تیمور میرزا حسام الدوله از بزرگترین بازشناسان جهان و باز یازان عصر ناصرالدین شاه است. کتابی دارد بنام باز نامه ناصری که علاقمندان می توانند برای اطلاعات به این کتاب مراجعه نمایند او نوشته
حافظ چقدر استادانه به نظم درآورده. بر دوخته ام دیده چو باز
از همه عالم..
رسم این گونه است که پلکان چشمان باز—پرنده زیبای شکاری که قدرت دید ش از فاصله پروازی سه هزار متر ی است—را برای تربیت می دوزند.
بعد از طی مراحلی خاص باز (قوش کفتری)آنچنان تربیت سرور خود می شود که اگر چندین سال هم.بگذرد ، تنها بر شانه صاحب خود می نشیند.
حافظ همون بازی شکاری زیبا ،چشمان بر دوخته و تنها بر شانه بازی تعالی نشسته و این گونه غزل سرایی نی نما ید…
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
…
آری چه زیبا می گوید حافظ اهل راز؛
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است
والحمد لله رب العالمین علی کل حال
نازنین #مولوی و #عطار و حافظ در سر تا سر مثنوی و منطق الطیر و آثار خود می خواهند سری را فاش کنند ولی این سخنی که می خواهند بگویند
جزو اسرار است و نباید نا اهلان و کج خوانها از آن با خبر شوند لذا عطار سروده ایت
نبود فرمان انبیا، را
که کنند رموز این قیامت آشکارا ،
و مولوی
با ابیات زیر سخن خود را در غلاف حلق میکند مـــا “بهــــاء” و خونبهـــــا را یافتیم اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش و حافظ قرآن تنها راه نجات خود را در رازپوشی میداند.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/
بخواست جام می و گفت راز پوشیدن
منظور از پوشیدن راز اسر اسم اعظم بود ه و همه را نصیحت میکند اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
در همه دوران اسلام تنها سه تن اسم اعظم را دریافتند. یکی مولانا جلال الدّین رومی است که میگوید:
مـــا “بهــــاء” و خونبهـــــا را یافتیم جـانب جــان بـاختـــن بشتـــافتیــــم
غرق عشقی شو که غرقست اندرین عشقهــــــای اوّلیـــــن و آخــــــرین
من حسین اللّهیَـــــــــم، زنجیـر کــو کار ایــــن دیـــوانـه را تدبـــیر کـو
دومین کسی که در دور اسلام “اسم اعظم خـدا” را دریافت و حتی خود را، سه قرن پیش از آغاز بابیّت، “بهـایی” نامید، شیخ بهایی است. او آشکارا میگوید که “اسم اعظم خـدا” برترین و بالاترین اسم است و بنابرین در دو دعای اسلامی که آمده است، نخستین و والاترین اسم است. این دو اثر، یکی دعای سحر اسلامی است و دیگری دعای ام داوود.
برای نمونه در دعای سحر آمده است: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ
و در دعای ام داوود آمده است: اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ وَ لَک الْمَجْدُ وَ لَک الْعِزُّ وَ لَک الْفَخْرُ وَ لَک الْقَهْرُ وَ لَک النِّعْمَةُ وَ لَک الْعَظَمَةُ وَ لَک الرَّحْمَةُ وَ لَک الْمَهَابَةُ وَ لَک السُّلْطَانُ وَ لَک الْبَهَاءُ وَ لَک الِامْتِنَانُ وَ لَک …
.https://giphy.com/gifs/bahaitaizz-IRwP9CHicRGme22xml…
…
در قدیم همین مثنوی بنام جامع التمثیل در منزل ها در پشت کرسی ها جای تلوزیون امروزی را
گرفته بود البته آنها متوجه مطالب عرفانی آن نمی شدند ولی از داستانهای آن لذت می بردند
تا فتنه بر نخیزبد
نکتها چون تیغ پولاد است و تیز گر نداری تو سپر واپس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا
زین سبب من تیغ کردم در غلاف تا که کژ خوانی نخواند بر
#لسانالغیب #حافظشیرازی نیز گفته است گر تو را نوح است کشتیبان ز طوفان #غممخور ، #یار مردان خدا باش که در #کشتینوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را #داستان_نوح و توفان و کشتی منتسب به او را همه میدانیم.
در چنان توفانی که همه چیز و همه جا را بکام خود میکشد، این تنها کشتی نوح است که مقاومت کرده و غرق نمیشود. خواجه در این بیت علت این امر را نه استحکام کشتی نوح و نه مهارت نوح درکشتی بانی ،
بلکه در “ایمانی” میداند که نوح بخداوند داشته و این ایمان را به خاکی تشبیه کرده که توفان را به آبی نمیخرد. اما این خاک ،توفان را به “آبی” نمیخرد. در این استعاره نکتهُ ظریفی نهفته است. و در این بیت لسان الغیب خواسته عظمت ایمان را در مقابل واقعه ای به عظمت توفان نوح ( اشاره به مقاومت علما، مقابل امر حضرت بها،الله را بخاطر ایمان پبروانش که در آینده رخ خواهد داد را هیچ بنماید

یكی از ویژگی های شعر #حافظ این است كه آشكار سخن نمی گوید و هركس می تواند حسب حال خویش، آن را تفسیر كند و از آن لذت ببرد. هم میتواند از معشوق هم در وجه زمینی اش استفاده كند
و هم در معنای آسمانی اش.
درست به همین دلیل است كه دیوان حافظ با وجود دشواری تشبیه ها و استعاره ها، احتمالا پرطرفدارترین دیوان شعر ایران است. حافظ می گوید در ره عشق نشد كس به یقین محرم راز
هركسی بر حَسَبِ فكر، گمانی دارد.حافظ بالاخره نمی گوید كه شاهد كیست و باید بنده طلعت چه كسی شد؟
اما با مجموعه ای از واژگان مبهم (آن، فلان، گمان،…) دقیقا به مخاطب القا می كند كه باید عاشق كسی شد كه چیزی فراتر از ظواهر دارد و خواننده می تواند از این شعر هم
در وجه زمینی اش استفاده كند
و هم در معنای آسمانی اش. آنرا بخالق نسبت دهد
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش .. خیلی از اشعار دیوان کبیر حافظ مربوط به ظهور است اصلآ خدا بخاطر ظهور خودش بود که حافظ را لسان الغیب کرد همه نیت کرده ایم و فال گرفته ایم
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست
خدایا به سلامت دارش
سال ها پی د رپی می گذرند، ماه ها سپری می شوند، روزها به پایان می رسند، أجل ها به انتها رسیده، کودکان جوان، جوانان پیر و پیران اسیر خاک شدند؛ انتظارها به سر آمد، طاقت ها طاق شد، مسافران از سفر آمدند و می آیند، اما هنوز مسافری در راه است
که حافظ، آمدنش را به انتظار نشسته است
ولی نامش را چون یک راز می باید بود در قلبش نگه میدارد آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش .. خیلی از اشعار دیوان کبیر حافظ مربوط به ظهور است اصلآ خدا بخاطر ظهور خودش بود که حافظ را لسان الغیب کرد همه نیت کرده ایم و فال گرفته ایم و گاهی نیت کرده ایم و این شعر آمده است
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست
خدایا به سلامت دارش
تا کنون از خویش پرسیده ایم که سفر کدامین مسافر این چنین
به درازا کشیده است؟
گرد و غبار غربت بر لباس کدامین مسافر این چنین نشسته است؟
در حق کدامین مسافر این چنین جفا شده است؟
و کدامین مسافر چنین به فراموشی سپرده شده است؟
مسافری که با سفرش جان عالم را برده؛
مسافری که گرفتگی عالم از گرفتگی اوست.
دریاها می خروشند، رودخانه ها طغیان می کنند، سیل ها جاری می شوند، زلزله ها لرزه بر اندام زمین می اندازند،
خورشید رخ در پسِ پرده کسوف می کشد،
ماه خود را در پس پرده خسوف مستور می دارد. طوفان ها در هم می پیچند
و آن
و دانشمندان این حوادث را توجیه و تدبیر می کنند، غافل از این که عالم متأثر از تأثر اوست که در جوش و خروش است
که اگر نبود «لساخت الارض علی اهلها زمین تمامی اهلش را فرو می برد.و
اگر نبود جهان از مدتها قبل خاموش شده بود نه تنها خاموش نشد بلکه صدای ظهورش را با اختراع تلگراف و تلفن به گوش عالم رساند
فقط این نیست و اشعاری دیگری نیز است که آنها را معرفی خواهم کرد
حافظ در زمانی زندگی میکرد که حکومت ایران بدتر از حکومت امروز ایران بود. دورهٔ امیر مبارزالدین! بدترین دورهٔ اسلامی آن دوره بودهاست. به همین دلیل میگوید «در میخانه ببستند خدایا مپسند، که در خانهٔ تزویر و ریا بگشایند.» درست مثل امروز!»
در لوح سلطان که جناب بدیع به ناصرالدین شاه ابلاغ فرمودند ایشان در آیات عربی همان هد هد باد صبا بودند که از طرف حضرت سلیمان ماموریت یافتند و دقیقآ با تکرار همان آیات به ناصرالدین شاه این لوح را تحویل میدهند بعد از شهادت جناب بدیع حضرت سلیمان هم کار خودش را کرد وقتی سلاطین مستبد زمان مثل ناصرالدین شاه و ناپلئون و پاپ اعظم به نصایح و انذارات ان حضرت اعتنائی ننمودند تا جایی که ناصرالدین شاه دستور داد حامل لوح سلطان را که جوانی شیفته عشق الهی بود ان چنان شکنجه نمودند که در زیر داغ و درفش جلادان جان به جان افرین تسلیم نمود.
بنابراین با وجود تمام ضدیت ها وهمان طوری که حضرت بهاءالله در الواح ملوک انذار فرموده بودند قدرت و قوت ظاهره سلاطین و ملوک ارض یکی پس از دیگری محو و نابود گردید و سطوت و سلطنت و شوکت الهیه روز به روز وسعت یافت به طوری که کمتر نقطه ای در روی کره ارض می توان یافت که در ان ندای امر الهی بلند نشده باشد.
باری، جناب بدیع لوح سلطان را از عکا به طهران آورد و سه شبانه روز برفراز سنگی نزدیک به خیمه و خرگاه سلطانی در انتظار دیدار ناصرالدّین شاه بسر برد . هنگامی که شاه او را بار داد واز مقصود پرسش نمود ، بدیع در پاسخ آیه ای از قرآن فرمودند : ” یا سلطان قد جئتک من سبأِ بنبأٍ عظیمٍ .”
از ملکه صبا برای شما پیغام مهمی آورده ام
ناصرلدین شاه پرسید نامه را از کجا آورده ای ؟ جناب بدیع فرمودند .. دیری نپائید که هد هد آمد و گفت من به چیزی دست یافته ام که تو دست نیافته ای و از سرزمین سبا برای تو خبر یقنی آورده ام …
و سپس لوح را به او عرضه داشت و تنها پاسخی که دریافت کرد شکنجه و عذاب و سرانجام جانفشانی در سبیل حبّ بهاء بود (١٦) – کنایه از کوی دوست است . در قرآن سوره “نَمْل ” در باره آمدن هُدهُد از شهر سبا و آوردن خبر از ملکه و اهل آن دیار حکایت میکند و در آیه٢٢ هدهد به سلیمان چنین می گوید : ” وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَأِ بنبأٍ یَقِیْنٍ “. من به خبر یقنی رسیده ام در فرهنگ فارسی معین چنین آمده است : ” سبا – شهری در عربستان قدیم ، در ناحیه یمن که ملکه آن بنام بلقیس مشهور است . و او بروایت تورات با پادشاه یهود ، سلیمان ملاقات کرده و با او روابط دوستانه داشته و طبق روایات اسلامی سلیمان او را بزنی گرفت .”
در لوح سلطان که جناب بدیع به ناصرالدین شاه ابلاغ فرمودند ایشان در آیات عربی همان هد هد باد صبا بودند که از طرف حضرت سلیمان ماموریت یافتند و دقیقآ با تکرار همان آیات به ناصرالدین شاه این لوح را تحویل میدهند بعد از شهادت جناب بدیع حضرت سلیمان هم کار خودش را کرد وقتی سلاطین مستبد زمان مثل ناصرالدین شاه و ناپلئون و پاپ اعظم به نصایح و انذارات ان حضرت اعتنائی ننمودند تا جایی که ناصرالدین شاه دستور داد حامل لوح سلطان را که جوانی شیفته عشق الهی بود ان چنان شکنجه نمودند که در زیر داغ و درفش جلادان جان به جان افرین تسلیم نمود.
بنابراین با وجود تمام ضدیت ها وهمان طوری که حضرت بهاءالله در الواح ملوک انذار فرموده بودند قدرت و قوت ظاهره سلاطین و ملوک ارض یکی پس از دیگری محو و نابود گردید و سطوت و سلطنت و شوکت الهیه روز به روز وسعت یافت به طوری که کمتر نقطه ای در روی کره ارض می توان یافت که در ان ندای امر الهی بلند نشده باشد.
منظور از سلیمان در قرآن همان #ظهور حضرت بها،الله است که لسان الغیب به او میفرماید
انوار اسم اعظم ای در رخ تو پیدا
. انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان
صد حکمت الهی کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
- ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی کلک تو خوش نویسد در شان یار و اغیارتعویذ جان فزایی افسون عمر کاهی ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی ساقی بیار آبی از چشمه خرابات تا خرقهها بشوییم از عجب خانقاهی عمریست پادشاها کز می تهیست جامم اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
کامینت های این پست
Ali Hajiabadi
اگر حافظ و مولوی نبودند اسلام برای همان نصف روز هفصد سال خوب بود وقتي كه يك حافظ قرآن، در شهري كه از در و ديوار آن، بانگ قرآن و نماز برميآيد، از خرابات و خراباتي حرف ميزند، خراباتنشيني او يك انزواي صوفيانه و يك خودرهايي نيست، بلكه دست كم يك اعلان جنگ با محتسب اسلامی است. اعلان جنگ به آن زاهدريايي است كه قرآن را دام تزوير و فريب كرده است و خمشكنيها را بهانهاي براي آزار و تجاوز ميسازد
پاسخ به آقای
Ali Hajiabadi
ممنون ، گر حافظ و مولوی نبودند/ این باغ جهان چه بیصفا بود/ باغی نه بدیع و باطراوت/ هر چند پر از گل و گیا بود ………………………… به میپرستی از ان نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به نقل قول از پیر میکده که بدون شک نور اسم اعظم و عارف وارسته و خود حافظ قرآن،بوده که لیاقت دریافت آنرا داشته و تنها راه نجات خود را در رازپوشی میداند.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت راز پوشیدن منظور از پوشیدن راز اسر اسم اعظم بود ه و همه را نصیحت میکند اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش ..
و بله خود حافظ قرآن میدانست در سوره حج آیه 47 آمده : 1000 سال وعده خدا به شماست و او هرگز خلف وعده نمی کند.15 سوره سبا آیه 30 : وعده خد ایک روز است که به حساب او 1000 سال می شود و یک ساعت هم جلو و عقب نمی گردد.16 حدیث اهل سنت عبد الوهاب شعرانی در پاسخ به این سؤال که اجل امت اسلام تا کی خواهد بود از حضرت رسول اکرم نقل نموده که فرمودند: اگر امت من صالح باشند یک روز ( 1000 سال) مهلت دارند و اگر فاسد شوند نصف روز. (500 سال) 17 حدیث شیعه بروایت علامه مجلسی در بحار الانوار جلد
خانم طاهره نوشتند Awesome‼️👌🙏💚🍀👏👏💚
پاسخ
Tahereh Garshassebi
ممنون طاهره خانم نازنین و دوست داشتنی بهائیان کلمه اسم اعظم الهی را کلمه بهاء میدانند. بهاء به معنی شکوه، درخشندگی و نور است.
بايد ما تحري نور الهي بكنيم چه كه از جميع انوار اعظم است نوريكه حضرت مسيح ميفرمايداين نور است * نوريكه حضرت موسي فرموده اين نور است * زيرا تجلي الوهيت را در اين نور مشاهده كرده * از اين نور از اين اتش نداي حق را شنيد * اين نوريست كه حضرت محمد در قران ميفرمايد ( الله نور السموات و الارض ) تحري اين نور را بكنيد تا اينكه حقائق اشيا را ادراك كنيد تا باسرار الهي مطلع گرديد تا انچه مستور است به بينيد
حوادث غيبيه مطلع شويد اين نور مثل ائينه ايست چه گونه در ائنيه صور جميع اشيا منطبع است اين نورنيز محيط بر جميع صور و محيط بر جميع اشيا است * اينستكه حقايق اشيا بان نور كشف ميشود اسرار كتابمقدس بان نور واضح ميشود اسرار ملكوت بان نورمشهود ميگردد عوالم الهي بان نور ادراك ميشود * حقائق اسما و صفات الهي بان نور معلوم ميشود * بان نور روابط بين حق و خلق واضح ميشودلهذا اميدوارم كه بان نور منور شويد …
خطابات حضرت عبدالبها،
جلد یک ص ۱۱۴

https://youtube.com/channel/UCZf43eLmpOw35xD_rw31rFQ
آقای علی حاجی آبادی نوشتند
عالی بود اگر درست متوجه شده باشم #حافظ #اسماعظم را ااسم مخفی حق می دانست برخی اسم اعظم را «الله» دانسته اند. یعنی این اسم مستجمع کمالات حق تبارک و تعالی است و همه اسماء مستتر است. ولی چه کسی می تواند به «اسم اعظم» برسد؟ کسی که خودش مظهر #عظمت حق مثل حافظ باشد. اگر انسان، مظهر عظمت #حق شد، همه اسماء « #اسماعظم » است و اگر #انسان به مظهریت «اسم اعظم» نرسید، هیچ اسمی اعظم نیست
اسم اعظم، الهی همان راز و همان اسم مخفی خداوند بود که در روح و صفات حضرت بها،الله ظاهر شد
پاسخ به
Ali Hajiabadi
در دیوان حافظ همه جا اشاره به ‘اسم اعظم’ با ذکر ‘سلیمان’ و ‘اهرمن’ یا ‘دیو’ همراه است:
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
و یا
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
و یا
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
‘اسم اعظم’ نام نقش نگین سلیمان است که مدتی اهریمن آن را ربود
منظور لسان الغیب نشان دادن عظمت اسم اعظم الهی بود و حتی پیدا شدن آن را از معجزات آن اسم می داند و می فرماید چون رباینده انگشتر (دیو) نابکار است و به جهت ناپاکی درونی نمی تواند آن را به کار برد، موفق به بهره گیری از آن نخواهد شد.
گر انگشت سلیمانی نباشد *** چه خاصیت دهد نقش نگینی حافظ در بهره گیری از این داستان مخاطبان را بر الطاف الهی و حسن خاتمت آینده بشارت می دهد.
خواجه حافظ قرآن بود و میدانست برای پروردگار نام های گوناگون است که برخی واجد ویژگی های بخصوصی هستند .
«تبارک اسم ربک ذوالجلال و الاکرام؛ نام پروردگار تو که صاحب بزرگی و مکرمت است افزون آمد.» (الرحمن/ 78) و میدانست
«و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها؛
و برای پروردگار نام های نیکوست او را بدان ها بنامید.» (اعراف/ 180)
حیف که مردومان ناسپاس فعلی این جهان و #تاریخ_و_فرهنگِ_ایران_زمین هنوز نمیداند به چه جواهری دست پیدا کرده است مولانا در مثنوی گوید : حضرت عیسی با خواندن اسم اعظم به کور و کر موجب شفا یافتن آنان می شد:
گفت عیسی که به ذات پاک حق مبدع تن خالق جان در سبق
حرمت ذات و صفات پاک او که بود گردون گریبانچاک او
کان فسون و اسم اعظم را که من بر کر و بر کور خواندم شد حسن
بر که سنگین بخواندم شد شکاف خرقه را بدرید بر خود تا بناف
برتن مرده بخواندم گشت حی بر سر لاشی بخواندم گشت شی
مثنوی معنوی ؛دفتر سوم
.اسم اعظم برترین نام خداوند می باشد که انبیا و اولیای الهی به وسیله آن دست به تصرفات و “خلف عادات” میزنند و به حاجات و خواسته ها میرسند. بنا به روایتی که در تفسیر آیه ۴۰ سوره نمل نقل شدهاست، آصف بن برخیا [وزیر سلیمان] تخت بلقیس را با اسم اعظم نزد سلیمان حاضر کرد در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که اسم اعظم در دعای سمات آمده است ؛ آن حضرت (ع) می فرماید:«اگر قسم ياد كنم كه در اين دعا، اسم اعظم است راست گفتهام.» (بحارالانوار، ج 87، ص 101) در این دعا اسم بها، بصراحت آمده است وَخَلَقْتَ بِهَا الْكَواكِبَ وَجَعلْتَها نُجُوماً وَبُرُوجاً وَمَصابِيحَ وَزِينةً وَرُجُوماً، وَجَعَلْتَ لَها مَشارِقَ وَمَغارِبَ، وَجَعَلْتَ لَها مَطالِعَ وَمَجارِىَ، وَجَعَلْتَ لَها فَلَكاً وَمَسابِحَ، وَقَدَّرْتَها فِى السَّماءِ مَنازِلَ فَأَحْسَنْتَ تَقْدِيرَها، وَصَوَّرْتَها فَأَحْسَنْتَ تَصْوِيرَها، وَأَحْصَيْتَها بِأَسْمائِكَ إِحْصاءً، وَدَبَّرْتَها بِحِكْمَتِكَ تَدْبِيراً، وَأَحْسَنْتَ تَدْبِيرَها، وَسَخَّرْتَها بِسُلْطانِ اللَّيْلِ وَسُلْطانِ النَّهارِ وَالسَّاعاتِ وَعَدَدِ السِّنِينَ وَالْحِسابِ، وَجَعَلْتَ رُؤْيَتَها لَجَمِيعِ النّاسِ مَرْئً واحِداً؛
و با بها، آن ستارگان را خلق کردی و آنها را اخترانی تابناک و برجها و چراغها و زینت و عامل راندن شیاطین قرار دادی، برای ستارگان مشرقها و مغربها و نیز طلوعگاهها و گردشگاهها مقرّر ساختی و برای آنها مدارهایی که در آنها شناورند قرار دادی و برای آنها در آسمان منزلگاههایی مقدر فرمودی، پس چه نیکو تقدیر نمودی و صورتگری کردی و چه نیکو صورتشان دادی و بانامهایت آنها را بر شمردی، شمردنی ویژه و به حکمتت تدبیر نمودی، تدبیری شایسته و چه نیکو تدبیر کردی و با تسلّط بخشیدن شب و روز و ساعات بر آنها شمارش سالها و ثبت حساب را شناساندی و دیدن آنها را برای همه مردم یکسان کردی؛
LikeLike
«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن»– که خواجه خود روش بنده پروری داند- حافظ.
بیت بالا . بخش بزرگی از منش حافظ است که برگرفته از همین نکته ی راهبردی و بنیادی است. یکی از رهنمون هایی که حافظ از پارسایان بیزار می باشد این است که آنها بندگی و پرستش را به انگیزه دریافت پاداش بهشت رفتن و بهره مندی از آسایش و تن آسایی که در بهشت وجود دارد به انجام می رسانند ؛
یعنی آنها بندگی را در برابر دریافت مزد می کنند ! و این در حالی است که دلداده ی راستین هیچ چشمداشتی به مینو و نکوهشهای بداندیش انگیز ندارد
و بی آنکه بیمی از آتش دوزخ داشته باشد تنها تندرستی و خوش بختی دوست را خواستار است و نه چیزی دیگر.
https://taiziz.ca/2022/04/21/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b9%d8%b8%d9%85/
LikeLike
تا زمانی که معاد روحانی و بهشت در آن برای مسلمانان بخاطر لذات جسمانی و شهوانی آن باشد و بندگی خدا بخاطر مزد آن صورت می گیرد ازاین جمله های عرفانی هم برکتی حاصل نخواهد شد
«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن»– که خواجه خود روش بنده پروری داند- #حافظ.
.
بخش بزرگی از معرفت حافظ است که برگرفته از همین نکته ی راهبردی و بنیادی است. یکی از رهنمون هایی که حافظ از پارسایان مسلمان بیزار می باشد این است که آنها بندگی و پرستش را به انگیزه دریافت پاداش بهشت رفتن و بهره مندی از آسایش و تن آسایی که در بهشت وجود دارد به انجام می رسانند ؛
یعنی آنها بندگی را در برابر دریافت مزد می کنند ! و این در حالی است که دلداده ی راستین هیچ چشمداشتی به بهشت و مینو و نکوهشهای بداندیش انگیز ندارد
و بی آنکه بیمی از آتش دوزخ داشته باشد تنها تندرستی و خوش بختی دوست را خواستار است و نه چیزی دیگر.
ضمنآ حافظ می فرمایند ، من که رَه بُردم به گنجِ حُسنِ بیپایان دوست
صد گدایِ همچو خود را بعد از این قارون کنم
#حافظ ……. …من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست ,,مقارن و تداحی با این مطلب است .. حالا که من به گنج معنوی حضرت بهاءالله روحی له عالم الفدا رسیده ام ,, صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم حال که من به گنجینه پایانناپذیر زیبایی یار دست یافتهام، میتوانم صد گدای مانند خویش را از این به بعد مثل #قارون ثروتمند کنم
..
https://taiziz.ca/2022/04/21/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d9%85-%d8%a7%d8%b9%d8%b8%d9%85/
..
LikeLike