سلطان مسعود میرزا ملقب به ظل السلطان، فرزند ناصرالدین شاه قاجار بود سلطان مسعود سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود اما چون مادرش از خاندان قاجاریه نبود به ولایتعهدی منصوب نشد به همین دلیل تا پایان عمر، آرزوی مالکیت و پادشاهی را داشت. وی در حالی که ۱۳ سال بیشتر نداشت به حکومت مازندران، ترکمن صحرا، سمنان و دامغان منصوب شد و چهار سال در این مسوولیت باقی ماند. پس از پایان دوره حکمرانی خود در مازندران به تهران فرا خوانده شد و پس از ورود به پایتخت با همدم الملوک دختر امیر کبیر ازدواج کرد و پس از برگزاری مراسم عقد ازدواج به فرمانروایی فارس انتخاب شد و لقب ظلُّ السلطان یعنی سایه پادشاه مسعود سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود اما چون مادرش از خاندان قاجاریه نبود به ولایتعهدی منصوب نشد به همین دلیل تا پایان عمر، حسرت ، آرزوی مالکیت و پادشاهی را داشت. وی در حالی که ۱۳ سال بیشتر نداشت به حکومت مازندران، ترکمن صحرا، سمنان و دامغان منصوب شد و چهار سال در این مسوولیت باقی ماند. پس از پایان دوره حکمرانی خود در مازندران به تهران فرا خوانده شد و پس از ورود به پایتخت با همدم الملوک دختر امیر کبیر ازدواج کرد و پس از برگزاری مراسم عقد ازدواج به فرمانروایی فارس انتخاب شد و لقب ظلُّ السلطان یعنی سایه پادشاه را گرفت ظل السلطان در زمان حکومتش بر فارس، به خاطر ظلم فراوان برکنار شد اما مدتی بعد به اصفهان رفت و تا ۳۴ سال بعد در آنجا حکمرانی کرد، وی با تجهیز قشون مجهز و منظمی به باج گیری و اخذ مالیاتهای سنگین از رعیت پرداخت و ثروت بسیار زیادی به دست آورد که به اعتراف خودش برای ۱۰ نسل پس از او کافی بود در واقع یکی از ویژگی های این شاهزاده قاجاری این بود که به جمع آوری نقدینه، جواهر و املاک علاقه زیادی داشت و روز به روز بر دامنه سلطه و چنگ اندازی بر املاک مناطقی که تحت تسلط داشت به ویژه حومه اصفهان اضافه می کرد. تملک بر پارک مسعودیه تهران، باغ نو، باغ حاجی آباد، باغ ابریشم، باغ اکبرآباد، شکارگاه و عمارت قمشلو و ابنیه قهدزیجان و کوجان اصفهان، میل زیاد شاهزاده قاجار را به ملک و دارایی نشان می دهد. رعایت حال رعیت و رضایت فروشندگان املاک اهمیت چندانی برای او نداشت، بنابراین املاک مردم را با زور و قهر غصب و تصرف و شورشها را با سنگدلی سرکوب میکرد و به پشتوانه ارتش محلی خود، اوامر حکومت مرکزی را نادیده میگرفت. وی در ۱۲۶۱ خورشیدی به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که حاضر است در ازای دریافت مقام ولایتعهدی، مبلغ هنگفتی پیشکش نماید. هرچند که هیچ گاه به این آرزوی خویش نرسید. همچنین ظل السلطان افزون بر آنکه ۲۱ هزار سرباز در اختیار داشت، اصرار میکرد تا وزارت جنگ به او واگذار شود اما این خواسته وی هم نه تنها مورد موافقت ناصرالدین شاه قرار نگرفت بلکه وقتی که خبر ظلم و ستم او به گوش ناصرالدین شاه رسید، شاه با صدور فرمانی او را از سراسر قلمرو حکومتی غیر از اصفهان برکنار کرد. بدین ترتیب دوران حکومت ظل السلطان در اصفهان به قلع و قمع مخالفان و سرکوب شورش های محلی و داخلی یا افزون بر دارایی های کلان از طریق دست اندازی بر اموال مردم می گذشت. ظلم و ستمهای وی به مردم اصفهان ادامه داشت تا اینکه در فروردین ۱۲۸۵ خورشیدی هنگامی که برای تاج گذاری محمدعلی شاه به تهران رفته بود، مردم اصفهان در اقدامی اعتراضی بازارها را بستند و در میدان نقش جهان تحصن کردند و خواستار عزل ظل السلطان پس از ۳۴ سال شدند. این اعتراضات ۲ هفته به طول انجامید و در این مدت صدها تلگراف به تهران زده شد تا اینکه محمد علی شاه وی را از حکومت اصفهان عزل و نظام السلطنه را جانشین وی کرد. یکی از علل طولانی شدن دوره زمامداری او در اصفهان این بود که مالیات را به قوّة قهریّه وصول میکرد و به طور مرتّب به تهران میفرستاد. ظل السلطان بسیاری از کاخ های عالی و شاهکارهای ممتاز اصفهان را که موجب حیرت جهانیان بود نابود کرد. در واقع، آخرین سال های حکومت ظل السلطان در اصفهان به منزله طوفان ویرانگر بود زیرا او که با به شاهی رسیدن برادرش مظفرالدین شاه امید سلطنت خود را از دست رفته می دید به تلافی، بیشتر این شاهکارهای برجسته را که در دنیا بی نظیر بود، خراب کرد و مصالح آنها را فروخت. مهدی بامداد مورخ و رجالشناس برجسته ایرانی در تحلیل این اقدام زشت ظلالسلطان نوشته است: قرنها در ایران و در ممالک عقب افتاده رسم و معمول چنین بوده که هر سلسلهای روی کار میآمد و زمامدار میشد، آثار برجای مانده از سلسلههای قبل از خود را به کلی از بین میبرد و این عمل فقط ناشی از عدم رشد ملت و جهالت و خودخواهی سلسله بعدی بود. سلطان مسعود میرزا ملقب به ظل السلطان شاهزاده و حاکم اصفهان در عصر زمامداری ناصرالدین شاه یکی از ظالم ترین حاکمان عصر قاجار بود که برخی بازماندن او از تخت سلطنت را دلیل آن همه خشم و جنون میدانند. مسعود میرزا پسر بزرگ ناصرالدین به خاطر آنکه از مادری غیر قجری متولد شده بود در رقابت بر سر تاج و تخت از برادرش مظفرالدین شاه شکست خورد. او در دوران حکومت در فارس و بعدها در اصفهان قشون مجهز و منظمی فراهم کرد و با آن به باج گیری و غصب املاک مردم پرداخته و شورشهای گاه و بی گاه را به سختی سرکوب می کرد. عامل اصلی نزدیکی ظل السلطان و محمد علی شاه،عروسی نوه ظل السلطان،دختر جلال الدوله،بـا پسـر کامران میرزا نایب السلطنه بود.این عروسی به تاریخ 15 رمضان 1326، درعمارت ظل السلطان در تهران برگزار شد و ظل السلطان در همان جشن از پاریس تلگرافی فرستاد کـه در آن«خـود و همه خانواده خود را در اختیار شاه گذاشته بود.»76ضمن آنکه دختر دیگر جلال الدوله برای احمد میرزا،ولیعهد،نامزد گردید.77عامل دیگری که ظل السلطان را به حضور در ایران وامیداشت آن بود کـه شـنید خـواهرش،بانوی عظمی،که از دیرباز مـیانشان کـدورت بـود،باغ وی را تصاحب کرده است.78حاصل تمام اینها چنین شد که سعد الدوله از سفیر انگلیس خواست تا«از بازگشت ظل السلطان به ایران مـانع نـشود چـون که شاه میخواهد شاهزاده را والی شیراز کند.»79 در کتاب بها،الله شمس حقیقت آمده : در سنه ١٢٩٥ هنگاميكه ظل السلطان در اصفهان باعث شهادت حضرتسلطان الشهدا و محبوب الشهدا جنابان اقا ميرزا محمد حسن و اقاميرزا محمد حسين از محترمين تجار را شهيد كرد و جسد محبوب الشهدا در زير پاي شيخ محمد تقي نجفي ابن ذئب و تلاميذش لگد مال گرديد سپس بنهايت قساوت ان بدن مطهر را شرحه شرحه نموده بدست مردم تبه كار سپردند و به اتش حقد و عدوان سوختند و بقاياي جسد راپاي ديواري قرار داده جدار را بر روي ان خراب نمودند. در يزد بتحريك و اغواي مجتهد شهر و حكم محمود ميرزا جلال الدوله پسر ظل السلطان حكومت محل كه بينهايت سنگدل و قسي القلب بوددر يك روز هفت نفر از مظلومان را بفجيع ترين وضعي بشهادترسانيدند. در صف اول جواني بود بيست و هفت ساله بنام علي اصغر، بدوا ان جوان بيگناه را خفه كردند و جسدش را بدست چند نفراز ابنا كليم سپردند و در كوچه و بازار گردانيدند شوند كه نه قدرت ناصرالدين شاه و نه تضييقاتي كه وي به بابيان وارد نموده هيچكدام نتوانسته در انان موثر شود و روحيه انان را تضعيف كند و يقينا اثر مخالفت شاهزاده نيز بمراتب كمتر خواهد بود بيانات جمال مبارك در ان روز بقدري قوي و نافذ بود كه شاهزاده افراد خود را مجازات كرد و با تمام تكبر و غروري كه داشت فرزندش شجاعالدوله را براي عذرخواهي بحضورمبارك فرستاد. * اين شاهزاده را نبايد با شاهزاده مسعودميرزا فرزند ارشد ناصرالدين شاه كه او هم به ظل السلطان معروف بود اشتباه كرد شاهزاده مسعود ميرزا كسي است كه حضرت بهاالله از او بنام “شجره جحيم” ياد فرمودهاند (قرن … …وقتي اخبار مربوط به شهداي سبعه يزد به ارض اقدس رسيد جمال مبارك دچار حزن و اندوه بياندازهاي شدند . حاجي ميرزا حبيب الله مينويسد كه مدت ٩ روز نزول الواح مقطوع و باب لقامسدود گشت روز نهم همگي بحضور فرا خوانده شدند . وي مينويسد: اندوه عميقي كه هيكل مبارك را فرا گرفته بود غير قابل وصف بود . در ان روز بيشترسخنان مبارك مربوط به خاندان قاجار و اعمال انان بود و سپس هيكل مبارك راجع به وقايع يزد * بياناتي فرمودند و لسان كبريا در باره جلال الدوله و ظل السلطان باين سخنان شديد ناطق گشت: .. بیشتر بخوانید : بها،الله شمس حقیقت کتابخانه بهائی http://taiziz.car.blog/2021/05/06/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c/ ،https://giphy.com/gifs/space-astronaut-cEYFeE4wJ6jdDVBiiIM . ظل السلطان یکی از ظالم ترین حاکمان عصر قاجار بود با این حال جنون آمیزترین اقدام این شاهزاده قاجاری تخریب بناهای تاریخی در اصفهان بود؛ گفته می شود او بیش از 50 بنا و اثر تاریخی مربوط به عصر صفوی را در اصفهان تخریب کرد. “هنري رنه” جهانگرد اروپایی كه در زمان حکومت طل السلطان از ايران بازديد كرده است در همین باره نوشته است: ظل السلطان بسياري از كاخ هاي عالي و شاهكارهاي ممتاز اصفهان را كه موجب حيرت جهانيان بود نابود كرد. در واقع، آخرين سال هاي حكومت ظل السلطان در اصفهان به منزله طوفان ويرانگر بود زيرا او كه با به شاهي رسيدن برادرش مظفرالدين شاه اميد سلطنت خود را از دست رفته مي ديد به تلافي، بيشتر اين شاهكارهاي برجسته را كه در دنيا بي نظير بود خراب كرد و مصالح آنها را فروخت. از سوی دیگر اقدامات و اعمال خشونتآمیز طرفداران ظل السلطان،عده بـیشتری را بـه جمع مخالفان میکشاند.هواداران ظل السلطان که بیشتر در غرب اصفهان ساکن بودند،در«مسجد سید»تجمع کـردند.آنـها بـرای جلوگیری از ارسال هرگونه تلگرافی علیه ظل السلطان، تلگراف خانه دولتی را متصرف شـدند.کـار بـه زد و خورد کشید به طوری که«روزها از شورش و ازدحام زیاد و شبها از صدای شلیک تفنگ و غـوغا هـیچکس بـه هیچ وجه راحت»نداشت اما این پایان ماجرای ظل السلطان در اصفهان نبود.چرا کـه با آمدن نظام السـلطنه مـردم به اطراف انجمن آمده خواستار اخراج کارگزاران و فرزندان ظل السلطان از شهر شدند.آنها به خصوص بر اخراج میرزا اسداللّه وزیر(پیشکار مالیه)و میرزا باقر منشی باشی هم اصرار داشتند. اما نـظام السلطنه به جهت استفاده از دانش آنها رأی به اخراجشان نداد مونس السلطنه یـکی از زنـان ظـل السلطان،در شکایت از پسر و عروسش به خانه ثقة الاسلام پناه آورده بـود.اکبر میرزا(صمصام الدوله)که برای مذاکره با مادر،به خانه ثقة الاسلام آمده بود، پس از به توافق نرسیدن بـا وی، مـادرش را بـا هفت تیر کشت. ظل السلطان به فرانسه بازگشت تا دوران تنهایی و شکست را بگذراند.اما در آنجا نیز روزنامههای فرانسوی دست از سـرش بـر نمیداشتند.از جمله یک روزنامه فرانسوی که گمان میکرد ظل السلطان در آنجا مـشغول تـوطئه علیه دولت جدید ایران است،خواستار اخراج ویـ شـد.«دلایـل مهمه قاهره حکم میکند که ماها دوسـت دولتـ جدیده ایران باشیم و هیچ دلیلی نیست که بگذاریم در سرزمین ما دشمنهای آن دولت سکونت نـمایند چند ماه بـعد مـاجراهای جالبی برای ظل السلطان رخ داد:یکی از پسرانش،محمود میرزا یمین السلطنه،بعد از تصرف اصفهان به دست نیروهای روس،حکومت اصفهان یافت.در 19 صفر 1334 فرزند دیگرش اکبر مـیرزا صـارم الدوله به وزارت فواید عامه رسـید،و چـند ماه پس از آن عهدهدار وزارت امور خارجه شد. سه ماه بعد در اول جمادی الثانی 1334 یکی دیگر از پسرانش به نام بهرام میرزا،که با کشتی از دریای مانش میگذست،در اثر اصابت موشک آلمانی،طـعمه امـواج دریا شد وفات و عاقبت بعد از آنکه از حکومت اصفهان بر کنار شد با این پیش آمد با دو پسر خود به سمت دیگری از اروپا سفر کرد و مدتی که از راه شمال ایران خواست وارد کشور شود در رشت دستگیر شد و با پرداخت غرامت و کمک انگلستان آزاد شد و دوباره به انگستان بازگشت و بعدها به ایران آمد، به اصفهان رفت و تا آخر عمر در آنجا مجبور شد از بیم از دست دادن جانش به صورت منزوی زندگی کرد و در سال ۱۳۳۶ ه.ق در سن ۷۰ سالگی در گذشت و جنازۀ او را به مشهد انتقال داده و در آنجا بخاک سپردند گر چه .مسعود میرزا در اواخر عمر مدتی را در اروپا گذراند، سپس به ایران برگشت و بعد دچار اختلال حواس شد و در ۱۲ تیر ۱۲۹۷ خورشیدی دیده از جهان فروبست نمونه ای از ظلم او بزرگترین تاجر ثروتمند اصفهانی، در آن دوران یک بهائی بود که به زور مقدار زیادی پول میگیرد. در هر نوبت، این پول چندین برابر مالیاتی بوده که به این تاجر بخت برگشته تعلق میگرفت. . تاجر که از ظلم شاهزاده به ستوه آمده بود به تهران میرود و عریضهای در باب دادخواهی به ناصرالدین شاه مینویسد. شاه دستخطی برای ظل السلطان نوشت که رفع این شکایت کرده و بعد از این مراقبت نماید تا کسی اینطور مورد ظلم و تعدی واقع نشود. . تاجرِ بدبخت با خوشحالی تمام دستخط شاه را گرفت و روانه اصفهان شد. بحضور شاهزاده رسید و دستخط شاه را تقدیم کرد و خود سر به زیر انداخت و منتظر ماند. . ظلالسلطان به آرامی آنرا خواند و بعد با لبخند گفت واقعا که مرد شجاع و با جراتی هستی! باید این جسارت تو را یاد بگیرم! خب، مرد شجاعی مثل تو حتما قلب شجاع و بزرگی هم دارد! و من برای آنکه شجاعت تو را بیاموزم باید قلب بزرگ تو را ببینم! . سپس فریاد زد و میرغضبها را صدا کرد و گفت بیایید قلب این مردِ شجاع را به من نشان دهید! فراشها و میرغضبها بر سر تاجر بخت برگشته ریختند و دست و پاهای او را بستند و با کارد سینهی تاجر وحشتزده را شکافتند و قلب او را بیرون آورده و در سینی گذاشتند و نزد شاهزاده آوردند! . وقتی خبر این مجازات هولناک به من رسید واقعا تکان خوردم و ملاقاتهای خود را با این شاهزاده بخاطر آوردم که در ظاهر چقدر خود را شوخ طبع نشان میداد. . آنچه که من دربرخورد و تماسهای خود احساس کردهام، ایل قاجار که سلسله کنونی ایران از این ایل است خشونت، بیرحمی و قساوت خود را بیشتر از مغولان به ارث بردهاند تا از ایرانیها. . قجرها در حقیقت تورانی و از نژاد مغولها هستند، فقط مذهب آنها شیعه است؛ بطور کلی هوش و استعداد و تحرک آنها کمتر از ایرانیان است و فقط در اعمال زور و لافزنی و سنگدلی از ایرانیهای آریایینژاد جلوتر هستند. . منبع ایران و ایرانیان عصر ناصرالدین شاه، ساموئل گرین بنجامین سفیر آمریکا در ایران ظل السلطان قاجار ناصرالدین شاه سفیر امریکا دکتر علی نیکویی https://vrgl.ir/Jp8Lm منابع کلی : تـاریخ مـشروطه ایـران به روایت…،ص 379/نامه بارکلی به ادواردگری به تاریخ 30 نوامبر1910/27 شوال 1328. (87)-روزنامه برق،محل نـشر تـهران،مـدیر سید ضیاء الدین طباطبایی،شمـ 6،30 شوال 1328. (88)-ایران در جنگ بزرگ،ص 225. (89)-همان،صص 276 و 328. (90)-همان،ص 349. (91)-همان،ص 355. (92)-هـمان جـا. (93)-«بازگشت ظل السلطان و…»،خاطرات محمد ولی خان تنکابنی،خاطرات و اسناد،سیف اللّه وحیدنیا،انتشارات وحـید، چ اول،1364،ص 33. (94)-ایـران در جـنگ بزرگ،ص 361. (95)-مهدی،معز الدین،داستانهایی از پنجاه سال،بیجا،چ اول،1348،ص 26. فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 10 ، زمستان 1384 صفحه 69 تا 92 مطالب مرتبط رفتارشناسی آیتالله بهبهانی در جریان تحصن در سفارت انگلیس درنقد جریان روشنفکری مشروطیت و دوران پهلوی بهائیان و مشروطه ایران مبارزات حاج آقا نورالله با رضاخان مروری بر زندگانی حاج آقا نورالله اصفهانی ایران کمربند امنیتی هندوستان در عصر مشروطه انجمن سعادت استانبول و حوادث دوره فترت جایگاه علما در تکوین، شکل گیری و پیروزی انقلاب مشروطیت ایران نظرات نظر شما نام ایمیل * متن نظر ارسال پیام قبلیبعدی قبلی بعدی کتب الکترونیکی رایگان با توجه به نیاز به تداوم مراقبتهای بهداشتی برای عدم ابتلا به ویروس کووید 19 و برای کمک به قطع زنجیره شیوع آن، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی جهت تسهیل دسترسی پژوهشگران در ایام قرنطینه بخشی از آثار خود را به صورت رایگان در اختیار عموم قرار داد. این آثار شامل مجموعهای از اسناد، کتب تاریخ معاصر، فصلنامه مطالعات تاریخی و نیز فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران است که علاقهمندان میتوانند پس از ثبت نام، به آن دسترسی یابند. کانالهای اطلاعرسانی در پیامرسانها
سلطان مسعود میرزا ملقب به ظل السلطان، فرزند ناصرالدین شاه قاجار بود سلطان مسعود سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود اما چون مادرش از خاندان قاجاریه نبود به ولایتعهدی منصوب نشد به همین دلیل تا پایان عمر، آرزوی مالکیت و پادشاهی را داشت. وی در حالی که ۱۳ سال بیشتر نداشت به حکومت مازندران، ترکمن صحرا، سمنان و دامغان منصوب شد و چهار سال در این مسوولیت باقی ماند. پس از پایان دوره حکمرانی خود در مازندران به تهران فرا خوانده شد و پس از ورود به پایتخت با همدم الملوک دختر امیر کبیر ازدواج کرد و پس از برگزاری مراسم عقد ازدواج به فرمانروایی فارس انتخاب شد و لقب ظلُّ السلطان یعنی سایه پادشاه مسعود سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود اما چون مادرش از خاندان قاجاریه نبود به ولایتعهدی منصوب نشد به همین دلیل تا پایان عمر، حسرت ، آرزوی مالکیت و پادشاهی را داشت. وی در حالی که ۱۳ سال بیشتر نداشت به حکومت مازندران، ترکمن صحرا، سمنان و دامغان منصوب شد و چهار سال در این مسوولیت باقی ماند. پس از پایان دوره حکمرانی خود در مازندران به تهران فرا خوانده شد و پس از ورود به پایتخت با همدم الملوک دختر امیر کبیر ازدواج کرد و پس از برگزاری مراسم عقد ازدواج به فرمانروایی فارس انتخاب شد و لقب ظلُّ السلطان یعنی سایه پادشاه را گرفت
ظل السلطان در زمان حکومتش بر فارس، به خاطر ظلم فراوان برکنار شد اما مدتی بعد به اصفهان رفت و تا ۳۴ سال بعد در آنجا حکمرانی کرد، وی با تجهیز قشون مجهز و منظمی به باج گیری و اخذ مالیاتهای سنگین از رعیت پرداخت و ثروت بسیار زیادی به دست آورد که به اعتراف خودش برای ۱۰ نسل پس از او کافی بود در واقع یکی از ویژگی های این شاهزاده قاجاری این بود که به جمع آوری نقدینه، جواهر و املاک علاقه زیادی داشت و روز به روز بر دامنه سلطه و چنگ اندازی بر املاک مناطقی که تحت تسلط داشت به ویژه حومه اصفهان اضافه می کرد. تملک بر پارک مسعودیه تهران، باغ نو، باغ حاجی آباد، باغ ابریشم، باغ اکبرآباد، شکارگاه و عمارت قمشلو و ابنیه قهدزیجان و کوجان اصفهان، میل زیاد شاهزاده قاجار را به ملک و دارایی نشان می دهد. رعایت حال رعیت و رضایت فروشندگان املاک اهمیت چندانی برای او نداشت، بنابراین املاک مردم را با زور و قهر غصب و تصرف و شورشها را با سنگدلی سرکوب میکرد و به پشتوانه ارتش محلی خود، اوامر حکومت مرکزی را نادیده میگرفت. وی در ۱۲۶۱ خورشیدی به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که حاضر است در ازای دریافت مقام ولایتعهدی، مبلغ هنگفتی پیشکش نماید. هرچند که هیچ گاه به این آرزوی خویش نرسید. همچنین ظل السلطان افزون بر آنکه ۲۱ هزار سرباز در اختیار داشت، اصرار میکرد تا وزارت جنگ به او واگذار شود اما این خواسته وی هم نه تنها مورد موافقت ناصرالدین شاه قرار نگرفت بلکه وقتی که خبر ظلم و ستم او به گوش ناصرالدین شاه رسید، شاه با صدور فرمانی او را از سراسر قلمرو حکومتی غیر از اصفهان برکنار کرد.
بدین ترتیب دوران حکومت ظل السلطان در اصفهان به قلع و قمع مخالفان و سرکوب شورش های محلی و داخلی یا افزون بر دارایی های کلان از طریق دست اندازی بر اموال مردم می گذشت. ظلم و ستمهای وی به مردم اصفهان ادامه داشت تا اینکه در فروردین ۱۲۸۵ خورشیدی هنگامی که برای تاج گذاری محمدعلی شاه به تهران رفته بود، مردم اصفهان در اقدامی اعتراضی بازارها را بستند و در میدان نقش جهان تحصن کردند و خواستار عزل ظل السلطان پس از ۳۴ سال شدند. این اعتراضات ۲ هفته به طول انجامید و در این مدت صدها تلگراف به تهران زده شد تا اینکه محمد علی شاه وی را از حکومت اصفهان عزل و نظام السلطنه را جانشین وی کرد. یکی از علل طولانی شدن دوره زمامداری او در اصفهان این بود که مالیات را به قوّة قهریّه وصول میکرد و به طور مرتّب به تهران میفرستاد.
ظل السلطان بسیاری از کاخ های عالی و شاهکارهای ممتاز اصفهان را که موجب حیرت جهانیان بود نابود کرد. در واقع، آخرین سال های حکومت ظل السلطان در اصفهان به منزله طوفان ویرانگر بود زیرا او که با به شاهی رسیدن برادرش مظفرالدین شاه امید سلطنت خود را از دست رفته می دید به تلافی، بیشتر این شاهکارهای برجسته را که در دنیا بی نظیر بود، خراب کرد و مصالح آنها را فروخت.
مهدی بامداد مورخ و رجالشناس برجسته ایرانی در تحلیل این اقدام زشت ظلالسلطان نوشته است: قرنها در ایران و در ممالک عقب افتاده رسم و معمول چنین بوده که هر سلسلهای روی کار میآمد و زمامدار میشد، آثار برجای مانده از سلسلههای قبل از خود را به کلی از بین میبرد و این عمل فقط ناشی از عدم رشد ملت و جهالت و خودخواهی سلسله بعدی بود.
سلطان مسعود میرزا ملقب به ظل السلطان شاهزاده و حاکم اصفهان در عصر زمامداری ناصرالدین شاه یکی از ظالم ترین حاکمان عصر قاجار بود که برخی بازماندن او از تخت سلطنت را دلیل آن همه خشم و جنون میدانند.
مسعود میرزا پسر بزرگ ناصرالدین به خاطر آنکه از مادری غیر قجری متولد شده بود در رقابت بر سر تاج و تخت از برادرش مظفرالدین شاه شکست خورد. او در دوران حکومت در فارس و بعدها در اصفهان قشون مجهز و منظمی فراهم کرد و با آن به باج گیری و غصب املاک مردم پرداخته و شورشهای گاه و بی گاه را به سختی سرکوب می کرد.
عامل اصلی نزدیکی ظل السلطان و محمد علی شاه،عروسی نوه ظل السلطان،دختر جلال الدوله،بـا پسـر کامران میرزا نایب السلطنه بود.این عروسی به تاریخ 15 رمضان 1326، درعمارت ظل السلطان در تهران برگزار شد و ظل السلطان در همان جشن از پاریس تلگرافی فرستاد کـه در آن«خـود و همه خانواده خود را در اختیار شاه گذاشته بود.»76ضمن آنکه دختر دیگر جلال الدوله برای احمد میرزا،ولیعهد،نامزد گردید.77عامل دیگری که ظل السلطان را به حضور در ایران وامیداشت آن بود کـه شـنید خـواهرش،بانوی عظمی،که از دیرباز مـیانشان کـدورت بـود،باغ وی را تصاحب کرده است.78حاصل تمام اینها چنین شد که سعد الدوله از سفیر انگلیس خواست تا«از بازگشت ظل السلطان به ایران مـانع نـشود چـون که شاه میخواهد شاهزاده را والی شیراز کند.»79 در کتاب بها،الله شمس حقیقت آمده : در سنه ١٢٩٥ هنگاميكه ظل السلطان در اصفهان باعث شهادت حضرتسلطان الشهدا و محبوب الشهدا جنابان اقا ميرزا محمد حسن و اقاميرزا محمد حسين از محترمين تجار را شهيد كرد و
جسد محبوب الشهدا در زير پاي شيخ محمد تقي نجفي ابن ذئب و تلاميذش لگد مال گرديد سپس بنهايت قساوت ان بدن مطهر را شرحه شرحه نموده بدست مردم تبه كار سپردند و به اتش حقد و عدوان سوختند و بقاياي جسد راپاي ديواري قرار داده جدار را بر روي ان خراب نمودند. در يزد بتحريك و اغواي مجتهد شهر و حكم محمود ميرزا جلال الدوله پسر ظل السلطان حكومت محل كه بينهايت سنگدل و قسي القلب بوددر يك روز هفت نفر از مظلومان را بفجيع ترين وضعي بشهادترسانيدند. در صف اول جواني بود بيست و هفت ساله بنام علي اصغر، بدوا ان جوان بيگناه را خفه كردند و جسدش را بدست چند نفراز ابنا كليم سپردند و در كوچه و بازار گردانيدند شوند كه نه قدرت ناصرالدين شاه و نه تضييقاتي كه وي به بابيان وارد نموده هيچكدام نتوانسته در انان موثر شود و روحيه انان را تضعيف كند و يقينا اثر مخالفت شاهزاده نيز بمراتب كمتر خواهد بود بيانات جمال مبارك در ان روز بقدري قوي و نافذ بود كه شاهزاده افراد خود را مجازات كرد و با تمام تكبر و غروري كه داشت فرزندش شجاعالدوله را براي عذرخواهي بحضورمبارك فرستاد. * اين شاهزاده را نبايد با شاهزاده مسعودميرزا فرزند ارشد ناصرالدين شاه كه او هم به ظل السلطان معروف بود اشتباه كرد شاهزاده مسعود ميرزا كسي است كه حضرت بهاالله از او بنام “شجره جحيم” ياد فرمودهاند (قرن … …وقتي اخبار مربوط به شهداي سبعه يزد به ارض اقدس رسيد جمال مبارك دچار حزن و اندوه بياندازهاي شدند . حاجي ميرزا حبيب الله مينويسد كه مدت ٩ روز نزول الواح مقطوع و باب لقامسدود گشت روز نهم همگي بحضور فرا خوانده شدند . وي مينويسد: اندوه عميقي كه هيكل مبارك را فرا گرفته بود غير قابل وصف بود . در ان روز بيشترسخنان مبارك مربوط به خاندان قاجار و اعمال انان بود و سپس هيكل مبارك راجع به وقايع يزد * بياناتي فرمودند و لسان كبريا در باره جلال الدوله و ظل السلطان باين سخنان شديد ناطق گشت: .. بیشتر بخوانید : بها،الله شمس حقیقت کتابخانه بهائی
http://taiziz.car.blog/2021/05/06/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c/
،https://giphy.com/gifs/space-astronaut-cEYFeE4wJ6jdDVBiiIM.
ظل السلطان یکی از ظالم ترین حاکمان عصر قاجار بود
با این حال جنون آمیزترین اقدام این شاهزاده قاجاری تخریب بناهای تاریخی در اصفهان بود؛ گفته می شود او بیش از 50 بنا و اثر تاریخی مربوط به عصر صفوی را در اصفهان تخریب کرد. “هنري رنه” جهانگرد اروپایی كه در زمان حکومت طل السلطان از ايران بازديد كرده است در همین باره نوشته است: ظل السلطان بسياري از كاخ هاي عالي و شاهكارهاي ممتاز اصفهان را كه موجب حيرت جهانيان بود نابود كرد. در واقع، آخرين سال هاي حكومت ظل السلطان در اصفهان به منزله طوفان ويرانگر بود زيرا او كه با به شاهي رسيدن برادرش مظفرالدين شاه اميد سلطنت خود را از دست رفته مي ديد به تلافي، بيشتر اين شاهكارهاي برجسته را كه در دنيا بي نظير بود خراب كرد و مصالح آنها را فروخت.از سوی دیگر اقدامات و اعمال خشونتآمیز طرفداران ظل السلطان،عده بـیشتری را بـه جمع مخالفان میکشاند.هواداران ظل السلطان که بیشتر در غرب اصفهان ساکن بودند،در«مسجد سید»تجمع کـردند.آنـها بـرای جلوگیری از ارسال هرگونه تلگرافی علیه ظل السلطان، تلگراف خانه دولتی را متصرف شـدند.کـار بـه زد و خورد کشید به طوری که«روزها از شورش و ازدحام زیاد و شبها از صدای شلیک تفنگ و غـوغا هـیچکس بـه هیچ وجه راحت»نداشت اما این پایان ماجرای ظل السلطان در اصفهان نبود.چرا کـه با آمدن نظام السـلطنه مـردم به اطراف انجمن آمده خواستار اخراج کارگزاران و فرزندان ظل السلطان از شهر شدند.آنها به خصوص بر اخراج میرزا اسداللّه وزیر(پیشکار مالیه)و میرزا باقر منشی باشی هم اصرار داشتند. اما نـظام السلطنه به جهت استفاده از دانش آنها رأی به اخراجشان نداد مونس السلطنه یـکی از زنـان ظـل السلطان،در شکایت از پسر و عروسش به خانه ثقة الاسلام پناه آورده بـود.اکبر میرزا(صمصام الدوله)که برای مذاکره با مادر،به خانه ثقة الاسلام آمده بود، پس از به توافق نرسیدن بـا وی، مـادرش را بـا هفت تیر کشت. ظل السلطان به فرانسه بازگشت تا دوران تنهایی و شکست را بگذراند.اما در آنجا نیز روزنامههای فرانسوی دست از سـرش بـر نمیداشتند.از جمله یک روزنامه فرانسوی که گمان میکرد ظل السلطان در آنجا مـشغول تـوطئه علیه دولت جدید ایران است،خواستار اخراج ویـ شـد.«دلایـل مهمه قاهره حکم میکند که ماها دوسـت دولتـ جدیده ایران باشیم و هیچ دلیلی نیست که بگذاریم در سرزمین ما دشمنهای آن دولت سکونت نـمایند چند ماه بـعد مـاجراهای جالبی برای ظل السلطان رخ داد:یکی از پسرانش،محمود میرزا یمین السلطنه،بعد از تصرف اصفهان به دست نیروهای روس،حکومت اصفهان یافت.در 19 صفر 1334 فرزند دیگرش اکبر مـیرزا صـارم الدوله به وزارت فواید عامه رسـید،و چـند ماه پس از آن عهدهدار وزارت امور خارجه شد.سه ماه بعد در اول جمادی الثانی 1334 یکی دیگر از پسرانش به نام بهرام میرزا،که با کشتی از دریای مانش میگذست،در اثر اصابت موشک آلمانی،طـعمه امـواج دریا شد وفات و عاقبت بعد از آنکه از حکومت اصفهان بر کنار شد با این پیش آمد با دو پسر خود به سمت دیگری از اروپا سفر کرد و مدتی که از راه شمال ایران خواست وارد کشور شود در رشت دستگیر شد و با پرداخت غرامت و کمک انگلستان آزاد شد و دوباره به انگستان بازگشت و بعدها به ایران آمد، به اصفهان رفت و تا آخر عمر در آنجا مجبور شد از بیم از دست دادن جانش به صورت منزوی زندگی کرد و در سال ۱۳۳۶ ه.ق در سن ۷۰ سالگی در گذشت و جنازۀ او را به مشهد انتقال داده و در آنجا بخاک سپردند گر چه.مسعود میرزا در اواخر عمر مدتی را در اروپا گذراند، سپس به ایران برگشت و بعد دچار اختلال حواس شد و در ۱۲ تیر ۱۲۹۷ خورشیدی دیده از جهان فروبست نمونه ای از ظلم او

بزرگترین
تاجر ثروتمند اصفهانی، در آن دوران یک بهائی بود که به زور مقدار زیادی پول میگیرد. در هر نوبت، این پول چندین برابر مالیاتی بوده که به این تاجر بخت برگشته تعلق میگرفت.
.
تاجر که از ظلم شاهزاده به ستوه آمده بود به تهران میرود و عریضهای در باب دادخواهی به ناصرالدین شاه مینویسد. شاه دستخطی برای ظل السلطان نوشت که رفع این شکایت کرده و بعد از این مراقبت نماید تا کسی اینطور مورد ظلم و تعدی واقع نشود.
.
تاجرِ بدبخت با خوشحالی تمام دستخط شاه را گرفت و روانه اصفهان شد. بحضور شاهزاده رسید و دستخط شاه را تقدیم کرد و خود سر به زیر انداخت و منتظر ماند.
.
ظلالسلطان به آرامی آنرا خواند و بعد با لبخند گفت واقعا که مرد شجاع و با جراتی هستی! باید این جسارت تو را یاد بگیرم! خب، مرد شجاعی مثل تو حتما قلب شجاع و بزرگی هم دارد! و من برای آنکه شجاعت تو را بیاموزم باید قلب بزرگ تو را ببینم!
.
سپس فریاد زد و میرغضبها را صدا کرد و گفت بیایید قلب این مردِ شجاع را به من نشان دهید! فراشها و میرغضبها بر سر تاجر بخت برگشته ریختند و دست و پاهای او را بستند و با کارد سینهی تاجر وحشتزده را شکافتند و قلب او را بیرون آورده و در سینی گذاشتند و نزد شاهزاده آوردند!
.
وقتی خبر این مجازات هولناک به من رسید واقعا تکان خوردم و ملاقاتهای خود را با این شاهزاده بخاطر آوردم که در ظاهر چقدر خود را شوخ طبع نشان میداد.
.
آنچه که من دربرخورد و تماسهای خود احساس کردهام، ایل قاجار که سلسله کنونی ایران از این ایل است خشونت، بیرحمی و قساوت خود را بیشتر از مغولان به ارث بردهاند تا از ایرانیها.
.
قجرها در حقیقت تورانی و از نژاد مغولها هستند، فقط مذهب آنها شیعه است؛ بطور کلی هوش و استعداد و تحرک آنها کمتر از ایرانیان است و فقط در اعمال زور و لافزنی و سنگدلی از ایرانیهای آریایینژاد جلوتر هستند.
.
منابع #taizz معرفی کننده
ایران و ایرانیان عصر ناصرالدین شاه، ساموئل گرین بنجامین سفیر آمریکا در ایران
https://vrgl.ir/Jp8Lm
منابع کلی :
تـاریخ مـشروطه ایـران به روایت…،ص 379/نامه بارکلی به ادواردگری به تاریخ 30 نوامبر1910/27 شوال 1328.
(87)-روزنامه برق،محل نـشر تـهران،مـدیر سید ضیاء الدین طباطبایی،شمـ 6،30 شوال 1328.
(88)-ایران در جنگ بزرگ،ص 225.
(89)-همان،صص 276 و 328.
(90)-همان،ص 349.
(91)-همان،ص 355.
(92)-هـمان جـا.
(93)-«بازگشت ظل السلطان و…»،خاطرات محمد ولی خان تنکابنی،خاطرات و اسناد،سیف اللّه وحیدنیا،انتشارات وحـید، چ اول،1364،ص 33.
(94)-ایـران در جـنگ بزرگ،ص 361.
(95)-مهدی،معز الدین،داستانهایی از پنجاه سال،بیجا،چ اول،1348،ص 26.
فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 10 ، زمستان 1384 صفحه 69 تا 92