نشانه‌هایی  در آسمان در زمان ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله نوشته

ایادی  امرالله جناب #ویلیام_سیرز

در  صحف مقدّسه و سنن و احادیث آمده است که در زمان ولادت هر یک از پیامبران الهی و  اظهار امر آنها، ستاره‌ای در آسمان پدیدار می‌شود.
به  نمرود هشدار دادند که ستاره‌ای پدیدار شده که گویای ظهور حضرت ابراهیم بود
.  پیشگویان به فرعون هشدار دادند که ستاره‌ای در آسمان ظاهر شده که ظهور حضرت موسی را  اعلام می‌کرد. مجوسان #هیرودیس را از ظهور ستارۀ جدیدی آگاه کردند که آنها را به سوی  جایگاه حضرت عیسی، “پادشاه روحانی” هدایت می‌کرد.

همین افسانه دربارۀ حضرت بودا،  حضرت زرتشت، حضرت محمّد و حضرت کریشنا نیز بیان شده است.
در  زمان ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله چه علائمی در آسمان هویدا شد؟ صحف مقدّسۀ جمیع  ادیان راجع به دو ظهور توأمان که در “آخرالزّمان” واقع خواهد شد سخن گفته‌اند. حال  که حضرت اعلی و حضرت بهاءالله ظهور فرموده و این نبوّات را تحقّق بخشیده‌اند، علائم  مربوط به آسمان ظاهر کدام است؟ نشانه‌ها، نه برای یک ظهور، بلکه برای دو فرستادۀ  خداوند، که تقریباً هم‌زمان قرار بود ظاهر شوند چیست؟
برخی  از ماها داستان شهاب عظیم سال 1843 را، که نشانۀ ظهور حضرت اعلی بود،  می‌دانیم.
سِر  جیمز جینز (Sir James Jeans)، منجّم و ریاضیدان فقید بریتانیایی، در  کتابش Through Space and Time اظهار می‌دارد که، “عجیب آن که، بسیاری از  موارد چشمگیر و مشهور ظهور شهاب‌ها به نظر می‌رسد مقارن رویدادهای مهم تاریخ، یا که  شاید صرفاً اشاره به ظهور قریب‌الوقوع آنها بودند.”  (Sir James Jeans, ‘Through Space and Time, pp.102, 154)
یکی  از دلکش‌ترین داستان‌های مربوط به شهاب‌ها راجع به زمانی بیان می‌شود که در طیّ آن  حضرت اعلی و حضرت بهاءالله مکاتبه می‌کردند، و در آن موقع حضرت اعلی مشغول آماده  کردن مؤمنین به خود برای ظهور حضرت بهاءالله بودند. این داستان در ستارگان بیان و  در روی زمین گفته شد.
در  سال 1845، اندکی بعد از ظهور شهاب سال 1843، شهابی در آسمان پدیدار شد. آن را شهاب  بیه‌لا (Biela’s Comet) می‌گفتند.  به نظر می‌رسید، در سالی که حدود  300 شهاب ظهور کرده بودند، این شهاب عادّی باشد بخصوص که بارها قبل از آن ظاهر شده  بود. در سال 1846 هنوز قابل رؤیت بود. در این برهه از تاریخش، یکی از شهاب‌های  بی‌مثیل بود.  اکنون وارد آخرین لحظات تماشایی حیاتش می‌شد.
دائرةالمعارف  آمریکانا گزارش زیر را دربارۀ این رویداد
می‌نویسد:
“دیگربار  در نوامبر 1845 رؤیت شد، و در ماه بعد یکی از تماشایی‌ترین پدیده‌ها در سوابق  ستاره‌شناسی، یعنی تقسیم شهاب، رصد شد. در حال که این تحوّل در حال وقوع بود، دم آن  مشهود نبود.

پروفسور چالیس (Challis)، با استفاده از Northumberland 1846، تمایلی نداشت که موقع مشاهده دو شهاب در  جایی که قبلاً یکی فقط وجود داشت، به دیدگان یا عینک خود اعتماد کند. او گفت که اگر  چنین چیزی قبلاً شنیده شده باشد مایل است آن را شهاب دوقلو بنامد. امّا طولی نکشید  که ملاحظات او تأیید شد.”  (Encyclopedia Americana vol. III, 1944 ed., p.691)
تاریخ  نشان می‌دهد که ستارگان توأمان دیگری هم وجود داشته امّا بیه‌لا بسیار غیرعادّی  بود. سِر جیمز جینز دربارۀ همین شهاب نوشت، “جالب‌ترین حکایت آن که شهاب بیه‌لا تحت  رصد در سال 1846 به دو قسمت تقسیم شد.”
شهاب  ناپدید شد. دیگربار در آگست 1852 بازگشت. این همان ماه و همان سال است که حضرت  بهاءالله به سیاه‌چال طهران فرستاده شدند. در تقویم اسلامی (قمری)، این سال 1269  است. دقیقاً نهمین سال بعد از اظهار حضرت اعلی به جناب ملّا حسین در 1260 بود. حضرت  اعلی پیش‌بینی فرمودند که “فی سنة التّسع” موعود کلّیه اعصار و ادیان ظاهر خواهد  شد.
چند  هفته بعد، در همان سجن سیاه‌چال بود که رسالت حضرت بهاءالله آغاز شد.
آگست  1852، زمانی بود که شهاب دیگر بار ظاهر شد، شهابی که به دو قسمت تقسیم شده و به شهاب  توأمین تبدیل شده بود. عجیب آن که، در زمان ظهور مجدّد شهاب توأمین در 1852، یک  نیمه در پس‌زمینه عقب نشسته بود. نیمۀ دیگر، اگرچه در مداری موازی حرکت می‌کرد،  اینک مسلّط بر صحنه شده بود.  درست همانطور که حضرت ربّ اعلی، مبشّر امر بهائی، به  درون تاریخ رفت، و نفسی که ظهورش را آن حضرت پیش‌بینی کرده بشارت داده بود،

یعنی  حضرت بهاءالله، رسالتش را آغاز فرمود.
در  سوابق آمریکانا راجع به این رویداد نجومی آمده است، “اواخر آگست 1852، بخش بزرگتر  دیگربار رؤیت شد؛ و سه هفته بعد بخش کوچک‌تر، که اینک بسیار کمرنگ‌تر از همراه و  همدم خود بود در فاصلۀ یک میلیون و پانصدهزار مایلی دیده شد.” سِر جیمز جینز تأیید  می‌کند،

“شش سال بعد [1852]، وقتی مدار شهاب دیگربار به خورشید نزدیک شد، دو قطعۀ  رصد شده یکی شده ولی نیم میلیون مایل از یکدیگر فاصله داشتند.”
دربارۀ  ساعتی که شهاب توأمین آسمان‌ بالای زندان را سیر می‌کرد، حضرت بهاءالله نوشته‌اند،  “کُنتُ کأحَدٍ مِنَ العباد راقداً علَی المهاد؛ مَرَّت علیَّ نسائم‌السّبحان و  علَّمَنی علمَ ماکان. لیس هذا من عندی بل من لدُن عزیزٍ علیم.” [لوح سلطان، آثار  قلم اعلی، ج1، ص61]”
 من مثل یكی از خدمتكاران بودم كه روی تخت خوابیده بودم.  نسیم های متعالی از کنارم رد شدند و پرچم ماکان [ آنچه را مخفی بود ]  را به من آموختند  این از طرف من نیست ، بلکه از طرف خدای عزیز شماست.

“[لوح سلطان ، ردپای قلم عالی ، قسمت 1 ، ص 61]
سِر  جیمز جینز می‌نویسد که بعد از این ظهور توأمین، “هیچ کدام از آنها در هیأت شهاب  دیده نشدند،

بلکه جایی که آنها باید قرار داشتند در اختیار تودۀ عظیمی از میلیون‌ها  شهاب بود که به شهاب‌های #آندرومدید (Andromedid) موسوم است.

اینها هر از گاهی در مدار خود با  زمین ملاقاتی می‌کنند، و نمایش عظیم شهابی ارائه می‌نمایند.


آن  دو شهاب دیگر شهاب‌های جدا از هم نبودند، بلکه در نوربارانی عظیم به هم پیوستند،

  درست همانطور که امر حضرت اعلی و حضرت بهاءالله دیگر جدا از یکدیگر نیستند 
بلکه در  نوری که بر وجه ارض می‌تابانند واحد
هستند.

توضیح

همانطور که دوستان نازنین میدانید با ظهور حضرت   بهاءالله در سال ۱۸۶۳ دین و آیین بهائی  شروع شد و. شمار پیروان این آئین اکنون  بیش از ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر برآورد شده‌است 

که در ۲۲۱ کشور پراکنده شده‌اند.

با اینکه این شمار کمتر از ۰٫۲٪ جمعیت دنیاست ولی از نظر پراکندگی در کشورهای مختلف پس از مسیحیت (با پراکندگی در ۲۳۲ کشور) دومین دین جهان شمرده می‌شود.[

توضیح

در تورات، خدا وعده نیل تا فرات را داده بود (که گاهی از آن به اسرائیل بزرگ یاد شده‌است) به فرزندان ابراهیم، یعنی اسماعیلیان (شامل فرزندان اسماعیل (کلیه سادات امروزی) و شش برادرش، پسران قطوره) که اعراب از نسل آنان هستند و بنی اسحاق (شامل فرزندان عیسو و فرزندان یعقوب یعنی بنی اسرائیل) را داده است

در تورات، خدا وعده نیل تا فرات را داده بود 

«در آن روز، خداوند با ابراهیم عهد بست و گفت: «این زمین را از نهر مصر (نیل) تا به نهر عظیم، یعنی نهر فرات، به نسل تو بخشیده‌ام»

این سرزمین (نیل تا فرات) شامل، اسراییل، قسمت‌هایی از مصر، لبنان، سوریه، اردن می‌گردد.

وعده نیل تا فرات به نسل ابراهیم داده شده‌است، که حداقل شامل ۸ برادر بوده‌اند و اسحاق یکی از آنان بوده‌است و بنی اسرائیل که سرزمین موعود به آنان داده شده تنها فرزندان یکی از پسران اسحاق، یعقوب بوده‌اند.

اوایل دهه 1800 ، واقعاً، یک گسترش گسترده جدید  به وجود آمد ، فشار بزرگ به سمت غرب.  و این دوره شاهد تعدادی از تحولات جدید به ویژه در جبهه مذهبی است.  و بسیاری از آنها رنگ آخرالزمانی برای آنها دارند.  در حقیقت ، این دوره ای است که باعث می شود آنچه به عنوان دومین بیداری بزرگ شناخته می شود.  مانند اولی ، دوره احیا است.  اما به عنوان مفهوم گسترش بزرگ کشور نیز مطرح شده است.  …یکی از مهمترین چهره هایی که از این روح احیاگرانه دومین بیداری بزرگ بیرون آمده است ، یک کشاورز از ایالت نیویورک به نام ویلیام میلر است.  میلر شروع به خواندن کتاب مقدس می کند ، و درک جدیدی از نحوه تفسیر نبوت و خود کتاب مکاشفه را شروع می کند.  مهمترین چیزی که ویلیام میلر در بحثهای کتاب مکاشفه آورده ، درک جدید او از چگونگی وقایع است.  برخلاف مفسران قبلی ، میلر استدلال می کند که کتاب مکاشفه کاملاً محقق نشده است.  تمام وقایع توصیف شده مواردی است که در آخر زمان رخ خواهد داد ، در حالی که مفسران قبلی در گذشته شاهد وقایع و حوادثی در طول تاریخ مسیحی بودند.  … تغییر اساسی در تفسیر میلر از کتاب مکاشفه این است که وی همه آن وقایع را در آینده می بیند.  هیچ چیز – شاید فصل اول به تنهایی ، اما هیچ چیز در بقیه کتاب تحقق نیافته است.  …

 اکنون ، آنچه میلر فکر می کند اتفاق می افتد این است که پیشگویی های دانیل در پایان تحقق می یابد که در آستانه آینده است.  این زمانی است که دومین آمدن مسیح اتفاق می افتد ، چیزی که او شروع به نام آن می کند ظهور.  در حقیقت ، این چیزی است که جنبش او به آن معروف می شود: جنبش Adventists.  اما ظهور یا آمدن دوم مسیح در سال 1843 اتفاق می افتد و سپس ، در یک پیچ و تاب قابل توجه در تفسیر کتاب مکاشفه ، او می گوید آن زمان است که هزار سال ، هزاره آغاز می شود.  بنابراین او وقایع را در کتاب مکاشفه و همه آن انتظارات را بعنوان یک رویداد آینده پس از بازگشت مسیح قرار می دهد.  این تفسیر جدید ، جایی که همه وقایع کتاب مکاشفه فقط پس از بازگشت مسیح شروع می شود ، و هزاره ، هزار سال سلطنت ، پس از بازگشت مسیح یک سلطنت بر روی زمین است ، این نوع تفسیر شناخته می شود  به عنوان پیش از هزاره.  و این یکی از مهمترین تحولات جدید در تاریخ مذهبی آمریکا است.  و البته هنوز هم تا امروز زنده مانده است و بسیار تأثیرگذار است.

Black And White Train GIF by Maudit - Find & Share on GIPHY

 

 

 بیشتر بخوانید درباره پیشینه ادونتیست روز هفتم دیوید کورش رهبر فرقه در مقاله دیوید والدس گرین وود ، “Waco: The Fire Next Time”

منتخبی از شعر شاعران

منتخبی از شعر شاعران معاصر ای چرخ و فلک دوندگی ما را کشت / بر درگاه خالق بندگی ما را کشت این زحمت روزگار ، این منت خلق ، ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت + آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در ِ این خانــه ندانــم به…

دوباره میسازمت وطن

دوباره میسازمت وطن…اگر چه با خشت جان خویش!ستون به سقف تو میزنم…اگر چه با استخوان خویشدوباره می بویم از تو گل…به میل نسل جوان تو…دوباره می شویم از تو خون!به سیل اشک روان خویشدوباره یک روز آشنا…سیاهی از خانه میرود!به شعر خود رنگ میزنمز آبی آسمان خویش…اگر چه صد ساله مرده ام!به گور خود خواهم…

شبکه صدا و سیما و لیست جراید

صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران  تلفن: تهران و شهرستان‌ها 162  مکاتبات الکترونیکی: pr.media@irib.ir  پیامک: 30000162  آدرس : خیابان ولیعصر، خیابان جام جم، اداره کل روابط عمومی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شبکه‌های سیما شبکه‌های صدا شبکه‌های استانی شبکه‌های برون مرزی خبرگزاری‌ها روزنامه‌ها و جراید

https://m.youtube.com/channel/UCZf43eLmpOw35xD_rw31rFQ

https://m.youtube.com/channel/UCZf43eLmpOw35xD_rw31rFQ

2 thoughts on “نشانه‌هایی  در آسمان در زمان ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله نوشته

  1. از مقالات جناب بیل ویلیام سی
    صفحاتی از کتاب فریادی از اعماق قلب

    نویسنده جناب ویلیام سیرز

    (سه بهائي در ٢٢ جون و ٤ نفر در ٢٣ همان ماه سال ١٩٨١ اعدام شدند) یكبار دیگر داستان ما تكرار شده هفت تن بهائي خدمتگزار بشریت ، صلح طلب ، پيرو قانون، بدون خشونت ، معصوم و فرشته وار

    حکایت زندگی هر یك باید مو به مو ذکر شود و البته یك روز همينطور خواهد شد. باور بكنيد یا نه ، من آنها را هم به خوبي مي شناختم. آنها عضوي از خانواده بزرگ بهائيان هستند. منهم بقدر بازماندگانشان رنج مي برم و مي گریم. هنگام رسيدن این خبر من در منزلم در کانادا بودم. برمي خيزم و اسلایدي را که از کنفرانس طهران و با این دوستان دارم ، مي گذارم. دیدن این فيلم و تجدید خاطرات قلبم را مملو از شادي و اندوه ميكند شادی از این که از بوته امتحان سرفراز خارج شدند و اندوه ازفقدان آنها. این فيلم از هيئت مشاورین و معاونت بود. اشخاص برجسته آئين بهائي در ایران، در طهران جائي كه اکنون آرميده بودند. 

    فيلم را روي چهره دکتر مسيح فرهنگي متوقف ميكنم. روي این روح پاك که اکنون نامش به ليست طهران پر اضطراب افزوده شده. همه آنها عزیزند و همه دوست داشتني پاره اي از وجود ما هستند که اکنون از دست رفته اند، تير باران شده اند. در حاليكه من مشغول نوشتن این اوراق بودم آنها چه لحظات سختي را پشت سر گذاشته اند.

    جنابان: دکتر مسيح فرهنگي، بزرگ علویان، هاشم فرنوش، فرهنگ مودت، بدیع االله فرید، یداالله پستچي (پوستچی) و ورقا تبيانيان این اسامي براي این درج ميشود که ببينيد به دنيا نشان دهيد که هيچ گاه جریان اعدام و کشتار بهائيان در طی جمهوري اسلامی قطع نشده و از قلم نيافتاده 

    جمهوري ایران هرچه باشد اسلامي نمي تواند باشد. این قاتلين و جلادها کاملاً مغایر تعاليم حضرت محمد رفتار مي کنند. نه این اسلام نيست. آنها در مقابل اینهمه خون پاك و بي گناه مسئول هستند. بعد از زمان ناصرالدین شاه از ١٨٥٢ تلاشهاي آنان در قتل عام بهائيان متوقف مانده بود و اینك بار دیگر هرچه ميخواهند مي كنند وگویا شرایط فعلي دست آنها را بازتر از عهد ناصرالدین شاه گذاشته. همانطور که نویسنده فرانسوي ارنست رنان مينویسد ایران “”روزي بي توازن “” درطول تاریخ جهان است. یك قصابي در سطح وسيع..

    براي تجسم بهتر به ١٥٠ سال پيش سال ١٨٥٢ ميلادي برمی گردیم به کمك نوشته هاي یك افسر اتریشي مندرج در نشریه اي بنام “” دوست سرباز”

    آگوست ١٨٥٢ کاپيتان الفرد فون گومونز افسر اتریشي و در خدمت ناصرالدین شاه نامه اي به دوستش مي نویسد در حالي كه تحت تاثير انزجار و وحشت حاصل از وقایعي است که به چشم خود ناظر بوده:”” … دوست من . چطور مي تواني تصور کني آنچه را که من با چشمهایم دیده ام… کساني كه دست هاي پر خشونت و بي رحم جلاد دندانهایشان را یك به یك کشيده ، یا جمجمه هاي برهنه اي که ضربات چكش آنرا متلاشي کرده , یا هنگامي که بازار آذین بندي یا چراغاني مي شود براي نمایش قربانيان شكنجه شده اي که شمع آجين شده اند, سوراخهایي در پشت و شانه هایشان حفر شده و شمع هاي روشن در جاي زخمها شعله ورند. با زنجير به هم متصلند و گرد شهر گردانده ميشوند و مأمورین آنها را تازیانه مي زنند. پوست کف پاهایشان را کنده اند در روغن مذاب خيسانده اند و چون بهائم در کفشهائي قرار ميدهند و آنان را مجبور به دویدن ميكنند در حاليكه باران تازیانه جلاد هم تمامي ندارد… من شخصاً مجبور به دیدن این صحنه ها بودم آه در آخر آنها را از دست و پا وارونه به درخت آویزان مي كردند و هر ایراني مختار است هرچه ميخواهد با وجود نيمه جان آنها بكند دوباره آنچه نوشته ام ميخوانم مي اندیشم که تو و اطرافيانت خواهيد گفت که اغراق گفته ام. اما خدا گواه راستي من است . بخاطر وظيفه ام مجبور به تحمل این وقایع هستم. حالا کمتر از خانه خارج ميشوم تا در گوشه کنار شهر و بازار شاهد این جنایات نباشم. حتي پس از مرگ جسد اینان را قطعه قطعه کرده و در دروازه شهر مي كوبند و یا به بيابان مي اندازند تا خوراك سگها و کفتارها شود… تاکنون چند بار تقاضای انتقال کرده ام ولي موفق نشده ام….

    . در آن روزهاي ١٨٥٢ بهائياني که دستگير ميشدند بين طبقات مختلف مردم تقسيم ميشدند. این بهپيشنهاد نخست وزیر بود که از بر دوش داشتن بار مسئوليت مي گریخت و بين مردم تقسيم ميكرد تا هر یك سهم خودراداشته باشند.. 

    قربانیان به تساوي بين علما, وزرا, حاکمين ایالات , ارتش , وکلا و قضات و مردم شهر, تجار و بازرگانان و صنعتگران تقسيم مي شدند و هریك به طریق خود عمل مينمودند. براي مثال وزیر امور خارجه با شليك گلوله اي قرباني را خلاص ميكرد و سپس قبل از برگشت به کار روزانه اش جسد را قطعه قطعه مي كرد ( تمام این وقایع از تيتر روزنامه رسمي طهران در آنزمان بازگو شده است).

    با اینحال بهائيان انكار نميكردند. حضرت بهاء االله قلب هاي آنان را تسخير کرده بود و براي هميشه بهائي بودند. پيرو بهاءاالله بودن از زندگي مهمتر بود. چونكه او خود زندگي بود و سائر چيزها خاکستري بيش نه. 

    کاپيتان فون گومونز پس از مدتي کوتاه از آن نامه طهران پر وحشت را ترك آرد. 

    فرار او از ایران را نميتوان سرزنش کرد، 

    Like

  2. هیکل مبارک رویدادی را مربوط به زمستان گذشته به یاد آوردند که مسیحی جوانی عازم زیارت اورشلیم بود. زائر نگران بود و احساس میکرد روحیه مناسب و آن حالت احترام لازم را دارا نیست.
    حضرت عبدالبهآء به زائر جوان فرمودند، “روح مناسب برای زیارت این اماکن مقدّسه با یاد و ذکر حضرت مسیح عبارت از انس مداوم با خداوند است. محبّت الهی مانند سیم تلگراف است؛ یک سر آن در ملکوت حضرت روح است و سر دیگر در قلب شما.”
    زائر جوان با گلایه گفت، “ترسم از آن است که سیم تلگرافم پاره شده باشد.”
    حضرت عبدالبهآء از ته دل خندیدند و فرمودند، “در این صورت باید از تلگراف بیسیم استفاده کنی.” (“شعله، داستان لوآ، اثر ویلیام سیرز و رابرت کیگلی

    Like

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s