علیه جمهوری اسلامی و ترور آیتالله خمینی، اعلام شد. در آن زمان اعلام شد که کودتاگران با دفن مقدار زیادی مواد منفجره در اطراف منزل آیت اللّه خمینی در جماران، قصد توطئه به جان ایشان را داشتهاند.
اندکی بعد مامورین دوباره قطب زاده را دستگیر کردند. در روز ۱۷ فروردین ماه سال ۱۳۶۱ خبر دستگیری قطب زاده به جرم تلاش برای کودتا علیه جمهوری اسلامی و ترور آیتالله خمینی، اعلام شد. در آن زمان اعلام شد که کودتاگران با دفن مقدار زیادی مواد منفجره در اطراف منزل آیت اللّه خمینی در جماران، قصد توطئه به جان ایشان را داشتهاند.
نورالدّین کیانوری در رابطه با دستگیری قطبزاده میگوید: «ما از قصد توطئه قطب زاده آگاه شدیم؛ لذا دو نفر از افسران حزب، سرهنگ عطاریان و سرهنگ کبیری را در ستاد کودتا نفوذ دادیم. اخبار را به صورت منظّم به آقایان خامنهاى و رفسنجانى میرساندیم. تا درست در حالی که تنها چند ساعت به شروع کودتا مانده بود، قطب زاده را دستگیر کردیم.»
..
این اطلاعات باعث اعدام قطب زاده و خلع لباس آیتالله شریعتمداری شد و البته جالب اینجاست دو نظامی مذکور که گزارش کودتای قطب زاده را به محمد ریشهری میدادند خود در اسفند سال ۱۳۶۲ به جرم عضویت در حزب توده و با حکم خود ریشهری اعدام شدند.
LikeLike