جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران

نویسنده : عبدالله شهبازی

دربارة جمعیت بهاییان ایران اطلاعات موجود سخت متناقض است. در اوایل سدة بیستم میلادی تعداد ایشان نزدیک به ده هزار نفر گزارش می شد.1 بیست سال بعد، در حوالی سال 1307 ش. حسن نیکو، مبلّغ پیشین بهایی، این رقم را اغراق آمیز دانست و شمار بابی ها در سراسر جهان را، اعم از ازلی و بهایی، 5207 نفر اعلام نمود و نوشت 3960 نفر در ایران زندگی می کنند.

به نوشتة دنیس مک ایون، استاد دانشگاه نیوکاسل انگلیس، در دایرالمعارف ایرانیکا، بهایی گری در سال های 1928ـ1952 میلادی افزایش سریعی نداشت؛ ولی از سال 1952 گسترش آن شتاب گرفت و این امر به دلیل برنامه ریزی ها و سازماندهی هایی بود که با برنامه «جهاد ده ساله» شوقی افندی آغاز شد.2 دایرة المعارف بریتانیکا (1998) اوج گسترش بهاییت را در دهة 1960 میلادی می داند که سبب شد در اواخر سدة بیستم میلادی شمار نهادهای بهایی به بیش از 150 مجمع روحانی ملی و نزدیک به بیست هزار مجمع روحانی محلی برسد.3

تحرک جدّی مبلغان بهایی و به تبع آن رشد بهاییت، در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین شاه قاجار آغاز شد؛ در دوران سلطنت احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی، که بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. با این وجود، براساس اسناد می توان اظهار داشت که افزایش جمعیت بهاییان ایران به طور عمده از دهة 1330 ش. آغاز شد. در سال های 1326ـ1330 محفل ملی بهاییان ایران برنامة خود را برای گسترش بهاییت به مرحلة اجرا گذارد و شدّت تبلیغات و فعالیت ایشان از اردیبهشت / رمضان 1334 ش. اعتراض شدید آیت الله العظمی بروجردی4 و سایر علما را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتی های شدید آیت الله بروجردی، حکومت پهلوی ناگزیر به محدود کردن فعالیت بهاییان شد. به دستور شاه، پزشک مخصوص بهایی او، سرلشکر عبدالکریم ایادی، مدّت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید5 و در 16 اردیبهشت مقامات نظامی (سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش) به تصرف و تخریب حظیرالقدس، مرکز بهاییان تهران، یاری رسانیدند. بختیار این محل را مقرّ رکن دوم ستاد ارتش ساخت. دکتر مهدی حائری یزدی علت مقابلة شدید آیت الله بروجردی با بهاییان را چنین ذکر می کند:

در مسئلة بهایی ها، تا آنجایی که ایشان تشخیص می داد، [این بود] که بهایی ها یک گروه ناراحت کننده و اخلال گر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. این طوری هم که معروف بود، تا یک اندازه ای هم درست بود، [این بود] که این گروه یک نوع سر و سرّی با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملی. در این طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمی داد که [از] آنچه گروه بهایی ها از دستش برمی آید [جلوگیری کند] از اذیت ها و کارهای موذیانه ای که بهایی ها دارند و دربارة مسلمان ها دریغ نمی کنند. یعنی به طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می کنند و مقامات را اشغال می کنند. بعد هم، مسلمان ها را ناراحت می کنند، می زنند، از بین می برند. از این کارها خیلی زیاد می کردند، حالا بگذرید از اینکه الآن صورت حق به جانبی به خودشان می گیرند. کاری ندارم به وضع فعلی؛ ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هرکجا که دستشان می رسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال می کردند و سعی می کردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آنها می خواهند، انجام بدهند… ولی ایشان [آیت الله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله ای بود جلوگیری می کرد.6

حسین خطیبی، که فردی مطلع بود،7 هدف از همکاری شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکایی ها برای «تصرف آرشیو» بهاییان و دستیابی به اسامی ایشان اعلام نمود.8

تاریخ ارائة آخرین آمار بهاییان به آوریل 1985 برمی گردد؛ در این تاریخ مرکز سازمان جهانی بهاییان (حیفا، اسرائیل) شمار اعضای خود را در سراسر جهان چهارمیلیون و 739 هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، 59 درصد در قاره آسیا، 20 درصد در آفریقا، 18 درصد در آمریکا، 6/1 درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند. در این آمار تعداد بهاییان ساکن در ایران اعلام نشده است، مع هذا، ادعا شده که 000/807/2 نفر از بهاییان در قارة آسیا زندگی می کنند.9 برای ارزیابی این رقم و سنجش میزان صحّت و سقم آن ابزاری در دست نیست. ولی این تصور وجود دارد که مرکز بهاییت همواره دربارة شمار پیروان خود اغراق کرده است.

دنیس مک ایون می نویسد:

منابع بهایی ادعا می کنند که پس از انقلاب اسلامی در ایران نزدیک به بیست هزار نفر بهایی به قتل رسیدند، او این رقم را بسیار اغراق آمیز می داند و مدعی است که طیّ هفت ساله اوّل حکومت جمهوری اسلامی در ایران نزدیک به 200 نفر بهایی اعدام شدند و در طیّ دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 بهایی در جریان های مختلف به قتل رسیدند.10

بهاییانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند عموماً به مشهورترین و ثروتمندترین خانواده های بهایی تعلق داشتند و به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروت های عظیم از طریق پیوند با حکومت پهلوی مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، هوشنگ انصاری، غلامرضا ازهاری و غیره، به عنوان شاخص ترین چهره های فرقة بهایی در ایران، تمامی بهاییان ایران نبودند و اعدام یا فرار ایشان از کشور به معنی پایان حیات بهاییت در ایران نبود.

کانون های استعماری و پیدایش بابی گری

برخلاف نظر مورّخانی چون احمد کسروی و فریدون آدمیت، که بابی گری اوّلیه را جنبشی خودجوش و ناوابسته به قدرت های استعماری می دانند،11 پژوهش من بر پیوندهای اوّلیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی، که شبکه ای از خاندان های قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند، تأکید دارد. این تصویر، بابی گری را از اساس و از بدو پیدایش، فرقه ای مشابه با دونمه های ترکیه و فرانکیست های اروپای شرقی جلوه گر می سازد.12

ارائه تمامی مستندات خود را دربارة پیوند بابی گری اوّلیه با کانون فوق به فرصتی دیگر موکول می کنم و در اینجا تنها دو نکته را مورد تأکید قرار می دهم:

اوّل، حضور پنج ساله علی محمد باب در تجارت خانة دایی اش در بوشهر و ارتباط او با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان. اندکی پس از این اقامت پنج ساله بود که باب در سال 1822 م. دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانون های متنفّذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سال های اوّلیة فعالیت کمپانی ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. ساسون ها در دهه های بعد به «امپراتوران تجاری شرق» بدل شدند و در زمرة دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند.13 خاندان ساسون بنیان گذاران تجارت تریاک ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولّات تاریخ معاصر ایران ایفا نمودند.14

دوم، ارتباط نزدیک مانکجی هاتریا، رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران در سال های 1854 ـ 1890، با سران بابی و از جمله با شخص میرزا حسینعلی نوری (بهاء).15

نقش شبکة زرسالاران یهودی و شرکا و کارگزاران ایشان در گسترش بابی گری و بهایی گری را از دو طریق می توان پیگیری کرد:

اوّل، حرکت های سنجیده و برنامه ریزی شدة برخی از دولت مردان قجر، به ویژه منوچهرخان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان،16 که به گسترش بابی گری انجامید؛ دوم، گرویدن وسیع یهودیان به بهایی گری که سبب افزایش کمّی و کیفی این فرقه و گسترش جدّی آن در ایران شد.

دربارة مانکجی هاتریا و پیوندهای او با بابی گری و بهایی گری اوّلیه در فرصتی دیگر سخن خواهم گفت.

پی نوشت ها:

1. گزارش حزب الوطن مصر در نشریة اللواء. بنگرید به: حسن نیکو، فلسفة نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان، بی جا [تهران]، بی نا، بی تا [حوالی 1310 ش،]. ج 2، ص 214.

2. Encyclopaedia Iranica. London and New York, Routledge Kegan Pall. Vol.1, 1985, p449.

3. “Bahai faith”, Britannica CD 1998.

4. برای آشنایی با نمونه ای از اعتراض های آیت الله العظمی بروجردی بنگرید به: «نامه مورخ 6 تیر 1324 آیت الله بروجردی به فضل الله زاهدی (نخست وزیر)» در: سید محمدحسین منظورالاجداد. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارش هایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، قمی، حائری و بروجردی. تهران، شیرازه، 1379. صص 498ـ499.

5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست. تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1370. ص 203.

6. خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، نشر کتاب نادر، 1381. ص 45.

7. حسین خطیبی، که از جنجالی ترین اقدامات او قتل سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی دولت دکتر مصدق است، در سال های قبل از کودتای 28 مرداد 1332 رهبری یک شبکه مخفی از نظامیان را بر عهده داشت و با شخص شاه مرتبط بود. پس از کودتا، بسیاری از عزل و نصب های مقامات نظامی، از جمله انتصاب باتمانقلیچ، پس از رایزنی با خطیبی انجام گرفت.

8. «نامه مورخ 30/2/1334 حسین خطیبی به دکتر مظفر بقایی»: مجموعه اسناد خصوصی دکتر مظفر بقایی کرمانی، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی. خطیبی در این نامه به دو جریان متفاوت اشاره می کند. جریان اول مردم و علما هستند که، در واقع، خواستار ریشه کن کردن بهاییان می باشند و جریان دوم آمریکایی ها و شاه که پس از اشغال حظیره القدس خواستار پایان دادن به موج ضدّ بهایی هستند. او می نویسد: «مخصوصاً چیزی که سر رشته را ردراز می کند اصرار آیت الله بروجردی، برای شدت عمل دولت نسبت به افراد بهایی است؛ از طرف اعلی حضرت، رئیس شهربانی و یک [یکی] دو نفر در عرض هفته اخیر چند بار آیت الله را ملاقات کرده ولی از این ملاقات ها نتیجه نگرفته اند. طبق یک اطّلاع خصوصی، اساساً از ایام عید به این طرف، آیت الله از اعلی حضرت گله مند شده است و تاکنون با همه اقداماتی که صورت گرفته است از ایشان رفع گله نشده است.»

9. Iranica, ibid, pp. 449-450.

10. ibid, pp. 463-464.

11. کسروی (بهایی گری، تهران، کتاب فروشی پایدار، بی تا. صص 121ـ122) و آدمیت (امیرکبیر و ایران). تهران، خوارزمی، چاپ پنجم، 1355، صص 443ـ444)، که هر دو نسبت به بهایی گری سخت بدبین اند، بابی گری را به عنوان یک جنبش اجتماعی ـ اصلاحی دینی و انقلابی معرفی می کنند و نفوذ استعمار در این فرقه را از زمان انشعاب بابی گری به دو فرقه ازلی و بهایی می دانند. این نظر تقریباً در تاریخ نگاری معاصر ایران رسمیت یافته و مورخان مارکسیست ایرانی و خارجی از جمله احسان طبری (برخی بررسی ها دربارة جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران، تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1358) و میخائیل ایوانف (جنبش بابیه در ایران، مسکو، 1939). نیز چنین نظری ابراز داشته اند.

12. دربارة دو نمه های عثمانی و فرانکیست های لهستانی و اروپای شرقی، که اوّلی در اواخر قرن هفدهم و دومی اواخر قرن هجدهم میلادی پدید شدند، مراجعه شود به: عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران. تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1377. ج 2، صص 331ـ357.

13. بنگرید به: تحقیق آنتونی الفری دربارة رابطه ادوارد هفتم، پادشاه بریتانیا و زرسالاران یهودی با عنوان: ادوارد هفتم و دربار یهودی او.

(Anthony Allfrey. Edwand VII and his Jewish Court. London. Wcidenfeld Nicolson. 1991.)

14. بنگرید به: [عبدالله شهبازی،] «ساسون ها، سپهسالار و تریاک ایران»، مطالعات سیاسی، کتاب اول، پاییز 1370، صص 125ـ139؛ عبدالله شهبازی. نظریة توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخ نگاری جدید در ایران تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1377. صص 96ـ100.

15. مانکجی هاتریا بنیادگذار واقعی اولین سازمان فراماسونری ایران (فراموش خانه) است که به دلیل فقدان تحقیقات بنیادین در این زمینه تأسیس آن به غلط به میرزا ملکم خان نسبت داده شده است.

16. منوچهرخان معتمدالدوله مورد احترام فراوان بابیان و بهائیان هر ساله در 28 شعبان ب هزیارت قبر او در قم می روند. او ظاهراً نیای ارتشبد بهرام آریانا است.

کلمات کليدي:

بهایی

بها

تاریخ بهایی‌گری در ایران

ایران

بهایی‌گری

بهایی ایران

تاریخ

ارسال نظرنویسنده

شدیدترین امتحانات الهی

گزیدهای کتاب

۱

در تاریکی سلول سنگی زندان ، در آن قلعۀ دور افتاده ، حضرت باب برای تمام کسانی که به ایشان ایمان داشتند کسانی که هیج چیز حتّی تحقیر و استهزاء مردم مانع عشق و ایمان آنها به حضرت باب نمی شد ،کسانی که به خاطر عشق به ایشان جان خود را فدا کرده بودند ، می گریستند. امّا خانه های روستائیان ساکن در پائین قلعه از نور چراغدان ها روشن بود.
سیّد یجیی دارابی که زمانی از بزرگترین علماء و روحانیون ایران بود و حضرت باب او را یکی از دو شاهد حقّانیت خود اعلام کرده بودند، روز و شب سوار بر اسبی که شاه ایران به او داده بود از خراسان تا لرستان و از اصفهان تا اردستان ، از اردکان تا یزد به تبلیغ امر پرداخته و راجع به ظهور موعود صحبت می کرد تا اینکه به نی ریز رسید. جایی که مقدّر بود با قربانی کردن جان خود در راه محبوبش – حضرت باب – نهایت ایثار خود را به انجام برساند.

۲
روز بعد هم اتفاق خاصی نیفتاد. وقتی که هوا تاریک شد آقا سیّد یحیی وحید بابیها را به سر پست های خود فرستادند. قرار شد غلامرضا یزدی که از یزد همراه جناب وحید آمده بود به همراه ۱۴ نفر از بابیها به لشگر زین العابدین خان شبیخون بزنند. در این گروه یک پیرمرد نود ساله کفّاشی بود که سر تا پا هیجان زده بود و چند نفر پسر جوان دیگر که هرگز در نبردی شرکت نکرده بودند. اگر چه این افراد برای رویارویی و نبرد با سربازان واقعی آمادگی نداشتند ولی در نیمه شب به دنبال غلام رضا یزدی به راه افتادند، و از دروازه قلعه بیرون رفتند. آنها به دو گروه تقسیم شدند و به آرامی از دو طرف به سمت قرار گاه ارتش لشگر پیش رفتند و با یک حرکت ناگهانی و با فریاد “الله اکبر” در حالیکه شمشیر های خود را از غلاف بیرون کشیده بو دند به قرار گاه حمله کردند.
از انعکاس صدای اسلحه ها، بابی های محلّۀ چنار سوخته فهمیدند که نبردی در گرفته است. صدها نفر از آنها با عجله خود را به قلعه رسانیدند. تا به یاران خود کمک برسانند. زنهای بابی هم در بالای بام خانه های خود رفته و از آنجا با صدای بلند مردان خود را تشویق می کردند. در آن تاریکی شب صدای فریاد های آنها با فریاد “الله اکبر” مردان بابی در فضای بیرون قلعه می پیچید و سبب وحشت و دلهره سربازان می شد. آن شب بابی ها تا صبح جنگیدند
اولین اشعه های آفتاب سحرگاهی ، قرار گاه ویران لشگر و بابی های خسته اما پیروز که با زخمی ها و کشته ها به سمت قلعه باز می گشتند را نمایان ساخت. در حمله آن شب بیش از شصت نفر بابی و تعداد زیادی سرباز جان خود را از دست دادند. آن روز چندین بابی که از شدت این جنگ ترسیده بو دند قلعه را ترک کردند. لشگر زین العابدین خان هم دانست که با حریف قدرتمندی روبرو است.

۳
زین العابدین خان بالاخره موّفق شد. قلعه خواجه خالی شده بود و بابی هایی که در آن بودند کشته یا فراری شده بودند. حالا او در فکر کشتن سیّد یحیی بود. با اینکه حتّی روحانیون شیراز فتوای قتل سید یحیی و همراهانش را صادر کرده بودند این کار ساده نبود، زیرا او- زین العابدین خان- و فرماندهان لشگر برای حفظ امنیت و تأمین جان آنها سوگند خورده و قرآن مهر کرده بودند.
زین العابدین خان در قرار گاه خود در منطقه ای بنام کوه سرخ در بیرون شهر نی ریز با مشاوران خود به مشورت نشست. یکی از فرماندهان ارتش قدم پیش گذاشت و آمادگی خود را برای اجرای این خواستۀ زین العابدین خان اعلام کرد. او گفت شما برای حفظ جان سیّد یحیی سوگند خورده اید، اما من هیچ سوگندی نخورده ام و می توانم این ثواب را ببرم. سپس او از تمام افرادی که یکی از اعضاء خانواده خود را در نبرد با بابی ها از دست داده و یا صدمه دیده بودند خواست که قدم پیش گذارند و در تنبیه و مجازات وحید سهمی داشته باشند.
برادر ملاّ باقر پیک زین العابدین خان به شیراز که بدست یکی از بابیها کشته شده بود مشتاقانه داوطلب شد. چند نفر دیگر هم به آن دو ملحق شدند. از جمله برادر زادۀ حاکم – پسر علی اصغر خان- که پدر خود را در این نبرد ها از دست داده بود. آنها که تشنۀ انتقام بودند با هم متحد شده قدرت و جسارتی یا فتند و همگی با هم نزد آقا سیّد یحیی وحید رفتند. عمامه را که علامت اصل و نسب ایشان به حضرت محمّد بود از سراو انداخته و آن را دور گردن ایشان پیچیدند اندکی بعد جسد عنصری حضرت آقا سیّد یحیی وحید در اثر ضربات پی در پی شمشیر به زمین افتاد.
آنگاه عمامۀ جناب وحید را به اسبی بستند تا بتوانند جسم مجروح ایشان را در خیابان های شهر بگردانند. مردم شهر که به هیجان آمده بودند در خیابان ها جمع شده و ناسزا می گفتند و سنگ پرتاب می کردند. زنها دور جسد نیمه جان جناب وحید جمع شدند و شرو ع به رقصیدن کردند. در میانۀ آن آشوب و غوغا و شور و هیجان جنون آمیز که نی ریزیها را از خود بیخود کرده بود و در آن گرد و غباری که بلند شده بود و در میان فریادهای خشم و غضب تماشاچیانی که روی دیوار های گلی یا پشت بام ها ایستاده بودند. روح پرفتوح جناب وحید جسد عنصری را ترک کرده و به ملکوت ابهی پیوست.

۴
زین العابدین خان حاکم وقت نی ریزدر فکر قلع و قمع بابی ها بود. او می خواست شهر را از وجود بابی ها که به نظر او افرادی مجنون و دیوانه بودند پاک کند زیرا او می ترسید بابی ها با بعضی افراد خانواده او همدست شده، برضدّ او قیام کنند . علّت دیگر آن بود که می خواست مال و اموال بابیها را تصرف کند و بر ثروت خود بیافزاید. قسمت اعظم محلۀ چنار سوخته، جایی که بیشتر بابی ها در آنجا ساکن بودند، بعد از سقوط و شکست قلعۀ خواجه به ویرانه ای تبدیل شده بود و بابی های آن از ترس جان فرار کرده در کوه ها پنهان شدند. در آنجا هستۀ یک نهضت مقاومت بوجود آمد.
به زین العابدین خان خبر رسید که بابی ها به کارگاه های تهیّۀ سرکه و شراب و شیرۀ انگوردر دامنۀ کوه قرار داشت حمله کرده و چند نفر از مردان او را کشته اند. او شایعاتی هم در مرد توطئه از بین بردن خودش توسط بابی ها شنید، ترس و اضطراب بیشتری بر او مستولی شد. به نظرش آمد که تعداد بابی های محلۀ چنار سوخته دوباره رو به فزونی است لذا به تعداد مراقب ها و نگهبان های خود افزود.
وحشت او بیشتر می شد اگر پی می برد که در پاییز سال ۱۸۵۲ یکی از بابی های جسور و توانا به نام علی سردار به نی ریز بازگشته است

۵
بابی ها به جسارت در جنگجویی معروف بودند و سربازان میرزا بابا هم این را می دانستند و با ترس و نگرانی به تاکستانی که بابی ها در آن پناه گرفته بودند نزدیک می شدند. تاکستان را محاصره کردند ولی فقط چند نفری وارد تاکستان شدند. بلافاصله بابیها با شمشیر و چوب و سنگ در حالی که فریاد زنان “الله اکبر” می گفتند به آنها حمله کردند. سربازان پا به فرار گذاشتند اما بابیها آنها را آنقدر تعقیب کردند تا سرباز ها از تاکستان خارج شدند. دو گروه دیگر بابیها که در شهر مستقر شده بودند سر و صدای این درگیری را شنیدند، و بیرون دویدند و با سرعت به طرف تاکستان آمدند تا به یاران خود کمک کنند. نیروهای دو طرف صف آرایی کردند و نبرد شدّت گرفت.
یک بابی که می خواست آمادگی خود را برای شهادت اعلان کند کفن پوشیده بود به طرف سواره نظامی که در نزدیک تاکستان بود حمله کرد. سربازها فرار کردند و بابی کفن پوش هم آنها را تعقیب آکرد تا به مقرّ حکومت در شهر رسیدند. درآنجا نگهبان ها او را دستگیر کردند و به حبس انداختند.
حالا تاکستان صحنۀ زد و خورد و تیراندازی بود. بابی ها که حدود دویست نفر بودند با سربازان که آنها را از چهار جهت محاصره کرده بودند، می جنگیدند. تمام بعد از ظهر تیراندازی ادامه داشت و با تاریکی شب متوقف شد.
چند نفر از بابیها هنگامی که به طرف تاکستان می رفتند تا به یارانشان کمک کنند در راه دستگیر شدند. آنها را به شهر بازگرداندند و در دخمه ای در زیرزمین منزل حاکم قبلی شهر زندانی کردند. بابی ها در پشت درهای قفل شده نمی دانستند چه خواهد شد پس به فکر افتادند که راه فراری پیدا کنند.
اندکی بعد صدای چاقو هایی که دیوارها را می کندند فضا را پر کرد. زندانی ها با سرعت دیوار دخمه را به امید یافتن راه فراری می کندند. اما یکی از زندانیها به نام خواجه به دیگران خیانت کرد و میرزا بابا را از نقشۀ آنها باخبر کرد. او گفت بابی نیست و به اشتباه دستگیر شده است.
مأمورین شمشیری به او داده و از او خواستند که برای اثبات حرفش سر همۀ زندانی های بابی را با دست خود از تن جدا کند.

۶
هیچ صدایی به جز زوزۀ باد و گاه صدای پرنده ای شنیده نمی شد. ناگهان شلیک یک گلوله سکوت را شکست، رگبار آتش شروع شد. سربازان فوج اصطهبانات شروع به تیر اندازی کرده بودند. آخوند ها و ملاّها به آنها وعده رستگاری در آن دنیا و برکت و رحمت خداوند در این دنیا را به ازاء کشتن بابیها داده بودند. ولی پنج نفر ازهمین آخوند ها بابی شده و حالل در این نبرد ها اسلحه و مهمات را جابجا می کردند.
سربازان با سرعت پیشروی می کردند آنها آلونک هایی را که بابیها بعنوان حفاظ استفاده می کردند یکی بعد از دیگری تصرف می کردند. دیگر حفاظ زیادی برای بابی ها باقی نمانده بود. دو گروه کم کم به هم نزدیک شدند.
یکی از سربازان تیرانداز فوج اصطهبانات که پشت تخته سنگی پناه گرفته بود، اسلحه خود را به آرامی پایین آورد دو زانو نشست تا با اسلحه اش بخوبی یکی از بابی ها را هدف بگیرد سپس ماشه را کشید گلوله از دهانۀ تفنگ بیرون آمد، درهوا اوج گرفت و به بدن آن بابی اصابت کرد و وی را نقش بر زمین کرد. تک تیر انداز، بابی دیگری را هدف گرفت و بعد یک بابی دیگر. سه نفر بابی کشته شدند و از شیب کوهپایه به پایین غلتیدند. مجددا هدف گرفت و دو نفر بابی دیگر را کشت. ماشه را کشید تا برای هدف بعدی آماده شود اما این بار فقط صدای تق ماشه را شنید. یکی ازبا بی ها از پشت به او حمله کرد و سرباز نتوانست کاری بکند.

۷
صدای فریاد “الله اکبر” در اعماق درّه های تاریک کوهستان منعکس می شد و با هر فریاد تعدادی بابی از مخفیگاه خود بیرون می دویدند و به سربازانی که هراسان به این طرف و آن طرف می دویدند، حمله می کردند. در هیاهوی شلیک گلوله ها و ضرب شمشیر ها، بابی ها خوابگاه موقتی سربازان را آتش زدند. شعله های آتش زبانه می کشید و نور آن صحنه مبارزۀ تن به تن مردانی را روشن می کرد که در آن تاریکی شب سعی می کردند بر یکدیگر غلبه کنند.
زنهای بابی روی لبۀ صخره ها ایستاده بودند و با پرتاب سنگ به سربازها و جیغ و فریادو هلهله گویان مردان بابی را پشتیبانی می کردند.
سربازان تحت فرمان میرزا نعیم در نهایت آشفتگی از گذر گاه برگشتند. در حالی که شعله های آتش در پشت آنها به رنگ نارنجی در آمده بود.
در وسط میدان حرب یک ارابّۀ توپ رها شده بود. بابی ها چرخ های آن را جدا کرده ، طنابی به آن بسته و آن را با خود به بالای کوه کشیدند. وقتی به صخره بزرگ و بلندی می رسیدند چند نفر به بالای صخره می پریدند و با کشیدن ارابّه به بالا، به آنها که از پایین ارابه را هل می دادند، کمک می کردند. آنگاه به راه خود ادامه می دادند و در سربالایی کوه، ارابّه را به کمک طناب ها بالا می بردند. در آن تاریکی شب صدای غژغژ طناب های ارابّه با صدای باد همراه می شد و در فضای کوهستان می پیچید

۸
یکی از سربازان بهارلو از کمینگاه خود یبرون آمد و روی زمین میان جسد ها راه می رفت و صحنه را نگاه می کرد. وقتی صورت سردار را دید، شناخت. به فکرجایزه ای افتاد که می توانست بگیرد.شمشیرش را از غلاف در آورد، موهای او را در دست گرفت و با یک ضربۀ شدید شمشیر سر را از تن جدا کرد و همانطور که موها را در دست گرفته بود به سرعت به طرف خیمۀ میرزا نعیم رفت. وارد شد. مستقیم نزد او رفت و سر بریدۀ را نشان داد. محافظان نی ریزی که همراه سپاه بودند تأیید کردند که این سر سردار است. میرزا نعیم که از دیدن سر بریده سردار بسیار خوشحال شده بود یک عبای قیمتی و مقداری سکّه به او داد. حالا میرزا نعیم می توانست راحت بخوابد. فرمانده ایل بهارلو هم به مال و ثروتی رسید.
با فرا رسیدن شب بابی های همراه سردار که در پناهگاه بودند نگران و منتظر بودند که سیّد علی را دیدند. او که صبح با سردار رفته بود حالا تلو تلو خوران در تاریکی شب برمی گشت. به طرف او دویدند تا کمکش کنند. وقتی نزدیک شدند متّوجه لباس های خون آلود و جراحات شدید او شدند. او که به زحمت یارای حرف زدن داشت گفت که سربازها به آنها تیراندازی کردند، سنگ انداختند و کلماتی گفتند که به هیچ وجه آنها تحمل شنیدن آن کلمات را ندارند. و گفت: “طیر روح سردار از قفس تن آزاد شد.”

۹
وقتی به پایین کوه رسیدند به سمت آسیاب حرکت کردند. پسر بچۀ چهارده ساله ای که مادرش دست های او را محکم به کمر خود بسته بود و به سختی پشت سر مادرش قدم بر می داشت از مادرش پرسید: “چرا دستهای من را اینطوری به کمر خودت بستی؟” و مادرش در جواب گفت: “برای اینکه اگر سربازان تو را بکشند بفهمم و مجبور نباشم یک عمر به دنبال پسر گمشده ام باشم.” او پسر کوچکتر خود را هم بغل کرده بود. آن زن بابی بنا به وصّیت شوهرش ساده ترین لباس هایش را پوشیده بود تا اگر به دست سربازان اسیر شد به طمع لباس گرانقیمت او نباشند ولی کلاهی که به سر پسر خرد سالش گذاشته بود قطعه تزیینی داشت. یکی از سرباز های سواره که با اسب از کنار آنها می گذشت خم شد و با چنان ضربتی کلاه را از سر پسر خردسال کشید که آن پسر از بغل مادرش چند متر آنطرف تر به زمین افتاد. مادر با ترس و وحشت به سمت فرزندش دوید و او را بلند کرد. پسر بیهوش بود و روی سرش آنجا که سرباز با خشونت موی او را کشیده بود خالی شده بود. مادر فرزندش را در بازوان خود گرفته و به آرامی او را تکان می داد تا شاید به هوش آید ولی سودی نداشت. پس روی زمین زانو زد و جسد بیجان او را همانگونه که در روز تولدش در پتو پیچیده بود در پتویی که همراه داشت، پیچید. در آغوش گرفت و به راه افتاد.

۱۰

ایل بزرگ قشقایی قومی چادر نشین بودند که با گلّه های خود در استان فارس ییلاق و قشلاق می کردند، به زبان ترکی صحبت می کردند، قالی های رنگارنگ و گران قیمتی می بافتند که در بازار شیراز خرید و فروش می شد و لباس های رنگارنگ آنها به خوبی از لباس های دیگر اقوام و ساکنین استان فارس قابل تشخیص بود. آنها که در مسیر ییلاق و قشلاق هایشان از پایتخت فارس، شهر شیراز ، عبور می کردند، کم کم درامور سیاسی وارد شده بودند. سران این طایفه با حاکمان فارس در کنترل و ادارۀ استان فارس همکاری می کردند.
لطفعلی خان یکی از سران طائفۀ قشقایی و یکی از فرماندهان لشگر ایالت فارس بود. او را استخدام کرده بودند تا با نفرات خود و چندین دستگاه توپ در کوه های نی ریز با بابیها بجنگد و آنها را به حکومت تحویل دهد.
او و افرادش به همراه میرزا نعیم در کنار آسیاب اردو زدند و عملیات پاکسازی راآغاز کردند. آنها سر تمام اسراء را از تن جدا کرده بودند، حالا به دنبال بابی هایی می گشتند که پنهان شده بودند زیرا حکومت برای تحویل زنده یا مردۀ هر بابی جایزه ای تعیین کرده بود.
مردان قشقایی با خنجر، شمشیر و اسلحۀ گرم در جادّه های کوهستانی به راه افتادند. آنها پشت هر تخته سنگی، داخل هر دخمه ای ودر هر غار تاریکی قدم به قدم در جستجوی بابی ها از کوه بالا می رفتند.
گروهی از زنهای بابی، به همراه چند مرد بابی به امید نجات از چنگ مردان قشقایی در غاری تاریک پنهان شده بودند، سربازان آنها را پیدا کردند، دهانۀ غار را با شاخ و برگ درختان بستند و روی آن نفت ریختند و آتش زدند. شعله های آتش در دهانۀ غار زبانه می کشید و سنگهای کوه را به رنگ سیاه در آورد و دود آن داخل غار را همچون تنوری پر دود کرد.

۱۱

کم کم تاریکی شب جای خود را به روشنایی صبح می داد. در آن فضای نیمه تاریک اسرای بابی یکدیگر را به صورت اشباح سرگردانی می دیدند که اتاق های کاروانسرا را پر کرده بودند، گرسنه و بی پناه، از سرما می لرزیدند. صدای هق هق گریۀ بچه ها در آن هوای سرد بلند بود مگر وقتی که از شدت گرسنگی و خستگی بیحال می شدند، آنوقت دیگرصدای گریۀ آنها هم شنیده نمی شد.
صبح اول وقت؛ نگهبان ها به حیاط کاروانسرا آمدند و اسراء را احضار کردند. اسراء که از شدت ضعف رمقی نداشتند به یکدیگر کمک کردند تا برخیزند. قرار بود آنها را از کاروانسرا به جای دیگری ببرند.
در بیرون کاروانسرا جمعیتی جمع شده بودند و سر و صدای بسیاری بود. زن های بابی سعی می کردند با تکّه های پارۀ لباس هایشان صورت و بازویشان را بپوشانند. همیشه دست و صورت آنها پوشیده بوده و حالا با این لباسهای پاره پاره و صورت بدون روبند از کاروانسرا بیرون آمدن برایشان خیلی سخت بود و احساس نا خوشایندی داشتند.
وقتی اسراء از کاروانسرا بیرون آمدند؛ با جمعیتی از مردم خشمگین نی ریز روبرو شدند که برای سّب و لعن و دشنام و استهزاء آنها آمده بودند. جمعیت از همه طرف آنها را احاطه کرده بود و سنگ و خاک و آب دهان پرتاب می کردند. اسرای بابی فقط بچه های خود را بغل کرده بودند تا سنگ و خاک به آنها اصابت نکند.

۱۲

بعد از چند روز به یکی دیگر از شهر های مهّم ایالت فارس ، شهر آباده رسیدند. شهر آباده یکی از منزلگاه های مهم در مسیر ییلاق و قشلاق قوم قشقایی بود. مردم شهر به تحریک علماء برای توهین و آزار و اذیّت اسرای بابی به خیابان ها آمده بودند. آنها می خواستند با اینکار ثواب آخرت را برای خود بخرند. در آباده پیکی از طرف پادشاه برای سربازان پیغام آورد که سرهای بریدۀ بابی ها را در همانجا در آباده بگذارند و فقط اسراء را به طهران ببرند. مردم شهر اجازه ندادند که سرهای بریدۀ بابی ها را در گورستان شهر دفن کنند که مبادا گورستان شهر نجس شود. زمین متروکه ای در خارج شهر انتخاب شد، سربازان گودال هایی حفر کردند و سر های بریدۀ بابیها را در آنجا روی هم ریختند و به راه خود ادامه دادند.
این زمین متروکه که در حوالی شهر آباده قرار داشت تا مدت ۱۰ سال همچنان دست نخورده باقی ماند.
در طی این مدّت مظهر ظهور الهی که حضرت باب بشارت به ظهور وی داده بوداظهار امر کرد و برخی مردم آباده پیرو او و بهائی شدند و کم کم جامعۀ بهائی آباده شکل گرفت. پنجاه سال بعد از دفن سر های بریدۀ بابی ها، حضرت عبد البها از بهایی هایی که در ارض اقدس به حضور ایشان مشرف شده بودند نام آن محل را پرسیدند و آنها در پاسخ گفتند که آن محل به نام “جنّت رؤس الشهداء” نامگذاری شده است. حضرت عبد البهاء به پا خاستند و زیارتنامه ای جهت این شهدا نازل فرمودند و به آن نام جدیدی دادند: جنّت رحمان .
متن زیارتنامه ازاین قرار است:
“هوالله،ایا نفحات الله انتشری فی تلک البقعة النوراء و بلغی وله قلبی و شوق فوادی وانجذاب نفسی و شّدت ولعی الی تلک البقعة التی توارت فیها روؤس مکلّلة بالشهادة الکبری و المجلّلة بجواهر المُشرقة علی القرون و العصار بما افترقت عن الاجساد فی سبیل الله و قولی النور الساطع اللامع من الملکوت الابهی یشرق علی تلک المقبرة النوراءه و نسیم الهاب من ریاض الجنة العلیاء تمّر علی تلک البقعة الغراء الحدیقة الغّناء والروضة العلیا التی تشرفت بکم ایهّا الروؤس المقطوعة فی سبیل الله والوجوه المنوّره بضییاء شمس الهدی والاعین القریره بمشاهدة انوار الله والآذان الواعیة الصاغیة لنداء الله و ….المنعشعه من انفاس طیب هدایت الله والاوذاق المستحیلة کل مّر بی محبت الله روحی لکم الفداء و کینونیتی لکم الفداءو حقیقتی لکم الفداء یا ایها الوجوه النورانیه و النفوس الرحمانیه و الرؤؤس المقطوعة السبحانیه والنجوم الفردانیه والجنود الربانیه طوبی لکم بخ بخ لکم احسنتم احسنتم علی ما فعلتم بما فدیتم اموالکم و اولاد کم و ارواحکم فی سبیل البهاءحبا بالجمال الاعلی سبحان ربی الابهی بما خلق و سوی و بعثت هؤلاء من رقد النفس والهوی و حشرهم تحت لواء الحمد اذ قامة القیامت الکبری فانتبحوا عند ما نزلت الارض زلزالها و حدثت اخبارها واستبشروا عند ما ارتفع نداءالله فی اوج العلی و سمعوا الست بربکم الاعلی و قالوا یا رب بلی و فروا مالهم و علیهم بی هذالمنهج البیضاء و اصبحوا ارباً ارباً بید الأشقیاء و طرحت اجسامهم علی الغبراء ثم قطعت رؤؤسهم المتهاریه علی القنا و اسر اهلهم الی بقعة المبارکة التی کانت موطن النقطة الاولی ثم ارسلت رؤؤسهم مرتفعت علی الرماحالی هذا الارض الطیبة..؟…فدیتکم بروحی و نفسی و ذاتی ایها النقباء..؟..الشهداء فی سبیل الله السعدآء فی الآخرة و الاولی و علیکم البهاء و علیکم الثناء و علیکم العون و العنایته من ربکم الاعلی. ع ع”

۱۳

چند ساعت قبل از آن پری جان از مخفی گاه خود بیرون آمده بود تا اوضاع را بررسی کند. یکی از همسایه ها با دیدن پری جان شروع به گریه کرده بود. پری جان از او علّت گریه اش را می پرسد و همسایه گفت که همین چند لحظه قبل شاهد کشته شدن پدر و همسر پری جان بوده است. پری جان پسر شش ماهه و دختر پنج ساله خود را در منزل می گذارد و سراسیمه به سمت محلّۀ بازار جایی که پدر و همسرش را به قتل رسانیده بودند می دود. به انبوه جمعیتی می رسد که مشغول تماشا بودند. به سرعت از میان آنها می گذرد و به جلو می رود و در آنجا جسد پدر خود را می بیند که او را از پا به درخت آویزان کرده بودند.
مادرش هم به آنجا می آید. زنهای دیگر که پری جان و مادرش را می شناختند به آن دو می گویند که فورا آنجا را ترک کنند و در جایی پنهان شوند وگرنه آنها هم کشته خواهند شد. مادر و دختر سراسیمه به محله چنار سوخته برمی گردند و با مشت محکم به در منزل همسایه های خود می زنند تا در را باز کنند و آنها را پناه دهند ولی حتی دوستان و همسایه ها آنچنان ترسیده بودند که آن دو نفر را راه نمی دهند. آنها به سمت جنوب شهر راه می افتند و به زمینی می رسند که بوته های بلندی در آنجا روییده بود. آنهاسعی می کنند یواشکی از میان بوته ها فرار کنند. ولی صاحب زمین آنها را می بیند و از آنها می خواهد از آنجا خارج شوند. آنها راه خود را عوض کرده از بالای یک دیوار پریده و به داخل یک باغ بزرگ می افتند و آرام و بی صدا آنجا بی حرکت می مانند. از دور صدای فریاد جمعیتی را می شنیدند که دور جسد پدر و شوهر آنها جمع شده بودند. صدای پایی می شنوند ، به بالای سر خود نگاه می کنند، مردی را می بینند که از دیوار بالا می آید. او یکی از دوستانشان بود.از بالای دیوار به پایین می پرد و به آنها می گوید که می تواند آنها را برای آن شب در جایی امن نگاه دارد.

۱۴
حضرت عبدالبهاء که تاج مبارک را از سر برداشته و کفشها و لبّادۀ مبارک را به يک سو نهاده بودند به جانب تابوت خم شدند و در حينى که شعرات نقره اى فام آن طلعت نوّار در حول رأس منير پريشان و چهرۀ مبارک مشعشع و درخشان جبين را بر کنار صندوق قرار داده با صداى بلند شروع به گريه نمودند به طوري که حاضرين از تأثّرات و احزان قلبيّۀهيكل اطهر به ناله و حنين در آمدند و آن شب از کثرت تألّمات و خلجان احساسات خواب از ديدگان مبارک متوارى گرديد.”.
چندی بعد حضرت عبد البهاء دربارۀ این روز چنین نوشتند:
“ای ياران الهى بشارت کبرى اينکه هيكل مطهّر منوّر مقدّس حضرت اعلی روحى له الفدا بعد از آنکه شصت سال از تسلّط اعداء و خوف از اهل بغضاء همواره از جائى بجائى نقل شد و ابداً سکون و قرار نيافت بفضل جمال ابهى در يوم نيروز در نهايت احتفال با کمال جلال و جمال درجبل کرمل در مقام اعلى در صندوق مقدّس استقرار يافت….از تصادفهاى عجيب آنکه در همان روز نوروزاز شیکاغو تلگرافی…رسید مضمون اینکه از هر شهری از …شهرهاى امريک احبّا بالنّيابة از خود مبعوثى انتخاب نمودند و بشيکاگوفرستادند وقرار قطعی موقع مشرق الاذکار و بنيانش دادند…”
همان شب در نی ریز شخصی با عبای نقره ای رنگ در خیابان های محله بازار راه می رفت. جسد متلاشی شدۀ ملا حسن در میدان عمومی شهر رها شده بود. آن شخص که به طرف جسد ملا حسن می رفت دوست ایّام کودکی ملا حسن بود که علی نام داشت. این دوست و رفیق ملاّ حسن جسد او را برداشته و از میدان به سمت گورستان عاقل خطیب برد. در آنجا قبری حفر کرد و به آرامی و با دقّت جسد دوست خود را در آن گذاشته و با خاک پوشانید.
در داخل خانه ای متروکه و قدیمی بیرون شهر زنها و اطفال خانوادۀ شیخ محمّد حسین خوابشان نمی برد. آنها صدای مردم را می شنیدند که بیرون خانۀ آنها دنبال بهائی ها می گشتند. مشهدی حسن راهنمای آنها آمد و به آنها گفت که مردم به جستجوی مردان بهایی و پسر هایی که که از ۱۲ سال بزرگتر باشند هستند و تا حالا دو نفر از بهایی ها را هم به شهادت رسانیده اند. او به آنها گفت که این منزل قدیمی و متروکه محلّ امنی نیست و او قول داد فردا آنها را به محلّ امن تری منتقل خواهد کرد و سپس در سیاهی شب رفت و ناپدید شد. زنها و اطفالشان در حالیکه از ترس خوابشان نمی برد در آغوش همدیگر در آن منزل متروکه منتظر طلوع آفتاب بودند.

۱۵

در نیمه شب دوباره راه را گم کردند. برای کم کردن سوزسرما دورآتش ی که روشن کرده بودند حلقه زدند. بعضی ها با چشمان خیره به شعله های آتش می نگریستند و بعضی ها هم از خستگی بیهوش شده بودند.
کربلایی محمّدصالح، گرمی شعله های آتش را احساس می کرد و همانطور که در گرمای مطبوع آتش پناه گرفته بود جانفشانی ها و فداکاری های افراد خانواده خود را در ذهن مرور می کرد. مادر او فاطمه خانم به محض شنیدن خبر اظهار امر باب توسط جناب وحید ایمان آورده بود. به یاد آورد که پس از ایمان مادرش چگونه فضا و حال و هوای خانه شان عوض شده بود. انگار همه چیز نو، تمیز و نورانی شده بود. امّا خیلی طول نکشید. اوضاع عوض شد. و او و مادرش بعد از نبرد قلعه خواجه درزندان اسیر شدند. او صورتهای نورانی بسیاری از افراد خانوادۀ خود را که جان باخته بودند بنظر آورد، شرایط سخت و نداری سال های بعد از بازگشت به نی ریز را به یاد آورد. او درذهن خود تاریخ زندگی خود و نی ریز را مرور می کرد. وحالا مجبور شده بود همسر خود –زهره – و پسرش –امرالله – را ترک کند. به یاد آورد که وضع مالی آنها بهتر شد و او به همراه دوستش به بغداد سفر کرد. قبل از طلوع آفتاب در حالی که پاهایشان یارای راه رفتن نداشت به راه افتادند. بعد از این استراحت شبانه درد شدیدی در پاهای خود احساس می کردند و عضلات کوفته و ضرب دیده و بی غذایی آنها را آزار می داد. به آهستگی قدم بر می داشتند. برای اینکه نیروی حرکت داشته باشند از برگ درختان و میوه های وحشی تغذیه می کردند.
کمتر از سه کیلومتر مانده به سروستان چند نفر شان که دیگر تاب و توان راه رفتن نداشتن بیهوش بر زمین افتادند. دو جوان که هنوز قادر به حرکت بودند با عجله به طرف سروستان دویدند تا تقاضای کمک کنند. بعد از مدّتی دیدند که گروهی با قاطر و گاری و مقداری وسایل به سوی آنها می آمدند. اینها احبّای شهر سروستان بودند

از کتاب تاریخ ادیان بابی و بهائی در تبریز نوشته دکتر حسین عهدیه

فیلم های برای آشنایی با آیین بهائی

قسمتی از کتاب ایقان

خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند= کتاب ایقان رحیق مختوم شرابی است سربسته که خداوند در روز قیامت آن را باز میکند

منظور همین آیات الهی بود

صبح ۲۳ مارچ

حضرت بهاءالله در مثنوی مبارک خودكه در(اثار قلم اعلي ،ج٣،ص١٦٨،درج گرديده)

می فرمایند:

زین بهار قدس روح آید برون

و زهوایش نور نوح آید برون

بر نشاند اهل کشتی را بفُلک

پس ببخشد هر که را سد گونه مُلک

ای جمال الله برون آ ، از نقاب

تا برون آید ز مغرب آفتاب

نافهء علم لدنی برگشا

مخزن اسرار غیبی برگشا

تا ز مشکت بو برند این مردگان

تا ز خمرت خوش شوند این بیهشان

این ذلیل ارض وحدت را ، ز جود

خلعت عزّت بپوشان ای ودود

..​

..

این کتاب برای هر کسی معنی خاصی ندارد بلکه برای هر کسی که آنرا میخواند از نو نازل میشود

بنابر این چرا مسلمین هنوز معتقدند قیامت با شرایط خاص وعلائم وحشتنا کی مثل فرو ریختن ستارگان وماه از آسمان اتفاق می افته و صوراسرافیل شیپورش را به صدا در می آوره ومردگان  برای حساب رسی ازخاک بلند می شوند و منظور اینست که همه  این چیزها را به حسب ظاهر می بینند جمال قدم درکتاب ایقان می فرمایند مقصود ازقیامت قیام حضرت رسول است به امر الهی باری  کسانی که  به حضرت بهاءالله ایمان آوردند دست کمی ازحضرت رسول و یارانش وائمه و علیا نداشتند

علت نزول کتاب مقدس ایقان بخاطر اشکالات قرآن  کریم و مقدس  بوده زیرامنتقدان موارد متعددی از تناقضات قرآن را مطرح کرده‌اند[۱۰][۱۱] مانند حرام بودن یا نبودن شراب،[۱۲] شیطانی بودن شراب در آیۀ۹۰ سورۀ مائده (سورۀ ۵) و آیۀ۲۱۹ بقره (سورۀ ۲) و رودهایی از شراب که در بهشت جاری هستند در آیۀ۱۵ سورۀ محمّد (سورۀ ۴۷) و آیات ۲۲ تا ۲۵ سورۀ المطففین (سورۀ ۸۳) و این سؤال پرسیده شده است که چطور شراب شیطانی به بهشت راه یافته است.[۱۱] آن گروه از مسلمانانی که قرآن را تفسیر می‌نمایند

مانند مکارم شیرازی مخالف هر گونه تناقض در قرآن هستند و دیگران را به تفسیر به رأی متهم می‌کنند، و می‌گویند که تفسیر به رای تفسیری بر خلاف موازین علم لغت برای «تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی» است.[۱۳] برخی از این تناقضات با پاسخ‌هایی از طرف برخی مراجع اسلامی متفاوت با عنوان شبهه همراه بوده‌اند.[۵][۶] برخی از تناقضات مطرح شده توسّط منتقدان عبارتند از:

ریشه بیچارگی کجاست: آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سورۀ ص(۳۸) آیۀ۴۱)؟ از خود ماست (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۹)؟ یا از طرف الله (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۸)؟[۱۱]دت زمان خلقت آسمان و زمین:[۴][۱۱][۱۴] در سورۀ الاعراف(۷) آیۀ۵۴، سورۀ یونس(۱۰) آیۀ۳، سورۀ هود(۱۱) آیۀ۷ و سورۀ الفرقان(۲۵) آیۀ۵۹ آفرینش زمین و آسمان (در برخی تفاسیر آکادمیک انگلیسی زبان بهشت، سپهر یا آسمان[۱۵]) ۶ روز بیان شده است اما در سورۀ فصلت(۴۱) آیات ۹ تا ۱۲ جمع روزهایی که الله برای خلقت زمین و آسمان به آن‌ها اشاره می‌کند ۸ روز است. از طرفی مدت زمان خلقت زمین که آیۀ۹ فصلت می‌گوید ۲ روز و آیۀ۱۰ می‌گوید ۴ روز.[۴] مراجع مسلمان می‌گویند که خلقت زمین در سورۀ فصلت ۴ روز بوده که با ۲ روز آسمان نتیجه ۶ روز باشد اما آیۀ۹ خلقت زمین را ۲ روز عنوان کرده است و نه ۴ روز.[۴][۶] برخی دیگر از مراجع مسلمان با استناد به آیات دیگر قرآن که روزهای الله را با طول متفاوت برای انسان عنوان کرده این روزها را به دوره تفسیر می‌کنند و می‌گویند که طول این روزها در سوره‌های مختلف متفاوت بوده است

اما از طرف دیگر در سورۀ بقره(۲) آیۀ۱۱۷ گفته شده است که جهان به صورت آنی خلق می‌شود و نه طی چند روز یا دوره بسیار بلند زمانی در گذشته: «خدا می‌گوید که باش پس می‌باشد»[۱۱] اما در بارۀ‌ این بحث بسیار کهن خلقت جهان ملاصدرا در نظریه حرکت جوهری می‌گوید که خدا ذات جهان را دم به دم خلق می‌کند هرچند که با خلقت طی چند دوره طولانی متفاوت است. زکریای رازی گفته است که «اگر خداوند خالق جهان است، چرا پیش از خلق جهان جهان را خلق نکرد؟»(اشاره به موضوع تغییر حکمت تصمیمات خدا طی زمان).[۱۶] عبدالکریم سروش در کتاب نهاد ناآرام جهان که آن را پیرامون حرکت جوهری نگاشته می‌نویسد: «عظمت و اهمّیت کشف و ابتکار نظریه حرکت جوهری… به هیچ روی کمتر از اهمّیت.. دو کشف عظیم علمی در سراسر تاریخ علم و اندیشه (یعنی دو نظریه جاذبه عمومی نیوتن و نسبیت عام آلبرت اینشتین) نیست»[۱۷]
ترتیب خلقت زمین و آسمان: در سورۀ بقره(۲) آیۀ۲۹ اول زمین آفریده شده است سپس آسمان اما در سورۀ النازعات(۷۹) آیۀ۲۷ تا ۳۰ اول آسمان آفریده شده است سپس زمین.[۱۱][۱۸]
چسباندن یا جدا کردن: در سورۀ فصلت(۴۱) آیۀ۱۱ می‌گوید زمین و آسمان از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند اما در سورۀ الانبیا(۲۱) آیۀ۳۰ می‌گوید که آن‌ها ابتدا یکی بودند و بعداً از یکدیگر جدا شدند.[۴][۱۱]
انسان از چه ساخته شد:[۱۱]
• از لخته خون (سورۀ العلق(۹۶) آیات ۱–۲)[۱۱]
• آب (سورۀ الانبیا(۲۱) آیۀ۳۰، سورۀ النور(۲۴) آیۀ۴۵، سورۀ الفرقان(۲۵) آیۀ۵۴)[۱۱]
• «چیزی مانند سفال»(سورۀ ۳ آیۀ۵۹، سورۀ ۳۰ آیۀ۲۰، سورۀ ۳۵ آیۀ۱۱).[۱۱] 5. گرفتن روح در زمان مرگ: سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۱۱ می‌گوید فرشته مرگ روح را می‌گیرد اما سورۀ محمّد(۴۷) آیۀ۲۷ می‌گوید فرشتگان می‌گیرند و سورۀ الزمر(۳۹) آیۀ۴۲ می‌گوید الله است که روح را از انسان‌ها هنگام مرگ می‌گیرد.[۱۱]


گرفتن روح در زمان مرگ: سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۱۱ می‌گوید فرشته مرگ روح را می‌گیرد اما سورۀ محمّد(۴۷) آیۀ۲۷ می‌گوید فرشتگان می‌گیرند و سورۀ الزمر(۳۹) آیۀ۴۲ می‌گوید الله است که روح را از انسان‌ها هنگام مرگ می‌گیرد.[۱۱]
در سورۀ حج(۲۲) آیۀ۴۷ و سورۀ سجده(۳۲) آیۀ۵ روزهای الله برابر ۱۰۰۰ سال بشر است اما در سورۀ العروج(۷۰)(که به المعارج یا سئل‌سائل نیز مشهور است) آیۀ۴ روزهای الله برابر ۵۰۰۰۰ سال بشر است.[۴][۱۱]


الله و تخت او: الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سورۀ ق(۵۰) آیۀ۱۶) و در عین حال بر روی تختش نشسته است (سورۀ الحدید(۵۷) آیۀ۴) تختی که روی آب بنا شده است (سورۀ هود(۱۱) آیۀ۷) و در عین حال به قدری دور است که رسیدن به او بین ۱۰۰۰ و ۵۰۰۰۰ سال طول می‌کشد (سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۵، سورۀ المعارج(۷۰) آیۀ۴).[۱۱]
تعداد فرشتگان مریم: سورۀ آل‌عمران(۳) آیات ۴۲ و ۴۵ در بارۀ‌ باردار شدن مریم از چندین فرشته صحبت می‌کند اما سورۀ مریم(۱۹) آیات ۱۷ تا ۲۱ تنها از یک فرشته صحبت می‌کند.[۱۱]
دسته‌های روز قیامت: در سورۀ الواقعه(۵۶) آیۀ۷ ادعا می‌شود که در روز قیامت مردم به سه دسته می‌شوند، اما در سورۀ البلد(۹۰) آیات ۱۸ و ۱۹، سورۀ الزلزله(۹۹) آیات ۶ و ۷ تنها دو گروه.[۱۱]
.

بخش شانزدهم- قسمت دوم

بخش شانزدهم- قسمت دوم – معرفی دیانت بهائی

1) تناقض و انتقاد از دیدگاه منتقدان، مجموعۀ آیات نه تنها با هم هماهنگ نیستند، بلکه در بعضی موارد یکدیگر

آیا همه ما درروزهای قیامت  به سر نمی بریم  وجزای اعمال خود را  مانند قیامت درهمین جهان داریم با تن خود پس نمی دهیم ؟ هر چه میکاریم مگر با دست خود درو نمیکنیم

 قرآن كريم براي نشان دادن ويژگي هاي قيامت كه مسلماً آثار تربيتي فوق العاده اي دارد از نامهاي گوناگون استفاده مي كند تا ترسيم دقيقي در مجموع آيات از آن روز عظيم و حوادث فوق العاده و تكان دهنده آن كرده باشد شکی نیست حق فرموده اند ,همه ما ها درمنظر دید الهی هستیم  خیمه عدل عالم به دو ستون محکم و پا برجاست مجازات ومکا فات بطور مثال ؛ ما جزای اعمال خود  و دیگران را  بطور واضع وشفاف  در صورت افراد و همیطور نوع حرف وسخن  اشخاص می  ببینیم  بطور نمونه  صورت یک مرد شراب خوار به مرور زمان شکسته می شود  جزای خوش گذرانی های او را تن فرسوده  ومریض اش که اینک پیر شده است را با ید با انواع سکته ها ی خفیف  پس  دهد  همنطور مواد مخدر بنابراین مفهوم قیامت است که مهم است و الان است چرا که  همه ما ها در منظر دید خدا هستیم  برای همین بود که کانون های رنج و عذاب  را خداوند در مغز وصورت  ما  گذاشت  و همینطور بهشت و یا جهنم  که   در درون مغز ما ست  در واقع ما داریم  چوب نیت واعمال مان را مانند پس دادن حساب  در روز قیامت را می  خوریم  و جزای آنرا هم بخوبی پس می دهیم  دلیل محکمی هم هست  است  از حضرت رسول  ایشان  فرموده اند  که همه در روز قیامت  بدون اینکه   ازشان سئوالی شود و  یا اینکه سخنی بگویند ازروی صورت وچهره هایشان شناخته می شوند

ولی  مسلمانان به قیامت معا د   می گویند  روزی که مرده ها از زیر خاک برانگیخته می شوند  و آنرا بنا  و در رابطه با جسم  معنی میکنند  یعنی به معاد جسمانی اعتقاد دارند و ظاهرآ برای  بقاع روح  به معاد روحانی اعتقا دی ندارند مولوی  و سایر فیلسوفان اسلامی معاد را مربوط  به بقای روح می دانند و معاد  را مسلمآ امری روحا نی میدانستند مولانا صفت ومعنی قیامت را ازآیات قرآنی آموخت آنگاه این قیامت را درمصاحبت  با شمس تبریزی تجربه کرد … مرده بود زنده شد گریه بود و خنده شد فانی بود وپاینده شد وچنان زیر وزبر شد و آموخت که به یوسف که می رسید  میگفت   یوسف زاینده  شد و آنگاه قیامت را درجان هر عارفی حاضر میدید ودانست که اگر تا قیامت کسی قائم نشود دوباره ازخاک وجود خود برنمی خیزد وتولد نوین  نیا بد ودرضمره اولیای حق در نمی آید .

. دردرونشان صد قیامت نقد است .

. کمترین آنکه شود 

همسایه مست ..

 کار مردان روشنی وگرمی است .

. کار دونان 

حیله و بی شرمی است

 او پیامبران را چون یک قیامت مجسم می دید وقتی از او می پرسیدن قیامت کی برپا خواهد شد می گفت .. با زبان حال می گفتی بسی … کی زمحشر حشر را پرسد کسی / شرط دیدن قیامت چشیدن قیامت است واو مزه قیامت را چشیده بود چون خودش بینای قیامت بود  از روحانیان  زمان خودش با طعنه  می پرسید  بسیار خوب پس حالا.. چون قیامت کوه ها بر می کند … پس قیامت این کرم کی می کند  .؟… کو حمیت تا زتیشه ور کلنگ … این چنین کوه را بکلی برکند ؟

و جزا و مجازات و پاداش ما در زندگی هم لابد همین است که هر چه میکاریم همان را بدست خود درو میکنیم 

 قیامت روزي است كه بندگان پروردگارشان را ملاقات مي كنند، روزي است كه انسانها با فرشتگان حساب و پاداش و كيفر تلاقي دارند،

حضرت عبدالبها، میفرمایند 

ای بنده بهاء درخبراست که در یوم رستخیز زمین به یکدیگر نزدیگ گردد اما ندانستند که ضنایع بد یعه شرق و غرب را همدم نما ید و اکتشافات جد یده جنوب و شمال را همراز کند گمان نمودند که به واسطه عصر و حصر اراضی نزدیگ یکدیگر گردند 

دسته‌های روز قیامت: در سورۀ الواقعه(۵۶) آیۀ۷ ادعا می‌شود که در روز قیامت مردم به سه دسته می‌شوند، اما در سورۀ البلد(۹۰) آیات ۱۸ و ۱۹، سورۀ الزلزله(۹۹) آیات ۶ و ۷ تنها دو گروه.[۱۱]
نابودی قوم عاد: در سورۀ القمر(۵۴) آیۀ۱۹ اشاره شده است که الله برای نابودی قوم عاد یک روز لازم داشت، امّا در سورۀ فصلت(۴۱) آیۀ۱۶ و سورۀ الحاقه(۶۹) آیۀ۶ به ۷ شبانه روز اشاره شده است.[۱۱]
ریشه بیچارگی کجاست: آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سورۀ ص(۳۸) آیۀ۴۱)؟ از خود ماست (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۹)؟ یا از طرف الله (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۸)؟[۱۱]
رحمت الله چقدر است: الله رحمت را بر خود مقرر کرده است (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۱۲) هرچند بعضی از اشخاص را هرچند که می‌تواند هدایت نمی‌کند (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۳۵، سورۀ ابراهیم(۱۴) آیۀ۴).[۱۱]
آیا در بهشت بازجویی خواهد بود یا نه: از یکدیگر سؤال نخواهند کرد (سورۀ المومنون(۲۳) آیۀ۱۰۱)، اما همچنان در یک پرس و جوی دو جانبه شرکت خواهند کرد (سورۀ الطور(۵۲) آیۀ۲۵) و از یکدیگر سؤال خواهند کرد (سورۀ الصافات(۳۷) آیۀ۲۷).[۱۱]
ناقص یا با جزئیات کامل: قرآن در جاهایی ادعا می‌کند که کامل است و تمامی جزئیات را دارا می‌باشد و هیچ چیز باقی نمانده است که در آن نباشد (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۳۸، سورۀ الانعام(۶) آیۀ۱۱۴، سورۀ یوسف(۱۲) آیۀ۱۱، سورۀ النحل(۱۶) آیۀ۸۹ و…) اما چیزهای بسیاری هستند که قرآن آن‌ها را ناتمام باقی می‌گذارد، برای مثال مسئله شراب و شبهات موجود در قرآن.[۱۱]
پرستش یک خدا یا یک خدای دیگر: به محمّد دستور می‌دهد که به ناباوران بگوید، شما چیزی را نمی‌پرستید که من می‌پرستم (سورۀ الکافرون(۱۰۹) آیۀ۳) هرچند سوره‌های دیگر در قرآن به طور مشخص اشاره می‌کنند که آن ناباوران در واقع خدایی را پرستش می‌کنند که همان الله است.[۱۱][۱۹]
شفاعت کردن یا شفاعت نکردن: قرآن در مورد این‌که آیا در روز آخرت شفاعتی وجود خواهد داشت یا نه دچار تناقض می‌شود، در سورۀ البقره(۲) آیۀ۱۲۲ و ۱۲۳، سورۀ الانفطار(۸۲) آیات ۱۸ و ۱۹ و… می‌گویند شفاعتی وجود ندارد؛ امّا سورۀ النجم(۵۳) آیۀ۲۶، سورۀ الزخرف(۴۳) آیۀ۸۶، سورۀ سبا(۳۴) آیۀ۲۳، سورۀ طه(۲۰) آیۀ۱۰۹(می‌گویند وجود دارد) و البتّه هر دو این پاسخ‌ها را می‌توان با احادیث مختلف پشتیبانی کرد.[۱۱] و موارد متعدد دیگری مانند برده‌داری از کنیز و غلام که در آیات متعدد قرآن هم تأیید شده است[۹][۲۰][۲۱][۲۲] هم برعکس به آزاد کردن آنان توصیه شده.[۲۲]
1.2) انتقادات اخلاقی، ستم و بی‌عدالتی در قرآن
مواردی متعدد توسّط منتقدان قرآن مطرح شده است،[۱۰][۲۳][۲۴] که برخی از فیلسوفان یا روحانیون نواندیش دینی مانند عبدالکریم سروش یا سید ایاد جمال‌الدین این موارد را مطابق اخلاقیات تمدن مدرن امروزی جهان نمی‌دانند و سروش با اشاره به «خوانش اخلاقی تاریخی»، قرآن را نیازمند خوانش رؤیا و خوابگزاری مطرح می‌کند.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] همچنین وی این مسائل اخلاقی مورد انتقاد در قرآن را در مواردی دوره‌ای و رویدادی مطرح می‌کند که نباید در عصر حاضر به آن آیات عمل شود،[۷] و می‌گوید که محمّد از خدا برتر بوده و قرآن مخلوق خود محمّد است بر اساس ارتباطی که به واسطه عالم رؤیا با خدایش داشته است و می‌گوید که کلام‌الله پنداشتن خود کتاب قرآن شما را در شرایطی سخت و لاینحل در بارۀ‌ مسائل اخلاقی قرار خواهد داد[۷] که مشابه نظر سم هریس در بارۀ‌ ممکن بودن اسلام میانه‌رو و دوری از تندروی اسلامی که ناشی از برداشت تحت‌الفظی از قرآن می‌باشد است.[۸] ایاد رئوف جمال‌الدین روحانی شیعه سکولار عراقی، نماینده ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ مردم شهر ناصریه در مجلس عراق که در دوران رژیم بعث ۱۶ سال از تبعید خود را در ایران و در حوزه علمیه قم گذراند و از منتقدان شدیدالحن نظام جمهوری اسلامی است، در بارۀ‌ ضرورت انسانی و دینی جدایی دین از حکومت علاوه بر نفاق در دوران حکومت پیامبر اسلام که منجر به نزول سورۀ مدنی منافقون شد می‌گوید که تأیید برده‌داری در قرآن و اسلام و توهین به غیر مسلمانان عامل مهم دیگری برای ضرورت جدایی دین از بنیاد حکومت مدنی و مردمی‌بر پایۀ دموکراسی است.[۹][۱۹] برخی از موارد غیراخلاقی قرآن عبارتند از:
https://bahaiworldreligion.com/%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%a7%d9%86%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b4%d8%a7%d8%a8%d9%87-%d9%88%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-2/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ae%d8%b2%d9%86-%d8%ad%d9%82%d8%a7%d8%a6%d9%82-%d8%a7%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/

.

روزی که در شیراز گل نایاب شد

نویسنده کتایون تقی زاده

بعدازظهر روز شنبه ۸ ۲ خرداد ماه سال ۱۳۶۲ در بیرون زندان عادل آباد شیراز غلغله ای بود. آن روز، روز ملاقات زندانیان زن بود. خانواده های زندانیان بهائی در تب و تاب بودند که چگونه خبر شهادت شش مرد بهائی را که دو روز قبل از آن روز به شهادت رسیده بودند، به زندانیان بدهند؟ آنها مشورت می کردند که چگونه به مادری در بند بگویند جگرگوشه اش اعدام شده است و یا به مادر و دختری بگویند که آن عزیز دیگرشان به شهادت رسیده و به زنی بگویند که همسرش از رنج شکنجه های جانکاه آسوده شده است. وقت ملاقات رسید و ملاقات کنندگان در کابین ها رفتند و زندانیان هم در آن طرف شیشه جای گرفته بودند. ارتباط تلفنی برقرار شد. وقت به سرعت می گذشت. آن روز منا آن نوجوان آیت صدق و وفا نام هریک از شهدا را که شنیده بود گفته بود خوشابحالش، خوشابحالش. او آن روز از خواهرش خواسته بود که برایشان دعا کنذ که رقص کنان و پای کوبان به میدان شهادت بروند و همچنین خواسته بود که برایم دعا کن که جمال مبارک قبل از اعدام هر گناهی را که کرده ام ببخشد.

آن روز اختر به خانوادۀ عزیزش گفته بود: این راهی بود که خودم دوست داشتم بروم، برای من غمگین نباشید و به امر الهی ثابت و راسخ باشید. و خانواده به او قول دادند که همان طور که او خواسته بود برایش غمگین نباشند و به عهد الهی ثابت و راسخ باشند و او راضی و خوشحال از آنها خداحافظی کرده بود.

آن روز سیمین به مادرش گفته بود ” مادر، به رضای الهی راضی باش.” و سه بار سئوال کرد: ” راضی هستی؟” مادرش سرش را به نشانه رضایت تکان داده بود.

آن روز هر یک از زندانی ها به نحوی از خبر شهادت شش مرد خبر یافتند و چون چهار بار از آنها خواسته شده بود که توبه کنند و آنها نپذیرفته بودند و بر ایمانشان ثابت و استوار مانده بودند، شهادت خودشان را هم نزدیک می دیدند، آخرین سفارش ها را به خانواده هایشان نموده و با خوشحالی از آنها خدا حافظی کردند.

بعد از ملاقات ده نفر را از بقیه جدا کرده و بقیه را به بندهایشان بازگرداندند. ساعتی بعد اتوبوسی از در زندان خارج شد که سرنشینانش علاوه بر این ده زن و دختر، راننده و چند پاسدار بودند.

راننده و پاسدارها آنچه را که می دیدند باور نمی کردند، مگر آنها را کجا می برند که اینطور دست افشان و سرود خوانند؟

چقدر شرنگ مرگ در کام آنان شیرین است؟چطور امکان دارد که عده ای مرگ را با آغوش باز بپذیرند؟ مگر آنها نمی دانند که آنجا طناب دار در انتظار آنهاست؟و اما آن ده زن و دختر می دانستند به کجا می روند و می دانستند که برای چه می روند. می دانستند که طناب دار در انتظار آنهاست تا گردن های ظریفشان را در آغوش خود بفشارد اما چوبۀ دار برای آنها دروازه بود. دروازه ای که آنها را از دنیای سیاهی ها و تباهی ها به شهر عشق می برد به شهر نور و محبت می برد. آنها کاملاً می دانستند به کجا می روند و برای همین هم شاد بودند و دست همدیگر را گرفته بودند و دعا و سرود می خواندند. آنها می خندیدند در حالی که راننده قطرات اشگش را که بر گونه هایش ریخته بود پاک می کرد.

عاقبت به مقصد رسیدند. حاکم شرع به گمان اینکه دیدن دار زدن بزرگترها سبب می شود که کوچکترها بترسند و توبه کنند دستور داد به ترتیب سن از بزرگ به کوچک به دار بزنند. این ده نفر به این ترتیب اعدام شدند.

۱ـ خانم نصرت یلدایی ۵۴ ساله که پسرش دو روز قبل به شهادت رسیده بود.

۲ ـ خانم عزت جانمی (اشراقی) ۵۰ ساله که همسرش دو روز قبل به جرگه شهدا پیوسته بود و یکی از دخترانش به همراه ایشان بود. دخترکوچکتر روزیتا تنها مانده بود.

۳ ـ طاهره ارجمندی ۳۲ ساله که همسرش جمشید سیاوشی جزو شهدای دو روز قبل بود. آقای سیاوشی را به شدت شکنجه داده بودند و طاهره را می برند که او را نصیحت کند تا تبری کند و از این وضع نجات یابد ولی او همسرش را تشوق به استقامت و پایداری می کند و حالا خودش هم به او می پیوندد.

۴ـ زرین مقیمی ۲۸ ساله، او وقتی برای ملاقات آقای احسان الله مهدیزاده که بعداً به خیل شهدای امر محبوب ابهی پیوست، به زندان عادل آباد رفته بود، مقاله زیبایی نوشت به نام من از عادل آباد می آیم. او در قسمتی از این مقاله نوشته بود: “من امشب از عادل آباد می آیم، از دیار دلباختگان مبتلا، میهمانان بزم بلا، از من بپرسید که چه دیدم، بپرسید تا بگویم که فروغ سرکش ایمان را در چشم های آن عاشق دلباخته دیدم، زمانی که با غرور سرش را بالا گرفت و گفت دیدی آخر به آرزویم رسیدم؟ من به سیمایی خیره شدم که از انوار ملکوت روشن بود و حس کردم که به اندازهٔ یک ذرهٔ ناچیز پست و حقیرم احساس کردم که رایت پر صلابت امرش را این قهرمانان خاموش بر شانه های خسته اما امیدوارخود نگاه داشته اند. احساس کردم که حالا تماشاچیان ناچیزی بیش نیستیم که فقط تطاولگر این صحنهٔ با شکوه هستیم.” ولی او فقط تماشاچی نبود و نقش خود را در این صحنه با شکوه به زیبایی ایفا کرد.

۵ ـ مهشید نیرومند ۲۸ ساله، او چندی قبل از دستگیری شروع کرد بر روی زمین بدون بالش و تشک خوابیدن، وقتی خواهرش از او علت را پرسید او گفته بود می خواهم عادت کنم تا در زندان باعث ناراحتیم نشود.گویی او از قبل می دانست که به درجه فدا نائل خواهد شد. راجع به او باید بگویم: او موقع شهادت خواسته بود دست پاسداری که مأمور اجرای حکم بود را ببوسد ولی پاسداربه او گفته بود فکرنکن با اینکارمی توانی مرا تحت تأثیرقرار دهی. اودر پاسخ گفته بود به تو وصیت می کنم بروی و از خانواده من لوح شکر شکن را بگیری و مطالعه کنی. چون در این لوح مولای من فرموده: “دست قاتل را باید بوسید و رقص کنان به میدان فدا شتافت”.

۶ ـ شیرین دالوند ۲۵ ساله، خانواده عزیزش به علت بیماری خواهرزاده اش ایران را ترک کرده بودند ولی او که دانشجوی دانشگاه شیراز بود در ایران ماند و بعد از پایان درسش مدت کوتاهی برای دیدن خانواده به انگلستان رفت ولی برگشت و در مدت زندان تنها مادر بزرگ پیرش بود که به ملاقات او می رفت. مادرش وقتی خبر شهادت او را شنیده بود گفته بود: یک شاخه گل داشتم که آن را تقدیم مولای بی همتا جمال اقدس ابهی نمودم.

۷ ـ رویا اشراقی ۲۳ ساله پدر او دو روز قبل به شهادت رسیده بود و او ناظر بر شهادت مادر بود. او قلبی پاک و پر از صفا داشت در کودکی در دبستان در نمایشنا مه ای نقش شاهزاده کوچولو را بازی کرده بود و به پاکی او بود و در دانشگاه هم در نمایشنامه ای نقش فرشته ای با لباس و بالهای سفید را بازی کرده بود و واقعاً فرشته بود و فرشته ما به جایگاه اصلیش به ملکوت ابهی راجع شد.

۸ ـ سیمین صابری ۲۴ ساله. سیمین خیلی خواب حضرت عبدالبها را می دید و در یکی از خواب هایش حضرت عبدالبها به او فرموده بودند “سیمین تو عروس ملکوت خواهی شد و با تعدادی از اوراق نزد ما خواهی آمد.” و او همیشه فکر می کرد این اوراق چه هستند؟ و معنی این خواب چیست و آن روز او و سایر احبا معنی این خواب را فهمیدند اوراق جمع ورقه است و در آثار الهی به خانم ها ورقه خطاب شده است. عروس ملکوت آن روز همراه نه خانم دیگر به وصل معشوق حقیقی رسید.

۹ـ اختر ثابت ۱۹ ساله ـ او که پرستار بود در مدت نه ماه زندانش از زندانیان مریض و از آن ها که شکنجه می شدند صبورانه پرستاری می کرد. او کمتر حرف می زد و بیشتر اهل عمل بود و آرام و ساکت به درد دل هر دردمندی گوش می داد و هر کاری از دستش بر می آمد برای تخفیف آلام آنها می کرد. آن روز اختر ما، ستاره تابناک آسمان عشق و دلدادگی به محبوب ابهی شد وبه جایگاه واقعی خودش شتافت.

۱۰ ـ منا محمودنژاد ۱۷ ساله ـ پدر منا سه ماه قبل از او به شهادت رسیده بود و او در زندان وقتی آن خبر را شنیده بود گفته بود خوشا بحالش. او قبل از زندان شبی در خواب حضرت بهاءالله را می بیند. در خواب منا بود و جمالمبارک و سه صندوقچه و در هر صندوقچه یک شنل. حضرت بهاءالله شنل اول را از صندوقچه در می آورند و می فرمایند: شنل قرمز یعنی شهادت، شهادت را می خواهی؟ منا که کنجکاو بود که ببیند در صندوقچه های دیگرچیست جوابی عرض نکرد. جمالمبارک شنل دوم را از صندوقچه خارج کردند و فرمودند شنل سیاه یعنی رنج و بلا. رنج و بلا را می خواهی؟ باز هم منا ساکت ماند.حضرت بهاءالله شنل سوم را که آبی بود از صندوقچه بیرون آوردند و فرمودند شنل آبی یعنی خدمت و دیگر از او نپرسیدند

آن روز در شهر شیراز غوغایی بر پا بود، احبا و آشنایان و دوستان که از ماجرا باخبر شده بودند با دسته های گل به دیدن خانواده شهدا می رفتند به طوری که آن روز گل در شیراز نایاب می شود

می خواهی یا نه خودشان آن را بر دوش منا انداختند. و با او عکس گرفتند. منا بعد از شهادت پدر مرتب دعا می کرد و از خدا میخواست با ریختن خون پاکش شنل آبی او به رنگ قرمز در آید و خدمتش به شهادت تبدیل شود و عاقبت خداوند دعاهای او را اجابت فرمود و او آن روز بعد از همه اعدام شد او قبل از شهادت این مناجات را تلاوت کرد ” ای خدای من جانم فدای احبابت این خون افسرده را را در سبیل دوستانت بر خاک ریز و این تن فرسوده را در راه یارانت خاک راه و غبا اقدام نما، ای خدای من.” و بعد طناب دار را بوسید و با دست خودش بر گردنش گذاشت.

فیلم های برای آشنایی با آیین بهائی 🥢

نصرت پزشکیان ابن سینای ایران

نصرت پزشکیان؛ روان‌پزشک برجسته بهائی

۱۹ مرداد ۱۴۰۱

خواندن در ۴ دقیقه

«نصرت پزشکیان»، متخصص مغز و اعصاب و روان‌پزشک ایرانی پایه‌گذار «آکادمی روان‌درمانی ویسبادن و روش روان‌درمانی مثبت» ۲۸ خرداد ۱۳۱۲ در شهر کاشان متولد شد.

«نصرت پزشکیان»، متخصص مغز و اعصاب و روان‌پزشک ایرانی پایه‌گذار «آکادمی روان‌درمانی ویسبادن و روش روان‌درمانی مثبت» ۲۸ خرداد ۱۳۱۲ در شهر کاشان متولد شد.

هاله مدنی، شهروندخبرنگار

 اگر با شخصیت‌های برجسته اقلیت‌های دینی آشنایی دارید یا داستان زندگی و خدمات آن‌ها را می‌دانید، با ایمیل 1100alie@gmail.com تماس بگیرید و روایت خود را با ما در میان بگذارید.

***

«نصرت پزشکیان»، متخصص مغز و اعصاب و روان‌پزشک ایرانی پایه‌گذار «آکادمی روان‌درمانی ویسبادن و روش روان‌درمانی مثبت» ۲۸ خرداد ۱۳۱۲ در شهر کاشان متولد شد. 

پدرش داروساز و حکیم بود، برای همین انتخاب پزشکی برای تحصیل چندان از روحیه خانوادگی او دور نبود. 

پزشکیان در سال ۱۹۵۴ (۱۳۳۳)، زمانی که ۲۱ سال داشت، برای تحصیل به آلمان مهاجرت و در رشته جراحی مغز و اعصاب شروع به تحصیل کرد و پس از اتمام دوره جراحی، به تحصیل در رشته روان درمانی روی آورد

او موسس «کلینیک روان‌درمانی ویسبادن» و نیز آکادمی ویسبادن برای روان‌درمانی بود. از نصرت پزشکیان به عنوان بنیان‌گذار روان‌درمانی مثبت یاد می‌شود. 

در سال ۱۹۶۸، روشی به نام روان‌درمانی مثبت را پایه‌ریزی کرد. گفته می‌شود که این روش را بر اساس رویکردهای بین فرهنگی ابداع کرده است. یکی از خصوصیات روش کار پزشکیان، به‌کارگیری قصه و ضرب‌المثل در روان‌درمانی بود.

در دهه ۱۳۵۰، دکتر پزشکیان شروع به تدریس و سخنرانی در دانشگاه‌های مختلف کرد. در همین زمان، اولین کتاب‌های او منتشر شدند. «روان‌درمانی برای زندگی روزمره» در سال ۱۹۷۴ میلادی (۱۳۵۳ خورشیدی)، «روان‌درمانی مثبت» در سال ۱۹۷۷ میلادی (۱۳۵۶ خورشیدی)، «داستان‌های شرقی» در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۸ خورشیدی) و «خانواده‌درمانی مثبت» در سال ۱۹۸۰ میلادی (۱۳۵۹ خورشیدی) از جمله این کتاب‌ها هستند.

اما روش‌هایی که نصرت پزشکیان برای روش ابداعی خود به کار گرفت، چیزی فراتر از مثبت اندیشی‌هایی بود که ما هر روزه با آن سر و کار داریم. خودش در این باره گفته است: «من ۴۰ سال پیش با دو داستان شروع کردم و اکنون بیش از ۸۰۰ داستان جمع‌آوری و تنظیم شده است که در بیماری‌های مختلف، مانند ترس، افسردگی،عصبانیت، حسادت، سردرد، بی خوابی، چشم درد، آلرژی، آسم، روماتیسم، مسایل زناشویی و تربیتی به کار برده می‌شوند.»

دکتر نصرت پزشکیان آن داستان‌ها و حکایت‌ها را به بیماران خود می‌داد تا بخوانند و نتیجه‌گیری خود را بنویسند و سپس با توجه به آن نتیجه‌گیری‌ها، موفق می‌شد آن‌ها را درمان کند.

نصرت پزشکیان حدود ۳۸ هزار پزشک را تا سال ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۵ خورشیدی) در قسمت روان‌درمانی و روان‌کاوی آموزش داده است

نصرت پزشکیان که از بهاییان ایران بود، دلیل نرفتن به ایران و یا سکونت در خارج از کشور را به دلیل بهایی بودن رد کرده و گفته است: «من قدیم‌ها به شیراز می‌رفتم و در دانشگاه شیراز برنامه‌هایی در بیمارستان‌های روانی داشتم. دو نفر از همکارانم نیز به ایران رفتند تا در جلسات کنگره شرکت کنند. امیدوارم مشکلات دین و آیین و این چیزها در ایران بهتر شود تا بتوانیم موضوع جهان‌بینی‌ خود را بالا ببریم. خیلی مهم است که آدم شادی داشته و در زندگی هدفی داشته باشد. زندگی ارزش دارد و از تمام مردم و از هرکسی می‌شود چیزی یاد گرفت.»

او در دهه ۱۹۸۰ میلادی (۱۳۵۹ خورشیدی) اصطلاح «روان‌درمانی بین‌ فرهنگی» را برای اولین بار استفاده کرد. در همان دهه، سمینارهای بسیاری را فراتر از مرزهای آلمان برگزار و با همسرش، «منیژه نصرت»، به بیش از ۶۰ کشور در پنج قاره سفر کرد.  

آخرین کتاب پایه‌ای دکتر پزشکیان با نام «مشکلات روان‌تنی و روان‌درمانی مثبت» در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ خورشیدی )منتشر شد. این کتاب در کنار نکات دیگرش، مدلی ساختارمند و روان‌پویشی را از بیماری ترسیم می‌کند.  

روان‌درمانی مثبت در دهه ۱۹۹۰ میلادی (۱۳۶۹ خورشیدی) نوجه بسیاری را در کشورهای در حال تغییر اروپای مرکزی و شرقی به خود جلب کرد. بیش از ۳۰ مرکز و اولین انجمن ملی روان‌درمانی مثبت خارج از آلمان در این سال‌ها تاسیس شدند

«بنیاد پزشکیان» (آکادمی بین‌المللی روان‌درمانی مثبت و بین فرهنگی) در سال ۲۰۰۵ میلادی (۱۳۸۴ خورشیدی) توسط نصرت پزشکیان و همسرش تاسیس شد. انجمن‌های ملی روان‌درمانی مثبت در آلمان، روسیه، رومانی، کوزوو، اوکراین، ترکیه و بلغارستان را هم تاسیس کردند. 

هم‌چنین روان‌درمانی مثبت با تاسیس مراکزی در کشورهای آلبانی، اتریش، آذربایجان، قبرس، لهستان، مقدونیه، چین و اتیوپی فعال شد. اولین دوره کارشناسی ارشد دانشگاهی روان‌درمانی مثبت در سال ۲۰۰۵ در «دانشگاه سانتا کروز» در بولیوی کامل راه افتاد

او ۲۶ کتاب مختلف روان‌درمانی تالیف کرده است که برخی از آن‌ها به ۲۳ زبان دیگر در سراسر دنیا ترجمه شده‌اند. پزشکیان تا زمان درگذشت خود، رییس آکادمی بین‌المللی روان‌درمانی مثبت و بین‌فرهنگی، رییس انجمن جهانی روان‌درمانی مثبت و رییس افتخاری انجمن آلمانی روان‌درمانی مثبت بود. 

او در سال ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۵ خورشیدی)، «نشان لیاقت آلمان» را از رییس جمهوری آلمان دریافت کرد.

هم‌چنین «کانون پزشکان و دندان‌پزشکان ایرانى مقیم آلمان» در روز شنبه ۲۴ ماه جون ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۵ خورشیدی) در شهر کلن از سه تن از شخصیت‌هاى برجسته ایرانى در عرصه پزشکى در این کشور با جایزه «ابن سینا» قدردانى کرد و دکتر نصرت پزشکیان یکی از این سه پزشک بود.

پروفسور پزشکیان هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ از دنیا رفت.

آخرین اخبار

گزارش ويژه

مرور رسانه‌ها؛ خبرگزاری تسنیم، اخبار جعلی برای مقابله با تغییر سبک زندگی

گزارش ويژه

میرزا عبدالله فراهانی؛ استاد برجسته موسیقی و از بهاییان ایران

گزارش ويژه

شلمو کهن صدق، از بنیان‌گذاران انجمن کلیمیان تهران

گزارش ويژه

فریده شبانفر، نویسنده و مترجم یهودی ایرانی

بیشتر بخوانید

فرامرز سمندری ..استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز و مبتکر روشی نوین در جراحی گوش برای درمان ناشنوایان بود.

حسین نجی متخصص بیماری های قلبی و فارغ التحصیل از دانشگاه ملی، انگلیس و آمریکا

کامبیز صادق زاده میلانی روانپزشک، فارغ التحصیل دانشکده پزشکی تهران و آمریکا

حشمت الله روحانی فارغ التحصیل پزشکی از دانشگاه اصفهان و در جنوب شهر تهران مطب خصوصی داشت و بیماران تهیدست را درمان می کرد.

یوسف عباسیان فارغ التحصیل دانشکده دندانپزشکی تهران و تخصص از آمریکا

در بیست و چهارم خرداد ۱۳۶۰ هفت شهروند بهائی در همدان تیرباران شدند که در بین آنها دو پزشک به نام های فیروز نعیمی و ناصر وفائی دیده می شدند! این هفت شهروند بهائی پیش از اعدام به شدت شکنجه شده بودند به طوری که در گزارش های منتشر شده پس از دریافت اجساد آمده که کمر دکتر نعیمی شکسته و ران دکتر وفائی پاره شده بود! به دلیل خوشنامی این دو پزشک در همدان اعدام آنها با اعتراض بسیاری از اهالی همدان مواجه شد به طوری که حاکم شرع همدان در یک مصاحبه تلویزیونی می گوید: “….. چرا این همه می گوئید چرا دکتر وفائی را کشتید؟ چرا دکترها را کشتید؟ چرا هفت بهائی را کشتید؟ آنها جاسوس بودند؟ ….. اگر دکتر وفائی به مردم و پیرزن ها خدمت می کرد مقصدش تبلیغ بوده! چرا این قدر نامه می نویسید و تلفن می کنید؟ …..”

دکتر ضیاء الله احراری دارای دکترای داروسازی از کشور ایتالیا در روز سی و یکم فروردین ۱۳۶۱ به دادگاه انقلاب شیراز احضار شد و از آنجا او را به زندان عادل آباد فرستادند، دکتر احراری در روز سی آبان ۱۳۶۱ در شیراز به دار آویخته شد! دکتر احراری چند ماه پیش از بازداشت از سوی بخش اعصاب و روان بیمارستان حافظ مورد تقدیر قرار گرفته 

ایشان تشویق و قدردانی لازم به عمل آید! …..”

دکتر فرهاد اصدقی جوانترین پزشک اعدام شده بهائی است، او در هنگام اعدام سی و یک ساله بود، فرهاد اصدقی در سال ۱۳۵۷ از دانشگاه ملی فارغ التحصیل شد و برای خدمت سربازی عازم بیرجند می شود، خدمات درمانی و پزشکی رایگان دکتر اصدقی برای افراد بی بضاعت و روستائیان بیرجند موجب شهرت و محبوبیت او به عنوان پزشک بهائی شهر شد که همین شهرت دلیل دستگیری‌ او در شهریورماه ۱۳۶۰ شد، دکتر اصدقی پس از سه ماه آزاد و به تهران رفت، در تهران او به دلیل فعال بودن در تشکیلات مذهبی بهائی تحت تعقیب قرار گرفت، او در این دوران در یک کلینیک شبانه مشغول کار بود، فرهاد اصدقی در روز پنجم تیر ۱۳۶۳ بار دیگر بازداشت و در کمتر از پنج ماه در روز بیست و ششم آبان ۱۳۶۳ به دار آویخته شد! جسد این شهروند بهائی به خانواده اش تحویل داده نشد و احتمالا در گورستان خاوران در کنار بهائیان معدوم شده دیگر بدون آداب و مراسم مذهبی دفن شده است.

در هجدهم آذر۱۳۶٤ دکتر روح الله تعلیم متخصص بیماری های زنان به همراه پنج بهائی دیگر در سن چهل و هشت سالگی در زندان اوین به دار آویخته شد! خانواده های‌ آنها تا هشت روز از اعدام این افراد بی خبر بودند و از سرنوشت اجساد هیچ گاه اطلاعی به دست نیامد! روح الله تعلیم در کرمانشاه دستگیر و پس از چند روز از آنجا به تهران منتقل شد، دکتر تعلیم مؤسس بیمارستان آریا در کرمانشاه است.

https://taiziz.ca/2022/05/17/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c/

https://taiziz.ca/2022/05/17/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c/ .. فرامرز

مقالات مرتبط

«روال معمول کسب‌وکار» در دوران تمامیت‌خواهی

ویدیوهای برای آشنایی با آیین بهائیhttps://taiziz.ca/2022/05/17/%d8%b3%d8%b1%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa-%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c/
..
فرامرز

«روال معمول کسب‌وکار» در دوران تمامیت‌خواهی

پتانسیل  خشونت کلان سیستماتیک در حکومت‌های استبدادی و ایدئولوژیک

گزارش ويژه

پتانسیل خشونت کلان سیستماتیک در حکومت‌های استبدادی و ایدئولوژیک

حراج و مصادره‌ اموال: استراتژی مشابه حکومت‌های تمامیت‌خواه

گزارش ويژه

حراج و مصادره‌ اموال: استراتژی مشابه حکومت‌های تمامیت‌خواه

بیشتر

ویدیو

بدرود رفیق ارغوان‌ها؛ در سوگ سایه، امیرهوشنگ ابتهاج

کلاس های گلشن بهائی

غhttps://youtube.com/playlist?list=PLa0L_XoE3uM55BGhOon45ZNJzXfmUH5t8

کتابخانه جدید بهائی

..

     4998بار خوانده شده  Shareمقامات توحید در آثار بهائیحجم 25.2 MB

Downloadمقامات توحید در آثار بهائی
کمال الدین بخت آوز  

تعداد کل کتب
1742 عدد

حجم کل کتب
12.75 گیگا بایت

خوانده شده
4551148 دفعه

پرخواننده ترین ها

کتاب بیان فارسی

کتاب روحی 1 – نگارش جدید

انوار هدایت

تاریخ امرالله

تاریخ نبیل (مطالع الانوار)‏

کتاب 10 طرح روحی(حلقه های رشد)

مناجات های حضرت عبدالبهاء – چاپ هند

كتاب اقدس

دایرة المعارف بهائی ( نسخه کامل )

جمع آوری جناب اشراق خاوری

کتاب روحی 2 – نگارش جدید

مقامات توحید در آثار بهائی حجم 25.2 MB

Download

مقامات توحید در آثار بهائی
کمال الدین بخت آور

کتابخانه بهائی ۲

https://reference.bahai.org › …Résultats Webمرجع كتب وآثار بهائی – كتاب فرائد‏ – Baha’i Reference Libraryكتاب فرائد‏. ۴۹۱, :صفحات, مؤسسه ملى مطبوعات امرى آلمان, :ناشر, ابو الفضائل گلپايگانی, :صاحب اثر. « صفحه بعد |, محتويات. رفتن به صفحه مورد نظر اجرا

کتابخانه بهائی ۳

http://دایره المعارف بهائی

نسخه کامل عبدالحمید اشراق خاوری


http://taiziz.car.blog/2021/05/06/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c/

 

.​…

ظلم برهم میهنان بهائی تاکی؟ تاکجا؟، و تاچه اندازه؟ 

  1. در قرآن می فرمايد: ” بل کذَّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لَمّا يأتهم تأويله ” ( سوره يونس، آيه…

  2. حضرت عبدالبهاء روح انسان را عامل و محرک اصلی تکامل فرهنگی میدانند. نیروئی که به نوعی فزاینده تکامل مادی و…

چنانچه این مقاله را پسندید، خواهشمند است آنرا بازپخش فرمایید.

ظلم وجنایت برهم میهنان بهائی تاکی؟، تاکجا؟، و تاچه اندازه؟ ۱۶

نوشته سهراب ارژنگ | ۱۳:۱۵ گرينويچ – چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۹

زشت ترین واژه ای که در فرهنگنامه آخوند دیده می شود، اقلیت مذهبی است. این واژه نازیبا و ناپسند، نه تنها از فرهنگ تازی بر ما تحمیل شده، و ما همچنان آن را نشخوار می کنیم، بلکه کاربرد مصیبت بار آن است

که همواره با استثمار، تبعیض و بی انصافی به گروهی از هم میهنان ما، همراه بوده است.

رژیم کشتارگر ولایت وقیح پس از پیروزی انقلاب، بلادرنگ دستور داد که دگر اندیشان کلیمی، ارمنی، آسوری، و زردشتی که به کسب و کار می پرداختند، روی شیشه بیرونی مغازه ها، مسلمان نبودن و دگر اندیشی خود را به مشتریان یاد آور شوند. رژیم با این روش، نهایت کینه توزی و ستم گری را با این هم میهنان، به اثبات رساند.

البته، دیگرهم میهنان خردمند و وارسته ما که چنین بی احترامی و خصومت را در باره این دسته از هم میهنان خود دیدند، دسته دسته، و گروه گروه، به این جایگاههای کسب و پیشه وری روی آوردند، و این ترفند رژیم غیر انسانی به شکست انجامید.

ما بر این باوریم که در میان دگر اندیشان هم میهن، تاکنون بی آلایش تر، مظلوم تر، و درست کار تر از زردشتی ها و بهائیان نداشته ایم. براستی این دوگروه مظهر و نمونه کامل پندار، کردار، و گفتار نیکند که سرمایه معنوی و زیربنای فرهنگ و آیین راستین ایران کهن است

ما بر این باوریم که در میان دگر اندیشان هم میهن، تاکنون بی آلایش تر، مظلوم تر، و درست کار تر از زردشتی ها و بهائیان نداشته ایم. براستی این .
از آن جا که زردشتیان خود میزبان و صاحب خانه هستند و نهایت تحمل و بردباری از یورش تازیان تاکنون از خود نشان داده اند، بهانه و جائی برای هم میهنان خردباخته و یا تازی نژادها نمانده است که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال غارت گری وزورگویی به این کشور و مردمان آن، بازهم بتوانند با این هم میهنان، ازدر ستیزه جویی و ستمگری در آیند.
و اما در مورد پیروان بهایی-
پیروان بهایی ازدید رژیم، دشمنان جدید و کسانی هستند که با ایمان و باورهایشان، کسب و پیشه آخوند را تخته کرده، و به خرمن وجود آخوند آتش می زنند.
آنان به این که قرار است امام زمانی برای رفع ستم و بیدادگری در جهان از ته چاه بیرون آید، باور ندارند، و این داستان فانتزی و بی محتوا را که تنها کاسبی و دکان نانوایی آخوند است رد می کنند.
داستانی که از ۴ سده پیش تا کنون خردباختگان جامعه ما را بدان سرگرم نموده و آخوند توانسته بر گرده و پشت آنان سواری کند. زیرا پیروان بهایی با این انکار، چوب لای چرخ ملاها می گذارند، و آنان را از نان مفت خوردن بازمی دارند.
پیروان بهایی که در ساختار و پیشبرد جامعه امروزی ما همواره پیش قدم بوده اند، و سهم بالاتری در خدمت به کشور و هم نوعان خ دارند، همواره مورد آزار،اذیت، وستم خرد باختگان، آخوندها، و عده ای از زمامداران کشورمان قرارگرفته اند. ستم و ناروایی فناتیک های خردباخته ایران، که هرروز دستوری از آخوند دریافت می کنند. دستوری که در چند صد هزار مسجد، پایگاه خرد زدایی و تحمیر مردم نادان، به مردم ناآگاه داده می شود.
آن گاه، هم میهن خردباخته ما، در هرشهر و ده، کوچه برزن، هرکجا بایک بهایی برخوردکند، کمترین آزاری که به آن فرد بیگناه می رساند، دشنام دادن، وضربه وارد کردن است. آتش زدن خانه های بهائیان، پرتاب سنگ و مواد شیمیایی به درون خانه و برروی آنان، از دستورات اللهی آخوند است که خردباختگان مکتب آنان در سرتاسر ایران همه روزه اجراء می کنند.
جنایاتی که آخوند فلسفی به بار آورد
حجت الاسلام فلسفی باسخنرانی خود در سال ۱۳۳۲ در مسجد شاه موجب کشتار و خانمانسوزی چند هزار هم میهن بهایی شد.
در رمضان سال ۱۳۳۲، فلسفی جنایتکار در مسجد شاه تهران، هرشب برای کشتن و نابودی بهایی ها به یک مشت انسان نماهای خردباخته، درس امر به معروف می داد.
فلسفی پیروان بهایی را دشمن خدا و دین، دشمن خاک و مردم ایران بر شمرد، و کشتنشان را ثواب  ذخیره روز آخرت نامید.
خوب، تصور می فرمایید چه شد؟، از فردای آن روز مسلمانان مکتب آخوند که هرشب به مسجد می رفتند، و یا به وعظ و گفتار او به رادیو گوش فرا می دادند، در سراسر ایران، در گروههای ده، صد، و چند هزار نفری شبانه به خانه ، مسکن و ماوای بهاییان یورش بردند. با تیر وتبر،  ساطور، چاقو و شمشیر، سنگ، و چوب به جان بهائی ها و حتی زنان و فرزندان آنان افتادند.
زنان باردار راشکم پاره کردند. بچه ها را از پنجره، و بزرگسالان را از بالا خانه و پشت بام به باغچه خانه، و یا به کوچه و خیابان پرتاب نمودند. دراندک زمانی شمار کشتگان و جنایات این لشکریان اسلام، به چندین هزار رسید.
همکاری رژیم شاه  با آخوندها در نادیده گرفتن این جنایت
رژیم شاه، رژیم دست نشانده آخوند چند صد جنایت کار را ظاهراً دستگیر و زندانی ساخت.
بازاری های وطن فروش و بی وجدان، روزانه گونی هایی پر از قند، چای، مواد خوراکی، پول، و لباس به زندان می بردند، و میان آن جنایت کاران پخش و توزیع می کردند.
کامیون هایی پر از مواد خوراکی هم همه روزه به شهرها و دهات، وبه خانه های آن جنات کاران فرستاده می شد تا خانواده آنان نیز در رفاه و آرامش کامل زندگی کنند.
نتیجه آن که این جنایتکاران  چندماه  در زندان نگو، بلکه آسایش گاه به خوردن و خوابیدن و پذیرایی شدن پرداختند.
این جنایت کاران در پاسخ روزنامه نگاران، و بستگان خود می خندیدند و با هم این چنین شعر می خواندند: « بخور و بخواب کار منه، الله نگهدار منه».
این جنایات به مراتب  وحشیانه تر، و هولناک تر از قتل های زنجیره ای بود که رژیم کذایی ولایت وقیح برنامه ریز و اجراء کننده آن بود. ان چنان که وحشیانه داریوش فروهر و همسرش پروانه فروهر را قطعه قطعه کردند.
آن گاه این جنایت کاران بدون آن که محاکمه ای شده باشند، آزاد وهرکدام با پول و کالاهای زیادی باسرفرازی و خوشحالی به شهر و دیار خود بازگشتند. در آن جا نیز ازسوی مقامات محلی مورد استقبال گرم قرار گرفتند.
آنهایی که آزاد شدن وکیلی جانی و قاتل دکتر بختیار، و بازگشت وی با سرافرازی و افتخار به ایران، استقبال، خوش برخوردی، و پیشکش حلقه های گل از سوی ولایت وقیح به این جانور قاتل رادیده اند، می توانند بازگشت پیروزمندانه قاتلان بهایی ها را به شهر و دیار خودشان به پیش چشم مجسم کنند.
درزندان های ولایت وقیح از بهائی ها می خواهند که چنانچه بگویند بهائی نیستیم، آنان را آزاد خواهند کرد. این نشانه و دلیل آن است که بهایی توانسته با ایمان و باورهای دینی خود آخوند را از مفت خوری و یاوه گری بیاندازد، و نان او را آجر کند.
رژیم کشتارگر ولایت وقیح نیز یک لحظه از آزار و اذیت این هم میهنان بیکار ننشسته است. زندانی در ایران نیست که یک یاچند بهایی در آن دربند نباشد.
از آن جا که رژیم دلیلی برای بازداشت و دربند نگهداشتن این دگر اندیشان ندارد، آنان را متهم به جاسوسی با بیگانگان می کند. به تازگی نیز شمار زیادی از این بیگناهان را به ۱۰-۲۰ سال زندان محکوم نمودند.

بهائیبهاییزردشتیزندانی سیاسیفلسفیمسجد شاه
→ مقاله قبلی مقاله بعدی ←

۴۰۶چنانچه این مقاله را پسندید، خواهشمند است آنرا بازپخش فرمایید.

ظلم وجنایت برهم میهنان بهائی تاکی؟، تاکجا؟، و تاچه اندازه؟ ۱۶

نوشته سهراب ارژنگ | ۱۳:۱۵ گرينويچ – چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۹

زشت ترین واژه ای که در فرهنگنامه آخوند دیده می شود، اقلیت مذهبی است. این واژه نازیبا و ناپسند، نه تنها از فرهنگ تازی بر ما تحمیل شده، و ما همچنان آن را نشخوار می کنیم، بلکه کاربرد مصیبت بار آن است که همواره با استثمار، تبعیض و بی انصافی به گروهی از هم میهنان ما، همراه بوده است.

هم میهنان محترم بهایی که تنها به جرم بهایی بودن، تازگی به بیست سال زندان محکوم، و در سیاه چال ولی وقیح به بند کشیده شدند.

رژیم کشتارگر ولایت وقیح پس از پیروزی انقلاب، بلادرنگ دستور داد که دگر اندیشان کلیمی، ارمنی، آسوری، و زردشتی که به کسب و کار می پرداختند، روی شیشه بیرونی مغازه ها، مسلمان نبودن و دگر اندیشی خود را به مشتریان یاد آور شوند. رژیم با این روش، نهایت کینه توزی و ستم گری را با این هم میهنان، به اثبات رساند.

البته، دیگرهم میهنان خردمند و وارسته ما که چنین بی احترامی و خصومت را در باره این دسته از هم میهنان خود دیدند، دسته دسته، و گروه گروه، به این جایگاههای کسب و پیشه وری روی آوردند، و این ترفند رژیم غیر انسانی به شکست انجامید.

ما بر این باوریم که در میان دگر اندیشان هم میهن، تاکنون بی آلایش تر، مظلوم تر، و درست کار تر از زردشتی ها و بهائیان نداشته ایم. براستی این دوگروه مظهر و نمونه کامل پندار، کردار، و گفتار نیکند که سرمایه معنوی و زیربنای فرهنگ و آیین راستین ایران کهن است.

از آن جا که زردشتیان خود میزبان و صاحب خانه هستند و نهایت تحمل و بردباری از یورش تازیان تاکنون از خود نشان داده اند، بهانه و جائی برای هم میهنان خردباخته و یا تازی نژادها نمانده است که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال غارت گری وزورگویی به این کشور و مردمان آن، بازهم بتوانند با این هم میهنان، ازدر ستیزه جویی و ستمگری در آیند.

و اما در مورد پیروان بهایی-

پیروان بهایی ازدید رژیم، دشمنان جدید و کسانی هستند که با ایمان و باورهایشان، کسب و پیشه آخوند را تخته کرده، و به خرمن وجود آخوند آتش می زنند.

آنان به این که قرار است امام زمانی برای رفع ستم و بیدادگری در جهان از ته چاه بیرون آید، باور ندارند، و این داستان فانتزی و بی محتوا را که تنها کاسبی و دکان نانوایی آخوند است رد می کنند.

داستانی که از ۴ سده پیش تا کنون خردباختگان جامعه ما را بدان سرگرم نموده و آخوند توانسته بر گرده و پشت آنان سواری کند. زیرا پیروان بهایی با این انکار، چوب لای چرخ ملاها می گذارند، و آنان را از نان مفت خوردن بازمی دارند.

پیروان بهایی که در ساختار و پیشبرد جامعه امروزی ما همواره پیش قدم بوده اند، و سهم بالاتری در خدمت به کشور و هم نوعان خ دارند، همواره مورد آزار،اذیت، وستم خرد باختگان، آخوندها، و عده ای از زمامداران کشورمان قرارگرفته اند. ستم و ناروایی فناتیک های خردباخته ایران، که هرروز دستوری از آخوند دریافت می کنند. دستوری که در چند صد هزار مسجد، پایگاه خرد زدایی و تحمیر مردم نادان، به مردم ناآگاه داده می شود.

آن گاه، هم میهن خردباخته ما، در هرشهر و ده، کوچه برزن، هرکجا بایک بهایی برخوردکند، کمترین آزاری که به آن فرد بیگناه می رساند، دشنام دادن، وضربه وارد کردن است. آتش زدن خانه های بهائیان، پرتاب سنگ و مواد شیمیایی به درون خانه و برروی آنان، از دستورات اللهی آخوند است که خردباختگان مکتب آنان در سرتاسر ایران همه روزه اجراء می کنند.

  • بازاری های وطن فروش و بی وجدان، روزانه گونی هایی پر از قند، چای، مواد خوراکی، پول، و لباس به زندان می بردند، و میان آن جنایت کاران پخش و توزیع می کردند.
  • کامیون هایی پر از مواد خوراکی هم همه روزه به شهرها و دهات، وبه خانه های آن جنات کاران فرستاده می شد تا خانواده آنان نیز در رفاه و آرامش کامل زندگی کنند.
  • نتیجه آن که این جنایتکاران  چندماه  در زندان نگو، بلکه آسایش گاه به خوردن و خوابیدن و پذیرایی شدن پرداختند.
  • این جنایت کاران در پاسخ روزنامه نگاران، و بستگان خود می خندیدند و با هم این چنین شعر می خواندند: « بخور و بخواب کار منه، الله نگهدار منه».

این جنایات به مراتب  وحشیانه تر، و هولناک تر از قتل های زنجیره ای بود که رژیم کذایی ولایت وقیح برنامه ریز و اجراء کننده آن بود. ان چنان که وحشیانه داریوش فروهر و همسرش پروانه فروهر را قطعه قطعه کردند.

آن گاه این جنایت کاران بدون آن که محاکمه ای شده باشند، آزاد وهرکدام با پول و کالاهای زیادی باسرفرازی و خوشحالی به شهر و دیار خود بازگشتند. در آن جا نیز ازسوی مقامات محلی مورد استقبال گرم قرار گرفتند.

آنهایی که آزاد شدن وکیلی جانی و قاتل دکتر بختیار، و بازگشت وی با سرافرازی و افتخار به ایران، استقبال، خوش برخوردی، و پیشکش حلقه های گل از سوی ولایت وقیح به این جانور قاتل رادیده اند، می توانند بازگشت پیروزمندانه قاتلان بهایی ها را به شهر و دیار خودشان به پیش چشم مجسم کنند.

درزندان های ولایت وقیح از بهائی ها می خواهند که چنانچه بگویند بهائی نیستیم، آنان را آزاد خواهند کرد. این نشانه و دلیل آن است که بهایی توانسته با ایمان و باورهای دینی خود آخوند را از مفت خوری و یاوه گری بیاندازد، و نان او را آجر کند.

رژیم کشتارگر ولایت وقیح نیز یک لحظه از آزار و اذیت این هم میهنان بیکار ننشسته است. زندانی در ایران نیست که یک یاچند بهایی در آن دربند نباشد.

از آن جا که رژیم دلیلی برای بازداشت و دربند نگهداشتن این دگر اندیشان ندارد، آنان را متهم به جاسوسی با بیگانگان می کند. به تازگی نیز شمار زیادی از این بیگناهان را به ۱۰-۲۰ سال زندان محکوم نمودند.

بهائی بهایی زردشتی زندانی سیاسی فلسفی مسجد شاه

→ مقاله قبلی مقاله بعدی ←

<>

نوروز باستانی بر همگان شادمان و خجسته باد۵

  1. در قرآن می فرمايد: ” بل کذَّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لَمّا يأتهم تأويله ” ( سوره يونس، آيه…

  2. حضرت عبدالبهاء روح انسان را عامل و محرک اصلی تکامل فرهنگی میدانند. نیروئی که به نوعی فزاینده تکامل مادی و…

آقای خامنه ای، همانگونه که توبه گرگ مرگ است، سزای جنایات همیشگی شماچه می تواند باشد؟!۴

۱۷۶ پخش

هم میهنان اسیر ودربندمان، سرانجام از ظلم بیکران رژیم تازی نژاد بجان آمده و به خبابانها ریختند۸

۲۱۹ پخش

تا بانوان کشورمان فعالانه در تظاهرات شرکت نکنند رژیم ضدایرانی همچنان در قدرت باقی خواهدماند۸

۸۹ پخش

آقای خامنه ای، همانگونه که توبه گرگ مرگ است، سزای جنایات همیشگی شماچه می تواند باشد؟!بازهم سقوط هواپیما، پیام مرگ، پیام نوید بهشت آخوند به مردم ایرانتا بانوان کشورمان فعالانه در تظاهرات شرکت نکنند رژیم ضدایرانی همچنان در قدرت باقی خواهدماند

سهراب ارژنگ

به کوری چشم تازی صفتان، یلدا را با شکوهِ هرچه تمام تر، جشن می گیریم!برای خامنه ای “اَعراب شیعه” مهم اند و نَه سربازانِ ایرانی!رویداد سال ۵۷؛ شورش و دَسیسه و یا انقلابی مَردمی؟ (بَخش ۲)

سیروس پارسا

خنجری که روحانی و اصلاح طلبان از پشت به ملت زدنددلاوران بی گناه ، شجاعی و حاج صفی از بودن در تیم ملی محروم شدند.ژن خوب! تست نژادپرستی بدهید!

باران بهاری

سگ کشی، طرح مخوف حکومتی برای آموزش شکنجه گران دولتی به قتل و جنایت بیشترمسلمانان در جستجوی تغییر قوانین اسلامی، از دختر امام جمعه مدل لباس شنا تا آخوند مسلمان همجنسگرا!نگاهی به پرونده دو دختر جوان ایرانی که به جرم تجاوز ماموران حکومت اسلامی، حلق آویز شدند!

شکوه بختیاری

نگاهی گذرا به تاریخچه میانه روی و اصلاح طلبی در جمهوری اسلامیبازیکنان فوتبال گًل خوردند، مردم ایران گول خوردند، اما برنده بازی، حکومت اسلامی شد!چگونه رژیم اسلامی روی کار آمد و چرا پایدار ماند؟!

کاسپین ماکان

گزارش تصویری پروفسوری از آریزونا از افغانستان زیبا و درخشان پیش از طالبانخواب خوش و آرام تنها در کنار حیوان خانگی امکان پذیر استگوشت قرمز عامل مهم ایجاد سرطان است

امیر ارژنگ

آقای خامنه ای، همانگونه که توبه گرگ مرگ است، سزای جنایات همیشگی شماچه می تواند باشد؟!۴ نظر و ۱۷۶ پخش

بازهم سقوط هواپیما، پیام مرگ، پیام نوید بهشت آخوند به مردم ایران۴ نظر و ۹۷ پخش

تا بانوان کشورمان فعالانه در تظاهرات شرکت نکنند رژیم ضدایرانی همچنان در قدرت باقی خواهدماند۸ نظر و ۸۹ پخش

هم میهنان اسیر ودربندمان، سرانجام از ظلم بیکران رژیم تازی نژاد بجان آمده و به خبابانها ریختند۸ نظر و ۲۱۹ پخش

خامنه ای، به چه مجوزی ۸۰ آمبولانس به جای کمک به زلزله زدگان به کربلا فرستادی؟۷ نظر و ۲۱۰ پخش

خاورمیانه برروی کوه باروتی سوار، وکبریتی دردست ولی فقیه در کنار آن۶ نظر و ۱۵۷ پخش

بزودی رژیم ولایت فقیه با وجود نفرت عمومی مردم کله پا می شود۱۳ نظر و ۳۲۵ پخش

سپاه پاسداران، سپاه اختاپوس دزد و چپاولگر اصلی کشور است۳ نظر و ۱۶۲ پخش

سیاستهای جنگ افروزی رژیم سرانجام موجب تجزیه کشورمان می شود۹ نظر و ۳۱۳ پخش

آغاز سال تحصیلی با وجود مدارس مخروبه و فرهنگ خرافات دینی۱ نظر و ۷۴ پخش

خوابهای طلائی کردها برای جداکردن بخشهای محل سکونت خود۱۸ نظر و ۸۹۷ پخش

کشتار هم میهنان کولبر کرد به وسیله پاسداران جنایتکار همچنان ادامه دارد۴ نظر و ۲

محکومیت بیست‌وشش تن از شهروندان بهایی ساکن شیراز به هشتاد و پنج سال حبس محکوم شدند

/خرداد/۱۴۰۱

گروه ۲۶ نفره از شهروندانی بهایی ساکن شیراز که پس از شش سال محاکمه، در مجموع به ۸۵ سال حبس محکوم شدند

گروه ۲۶ نفره از شهروندانی بهایی ساکن شیراز که پس از شش سال محاکمه، در مجموع به ۸۵ سال حبس محکوم شدند

بر اساس گزارش‌های رسیده به رادیو فردا، بیست‌وشش تن از شهروندان بهایی ساکن شیراز به اتهام انتسابی «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت داخلی و خارجی کشور» در مجموع به ۸۵ سال حبس تعزیری، تبعید، ابطال گذرنامه و ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده‌اند.

این رأی در شعبه یک دادگاه انقلاب شیراز به ریاست قاضی محمود ساداتی صادر شده و به پرونده دستگیری‌های سلسله‌وار بهاییان شیراز در فاصله تیرماه ۱۳۹۵ تا آذر همان سال مربوط است.

جامعه جهانی بهایی بارها تاکید کرده است اتهام‌های امنیتی که علیه شهروندان بهایی در ایران مطرح می‌شود، کاملاً «بی‌اساس» بوده و تنها دلیل بازداشت بهاییان توسط نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، باورها و فعالیت‌های مذهبی آن‌ها است.

در این پرونده، از میان شهروندان زن بهایی، به ترتیب یکتا فهندژ سعدی ،لالا صالحی، مژگان غلامپور، رضوان یزدانی و بهاره نوروزی هر کدام به «پنج سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور و لغو گذرنامه» محکوم شدند.

از میان شهروندان مرد بهایی هم نبیل تهذیب، اسماعیل روستا، بهنام عزیزپور، سعید حسنی، رامین شیروانی و صهبا مصلحی هر کدام به «پنج سال زندان و دو سال تبعید به شهرستان‌های مناطق مختلف ایران و معرفی روزانه به اداره اطلاعات استان» محکوم شده‌اند

نوازنده و استاد دف و مدرس آموزشگاه موسیقی اصفهان بعد از بهائی شدن ربوده شد

سوم دی ماه ۱۳۹۷ «حامد رضوانی» استاد موسیقی و نوازنده دف، از منزل مسکونی‌اش در شهر اصفهان خارج شد و دیگر به خانه بازنگشت.

مراجعات مکرر خانواده رضوانی، به بیمارستان‌ها، پزشکی قانونی، اداره آگاهی، کلانتری‌ها، نیروی انتظامی، اداره اطلاعات، اداره اطلاعات سپاه و دادسرای اصفهان هیچ ثمری نداشته است و تاکنون اثری از حامد پیدا نشده است.

یکی از نزدیکان حامد رضوانی به ایران وایر می‌گوید: «تا این لحظه، دلیل یا چرایی ناپدید شدن ناگهانی او مشخص نیست. احتمال گم شدن او بسیار کم است، چون وی مشکل عقلی یا روانی نداشت. حامد رضوانی، نوازنده و استاد دف بود و از درآمد حاصل از تدریس موسیقی و نوازندگی امرار معاش می‌کرد. فرد ثروتمندی نبود که برای باج گرفتن او را بدزدند و در عین حال هیچ دشمنی هم نداشت.»

حامد رضوانی، بیشتر وقتش را با شاگردانش و سایر هنرمندان می‌گذراند. این فرد آگاه درادامه می‌گوید: « او

 چند سال قبل به دین بهائی ایمان قلبی آورد و هر چند عضو رسمی جامعه بهائی ایران شناخته نمی‌شد، ولی در طی این سال‌ها، به دفعات از سوی اداره اطلاعات و افرادی ناشناس مورد توهین و تهدید تلفنی یا حضوری قرار می‌گرفت. چند بار به او حمله شد و کتکش زدند. حتی بازداشتش کردند و گفتند از باور مذهبی‌اش برگردد.»

این شهروند بهایی اصفهان هم‌چنین از سوی وزارت اطلاعات از تدریس در آموزشگاه های موسیقی اصفهان و برگزاری کنسرت منع شده بود.

نخستین بار در تیر ماه سال ۱۳۹۵، مأموران وزارت اطلاعات به اتهام «تبلیغ علیه نظام تحت عنوان تبلیغ بهائیت» به منزل حامد رضوانی وارد شده و با دشنام و ناسزا، منزلش را بازرسی و وسایل شخصی مانند لپ تاب، دفاتر شعر و نُت و سازهای موسیقی او را ضبط کردند.

مأموران، بدون آن‌که حکم جلب او را داشته باشند و به صورت غیرقانونی به حامد رضوانی دست‌بند و پابند زده و او را پیش چشم‌های پدر و مادر پیرش، صرفا به دلیل «بهائی شدن» مورد ضرب و شتم قرار دادند و بازداشت کردند. ماموران، پس از بازرسی منزل، با او به محل کارش می‌روند و کامپیوتر، سازهای موسیقی و دفاتر تدریس و شعر موجود در آنجا را ضبط می‌کنند

سپس حامد رضوانی

 را دست‌بسته به نقطه‌ای نامعلوم در خارج از شهر می‌برند. باز هم توام با فحاشی، به سر و صورتش ضرباتی شدید وارد می‌کنند. بعد، اثر انگشت او را بر برگه صورت‌جلسه اموال ضبط ‌شده می‌گیرند.

اما آبان‌ماه سال ۹۵، بار دیگر این شهروند بهایی، توسط مأموران وزارت اطلاعات، بازداشت و به زندان اصفهان منتقل می شود. در دوره بازداشت، تحت فشارهای جسمی و روحی قرار می‌گیرد. بازجو به او می‌گوید که به زودی «حذف فیزیکی» و اعدام خواهد شد. بازپرس هم اجازه دسترسی و پیگیری پرونده‌اش را به وکیل متهم نمی‌دهد.

آقای رضوانی پس از ۲۱ روز به قید وثیقه آزاد شد. او پس از آزادی، از بازپرس پرونده و مأموران اداره اطلاعات که او را مورد شکنجه قرار داده بودند، شکایت ‌می‌کند که دادگاه حکم بر برائت بازپرس و مأموران اطلاعات می‌دهد. حامد رضوانی مجدداً برای احقاق حق خود، به دیوان عدالت اداری کشور شکایت می‌کند که طبق خبر رسیده، مدت کمی قبل از ناپدیدشد، شکوائیه‌اش به دادسرای انتظامی قضات ارسال می‌شود


این فرد مطلع در مورد آخرین وضعیت حامد رضوانی، شهروند مفقود شده بهائی به ایران وایر می‌گوید: «با گذشت شش ماه، هیچ خبر موثقی از حامد به‌ دست نیامده است. فقط در مراجعه‌‌های مکرری که به ارگان‌های مختلف داشتیم، یکی از نهادها گفته که وی در آن روز به دادستانی احضار شده و از آنجا او را به یک یگان امنیتی تحویل داده‌اند.» به گفته او، صحت و اعتبار این ادعا مشخص نیست. چون هیچ نهادی نام این یگان امنیتی، دلیل نگهداری و چرایی بی‌خبری از حامد را به صورت شفاف اعلام نکرده است.

برابر با اصل بیست و سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. اما در چهل سال گذشته، مسئولین قضائی و امنیتی کشور با نقض صریح قانون اساسی، هر فردی را که از اسلام(تشیع دوازده امامی) به باور مذهبی دیگری گرایش پیدا کرده را تحت فشار و تهدید به ارتداد و زندان، قرار داده‌اند تا با روگردانی از عقیده خود، دوباره به اسلام بازگردد. برخورد با حامد رضوانی از سوی وزارت اطلاعات و بازپرس دادگاه انقلاب اصفهان نمونه‌ای آشکار از اِعمال رفتار غیرقانونی با این شهروندان استم

منبع خبرhttps://wp.me/p4bP3q-p1

Continue reading “نوازنده و استاد دف و مدرس آموزشگاه موسیقی اصفهان بعد از بهائی شدن ربوده شد”

چرا جمهوری اسلامی نمیخواهد مردوم شاد باشند

شرایط نامطلوب زندگی، افراد را غمگین می‌کند

در جامعه‌ای که هیچکس نه رادیو و تلویزیون هیچ تلاشی برای شاد کردن مردم نمی‌کنند چه انتظاری داریم که مردم شاد باشند.

در سریال‌ها می‌بینیم که دختر فوت کرده است و کل خانواده عزادار هستند. از رنگ لباس‌های استفاده شده در جامعه گرفته تا تعاملات و برخوردهای اجتماعی، برخوردهایی که با راننده اتوبوس و مسافران می‌بینیم، همه باعث می‌شود غم در جامعه زیاد شود.

جمهوری اسلامی کوچک‌ترین اغماضی در آزادی پوشش، رقص و شادی و جوک را روی برنمی‌تابد و آن را مخل امنیت ملی و اخلاق عمومی به‌شمار می‌آورد نهادهای ریز و درشت زیادی به منظور ترویج فرهنگ سوگواری و ارزش های منبعث از آن در جمهوری اسلامی ایجاد شده اند که آخرین مورد آن راه اندازی «دانشکده علمی- کاربردی مداحی» در کشور و ایجاد رشته مداحی در مقطع کاردانی و کارشناسی می باشد

جمهوری اسلامی در قلمرو سوگ بی رقیب بوده و دست بالا را دارد در مقوله نشاط و شادی آفرینی، عرصه را بر مردوم ایران تنگ کرده است در سال های اخیر همچنین اقداماتی از قبیل ملزم کردن مجریان صدا و سیما به پوشیدن لباس های شاد و رنگ روشن برای آنها را ممنوع کرده است

مبارزه با اشکال مختلف شیک پوشی، کم پوشی و رنگین پوشی، و تحمیل لباس های تیره و متحدالشکل و ترویج شکل خاصی از حجاب، و همزمان راه اندازی نهادهایی از قبیل “شورای امر به معروف و نهی از منکر”، “گشت منکرات نیروی انتظامی”، “جامعه اسلامی ناصحین”، “ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر” و در سال های اخیر “گشت ارشاد” و “گشت امنیت اخلاقی” چندین مثال در این زمینه می باشد. تا حالا به این موضوع فکر کرده اید چرا بعد از آمدن جمهوری اسلامی بعد از گرفتن آمار دقیق به این نتیجه رسیدند که ایران از نظر شادی رتبه ۱۱۸ در بین ۱۵۳ کشور را دارد بیخود نیست شما و ابرانی ها شاد نیستند آیا ایرانی‌ها «شاد» هستند؟/ رتبه ۱۱۸ در بین ۱۵۳ کشور

منبع
https://melliun.org/iran/42292

اگر بتوان عوامل اصلی از قبیل؛ فراهم آوردن امکانات ازدواج، اشتغال برای جوانان، کاهش فقر، کاهش فاصله طبقاتی، جلوگیری از تورم را به حد متعادل و مطلوب رساند شاید اندکی شادی نصیب شهروندان ایرانی

شاد بودن و شادی در زندگی ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با رضایت مندی از شرایط زندگی دارد. سالیان زیادی است که به مفهوم شادی و شاد بودن در ایران توجهی نشده و هیچ گونه اهمیتی داده نمی‌شود.

به طوری‌که عدم رضایت از زندگی و غم و اندوه را می‌توان به راحتی در چهره شهروندان دید. زمانی که فردی از نظر مسائل اقتصادی تأمین نباشد چگونه شاد و خوشحال باشد.

این فرد وقتی که وارد اجتماع می‌شود حوصله هیچ فرد دیگری را ندارد در مکان‌های عمومی پرخاشگری می‌کند.

به طوری‌که عدم رضایت از زندگی و غم و اندوه را می‌توان به راحتی در چهره شهروندان دید. زمانی که فردی از نظر مسائل اقتصادی تأمین نباشد چگونه شاد و خوشحال باشد.

به طوری‌که عدم رضایت از زندگی و غم و اندوه را می‌توان به راحتی در چهره شهروندان دید. زمانی که فردی از نظر مسائل اقتصادی تأمین نباشد چگونه شاد و خوشحال باشد.

در محل کار با بی‌حوصلگی کامل کارهایش را انجام می‌دهد و در خانواده هم سکوت اختیار می‌کند و یا یک فردی عصبی می‌شود که مدام به تک تک افراد خانواده‌اش ایراد می‌گیرد.

این فرد وقتی که وارد اجتماع می‌شود حوصله هیچ فرد دیگری را ندارد در مکان‌های عمومی پرخاشگری می‌کند.

عوامل متعددی در بحث رضایتمندی از زندگی دخیل هستند. رضایتمندی به شرایط اقتصادی و مالی، اجتماعی، رابطه زناشویی، مسکن، ظاهر و چهره، قد و هیکل، تعداد فرزندان، جنس فرزندان، آب و هوای کشور و ده‌ها عامل دیگر بستگی دارد. که اگر در هر یک از این موارد کاستی و عدم رضایت وجود داشته باشد فرد افسرده، غمگین و بی‌حوصله می‌شود.

در محل کار با بی‌حوصلگی کامل کارهایش را انجام می‌دهد و در خانواده هم سکوت اختیار می‌کند و یا یک فردی عصبی می‌شود که مدام به تک تک افراد خانواده‌اش ایراد می‌گیرد.

مرتبط ها

عوامل متعددی در بحث رضایتمندی از زندگی دخیل هستند. رضایتمندی به شرایط اقتصادی و مالی، اجتماعی، رابطه زناشویی، مسکن، ظاهر و چهره، قد و هیکل، تعداد فرزندان، جنس فرزندان، آب و هوای کشور و ده‌ها عامل دیگر بستگی دارد. که اگر در هر یک از این موارد کاستی و عدم رضایت وجود داشته باشد فرد افسرده، غمگین و بی‌حوصله می‌شود.

اما تا زمانی که فقر و بی‌پولی و بیکاری سایه‌اش بر سر افراد جامعه باشد غم و ناراحتی هم ماندگار است و این یک امر طبیعی است.

وقتی جوانی هم سن و سال خود را می‌بیند که بهترین شغل را دارد و از بهترین امکانات رفاهی استفاده می‌کند قدر مسلم غمگین و افسرده می‌شود که خودش حتی شغلی با درآمد ثابت ندارد.

زمانی که خانواده‌ای از لحاظ اقتصادی و مالی تأمین نباشد اعضای آن دچار سرخوردگی و افسردگی می‌شوند و با وجود تفاوت فاحش طبقاتی این افسردگی بیشتر و بیشتر می‌شود.

زمانی که فردی احساس شاد بودن داشته باشد هیجانات وی تخلیه می‌شود زمانی یک فرد احساس شادی کند، امید به آینده داشته باشد و احساس کند جامعه شادی دارد ولی وقتی این فضا در طول سال برایش فراهم نمی‌شود سعی می‌کند آن را در زمانی که کاملاً برایش فراهم شده، جبران کند.

برای همین می‌بینیم که اتفاقات بسیار خطرناکی در این روزها رخ می‌دهد چون مردم تمام هیجانات‌شان را تخلیه می‌کنند که شدت بالایی دارد. وقتی شادی در جامعه وجود ندارد و جوان امیدی به آینده ندارد، فضای جامعه ایران به غم آلوده شده است و شادی در آن دیده نمی‌شود.‏

منبع: زندگی آنلاینhttps://d-6519804662141554759.ampproject.net/2205270638000/frame.html

فراگرفتن مهارت نه گفتن

https://taiziz.ca/2022/01/28/%d8%b1%d8%a7%d9%87%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%88%d9%82%d8%aa-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%af/

مرتبط هامطالعه سبب بهبود ارتباطات مغزی‌تان می‌شود

چرا سرگیجه ناگهانی دارم؟

آیا میدانید هدف جمهوری اسلامی از ساخت سریال ها چیست ؟

https://taiziz.ca/2020/10/02/do-you-know-the-purpose-of-iranian-tv-programs-and-series/

جوان امیدی به آینده ندارد، فضای جامعه ایران به غم آلوده شده است و شادی در آن دیده نمی‌شود.‏

منبع: زندگی آنلاینhttps://d-6519804662141554759.ampproject.net/2205270638000/frame.html

عادات فوق العاده که حافظه تان را تقویت می کندبااین چند حرکت ساده، باهوش شوید

چند مشکل عجیب تلفن‌های همراه برای بدن

فیلم های که ارزش دیدن دارند