۵۰ لطیفه  با مزه – ۱

هر نوشته ای نویسنده ای دارد. هر نویسنده ای حق دارد اسمش را پای مطلبش ببیند. نوشته هایی که در این صفحه می خوانید، Status های کپی پیست شده ای است که در شبکه های اجتماعی دست به دست چرخیده و صاحبش را گم کرده.

به یارو میگن قبض برقتو چه جوری پرداخت میکنی؟


میگع همسایه مون خنگه میذارم زیر برف پاک کن ماشینش میره پرداخت میکنه…

روزی مردی تصمیم گرفت تمام مشکلات خود را به دریا بریزد  اما هرکاری کرد زنش سوار قایق نشد

هیچ وقت نفهمیدم :  وقتی برق میره کجا میره ؟؟

جعفر  ختنه  میکنه 
دکتر بهش میگه باید دامن بپوشی
جعفر میگه تف به  ذ ا تت  ! همشو بریدی

یه بار دست گشیدم روی یک آفتابه یک غول بی شاخ و دم آومد بیرون گفت : سرور من   چی میخوای  گفتم یه خونه

گفت آخه  من خودم  اگر خونه داشتم توی آفتابه میخوابیدم ؟

جوابش منطقی بود 

Animated GIF - Find & Share on GIPHY

،

شیخی به چُرت بود که زنش وارد شد
و به تعجیل بگفتا:
شیخا چه نشسته ای که آش شله قلمکار دهند
اندر هیئت
پس شیخ به عبا شد
و با دیگ، سمت دروازه پیش گرفت..
چون رسید کوی هیئت را،
خیل خلق بدید در آشوب و هیاهو
در اندیشه شد که نوبتش نیاید و شکم در حسرت بماند
ره زِ میان صف گشوده،
بالای دیگ برسید
دیگ آش نیمه یافت
پس آشپز را بگفت: دست نگاهدار که نذری را اشکالی هست شرعی
آشپز بگفت: از چه روی ای شیخ؟
خلق نیز به گوش شدند
شیخ بگفت:
قصاب بدیدم به بازار که گوسپندِ تازه ذبح بکرده،
سر به کناری نهاده بود.
چون زِ سر بگذشتم،
حیوان به ناله و اشک شد که قصاب آب نداده هلاکم نمود…
هم از این روی حرام باشد آن گوشت و این شله!
مردم را ولوله افتاد و آشپز را پرسش که حال که کار زِ کار بگذشته ، چه باید کرد شیخا؟
شیخ بخاراند ریش را و بگفتا:
خُمس آش به شیخ دهید حلال شود!
پس خلق بگفتند آشپز را ،
که خُمس دهی حلال شود،
به زِ آنست که کُلِ آن حرام شود!
پس آشپز دیگ زِ شیخ بستاند و آش اَندر بِکرد!
خلق شادمان شده
شیخ را درود گفته صلوات بفرستادند.
خشتمال که حکایت بدید و بشنید،
شیخ را جلو گرفته بگفتا:
این چه داستان بود که کردی؟
چه کَس دیده که گوسپندِ سر بریده سخن گوید،
ای فریبکار؟
شیخ بگفت:
مهم آش است که به این دیگ شد!
اَلباقی نه گناه من است،
که خلق را اگر میل به خریت باشد
همه کس را حلال باشد به سواری…
عبید زاکانی

بعد از نماز شیخی توی بلندگو میگه:
میخوام کسی رو بهتون معرفی کنم که قبلا دزد بوده، مشروب و مخدرات مصرف میکرده و هرکثافتکاری میکرده ولی خدا الان اونو هدایت کرده و همه چی رو گذاشته کنار.
بعد گفت :بیا فلانی میکروفن رو بگیرو خودت تعریف کن که چه جوری توبه کردی.
طرف اومد گفت:
من یه عمر دزدی میکردم، معصیت میکردم، خدا آبروم رو نبرد،
اما از وقتی توبه کردم این مرتیکه خر واسم آبرو نذاشته!

یارو با وانتش میزنه به یه بنز صفر، با کلی گریه وزاری و التماس رضایت میگیره .تو چهار راه بعدی دوباره میزنه به همون بنز! سرشو از ماشین میاره بیرون میگه  برو منم!

«روزی تاریخ خواهد نوشت:
چه کسی الکل را آزاد کرد.
چه کسی مراکز مذهبی و امامزاده را تعطیل کرد
چه کسی پس از چهل سال نماز جماعت را تعطیل کرد
فقط حاج کرونا
بنازمت 
بعنوان اولین ویروس سکولار 
اسمت درتاریخ ایران ثبت شد.»

«من در انتخابات ۱۴۰۰ به کرونا رای میدهم.
– ترافیک کم شد!
– آلودگی هوا کم شد!
– با بچه ها خوب بود!
– زندانی ها را آزاد کرد!
– بی عرضگی  خیلیها را ثابت کرد!
– ثابت کرد که قم هم از هیچ بلایی مصون نیست!
– نفت را در بازار جهانی کاهش داد!
– قیمت برخی خدمات مثل هواپیمایی و هتل ها را کاهش داد!
– با تعطیلی مدارس، خانواده ها به نقش معلم پی بردند!

پس به کرونا رای می دهم چون همه را هوشیار کرد و خواب را ازچشم مسئولین گرفت.»
بیشتر بخوانید:کرونا
نگاهی که که درمورد روحانیت در مورد عدم اعتقاد به علم وجود دارد مثل این مورد است : «آخوندی که از فروکردن روغن بنفشه درمقعد برای دفع کرونا استفاده کرد، 
بخاطر حساسیت شدید اکنون در بیمارستان امام بستری است.»
محققین دانشگاه جرج سیتی دریافته‌اند، اینکه یک چینی کشور خودشو ول می‌کنه ازشرق آسیا می‌کوبه میاد قم درس طلبگی میخونه…. نشون میده علاوه بر سوپ خفاش، مغز خر هم میخورند.»

   آخرش همین کرونا میاد میزنه روی شانه‌هامون، میگه: ما که از ایران رفتیم ولی خدایش این زندگی نیست که شما‌ها می‌کنید

Taizzمعرفی‌کنندهTaizzمعرفی‌کننده 
https://notebook.zohopublic.com/public/notes/k8jp891479a76dba549189f0654a8b55a0fbf
,

رفتم تو گوگل سرچ کردم که زنها چه میخواهند

بعد از بیست دقیقه میگه هنوز در حال جستجو میباشد

.

آخونده سوارتاکسی میشه میبینه ضبط روشنه …به راننده میگه خاموشش کن تو زمان پیغمبرموسیقی نبوده….
یارو میزنه کنار میگه:
پیاده شو زمان پیغمبر تاکسی هم نبوده ..حالا وایسا تا شتر ب

من از دندون کشیدن بیشتر میترسم تا حامله شدن
.
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
دکتر میگه: تصمیمت رو بگیر میخوام صندلی رو تنظیم کنم.
..

یک شب مردی در بزرگراه همت مشغول رانندگی بود و طبق معمول در ترافیک شدیدی ایستاده بود. همانطور که در ماشین نشسته بود، یکی به پنجره ماشین زد. شیشه را پایین کشید و پرسید:« چه خبر شده؟»
گفت: « احمدی نژاد را گروگان گرفته اند و صد میلیون دلار برای آزادی اش خواسته اند و گفته اند که اگر پول را جمع نکنیم، او را وسط خیابان با بنزین آتش می زنند.»
– « چقدر جمع کرده اید؟»
– « حدودا دویست لیتر»

بچه هم که بودم ساده بودم  فکر میکردم گوَزنا شوهر
 آهوا هستن یه مدت هم فکر میکردم اگر سیبل هام  را  نزنم  نم تونم راه  برم  

Taizz معرفی کننده GIF - Find & Share on GIPHY
تقصير كره زمين است كه جوري نچرخيد كه من و نيمه گمشده ام به هم برسيم!





تقصير قمر است كه روز به دنيا آمدن من در عقرب بوده

روشنفکره داشته اظهار نظر می کرده:این جلال ال محمد که هی ازش تعریف میکنن فقط یه کتاب خوب نوشته که اسمش بوف کوره. یکی گفت:بوف کور که مال صادق هدایته!یارو گفت: دیگه بدتر،یه کتاب خوب داره اونم صادق هدایت براش نوشته!!!

مردی از زن شما به گربه خانه بیشتر از توجه شما ناراحت بود ، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد.

ولی تا رسید به خانه ، دید گربه زودتر از آن برگشته خونه ، این کار چند بار تکرار شد

 و مرد حسابی کلافه شده بود.

  بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند ، از چند پل و رودخانه پارک و غیره گذشته و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دورافتاده ول کرد. 

 آن شب مرد به خانه بر نگشت آخرشب زنگ زد و به زن گفت: آن گربه کره خر خونه هست؟

 زنش گفت: آره

 مرد گفت: گوشی رو بده بهش ، من گم شدم !!!!!

آقا یه سوال فنی ! اینکه اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود ، خب اگه غیر از خدا هیچکس نبود چطور یکی بود ؟!‌ اصلا چطور این داستان صورت گرفت 
وقتی غیر از خدا 
هیچکس نبود ؟!
برچسب‌ها: جوک جدیدجوک باحالجوک زیبا

آبادانیه میگه:دیشب آبادان زلزله ی 11ریشتری اومد.رفیقش میگه پس آبادان باخاک یکی شد دیگه؟آبادانیه میگه:بع،ولک، مگه بچه ها گذاشتن….

یارو  میره قزوین نیم  ساعت دولا میشه، میبینه خبری نشد، ازیکی میپرسه:

مگه اینجا قزوین نیست؟



میگه چرا ولی فصل برداشت برنجه همه رفتن شمال😂

2 thoughts on “۵۰ لطیفه  با مزه – ۱

  1. دزدی مقدار زیادی پول دزدید و دزدید دیگری هم به کاهدان زد و مقداری کاه دزدید…
    هر دو را گرفتند و نزد قاضی بردند.
    قاضی دزد پول را آزاد کرد و دزد کاه را به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم کرد.
    کاه دزد به وکیل اش گفت:
    چرا قاضی پول دزد را آزاد کرد و من که مقداری کاه دزدیدم به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم شدم!؟
    وکیل گفت:
    آخر قاضی ؛ کاه نمی خورد..!
    #عبیدذاکانی
    #شهر حرف و قصه

    Like

  2. در آبادان دزدی  وارد خانه‌ی  پیر‌زنی شد  و شروع کرد  به جمع کردن  اثاث خانه . 

    پیرزن که بیدار بود  صداش کرد  و گفت :
    ننه نشان  می‌ده  شما  جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی می‌کنی  آن وسایل سنگین ول کن  بیا این  النگوهای طلا رو   به شما بدم  فقط قبل از  همه چیز ، خوابی که قبل از  آمدن شما دیدم   برام تفسیر کن .

    دزد گفت : خوب چی خوابی دیدی ؟ 

    پیرزن گفت : خواب دیدم که همه اهل محل در یک باغ بزرگی  در حال دویدن  بودیم  که من داخل  نهر افتادم  و برای  بیرون آوردن من  از نهر  با صدای بلند  پسرم عبود را صدا می‌کردم : 
    عبووووووووود
    عبووووووووود 
    بیا کمک .
    عبووووووووود
    عبووووووووود
    بیا کمک ، 
    پسرش عبود  از خواب بیدار شد  و مثل موشک  از طبقه بالا  آمد پایین  و دزد رو گرفت  و شروع کرد  به زدن او .
    پیرزن  به پسرش گفت : 
    ننه بسه  دیگه  نزنش . 

    دزد گفت :

    بذار بزنه ،  آخه  منه پدرسگ   برای دزدی  آمدم  یا  تعبیر خواب ؟ 

    😂😂😂🤣🤣

    Like

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s