بهائیان در آلمان نازی

#همانطور که وعده داده شد ه بود کافران میخواهند این نور را خاموش کنند ولی  این نور شعاع خودش را گسترده تر میکند   این مخالفت ها بیانگر تحولی است که در جامعه ایران در طی سال های گذشته رخ داده.است  ده ها هزار نفر تنها در خود ایران متوجه این امر  شدند  و   بنظر می آید  تا بقیه آنها هم متوجه این امر الهی  و علت بروز این اختلاف ها نشوند جمهوری اسلامی ایران  به این زودی ها از بین نخواهد رفت .ملاحظه بفرمائید از وقتی که اینها مخالفت خودشون را با دیانت بهائی شروع نمودند فقط  در طی  این چهل و دوسال شمار پیروان این آئین ا الان

  بیش از ۷ میلیون برآورد شده‌است 

که در ۲۲۱ کشور پراکنده شده‌اند.

 با اینکه این شمار کمتر از ۰٫۲٪ جمعیت دنیاست ولی از نظر پراکندگی در کشورهای مختلف پس از مسیحیت (با پراکندگی در ۲۳۲ کشور) دومین دین جهان از نظر گستردگی شناخته می شود

راز گسترش ديانت بهائى

هاينريش هيملر(١٩٤٥-١٩٠٠) فرمانده اس اس المان در سال ١٩٣٩ديانت بهائى را در المان غير قانونى اعلان نمود استدلال او اين بود كه ديانت بهائى يك دين جهان گرا ومعتقد به وحدت عالم انسانيست واز طرف ديگر يك دين صلح طلب وضد خشونت است واين دو خصيصه مخالف با دكترين نازيسم كه هم نژاد گرا وهم خشونت طلب است، ميباشد .
نازيها كليه دفاتر بهائى را بستند وهر نوع فعاليت بهائيان را در المان غير قانونى اعلان نمودند.
 جالب است كه بدانيم بعد از پيروزى متفقين وشكست المان ، ،شرق اين كشور تحت اشغال كشور شوروى كمونيستى قرار گرفت وانها نيز در المان شرقى فعاليت بهائيان را غير قانونى اعلان نمودند اينك استدلال انها ان نبود كه ديانت بهائى چرا جهان گرا و دارای اهداف بين الملليست  بلكه انها اين اشكال را مطرح كردند كه چرا تعاليم ديانت بهاءى منشاء دينى دارد وچرا در تعاليم ان به مالكيت خصوصى حتى به صورت كنترل شده ثروت اشاره شده است وبه صلح عمومى ووحدت عالم انسانى معتقد است؟ زيرا در دكترين كمونيسم اعتقادى به صلح با سرمايه داران وجود ندارد .ومالكيت خصوصى كه سرمايه دارى انرا نمايندگى ميكند بايد اصولا از صحنه گيتى محو شود 
تاريخ نشان داد كه هردو قدرت بزرگ نازيسم وكمونيسم با تمام عظمت وقدرت جهانى كه كسب نمودند وبا تمام گسترشى كه در عالم يافتند خورد ونابود شدند وديانت بهائى به گسترش خود در ممالكى كه اين دو قدرت در ان  سلطه داشتند ادامه داد واثبات نمود كه سه اصل جهان گرايى مبتنى بر وحدت عالم انسانى وصلح طلبى دائمی جهانی ومالكيت كنترل شده خصوصى اصولى اساسى وواقعى وجهان شمول براى رشد وگسترش وتكامل جامعه جهانى هستند

http://aeenebahai.com/fa/node/3991/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%B4-%D8%AF%D9%8A%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%8A%D9%89

Taizz

کانالی پر از حکایت ها و ضربالمثل و داستان های جالب و اموزنده

خدا حافظ#گابریل_گارسیا_مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می‌داند عمر زیادی برایش باقی نیست.بخوانید چگونه در این نامه‌ی کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می‌کند:  …https://youtu.be/QyGvFWJQgy4

عرفان و آیین بهائی

  • مهر 25, 1398
نگارنده: موژان مؤمن
ترجمه: حوریوش رحمانی
مقدّمه

در این گفتار چند خصوصیّت ویژه را که در بین نظام های عرفانی ادیان اعم از بودائی، مسیحیّت و اسلام مشترک است مورد مطالعه و بررسی قرار میدهیم. این خصوصیّات عبارتند از:

۱- وجود یک ساختار مبتنی بر سلسله مراتب روحانی با یک رهبر در رأس آن که او را پیشرفته ترین فرد در طریق عرفان دانسته معتقدند که او قادر به هدایت روحانی دیگران در این جهت خواهد بود همراه با شعائری مانند اطاعت و اعتراف.

۲- تأکید بر اینکه تنها با روایت و انتقال شفاهی و شخصی تعالیم و تجارب جامعه است که فرد میتواند واقعاً در مسیر روحانی پیشرفت نماید و اینکه این پیشرفت را نمیتوان از کتاب آموخت.

۳- گرایش به دیرنشینی و ریاضت.

۴- بکار بردن روش هائی که موجب تغییر حالت ذهنی و آگاهی انسان می گردد.

بر اساس نصوص معتبر دیانت بهائی، عرفان در قلب و مرکز ادیان قرار دارد. در این نوشتار دیدگاه حضرت بهاء الله را نسبت به این خصوصیّات ویژه نظام های عرفانی مورد مطالعه قرار میدهیم. به جای همگامی با روند متداول و مرسوم که تشکیلات نظام های عرفانی را به عنوان یک گروه منزوی و جدا از سایر مؤمنین منظور می نماید، حضرت بهاء الله تمامی جامعهً بهائی را به یک اجتماع عرفانی تبدیل می فرمایند. با این کار، تغییرات بزرگی نیز در ارتباط با خصوصیّاتی که در فوق به آن اشاره گردید، در زمینه رهبری جامعه بهائی و مسائلی از قبیل نقل و انتقال دانستنی ها و نحوه سازماندهی جامعه به شیوه ای کاملاً متفاوت با ادیان قبلی به وجود آورده اند. به طور خلاصه نظم اداری بهائی نه تنها در بردارنده تشکیلات یک جامعه عرفانی می باشد، بلکه دقیقاً طوری تنظیم گردیده که صرفاً عملکرد آن خود موجب پیشرفت روحانی فرد می گردد. اموری که در جامعه بهائی در جریان است نیز به همین نحو عمل می کند یعنی حداکثر فرصت پیشرفت روحانی و نحوه ارزیابی این پیشرفت و چگونگی اجتناب از خود فریبی را برای فرد فراهم میسازد

دین نقش های متعدّدی در تاریخ بشر بازی کرده است. یکی از این نقش ها این بوده که بشر را در جهت پیشرفت معنوی یاری داده و او را در تماس با جنبه روحانی وجود خود و در ارتباط نزدیکتر و بالاتری با حقیقت ماورای عالم مادّی قرار داده است. در اکثر ادیان، اقلیّتی از مؤمنین این جنبه از دین را هدف اصلی خود قرار داده و برای تلاش بیشتر در این جهت به صورت گروهی متشکّل در آمده اند. این امر موجب پیدایش رهبانیّت در مسیحیّت و آئین بودا و تصوّف در اسلام گردیده است.

در آئین بهائی، عرفان نقش اصلی پیدا کرده است. در واقع حضرت ولیّ امرالله “آن احساس عارفانه که انسان را با خدا متّحد می سازد” را به عنوان “مرکز و محور ایمان دینی”(۱) توصیف فرموده اند. به این ترتیب این احساس تقرّب به خدا هدف همـۀ بهائیان می باشد و نه فقط یک گروه اقلیّت. در این گفتار، عرفان و روحانیّت فردی(انجام اموری مانند نماز، روزه، مناجات و تفکّر جهت پیشرفت روحانی) را کنار گذاشته به جنبه اجتماعی و تشکیلاتی جامعه بهائی به عنوان یک جامعه عرفانی می پردازیم. مطلب را با نگاهی کوتاه به جامعه عرفانی اسلام یعنی اهل تصوّف و به تماس تاریخی حضرت بهاء الله با این جامعه و با صوفیان و به خصوص با دراویش که چهره ای آشنا در ایران قرن نوزدهم بودند آغاز می کنیم. سپس به بررسی خصوصیّات کلی تشکیلات نظام ها و جوامع عرفانی ادیان مختلف جهان و انتقاد حضرت بهاء الله از آنها می پردازیم. سرانجام نحوه ای را که حضرت بهاء الله جامعه بهائی را شکل داده و آن را به صورت نوع جدیدی از جامعه عرفانی ارائه فرموده اند را مورد مطالعه قرار خواهیم داد

شواهد فراوانی در دست است که حضرت بهاء الله در طول حیات خود با بسیاری از عرفای اسلام یعنی صوفیان مصاحبت و ارتباط نزدیک داشته اند. آشکارترین این شواهد به دوران بغداد مربوط می گردد، هنگامی که حضرت بهاء الله به علّت بروز اختلاف بین بابیان، بغداد را ترک فرمودند و روش زندگی درویشانه را برای خود انتخاب نموده در کوههای سلیمانیه اقامت گزیدند. دیری نپائید که ایشان به عنوان شیخ صوفیان شهرت یافتند و رهبر خالدیه (فرقه نقشبندیه) در شهر سلیمانیه از ایشان دعوت کرد که در تکیه آنها اقامت گزینند. در طی اقامت در آنجا، حضرت بهاء الله کتاب “فتوحات مکّیه” شیخ محیی الدّین عربی را که از آثار معروف عرفانی است تفسیر و تشریح فرمودند. همچنین قصیده ورقائیه را به سبک قصیده طائیه ابن فارض، عارف مشهور به رشته نظم در آوردند. گر چه بابیان بغداد موفّق شدند که حضرت بهاء الله را ترغیب به بازگشت به بغداد نمایند، ولی ایشان ارتباط خود را با صوفیان کردستان که گاهگاهی برای ملاقات ایشان به بغداد می آمدند حفظ کردند. ایشان نه تنها با فرقه نقشبندیه بلکه با قادریه نیز در تماس بودند. در طی اقامت در بغداد، چهار وادی را برای یکی از رهبران صوفی کردستان که در سلیمانیه ملاقات کرده بودند به نام شیخ عبدالرّحمن طالبانی کرکوکی، بزرگ خاندان معروف طالبانی در کردستان و رهبر صوفیان قادری کردستان نازل فرمودند. همچنین رساله هفت وادی را برای شیخ محی الدّین یکی از صوفیان قادری که به عنوان شیخ صوفیان در گیلزاردا جانشین پدرش شده بود نازل فرمودند. در این رساله،حضرت بهاء الله احاطه کامل خود را به اصطلاحات و مفاهیم اهل تصوّف آشکارا به ثبوت رسانده اند

در طی سالهای بعد نیز حضرت بهاء الله با صوفیان اعم از شیخ یا مرید در تماس بودند. چنانچه حاج رضا قلی صفا، شیخ معروف صوفی از فرقه نعمت اللّهی در استانبول به حضور حضرت بهاء الله مشرّف شد. همچنین صوفی مشهور، حاج محمّد علی پیر زاده در اسکندریه در کشتی به حضور حضرت بهاء الله رسید و حاج محمّد علی سیّاح در عکّا به زیارت حضرت بهاء الله نائل گردید. بسیاری از مأموران دولت عثمانی گرایش صوفیانه داشتند و جمعی از آنان به لحاظ خصوصیّات روحانی که در حضرت بهاء الله مشاهده می نمودند احترام خاصّی برای ایشان قائل بودند. از جمله آنها سلیمان پاشا، یکی از صوفیان قادریّه بود که هنگام اقامت حضرت بهاء الله در ادرنه، سمت فرماندار ادرنه را داشت. همچنین حضرت بهاء الله به حضرت عبدالبهاء دستور دادند که در پاسخ به درخواست صفوت پاشا، تفسیری بر حدیث “کنت کنزاً مخفیاً” که از احادیث اسلامی مورد علاقه اهل تصوّف می باشد بنگارند.

در بین کسانی که در زمان حضرت بهاء الله به شرف ایمان نائل شدند بسیاری بودند که یا صوفی بودند و یا گرایش صوفیانه داشتند. در بین این گروه خطاّط نامدار میرزا محمّد حسین مشکین قلم که یکی از صوفیان نعمت اللّهی بود، سلیمان خان که بعداً به جمال افندی معروف شد و احمد یزدی که لوح احمد عربی به نام وی نازل گردید و چندین نفر از همراهان حضرت بهاء الله از جمله درویش صدق علی، میرزا محمّد علی اصفهانی و حاج محمّد خان بلوچ را میتوان نام برد. بسیاری دیگر از پیروان بلند پایه حضرت بهاء الله یا به صوفیگری علاقه نشان میدادند و یا مدّتی به لباس درویشان در آمده بودند. از جمله این عدّه ملاّ محمّد علی زرندی، نبیل اعظم و ملاّ محمّد قائنی، نبیل اکبر بودند. همچنین تعدادی از درویشان صوفی ایرانی به دیانت بهائی ایمان آوردند که حتّی بعد از ایمانشان به زندگی درویشی خود ادامه دادند. حاج قلندر همدانی همین که به دیانت بهائی ایمان آورد درویش وار آواره دیار شد و با ملاقات با دراویش دیگر، آنان را به طریق ایمان رهنمون گردید. او چندین بار به عکّا رفت که یکبار با درویش بهائی دیگری به نام صدق علی قزوینی همراه بود(۲). حاج عبدالکریم قزوینی جوانی بیست ساله از یک خانواده ثروتمند بود که بر اثر ملاقات با حاج قلندر، هم به دیانت بهائی ایمان آورد و هم زندگی درویشی را برای خود برگزید، همه ثروت خود را رها کرد و با نام صوفیانه عارف علی، راهی دیار شد. پس از چندی اسماعیل نامی به عنوان شاگرد به او پیوست و نام صوفیانه حاج طیفور را برای خود برگزید. این دو در قلمرو عثمانی سفر میکردند تا به عکّا رسیدند. حضرت بهاء الله به حاج عبدالکریم لقب حاج مونس عطا فرمودند(۳). در بغداد این دو نفر با درویش دیگری به نام حاج توانگر ملاقات کردند و او و چند نفر از همراهانش به دیانت بهائی ایمان آوردند(۴). باین طریق آئین بهائی تدریجاً در بین دراویش گسترش یافت. به طوریکه در یک مورد شش نفر درویش به عکّا رفته به حضور حضرت بهاء الله مشرّف شدند.

به نظر میرسد که حضرت بهاء الله صوفیگری و عرفان را در جلب توجّه اهل تسنّن به آئین بهائی مؤثّر میدانستند، چه که اهل تسنّن معمولاً هر عقیده ای را که از ایران بر میخاست ناشی از شیعه گری میدانستند. این گرایش از دوران بغداد، هنگامی که چندین اثر عرفانی به سبکی صوفیانه از قلم حضرت بهاء الله نازل گردید آغاز شد. امّا در دوران عکّا بود که با راهنمائی حضرت بهاء الله، عرفای بهائی ملبّس به جامه درویشی به منظور انتشار امر در بین سنیّان عرب، ترک، هندی، به این سرزمین ها مسافرت کرده با مردم به محاوره می پرداختند تا شاید عدّه ای را به شرف ایمان نائل سازند. البتّه منبع الهام آنها رساله های چهار وادی و هفت وادی و اشعار عرفانی حضرت بهاء الله بود. از جمله کسانی که به نظر می رسد از طرف حضرت بهاء الله مأموریّت مخصوصی در این جهت داشتند عبارت بودند از حاج قلندر که پس از تشرّف به حضور حضرت بهاء الله در سرزمین های سوریه، عراق و آناطولی به سیر و سفر پرداخت(۵)، جمال افندی که از طرف حضرت بهاء الله مأمور شد که ملبّس به جامه درویشی در قلمرو عثمانی به سیر و سیاحت و تبلیغ بپردازد(۶) و بعداً دستور یافت که به همان شیوه در هند و آسیای مرکزی و جنوب شرقی آسیا به این سفرها ادامه دهد، حاج الیاهو که پس از تشرّف به حضور حضرت بهاء الله در عکّا، با لباس درویشی به کشورهای اسلامی مسافرت نمود(۷) و سیّد هاشم کاشانی که به دستور حضرت بهاء الله مدّت هفت سال ملبّس به جامه درویشی در سرزمین های عراق، سوریه و شبه جزیره عربستان به سیر و سفر پرداخت. امّا باستثنای جمال افندی که در هند و برمه به موفّقیّت هائی نائل آمد به نظر نمیرسد که بقیه موفقیّت شایانی کسب کرده باشند. حضرت عبدالبهاء بعداً این روش را ترک فرموده و به میرزا ابوالفضل گلپایگانی توصیه فرمودند که با مسلمانان اهل سنّت در دانشگاه الازهر مصر به محاوره بپردازند.

تشکیلات اجتماعی نظام های عرفانی

مشابهت هائی که در تشکیلات اجتماعی اهل عرفان در ادیان مختلف میتوان ملاحظه نمود عبارتند از:

۱- وجود یک ساختار مبتنی بر سلسله مراتب روحانی با یک رهبر که او را پیشرفته ترین فرد در طریق عرفان دانسته معتقدند که او قادر به هدایت دیگران در این طریق می باشد. یکی از خصوصیّات اصلی عرفان در ادیان جهان اینست که معمولاً منتهی به ظهور نوعی تشکیلات بر اساس سلسله مراتب روحانی می گردد. در فرقه “تراوادا” و یا اکثر فرق “ماهایانا” از آئین بودا، پیمودن طریق روحانی تنها در صومعه و زیر نظر و با راهنمائی یک راهب کل انجام میشود. در بسیاری از شاخه های آئین هندو، عرفان واقعی تنها تحت قیمومیّت یک رهبر روحانی(گورو) امکان پذیر است. اطاعت مطلق از دستورات او ضروری است. در مسیحیّت روش سنّتی اهل عرفان این بود که به یکی از طرق رهبانیّت مانند “فرانسیسکن” یا “کرملایت” بپیوندند. این گروه ها غالباً بر لزوم انضباط و اطاعت از رهبر روحانی تأکید داشتند. عرفان اسلامی یا صوفیگری شامل طرق متعدّدی است که هر یک از آنها دارای شیخ (با عنوان پیر یا مرشد) می باشند. این اعتقاد که پیشرفت در طریق عرفان تنها زیر نظر و با هدایت یک رهبر یا شیخ امکان پذیر است با این ضرب المثل که “هر کس که شیخ ندارد، شیطان شیخ اوست” مورد تأکید قرار گرفته است.

یکی از جنبه های روابط مولا و مرید بر این باور استوار است که اعتراف به گناهان باعث می شود که فرد از نظر عاطفی و روانی در مقابل مولای خود عریان و بی پوشش قرار بگیرد. این رسم یکی از مهمّ ترین آداب طرق رهبانیّت و عرفان در مسیحیّت است، ولی در اسلام نیز در بین اهل تصوّف دیده میشود. جنبه دیگر تسلیم و اطاعت محض از ناحیه مرید نسبت به مولا می باشد. مثلاً به خاک افتادن مرید در مقابل مولا امری کاملاً عادی است. مقرّراتی که رفتار مریدان را به خصوص در مقابل مولا تعیین می نماید خود جزوی از آداب عرفانی در بین فرقه های مسیحی، صوفی و بودائی می باشد. در اینجا یک متن نمونه از نوشته های صوفیان درباره روابط بین مولا و مرید نقل می گردد:

” این رابطه نوآموز را از آشوب دنیوی به پناهگاهی که حضور و حمایت روحانی مولا فراهم می سازد جلب می نماید. امّا نیل به این هدف مستلزم دو شرط است اوّل اعتراف و دوّم اطاعت از راهنمائی های مولا”.(۸)

۲- تأکید بر اینکه فقط از طریق روایت و انتقال شخصی و شفاهی تعالیم و تجارب جامعه است که فرد می تواند واقعاً در طریق روحانی پیشرفت نماید و اینکه عرفان را نمی توان از کتب فرا گرفت. این اصل در بین عرفا و طرق عرفانی از بودائی و هندو گرفته تا اسلام و مسیحیّت وجود دارد. مثلاً “هونن”، رهبر ژاپنی و پایه گذار مکتب جودوی بودائی می گوید:

“کسی که اصول جودو را از کتاب فرا می گیرد بدون اینکه دستورات شفاهی دریافت دارد از فرا گرفتن اصولی که او را به “اوجو” (تنویر افکار) میرساند محروم می گردد.”(۹)

همه طرق عرفانی تا حدّی اسرار آمیز هستند، چه که به راز یا علم یا خردی معتقد هستند که آن را تنها از راه فرقه خود قابل انتقال میدانند. در واقع حتّی در درون یک فرقه گاهی گروه نخبه ای هستند که یک دایره درونی را تشکیل میدهند و معتقدند که دسترسی کامل به این علم عرفانی دارند، در حالیکه افراد خارج از این دایره تنها از طریق ارتباط با این دایره درونی به کسب فیض و برکت نائل می گردند. باین ترتیب معمولاً یک گروه نخبه مشخّص در این مرام های عرفانی وجود دارد. این حالت توسّط Frithjof Schuon (۱۹۸۸- ۱۹۰۷)‎، فیلسوف آلمانی، چنین توصیف شده است:

“گر چه اسرار روحانی از نظر تعریف و به خاطر طبیعت خاص خود به نخبگان خردمند اختصاص دارد که تعدادشان محدود است ولی ناچار ملاحظه می شود که این گونه تشکیلات همیشه تعداد نسبتاً زیادی عضو دارند که جمع مریدان را تشکیل میدهند … این امر به تمایزی بین برادری در بین دایره درونی و برادری در بین دایره بیرونی که اعضای آن به ندرت از طبیعت واقعی سازمانی که به آن تعلّق دارند واقف هستند می انجامد …”(۱۰)

اهل عرفان معمولاً این اسرار یا علم روحانی را به مؤسّس مذهب خود نسبت میدهند، گاهی می گویند که این یک تعلیم مخفی است که مؤسّس به کسانی که آمادگی شنیدنش را داشته اند منتقل نموده و یا اینکه در عالم رؤیا یا مکاشفه به آنان القاء نموده است.

۳- گرایش به دیر نشینی یا ریاضت

از آنجائی که مسلک های عرفانی دنیا و گرایش های دنیوی را مانعی بر سر راه هدف خود می دانند بنابراین سعی می کنند که خود را از جهان منزوی سازند. در تشکیلات رهبانیّت معمولاً مقرّرات در مورد نحوه رفتار مریدان وجود دارد که آنها ملزم به پیروی از آن هستند. این مقرّرات معمولاً شامل دوران انزوا، تقلیل سخن یا اجتناب از صحبت کردن، خودداری از فعّالیت های جنسی و کاهش کلّی روابط بشری می باشد. حتّی در اسلام هم که رهبانیّت منع شده، اهل عرفان معمولاً عزلت گزیدن (در خانقاه، تکیه یا زاویه) را رعایت می نمایند که شباهت زیادی به دیر نشینی دارد.

۴- به کار بردن روش هائی که موجب تغییر حالت ذهنی انسان می گردد

متداول ترین نوع این روش ها تکرار آهنگ دار یک کلمه یا ورد (بنام مانتارا یا ذکر) می باشد که معمولاً با تنفّس موزون و منظّم نیز همراه است و موجب تنفّس بیش از حدّ و نهایتاً منتهی به تجربه جذبه و خلسه می گردد. در واقع این حالت جذبه و خلسه موجب تغییر حالت ذهنی انسان میشود که غالباً توسّط کسانی که این حالت را تجربه می کنند به عنوان یکی شدن با جهان توصیف می گردد. باین ترتیب این روش نظریه وحدت وجود را که اهل عرفان به آن معتقدند تقویت می نماید.

۵- اخلاق، قانون و اتّحاد

خصوصیّات دیگری نیز وجود دارد که از مختصّات نظام های عرفانی به شمار نمی رود ولی در طی تاریخ در اسلام دیده شده و چون مورد توجّه خاصّ حضرت بهاء الله بوده است در اینجا به آن اشاره می گردد. در تاریخ اسلام گرایش به سوی عرفان را میتوان ملاحظه نمود. ابتدا عارفان افراد صرفاً پرهیزکار و با تقوائی مانند حسن البصری و رابعه بودند (هر دو در قرن هشتم میلادی می زیستند) که اشتیاق فراوانی به ارتباط نزدیک با خدا داشتند. هر چند که این افراد احتمالاً شاگردانی نیز داشتند که به آنها دستورات اخلاقی میدادند، ولی هرگز سعی نکردند یک فرقه یا یک جامعه مذهبی بوجود بیاورند. بعداً در قرون دوازدهم و سیزدهم با شکل گیری تشکیلات روحانی مرامهای مهمّ صوفی مانند قادریه و رفاعیه، عرفان اسلامی صورت رسمی تری پیدا کرد. اگر چه از نظر اصول، هر رهبر بعدی می بایستی توسّط رهبر قبلی با توجّه به مقام روحانی و قدرت رهبریش انتخاب گردد، ولی در عمل رهبری اکثر فرقه های صوفی ارثی شد. تا قرن پانزدهم این فرقه ها شروع به پایه گذاری آدابی مانند تکرار ورد، تنفّس موزون و آواز و رقص صوفیانه (سماع) نمودند. به نحو روز افزونی توجّه از پیشرفت روحانی فردی به آداب و شعائر گروهی (که اغلب به تغییر سطح آگاهی و حالت خلسه می انجامید) و همچنین احترام و تکریم مقدّسین و مقابر مقدّسه و معجزه و شفا دادن یعنی رفتاری که این فرقه ها را مردم پسند مینمود ولی با هدف اصلی عرفان ارتباطی نداشت جلب گردید. به عبارت دیگر عمق روحانی فدای نمایش ظاهری و احساسات سطحی گردید.

در چند دین و به خصوص در اسلام، گرایشی به انحطاط اخلاقی در بعضی از افراد که طریق عرفان را طی می کردند ملاحظه شده است. این افراد گمان میکردند که به خاطر انجام تمرینهای روحانی و انضباط خاصّ، به مقام بالائی از عرفان نائل شده اند و باین ترتیب خود را برتر از قوانین دینی می دانستند و در نتیجه گاهی به رفتاری که از نظر اخلاقی نامناسب و سرزنش آمیز بود تنزّل پیدا می کردند.

در شکل گیری ادیان، گرایش عرفانی همیشه با سایر گرایش ها مانند آداب پرستی مذهبی و رعایت قوانین دینی در اصطکاک قرار گرفته است. در ادیان غربی، آداب پرستان مذهبی معمولاً کسانی را که در طریق عرفان سالک بوده مورد حمله و انتقاد قرار داده اند. با این ترتیب نقطه ضعف دیگر گرایش های عرفانی در ادیان ایجاد تفرقه و اختلاف در دین بوده است.

هنگامی که حضرت بهاء الله برای ارائه تعالیمی در جهت رفع مشکلات روحانی بشریّت ظاهر شدند، به بنا نهادن جامعه ای که امکان رشد روحانی افراد را میسّر سازد توجّه خاصّ مبذول فرمودند. ایشان در تجزیه و تحلیل های خود به نقاط ضعف تشکیلات عرفانی ادیان جهان اشاره فرموده اند.

انتقاد حضرت بهاء الله از مسلک های عرفانی موجود

حضرت بهاء الله در آثار خود، همه خصوصیّت های ویژه نظام های عرفانی را که در فوق به آن اشاره شد مورد انتقاد قرار داده اند. ایشان چهار چوب های تشکیلاتی و رهبری مذهبی مختلفی را که در آن زمان وجود داشت مورد مطالعه قرار داده و هیچ یک را برای نیل به هدف خود که ایجاد یک جامعه دینی عرفانی بوده مناسب نیافته اند.

۱- ساختار رهبری و سلسله مراتب روحانی

در آثار حضرت بهاء الله در مواضع متعدّد، همه انواع رهبری مذهبی مورد انتقاد قرار گرفته است. تجزیه و تحلیل ایشان از این نوع رهبری به شرح ذیل است:

“در همه اوقات سبب سدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیّه علمای عصر بوده اند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر به حبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت آنان را منع می نمودند چنانچه همه انبیاء باذن و اجازۀ علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند و به اعلی افق عزّت پرواز نمودند … به این ایّام محدوده فانیّه قانع شدند و از ملک لایفنی باز ماندند”(۱۱)

گر چه حضرت بهاء الله تأیید می فرمایند که در گذشته، هنگامی که اکثریّت مردم بیسواد بودند و هیچگونه نظام اجتماعی کاملی بر جوامع حکمفرما نبود، وجود رهبران مذهبی و کسانی که در امور دینی تخصّص داشتند لازم بود، ولی به فرموده ایشان آن مرحله از تاریخ بشر اکنون سپری گشته است. در این زمان که همه مردم قادر به تحصیل علم و کسب معارف هستند و میتوانند خود کتب مقدّسه را مطالعه نمایند، این نوع رهبری تغییر یافته، چه که جنبه منفی آن بر جنبه مثبت پیشی گرفته است.

همچنین حضرت بهاء الله توضیحاتی درباره بعضی آداب خاصّ که جزئی از روابط مولا و مرید را تشکیل میدهد ارائه می فرمایند. ایشان علاوه بر لغو رهبری مذهبی پیشوایان عرفانی و ردّ پیروی از آنان، اعتراف به گناهان از ناحیه یک انسان در مقابل انسانی دیگر و یا حتّی یک گروه را نهی فرموده اند. در این مورد می فرمایند:

“همچنین این اقرار نزد خلق سبب حقارت و ذلّت است و حق جلّ جلاله ذلّت عباد خود را دوست ندارد.”(۱۲)

۲-نقل و روایت شفاهی و وجود علم روحانی مرموز:

در مورد نقل و روایت شفاهی آثار مقدّسه و اعتقاد به علم روحانی مرموز که در اغلب نظام های عرفانی سنّتی در درجه اوّل اهمیّت قرار دارد، حضرت بهاء الله آن را جنبه ای از انتقاد کلّی خود از رهبری مذهبی قرار داده اند. تأکید بر روایت و نقل شفاهی مسائل روحانی غالباً مقدّمه ایست برای بالا بردن مقام و تثبیت موقعیّت رهبر مسلک عرفانی. امّا این سنّت و روابط خاصّ مولا و مرید به خاطر آنکه به تقلید کورکورانه و پیروی از مولا و در نهایت به توقّف روحانی می انجامد نیز از ناحیه حضرت بهاء الله محکوم گردیده است. این روش روحیه تحقیق و جستجو را که لازمه عرفان است نفی می نماید. می فرمایند: “ای برادر من در این مراتب از روی تحقیق سیر نما نه از روی تقلید” (۱۳) همچنین فساد و تباهی اسلام را ناشی از معتبر شمردن نقل قولهای شفاهی از سخنان حضرت محمّد می دانند.

در مورد علم روحانی مرموز که در اکثر نظام های عرفانی بر آن تکیه میشود، حضرت بهاء الله اشاره می فرمایند که در این زمان، همه علوم روحانی و راهنمائی هائی که جهت عرفان لازم می باشد به طور آزاد و آشکار در دسترس همگان قرار دارد. بنابراین همه اظهارات مبتنی بر وجود علم روحانی مرموز را باید با سوء ظن تلقّی نمود.

“و منهم من یدعی الباطن و باطن الباطن قل یا ایّها الکذّاب تالله ما عندک انّه من القشور ترکناها لکم کما تترک العظام للکلاب …”(۱۴)

(ترجمه مضمون: و در بین این مردم کسانی هستند که مدّعی علم باطن و علم پوشیده تر از آن هستند به آنها بگو ای دروغ گویان نزد شما چیزی نیست جز پوست که برای شما گذاشته شده مثل استخوانی برای سگ.)

کسانی که مدّعی بودند برای درک حقایق روحانی علم مرموز خاصّی مورد نیاز است حتّی با شدّت بیشتری مورد اعتراض قرار گرفته اند. مثلاً حضرت بهاء الله میرزا کریم خان کرمانی، رهبر شیخیّه را که فلسفه عرفانی به طرفدارانش می آموخت مورد اعتراض قرار داده محکوم کرده اند. می فرمایند که کتاب کریم خان کرمانی به نام “ارشاد العوام” (هدایت نادانان) را ملاحظه فرموده و “از این اسم رائحه کبر و غرور استشمام شد که مردم را عوام و خود را عالم فرض نموده”(۱۵). بخصوص حضرت بهاء الله کریم خان کرمانی را به خاطر آنکه دانستن حدود بیست علم مبهم و پیچیده را شرط درک و فهمیدن معراج (یعنی شبی که می گویند حضرت محمّد با جسم عنصری به آسمان صعود نمود) دانسته است، مورد انتقاد قرار داده اند. معراج یکی از وقایع مهمّ حیات حضرت محمّد است و اهل تصوّف همیشه آن را نمونه ای از صعود روحانی به سوی خداوند و تقرّب به درگاه الهی میدانند. می فرمایند:

“ملاحظه شد که قریب بیست علم او ازید شرط معرفت معراج نوشته اند و همچو مستفاد شد که اگر نفسی این علوم را درست ادراک ننموده باشد به معرفت این امر عالی متعالی فائز نگردد و از جمله علوم علم فلسفه و علم کیمیا و علم سیمیا را مذکور نموده و ادراک این علوم فانیۀ مردوده را شرط ادراک علوم باقیۀ قدسیّه شمرده سبحان الله … بر هر صاحب بصیرتی واضح و هویداست که اینگونه علم ها لم یزل مردود حق بوده و هست و هیچگونه علومی که مردود است نزد علمای حقیقی، ادراک آن شرط ادراک معراج نمی شود با آنکه صاحب معراج حرفی از این علوم محدودۀ محجوبه حمل نفرموده و قلب منیر آن سیّد لولاک از جمیع این اشارات مقدّس و منزّه بوده … والله هر کس بخواهد سرّ معراج را ادراک نماید و یا قطره ای از عرفان این بحر بنوشد اگر هم این علوم نزد او باشد یعنی مرآت قلب او از نقوش این علوم غبار گرفته باشد البتّه باید پاک ومنزّه نماید تا سرّ این امر در مرآت قلب او تجلّی نماید.”(۱۶)

حضرت بهاء الله در آثار خود تأکید می فرمایند که علم روحانی حقیقی متّکی به آموختن از کتاب و یا پیروی تعالیم مبهم و پیچیده نیست. این درک صرفاً بستگی به صفات روحانی و ظرفیت معنوی شخص دارد:

“گوش به حرفهای مزخرف عباد مدهید که میگویند کتاب و آیات از برای عوام حجّت نمیشود زیرا که نمی فهمند و احصاء نمیکنند با اینکه این قرآن حجّت است بر مشرق و مغرب عالم. اگر قوّه ادراک آن در مردم نبود چگونه حجّت بر کل واقع میشد … باری این سخن به غایت لغو و غیر مقبول است همه از روی کبر و غرور گفته میشود که مردم را از ریاض رضای الهی دور کنند و زمام آنها را محکم حفظ نمایند با اینکه نزد حقّ این عوام از علمای ایشان که از حقّ اعراض نموده اند به غایت مقبول تر و پسندیده ترند و فهم کلمات الهیّه و درک بیانات حمامات معنویه هیچ دخلی به علم ظاهری ندارد این منوط به صفای قلب و تزکیه نفس و فراغت روح است”(۱۷)

۳- دیر نشینی و ریاضت

حضرت بهاء الله تأکید فرموده اند که دیرنشینی و انزوا از دنیا دیگر به عنوان روشی برای پیشرفت روحانی قابل قبول نیست و از راهبان و کسانی که انزوا اختیار نموده اند میخواهند که به جامعه وارد شوند و به کاری که برای بشریّت سودمند باشد مشغول گردند:

“یا ملأ الرهبان لا تعتکفوا فی الکنائس و المعابد اخرجوا بأذنی ثم اشتغلوا بما تنتفع به انفسکم و انفس العباد کذلک یأمرکم مالک یوم الدّین اعتکفوا فی حصن حبّی هذا حق الاعتکاف لو کنتم من العارفین. من جاور البیت انّه کالمیّت ینبغی للانسان ان یظهر منه ما ینتفع به العباد و الّذی لیس له ثمر ینبغی للنار.”(۱۸) (ترجمه مضمون: ای گروه راهبان در کنیسه ها و معبدها گوشه گیری اختیار مکنید خارج شوید از انزوا باجازه من و به کاری مشغول شوید که از آن بهره مند شوید خودتان و دیگر مردمان. این چنین امر می کند به شما مالک یوم دین، در حصن محبّت من معتکف شوید، این بهترین نوع اعتکاف است اگر آن را بشناسید. کسی که در خانه گوشه نشین باشد مانند مرده است، برای انسان سزاوار آنکه از او عملی ظاهر شود که بندگان خداوند از آن بهره مند گردند. کسی که از او عملی ظاهر نشود در خور آتش است.)

حضرت بهاء الله راهبان و مرتاضان را متذکّر فرموده اند که این تصوّر که ازدواج نکردن و مجرّد ماندن باعث پیشرفت روحانی میگردد اشتباه است و اشاره می فرمایند که مثلاً در مسیحیّت این تصوّر از این اعتقاد غلط که روابط جنسی کلاً مردود شمرده میشود و به خاطر تمایل به پیروی از زندگی شخصی حضرت مسیح که مجرّد بودند بوجود آمده است. همچنین تأکید می فرمایند که پیروی از هوی و هوس است که منع گردیده نه روابط قانونی در چهارچوب ازدواج و اینکه ازدواج نکردن حضرت مسیح به منظور ترویج این روش نبوده، بلکه مقتضیات زندگی این وضع را به ایشان تحمیل نموده است. در بیانی، راهبان را عموماً مورد خطاب قرار میدهند و میفرمایند:

“تزوّجوا لیقوم بعدکم احد مقامکم انّا منعناکم عن الخیانته لا عمّا تظهر به الامانته … انّ الّذی ما تزوّج انّه ما وجد مقراً لیسکن فیه او یضع رأسه علیه بما اکتسبت ایدی الخائنین. لیس تقدیس نفسه بما عرفتم و عندکم من الاوهام بل بما عندنا”(۱۹) (ترجمه مضمون: ازدواج کنید تا پس از شما کسی به جای شما قیام نماید. همانا ما منع نمودیم شما را از خیانت و هرزگی نه از آنچه به درستی و وفاداری منتهی می گردد. آن کسی که ازدواج نکرد(اشاره به حضرت مسیح) نتوانست محلّی برای سکونت و استراحت بیابد به خاطر آنچه که دستهای خائنین بر او وارد ساختند. مقدّس بودن او به آنچه شما گمان میکنید نیست، بلکه بواسطه اموری است که نزد ماست.)

حضرت بهاء الله ریاضت کشیدن و اعراض از لذائذ دنیوی را که معمولاً با این نوع آداب همراه است محکوم شمرده و اشاره فرموده اند که این نوع عملیات غالباً برای جلب توجّه توده های مردم انجام میشود.

“کم من عبد اعتزل فی جزائر الهند و منع عن نفسه ما احله الله له و حمل الریاضات و المشقّات و لم یذکر عند الله منزل آلایات. لا تجعلوا الاعمال شرک آلامال”(۲۰) (ترجمه مضمون: چه بسا مردمی که در سرزمین هند عزلت گزیدند و خود را از آنچه خداوند حلال فرموده منع نمودند و متحمّل ریاضت ها و سختی ها شدند و نزد خداوند نازل کننده آیات ذکری از آنها نشد. اعمال خود را دامی برای رسیدن به هدف خود منمائید.)

۴- روشهائی که منتهی به تغییر حالت ذهنی و آگاهی انسان می گردد

یکی از تعالیم حضرت بهاء الله تکرار ۹۵ مرتبه تکبیر الله ابهی در هر روز است.این مسئله مطرح می گردد که این عمل را ممکن است بتوان مشابه “ذکر” صوفیان و یا “مانتارا” دانست. امّا اینکه شخص باید تعداد دفعاتی را که ذکر می کند بشمارد تا حدّی مانع از تغییر حالت ذهنی انسان و پیدایش حالت جذبه و خلسه که معمولاً با تکرار ذکر و “مانتارا” همراه است می گردد.

میتوان گفت که هر چند حضرت بهاء الله هدف اصلی امر خود را پیشرفت روحانی فرد قرار داده اند ولی هیچیک از اعمالی را که موجب تغییر حالت ذهنی انسان می گردد ترویج نفرموده اند. بنابراین بدیهی است که این نوع عملیات را برای پیشرفت روحانی فرد ضروری نمی دانستند.از این گذشته حضرت بهاء الله زیاده روی در خواندن الواح و آثار را به حدّی که موجب خستگی و کسالت گردد منع فرموده اند:

“لاتغرنکم کثرت القرآئه و الاعمال فی اللیل و النّهار لو یقرء احد آیه من الآیات بالرّوح و الرّیحان خیر له من ان یتلو بالکسالة صحف الله المهیمن القیوم. اتلوا آیات الله علی قدر لا تأخذکم الکسالة و الاحزان لا تحملوا علی الارواح ما یکسلها و یثقلها بل ما یخفّها لتطیر باجنحة الآیات الی مطلع البیّنات هذا اقرب الی الله لو انتم تعقلون.”(۲۱) (ترجمه مضمون: از زیاد خواندن الواح و عبادات در شب و روز به خود مغرور مشوید. اگر کسی یک آیه از آیات را با روح و ریحان بخواند بهتر است برای او از اینکه با کسالت همه کتب مقدّسه الهیّه را مطالعه نماید. آیات الهی را به اندازه ای بخوانید که خستگی و حزن بر شما مسلّط نگردد. بر روح خود آنچه که آنرا کسل و سنگین میسازد تحمیل مکنید، بلکه به آنچه سبب سبکی آن میشود روی آورید تا با بالهای آیات الهیّه به سوی مطلع بیّنات پرواز نمائید. این عمل شما را به خدا نزدیک تر میسازد اگر درک نمائید.)

یکی دیگر از روشهائی که در بین بعضی از مسلک های عرفانی مرسوم است تخیّل و تجسّم است. مثلاً در بین فرقه “ماهایانا” از فرق بودائی، یکی از روشهائی که توصیه میشود تجسّم بهشت (سوکهاواتی) می باشد. این تجسّم تحت رهبری و دستورات یک مولا یا رهبر روحانی حاصل میگردد. حضرت عبدالبهاء نیز به جریان مشابهی اشاره می کنند ولی به جای تجسّم یک محلّ آسمانی، تجسّم متفکّرانه و دیدن یک حقیقت روحانی با چشم باطن را توصیه فرموده و برای حصول این تجسّم وجود یک راهنمای روحانی را لازم ندانسته اند، می فرمایند:

“شب و روز فکر کنید و بکوشید و تحرّی نمائید تا به اسرار خلقت الهی موفّق گردید و به دلائل الوهیّت مطّلع شوید و به یقین معرفت پیدا کنید که این عالم را موجدی هست، خالقی هست محیی هست رازقی هست مدبّری هست لکن به دلائل و براهین نه به مجرّد احساسات بلکه به براهین قاطعه و دلائل واضحه و کشف حقیقی یعنی مشاهده موفّق گردید آفتاب را چگونه مشاهده می کنید آیات الهی را چنین مشاهدۀ عینی لازم و همچنین به معرفت مظاهر مقدّسه الهیّه پی بریم.”(۲۲)

۵- اخلاق، قانون و اتّحاد

حضرت بهاء الله در آثار خود بعضی از جنبه های صوفیگری را قویّاً مورد اعتراض قرار داده اند. به خصوص در هفت وادی، آن دسته از صوفیان را که معتقدند همینکه سالک به مرحله خاصّی از عرفان برسد دیگر اجرای قوانین دینی که برای توده مردم الزامی است برایش ضروری نمی باشد مورد انتقاد قرار داده اند، میفرمایند:

“سالک باید در جمیع این اسفار به قدر شعری از شریعت که فی الحقیقه سرّ طریقت و ثمرۀ شجرۀ حقیقت است انحراف نورزد و در همه مراتب به ذیل اطاعت اوامر متشبّث باشد و به حبل اعراض از مناهی متمسّک تا از کأس شریعت مرزوق شود و بر اسرار حقیقت واقف گردد.”(۲۳)

به طور کلّی در زمان حضرت بهاء الله بعضی از صوفیان از نظر اخلاق و رفتار بسیار تنزّل کرده بودند. بعضی از آنها به میخوارگی روی آورده مست و بی بند و بار بودند. جمعی دیگر به نادرستی و کلاهبرداری گرایش پیدا کرده بودند که با کف بینی و حیله، سعی داشتند توده های بیسواد مردم را فریب داده خود را دارنده قدرتی خارق العاده نشان دهند. حضرت عبدالبهاء در یکی از آثار خود اشاره فرموده اند که حضرت بهاءالله شب خاصّی را تعیین و صوفیان و دراویش را به حضور پذیرفتند. در همین اثر برای رفع سوء تفاهم توضیح میدهند که منظور از این گروه چه کسانی هستند:

“… بعد حقیقت درویشان از فم مطهّر بیان گشت که مقصود از درویشان نفوسی عالم گرد و شب و روز در طپش و نبرد نیستند بلکه مراد نفوسی هستند که از ما سوی الله فارغ و به شریعت الله متمسّک و در دین الله ثابت و بر میثاق الله راسخ و بر عبودیّت الهیّه قائم و در عبادت قدمی راسخ دارند نه به مصطلح اهل ایران سرگشته و پریشان و حمل بر دیگران و سرحلقۀ بی ادبان.”(۲۴)

علاوه بر این حضرت بهاء الله بعضی از صوفیان را که از اجتماع کناره گرفته و کار مفیدی برای جامعه انجام نمی دهند و با تکدّی و اتّکاء به کمک مردم زندگی خود را می گذرانند محکوم می کنند:

“از جمله عرفای ملّت اسلام بعضی از آن نفوس متشبّثند به آنچه که سبب کسالت و انزواست لعمرالله از مقام بکاهد و بر غرور بیفزاید. از انسان باید ثمری پدید آید.انسان بی ثمر به فرمودۀ حضرت روح به مثابه شجر بی ثمر است و شجر بی ثمر لایق نار.”(۲۵)

همچنین حضرت بهاء الله هر گونه جنبشی را که قصد ایجاد اختلاف و تفرقه در یک دین داشته باشد مورد انتقاد قرار داده اند. اهل عرفان غالباً یک چنین اختلافی را در دین ایجاد می نمایند از این جهت که روش و سلوک آنها با هم دینانشان در تضاد قرار می گیرد، گر چه باید اذعان نمود که پیروان اصلی دین و رهبران آنها هستند که مخالفت با اهل عرفان را شروع می کنند و آنها را تحت فشار قرار میدهند. حضرت بهاء الله در لوح اتّحاد به خصوص ایجاد فرقه های جداگانه را بر اساس آداب و شعائر مختلف در پرستش خداوند محکوم فرموده اند. ایشان بخصوص به روش های مختلفی که در اقامه نماز به کار برده میشود و به رقص صوفیانه اشاره فرموده و در واقع اظهار تأسّف کرده اند که اسلام بر اثر تشعّب و تقسیم به جوامع مذهبی متعدّد که هر یک شعائر و آداب مخصوص به خود دارند از قدرت باز مانده است و اشاره می فرمایند که مرام های صوفی نقش مهمّی در انشعاب و تضعیف اسلام داشته اند. ذیلاً قسمتی از لوح اتّحاد نقل می شود. حضرت بهاء الله به خصوص به تعدادی از فرقه های صوفی به عنوان مثال اشاره فرموده اند:

“شریعت رسول الله روح ما سواه فداه را به مثابه بحری ملاحظه نما که از این بحر خلیج های لایتناهی برده اند و این سبب ضعف شریعت الله شده است ما بین عباد و تا حین نه ملوک و نه مملوک و نه صعلوک هیچیک سبب و علّت را ندانستند و به آنچه عزّت رفته راجع شود و علم افتاده نصب گردد آگاه نبوده و نیستند. باری یک خلیج شیعه یک خلیج سنّی یک خلیج شیخی یک خلیج شاه نعمت اللّهی یک خلیج نقشبندی یک خلیج ملامتی یک خلیج جلالی یک خلیج رفاعی یک خلیج خراباتی … ان تعدوا سبل الجحیم لاتحصوها. حال سنگ ناله می کند و قلم اعلی نوحه ملاحظه نما که چه وارد شد بر شریعتی که نورش ضیاء عالم و نارش هادی امم یعنی نار محبّتش طوبی للمتفکّرین و طوبی للمتفرسین و طوبی للمنصفین. باری این اختلاف اعمال سبب تزعزع بنیان امرالله شد.”(۲۶)

تعالیم حضرت بهاء الله برای ایجاد یک جامعه عرفانی

یکی از مهمترین اقدامات حضرت بهاء الله این بود که این مسئله را روشن ساختند که خواست پیشرفت روحانی (یا طلب عرفان) هدف اصلی دین است. این مسئله ایست که در ادیان دیگر روشن نبود. مثلاً در اکثر تفسیر های رسمی یهود و مذاهب شیعه و سنّی در اسلام، منظور اصلی از دین پیروی از احکام مقدّسه دینی، انجام صحیح شعائر و نحوه صحیح زیستن بر اساس احکام دینی میباشد. حضرت بهاء الله اکثر مقرّرات مربوط به احکام دینی را لغو فرموده اند و در واقع معتقدند که وجود یک چنین دستورات سخت و شدیدی مخصوص دوران کودکی بشریّت بوده است ولی اکنون که بشریّت به بلوغ رسیده تصمیم گیری درباره روش زندگی شخصی باید به قضاوت اخلاقی و حس شرافت و اعتدال جوئی فرد واگذار گردد. در عوض از پیروان خود میخواهند که نیروی خود را در جهت ترقّی روحانی فردی متمرکز سازند. از این به بعد عرفان هدف همه پیروان حضرت بهاء الله می باشد. حضرت بهاء الله با به کار بردن کلمه وصال که اصطلاح مخصوص اهل تصوّف در مورد اتّحاد عرفانی عاشق و معشوق است این زمان را چنین توصیف فرموده اند:

“هذا الیوم الّذی فکّ رحیق الوصال باصبع القدرت و الجلال و دعی من فی السّموات و الارضین …”(۲۷) (ترجمه مضمون: امروز روزی است که انگشت قدرت و اقتدار مهر شراب وصال را باز نموده و همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند را دعوت نموده است.)

بنابراین در حالیکه عرفان خواست دینی اقلیّت در ادیان دیگر است (مانند صوفیان در اسلام، مرتاضان آئین هندو و راهبان مسیحی و یهود)، در دیانت بهائی، این گرایش هدف اصلی تمامی جامعه می باشد. در حالیکه در سایر ادیان، اقلیّتی که در طلب عرفان هستند جامعه جداگانه ای تشکیل می دهند (مانند گروههای صوفی و جوامع دیر نشین مسیحی و بودائی)، در دیانت بهائی، تمامی جامعه در جهت کسب عرفان کوشا هستند و باین ترتیب جامعه بهائی خود یک جامعه عرفانی است. بنابراین نظم اداری بهائی در واقع تشکیلات یک جامعه عرفانی می باشد.

۱- ساختار رهبری و سلسله مراتب: در جامعه ای که حضرت بهاء الله بوجود آورده اند، ادّعای قدرت از فرد سلب گردیده است و جایز نیست که هیچ فرد بهائی خود را برتر از دیگران بداند. حضرت عبدالبهاء بر این امر تأکید فرموده اند و علیرغم مقامی که به عنوان رهبر جامعه و مرکز میثاق دارند، آرزوی قلبی ایشان این بوده که فقط عبدالبهاء(یعنی خادم و بنده بهاء الله) نامیده شوند. بهمین نحو حضرت ولیّ امرالله سعی احبّاء را در اینکه مقام ایشان را بالا ببرند رد فرموده نامه های انگلیسی را که برای احبّاء میفرستادند با عنوان “برادر حقیقی شما” امضاء می فرمودند. این موضوع را حضرت بهاء الله در لوح اتّحاد که قسمتی از آن ذیلاً نقل می گردد مورد بحث قرار داده اند:

” از جمله اتّحاد مقام است و اوست سبب قیام امر و ارتفاع آن ما بین عباد. برتری و بهتری که به میان آمد عالم خراب شد و ویران مشاهده گشت. نفوسیکه از بحر بیان رحمن آشامیده اند و بافق اعلی ناظرند بایدخود را در یک صقع و یک مقام مشاهده کنند. اگر این فقره ثابت شود و بحول و قوّه الهی محقّق گردد عالم جنّت ابهی دیده شود بلی انسان عزیز است چه که در کل آیه حقّ موجود ولکن خود را اعلم و ارجح و افضل و اتقی و ارفع دیدن خطائیست کبیر، طوبی از برای نفوسی که بطراز این اتّحاد مزیّنند و من عندالله موفّق گشته اند. در علمای ایران مشاهده نما اگر خود را اعلی الخلق و افضلهم نمیدانستند تابعین بیچاره بسبّ و لعن مقصود عالمیان مشغول نمیشدند. انسان متحیّر بل عالم متحیّر از آن نفوس مجعولۀ غافله. نار افتخار و کبر کل را سوخته ولکن شاعر نیستند و به شعور نیامده اند به قطره ای از بحر علم و دانش فائز نگشته اند. اف لهم و بما نطقت به السنتهم و اکتسبت ایادیهم فی یوم الجزاء و فی هذا الیوم الّذی قام النّاس لربّ العالمین.”(۲۸)

حضرت بهاء الله پس از تأسیس این اصول، با این مسئله روبرو بودند که اگر بهائیان یک جامعه عرفانی باشند و اگر هیچگونه رهبر مذهبی در جامعه وجود نداشته باشد، نقش مولا یا راهنمای روحانی را چه کسی ایفا خواهد کرد؟ چه کسی جایگزین مقام شیخ صوفی یا مرشد یا گورو یا راهب بزرگ در آن جامعه خواهد بود؟

جایگزینی نقش راهنمای روحانی در جامعه بهائی به چندین طریق عملی می گردد. اوّلاً حضرت بهاء الله فرموده اند که هر فرد بهائی باید هر روز قسمتی از الواح و آثار مقدّسه را مطالعه کند و روی آن تعمّق و تفکّر نماید: “نیکوست حال کسی که در لیالی و ایّام به آیاتش انس گیرد و قرائت نماید.”(۲۹) از این طریق اسرار روحانی بر شخص عارف روشن می گردد. می فرمایند: “بسیار تأمّل باید تا بر اسرار امور غیبی واقف شوید و از طیب معنوی گلستان حقیقی بوئی برید.”(۳۰) این جریان خود به پیشرفت در جهت عرفان منجر می گردد:

“والّذین یتلون آیات الرحمن باحسن الالحان اولئک یدرکون منها ما لایعادله ملکوت ملک السّموات و الارضین و بها یجدون عرف عوالمی الّتی لایعرفها الیوم الا من اوتی البصر من هذا المنظر الکریم. قل انّها تجذب القلوب الصافیه الی العوالم الروحانیه الّتی لا تعبّر بالعبارة و لاتشار بالاشارة طوبی للسامعین.”(۳۱) (ترجمه مضمون: کسانی که آیات الهی را به زیباترین لحن تلاوت می کنند از آن چیزی درک می کنند که سلطنت آسمانها و زمین با آن برابری نمی کند. از آن آیات رایحه عوالم مرا می یابند، عوالمی که امروزه هیچکس قادر به مشاهده آنها نیست، مگر کسانی که از این نظرگاه شایسته به آنها بینش عطا گردیده است. بگو این آیات قلوب پاک را به عوالم روحانی جذب می نماید، عوالمی که نه با کلمات و نه با اشارات می توان ذکر نمود. خوشا به حال کسانی که به آنها گوش فرا دهند.)

در بین آثار مقدّسه دیانت بهائی، دعاها و مناجات های متعدّدی از حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء وجود دارد که به پیشرفت روحانی کمک می کند.

“به خداوند توجّه کنید و دست تضرّع و ابتهال بدرگاهش بلند کنید و طلب تأیید نمائید تا خداوند پرده هائی را که جلو دید شما را گرفته خرق نماید. آنگاه چشمان شما باز گردد و حقایق الهیّه را برأی العین مشاهده خواهید نمود و قلوبتان از غبار جهل و نادانی به کلّی پاک و مبرّا گردد و شکوه و عظمت ملکوت الهی را منعکس سازد.”(ترجمه مضمون از متن انگلیسی)(۳۲)

علاوه بر این، تعالیم دیانت بهائی امکان دستیابی به راهنمائی های روحانی از طریق بکارگیری خرد جمعی جامعه را نیز فراهم می سازد. روش مشورت در همه جنبه های حیات بهائی و از جمله امور اداری جامعه بکار برده می شود. همچنین بهائیان دستور دارند که آثار مقدّسه را با هم مطالعه نموده درباره مفاهیم روحانی آن با یکدیگر تبادل نظر نمایند. حضرت بهاء الله این روش را موجب آگاهی و بیداری دانسته اند و درباره مشورت می فرمایند: “اوست سراج هدایت راه نماید و آگاهی عطا کند.”(۳۳) در آثار مقدّسه دیانت بهائی، مطالب فراوانی درباره روش مشورت آمده است و اگر مشورت بآن روش انجام شود به اعتقاد بهائیان، خود منبعی از راهنمائی های روحانی خواهد بود و بر روابط مولا و مرید برتری خواهد داشت، چه که خرد جمعی گروه را مورد بهره برداری قرار میدهد و همانطور که حضرت عبدالبهاء اشاره می فرمایند: ” آراء نفوس متعدّده البتّه بهتر از رأی واحد است نظیر قوّت نفوس کثیره البتّه اعظم از قوّت شخص واحد است لهذا شور مقبول درگاه کبریا و مأمور به”(۳۴)

امّا در جامعه بهائی به نحوی که زیر نظر حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امرالله شکل گرفته است، فرد هیچگونه قدرتی ندارد. البتّه افرادی هستند مانند ایادیان امر، مشاورین قارّه ای و خاندان افنان که از مقام یا سمتی برخوردار می باشند، ولی این سمت ها فقط افتخاری است و یا صرفاً فرصتی برای خدمت به جامعه بهائی بوجود می آورد. نقشی که این افراد در جامعه بهائی دارند نقش مشاور یا ناصح است. این افراد هیچگونه قدرتی ندارند قدرت و اختیارات تنها متعلّق به مؤسّسات انتخابی است.

۲- روایات شفاهی و علم روحانی مرموز: موضع رسمی دیانت بهائی در مورد نقل و روایت آثار مقدّسه دیانت بهائی دقیقاً مخالف آن چیزی است که در بین اهل عرفان مرسوم است. در دیانت بهائی همه تشویق شده اند که خود آثار مقدّسه را مطالعه نموده به اندازه درک و استنباط خود بهره گیرند. آثار مقدّسه و متون معتبر فقط آن آثاری است که یا توسّط یکی از شخصیّت های اصلی دیانت بهائی نوشته شده و یا به نظر و تصویب آنها رسیده باشد. آنچه که به طور شفاهی روایت شود حتّی اگر فقط از یک راوی نقل شده باشد از حیز اعتبار ساقط است.

حضرت ولیّ امرالله می فرمایند: “بهائیان نباید به خطابات شفاهی که به حضرت عبدالبهاء نسبت داده شده زیاد اهمیّت بدهند مگر در صورتیکه خطابات مزبوره به شرف صحّۀ مبارکه رسیده باشد. حضرت بهاء الله این مطلب را به حدّ کافی جهت احبّاء روشن فرموده اند که الواح و نصوص الهی معمول اهل بهاست و بس. ممکن است موضوع روایت شده بسیار جالب نظر باشد ولی به هیچ وجه نباید به آن ترتیب اثر داد. این تعلیم مبارک اساسی جمال اقدس ابهی برای این بوده که امر مقدّس بهائی مانند اسلام که در آن به جمیع احادیث و روایات منقوله از حضرت محمّد ترتیب اثر داده میشود فاسد نگردد.”(۳۵)

“یکی از اصول اساسی امر اینست که ما نباید الواح نازله را با سخنانی که به مؤسّسین امر نسبت داده شده است با یکدیگر اشتباه بگیریم، چه که اولی دارای اعتبار قطعی و حتمی است، حال آنکه دوّمی به هیچ وجه واجب الاتباع نیست. بالاترین اثری که اینگونه سخنان ممکن است داشته باشد آن است که بر رفتار فردی که آن بیانات را شخصاً شنیده است اثر بگذارد(ترجمه مضمون)

به طوریکه از شرح فوق مستفاد میشود حضرت بهاء الله رسم روایت شفاهی از طریق ارتباط مولا و مرید را نه تنها صرفاً موجب تداوم پدیده رهبری مذهبی دانسته و آن را رد کرده اند، بلکه آن را عامل رکود و توقّف روحانی جامعه نیز می دانند که بر اثر آن هر نسل صرفاً ادامه دهنده همان بینش و درک روحانی که از نسل قبل به ارث برده است می باشد و قادر نخواهد بود دایره ادراکات بشریّت را گسترش دهد. حضرت بهاء الله از پیروان خود می خواهند که: ” به اسمم حجبات غلیظه را بردرید و اصنام تقلید را بقوّت توحید بشکنید و به فضای قدس رحمن وارد شوید. “(۳۶). بر هر بهائی واجب است که در امور تحقیق نموده با درک و استنباط شخصی خود در امور قضاوت نماید:

“احب الاشیاء عندی الانصاف لا ترغب عنه ان تکن الی راغباً و لا تغفل منه لتکون لی امیناً و أنت توفق بذلک ان تشاهد الاشیاء بعینک لا بعین العباد و تعرفها بمعرفتک لا بمعرفت احد فی البلاد.”(۳۷)(ترجمه مضمون: محبوب ترین چیزها نزد من انصاف است از آن روی مگردان اگر به من توجّه داری و از آن غافل مشو تا برای من امین باشی و تو به این امر موفّق می گردی اگر اشیاء را با چشم خود بینی و نه با چشم مردم و امور را با فهم خود درک کنی، نه به فهم دیگران.)

حضرت عبدالبهاء بر این امر تأکید فرموده اند که انسان باید خود را از قید کورکورانه از رهبران مذهبی و پیشوایان روحانی رها ساخته شخصاً به تحرّی حقیقت بپردازد:

ترجمه مضمون: “خداوند به انسان دیده بصیرت داده تا با آن حقیقت را ببیند و بشناسد، گوش عطا کرده تا پیام الهی را بشنود و عقل داده تا به کشف امور نائل آید. انسان نباید با دید دیگران به امور بنگرد و یا با گوش دیگران بشنود و یا با فکر دیگران بسنجد. در خلقت الهی هر انسان از مواهبی برخوردار و دارای قدرت و مسئولیّت می باشد. بنابراین به عقل و قضاوت خود متّکی باشید و به نتایج تحقیقات خود اتّکاء نمائید. زیرا در غیر این صورت در بحر نادانی به کلّی مستغرق شوید و از همه مواهب الهی محروم گردید. به خداوند توجّه کنید و دست تضرّع و ابتهال به درگاهش بلند کنید و طلب تأیید نمائید تا خداوند پرده هائی را که جلو دید شما را گرفته خرق نماید. آنگاه چشمان شما باز شود و حقایق الهیّه را برأی العین مشاهده خواهید نمود و قلوبتان از غبار جهل و نادانی به کلّی پاک و مبرّا گردد و شکوه و عظمت ملکوت الهی را منعکس سازد.”(۳۸)

۳- دیر نشینی و ریاضت: به طوری که قبلاً ملاحظه شد حضرت بهاء الله انزوا گزیدن در دیر را منع فرموده و از راهبان خواسته اند که از انزوا بدر آیند و نقش مثبتی در جامعه به عهده گیرند. حضرت بهاء الله با انتقاد و رد بسیاری از جنبه های جوامع عرفانی موجود، با این امر روبرو بودند که سازمان و ساختار دیگر که جایگزین نقش دیر و تشکیلات آن گردد ایجاد نمایند تا رهبری عرفانی را که نظام رهبانیّت سنّتی ارائه میداد عهده دار گردد. البتّه حضرت بهاء الله در انجام این امر می باید واقعیّات تاریخی زمان خود را نیز در نظر بگیرند. در آن زمان جامعه بهائی یک اقلیّت تحت فشار بود که تمام نیرو و تلاش آن فقط در جهت حفظ و بقای جامعه بکار میرفت. بنابراین حضرت بهاء الله تصمیم گرفتند که اجرای بسیاری از نظریّات خود را به تعویق بیاندازند. از این رو اصولی وضع نمودند ولی تحقّق و اجرای آن را به جانشینان خود یعنی حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امرالله واگذار فرمودند. بنابراین در هنگام مطالعه شکل گیری جامعه بهائی به عنوان یک نظام عرفانی، بایستی تمامی تاریخ آئین بهائی را در نظر بگیریم تا بتوانیم ویژگی های آن را درک نمائیم.

حیات جامعه بهائی دارای ویژگی های متعدّدی است که محیط مساعدی جهت ترقّی روحانی و حیات عرفانی ایجاد می نماید. اوّلین ویژگی آن اینست که اکثر فعّالیّت های جامعه در جوّی از دعا و مناجات صورت می گیرد. دوّم آنکه رفتار افراد جامعه با یکدیگر باید بر اساس محبّت و اتّحاد باشد. سوّم آنکه حضرت بهاء الله غیبت را در جامعه بهائی منع فرموده اند، چه که می فرمایند: “غیبت سراج منیر قلب را خاموش کند و حیات دل را بمیراند.”(۳۹)

به طور خلاصه حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امرالله کوشیده اند تا جامعه ای بوجود بیاورند که به افراد امکان دهد تا در محیطی سالم که جایگزین محیط دیر و صومعه است به پیشرفت روحانی نائل گردند.

۴-آداب و شعائر عرفانی: بعضی از آداب و شعائری که عرفاء انجام میدادند مورد تأیید حضرت بهاء الله قرار گرفته است. بعضی از نظام های عرفانی معتقدند که صرفاً ارتعاشات صوتی که بر اثر تلاوت آیات الهیّه ایجاد می گردد خود دارای اثر می باشد. از اینرو مثلاً در یوگا، ذکر مخصوص (مانتارا) باید با صدای زنده و رسا ادا شود تا قدرت اهتزاز صدا بر حالت ذهنی اثر گذارد. به همین نحو حضرت بهاء الله می فرمایند که آیات الهی باید “با بهترین الحان”(۴۰) خوانده شود. به علاوه توصیه فرموده اند که:

“ان اجتمعوا بالروح و الریحان ثمّ اتلوا آیات الرحمن بها تفتح علی قلوبکم ابواب العرفان اذاً تجدوا انفسکم علی استقامه و تروا قلوبکم فی فرح مبین.”(۴۱) (ترجمه مضمون: در نهایت سرور و محبّت اجتماع نمائید و آیات خداوند کریم را تلاوت نمائید با این کار ابواب علم حقیقی بروی قلوب شما باز خواهد شد و آنگاه روحتان از استقامت و قلبتان از شادی و شعف لبریز خواهد شد.)

در آثار بهائی اشاره ای هست که حضرت بهاء الله شب بخصوصی را برای کسانی که مایل به تکرار آیات الهی یا ذکر هستند تعیین نموده اند.

“در قشله شبی از قلم اعلی به نام او (درویش صدق علی) تخصیص یافت که هر سال درویشان در آن شب انجمنی بیارایند و گلزار و گلشنی مهیّا کنند و به ذکر حقّ مشغول گردند.”(۴۲)

امّا در اصل حضرت بهاء الله توجّه احبّاء را به دعا و مناجات فردی و تعمّق در الواح و آثار و اجتناب از روش های خاصّ که منجر به پیدایش حالات روحی خارق العاده مانند خلسه و جذبه می گردد جلب فرموده اند.

طی مراحل و پیشرفت

از آنجائی که حضرت بهاء الله جامعه بهائی را در مقابل جوامع عرفانی سنّتی، بعنوان نوع جدیدی از جامعه عرفانی ارائه فرموده اند، سعی نموده اند که نحوه عملکرد جامعه نیز آنچنان باشد که مراحل ترقّی عرفانی و پیشرفت روحانی را تسهیل نماید. مثلاً بسیاری از نویسندگان آثار عرفانی در گذشته بر اهمیّت اطاعت از مولا و راهنمای روحانی تأکید کرده اند. این اطاعت هم از این نظر ضروری بوده که رعایت دستورات مولا را امری الزامی می نمود و هم اینکه مرید را قادر می ساخت تا صفات روحانی مانند تواضع و انقطاع را بیاموزد. در جامعه بهائی، این منظور از طریق مفهوم عهد و میثاق حاصل می گردد. میثاق بدان معناست که هر نسل بهائی می پذیرد که تابع دستورات مرکز میثاق یعنی حضرت عبدالبهاء و بعد حضرت ولیّ امرالله و سپس بیت العدل اعظم باشد. در حال حاضر بهائیان در هر محلّی که زندگی می کنند مطیع مؤسّسات محلّی و ملّی بهائی در آن دیار هستند. هر چند مشورت و تبادل نظر در اموری که به تصمیم گیری منتهی می گردد تشویق و توصیه شده است، ولی همینکه مؤسّسات امری تصمیمی اتّخاذ نمایند همه بهائیان ملزم به اطاعت از آن هستند. اعم از اینکه با آن تصمیم موافق باشند یا مخالف. این امر سبب می گردد که همان تحوّلات روحانی که بر اثر اطاعت، مغلوب کردن نفس امّاره، فروتنی و انقطاع از نظریات و تمایلات شخصی در انسان بوجود می آید حاصل گردد.

Taizz

کانالی پر از حکایت ها و ضربالمثل و داستان های جالب و اموزنده

همانطور که اشاره شد در آئین بهائی، امر مشورت را میتوان وسیله ای جهت راهنمائی های روحانی دانست. همچنین نفس این جریان خود موجب تسریع پیشرفت روحانی می گردد. کیفیّات و خصوصیّاتی که برای انجام یک مشورت صحیح لازم است، اعم از اینکه این مشورت در مورد معانی متون مقدّسه باشد یا به خاطر مسائل اداری، خود از لوازم پیشرفت روحانی فرد به شما میرود.

“اوّل فریضه اصحاب شور خلوص نیّت و نورانیّت حقیقت و انقطاع از ما سوی الله و انجذاب به نفحات الله و خضوع و خشوع بین احبّاء و صبر و تحمّل بر بلاء و بندگی عتبه سامیه الهیّه است.”(۴۳)

همچنین حضرت عبدالبهاء “خلوص و وقار و سکون و آداب” (۴۴) را به عنوان شرایط ضروری مشورت ذکر فرموده اند. به طور خلاصه از طریق شرکت در امر مشورت این امکان برای شخص به وجود می آید که بسیاری از صفات و مکارم اخلاقی را که موجب پیشرفت انسان در طریق عرفان می گردد کسب نماید. حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء هر دو کاربرد امر مشورت را در همه جنبه های زندگی فردی و اجتماعی توصیه فرموده اند: “امور را جزئی و کلّی به مشورت قرار دهید برأی خویش بدون مشاوره به امر مهمّی مباشرت ننمائید در فکر یکدیگر باشید تمشیت امور یکدیگر دهید غصّه یکدیگر خورید افراد ملّت را محتاج مگذارید معاونت همدیگر کنید تا کل متّحداً متّفقاً حکم یک هیکل پیدا کنید.”(۴۵)

به این طریق فرد بهائی در تمام دوران حیات خود پیوسته از این امکان برخوردار است که از طریق مشورت و تبادل نظر با دیگران این صفات عالی اخلاقی را در وجود خود تقویت نموده در طریق عرفان پیشرفت نماید.

به طوریکه اشاره شد حضرت بهاء الله گوشه گیری و انزوا را منع فرموده و به راهبان دستور داده اند که دیر را ترک کنند. در عوض جامعه بهائی را بوجود آورده اند که در آن تنوّع هر چه بیشتر را توصیه می فرمایند. حضرت بهاء الله، حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیّ امرالله پیوسته احبّاء را تشویق نموده اند که گروههای متنوّع جدیدی را یافته و آنها را به جامعه بهائی دعوت نمایند. مثلاً حضرت عبدالبهاء احبّای امریکا را تشویق نمودند که نژاد سیاه را به جامعه اسم اعظم وارد سازند، گر چه میدانستند که این کار امتحان بزرگی برای احبّای سفید پوست خواهد بود.

حضرت ولیّ امرالله پیوستن نژادها و قبائل جدید را به جامعه بهائی به عنوان موفّقیّتی بزرگ گزارش می نمودند. بیت العدل اعظم نیز احبّاء را تشویق فرموده اند که سعی کنند افراد از همه طبقات و موقعیّت های اجتماعی را در ظلّ امر وارد سازند. باین ترتیب در حالیکه در جوامع دیرنشین، راهبان با کسانی که دارای فرهنگ و خصوصیّت اجتماعی شبیه خودشان هستند سر و کار دارند، در جامعه بهائی، فرد با هر نوع شخص و فرهنگ و خصوصیّت اجتماعی که با وضع خود در تضادّ قرار دارد در تماس می باشد. این مسئله خود وضعی بوجود می آورد که بر اثر برخورد و اصطکاک خصوصیّات گوناگون، امتحاناتی برای فرد پیش می آید. بنابراین معمولاً بزرگترین امتحانات و مشکلات احبّاء از ارتباط و معاشرتشان با سایر بهائیان ناشی می گردد.

در نتیجه این تنوّع وسیع مردمان مختلف که در درون جامعه بهائی با هم در تماس هستند، همیشه نظریات و عقاید کاملاً متفاوتی در جامعه عنوان میگردد. عامل مهمّی که این جامعه مختلط و بالقوّه بی ثبات را از انحلال و انشعاب و تقسیم به فرق مختلف حفظ می کند مفهوم عهد و میثاق است. منشأ اتّحاد امر بهائی هم شکلی و همگونگی اصول و افکار و یا اجرای شدید قوانین دینی نیست، بلکه وفاداری به میثاق الهی می باشد. تا جائی که بهائیان این وفاداری را به میثاق حفظ نمایند آزادند که نظریات کاملاً متفاوتی درباره دیانت بهائی داشته باشند. امّا به نحو اجتناب ناپذیری همین آزادی فردی خود منبع رنجش و امتحان برای سایرین که به گونه ای دیگر میاندیشند خواهد بود. مثلاً روش غربی در انجام امور با روش شرق در تضاد قرار می گیرد، محافظه کاران از تندروها رنجش پیدا می کنند، لیبرال ها از رفتار بنیاد گرایان ناراحت می شوند. حضرت عبدالبهاء فرموده اند که از طریق گذراندن امتحانات است که انسان به رشد روحانی نائل می گردد باین ترتیب در ضمن روابط اجتماعی جامعه بهائی و در زیر چتر اتّحادی که میثاق الهی ایجاد می کند، صفات روحانی فرد مانند محبّت، صبر و تحمّل مورد امتحان قرار گرفته شکوفا می گردد. دانیل جوردن روابط اجتماعی جامعه بهائی و شکل گیری و پیشرفت صفات روحانی ناشی از آن را باین نحو مورد بحث قرار داده است:

“وقتی فردی به جامعه بهائی می پیوندد به خانواده ای با اعضای متعدّد و بسیار متنوّع وارد شده است که می باید با آنها روابط شایسته ای بنا نهد. اوّلین چیزی که متوجّه میشود اینست که مجموعه واکنش های قبلی او دیگر کافی به نظر نمیرسد. آن همه انسانهای متفاوت در واقع تعداد زیادی اشخاص ناشناخته هستند و سعی در ارتباط برقرار نمودن با این افراد ناشناس خود مستلزم نیرو (یا نگرانی) زیادی است که یک جریان دو جانبه از شناختن و مهر ورزیدن بر اساس ایمان و شهامت بوجود میآورد. تعیین هدفی صحیح که آن نگرانی را به نیروی سازنده تبدیل نماید خود یک سلسله واکنش های تازه ایجاب می نماید. هر واکنش جدید قسمتی از استعداد نهفته فرد را ظاهر می سازد، یعنی شکوفا ساختن استعدادهای بالقوّه انسان. به عبارت دیگر میتوان گفت که جامعه بهائی بهتر از هر جامعه دیگری فرصت شناختن و مهر ورزیدن را تحت شرایطی که موجب رشد روحانی می گردد فراهم می سازد.

“… باین ترتیب جامعه بهائی، به واسطه تنوّع و گوناگونی اعضایش خود بسیاری از آن امتحاناتی را که لازمه پیشرفت روحانی ماست فراهم می سازد. در عین حال هدایت مؤسّسات امری و تعهّد افراد جامعه به پذیرفتن یکدیگر به فرد شهامت می بخشد تا این امتحانات را به وسیله ای برای پیشرفت معنوی خود و از قوّه به فعل در آوردن استعدادهای روحانی خویش تبدیل نماید.”(۴۶)

یکی از وظائف پیشوایان یا راهنمایان روانی در جوامع عرفانی سنّتی این بوده که در جهت رفع اغوا و خود فریبی که همه در معرض آن هستند عمل می کردند. در جامعه بهائی امر مشورت و فعّالیّت های اجتماعی خود یک مکانیزم اصلاح گر بوجود می آورد. میتوان گفت که برای کسی که حصاری به دور خود کشیده و در صومعه به حالت انزوا به سر میبرد کسب صفاتی مانند صبر و محبّت بسیار آسان است. ولی برای کسی که در جامعه ای که اعضای مختلف و گوناگونی دارد زندگی می کند و مجبور است با افرادی که از نظر اجتماعی، فرهنگی و میزان تحصیلات با او کاملاً متفاوت هستند در تماس و مشورت باشد این امر بسیار مشکل تر می باشد

و امّا در بین اموری که در جامعه بهائی در جریان است و منتهی به پیشرفت روحانی می گردد، امر خدمت مورد تأکید زیادی قرار گرفته است. مثلاً وقتی حضرت عبدالبهاء از فضائلی که موجب تقرّب به درگاه خداوند می گردد نام می برند، خدمت به عالم انسانی و خدمت در جهت استقرار صلح عمومی را یکی از شرایط این تقرّب میدانند می فرمایند:

“حضرت بهاء الله در کلمات مکنونه می فرماید که خداوند به واسطه انبیاء و اولیاء فرموده قلب تو منزلگاه من است آنرا پاک و منزّه کن تا در او داخل شوم و روح تو منظر من است آنرا پاک و مقدّس کن تا من در آن جا گیرم. پس فهمیدیم که تربیت الهیّه به توّجه الی الله است تربیت الهیّه به دخول در ملکوت الله است تربیت الهیّه به خدمت عالم انسانی است تربیت الهیّه به محبّت بشر است تربیت الهیّه به اتّفاق و اتّحاد جمیع امم و ادیان است تربیت الهیّه به مهربانی به جمیع انسان است تربیت الهیّه به تحرّی حقیقت است تربیت الهیّه به تحصیل علوم و فضائل است تربیت الهیّه به خدمت صلح عمومی است تربیت الهیّه به تنزیه و تقدیس است تربیت الهیّه به انفاق جان و مال و عزّت و منصب است.”(۴۷)

این تعالیم دیانت بهائی در واقع بر خلاف گرایشی است که در فوق به آن اشاره شد و آن اینکه بعضی از سالکان طریق عرفان گمان می کنند که چون به درجه خاصّی از روحانیّت ارتقاء یافته اند می توانند خود را از جامعه کنار بکشند و یک زندگی عاطل و منزوی را بگذرانند. بر عکس حضرت عبدالبهاء اشاره می فرمایند که هر چقدر شخص به خدا نزدیک تر شود و هر چقدر یک عارف در مقام عرفانی ترقّی نماید بیشتر به خدمت عالم انسانی قیام خواهد کرد. هر چقدر فرد به خدمت مشغول گردد، بیشتر در تماس با اشخاصی که با او متفاوت هستند قرار می گیرد و بنابراین با امتحانات اخلاقی بیشتری روبرو می شود. باین ترتیب میتوان گفت که از طریق خدمت است که صفات روحانی فرد توسعه یافته تکامل پیدا می کند.

این جنبه خدمت در حال حاضر یک کوشش فردی است. نقش این نوع فعّالیّت و خدمت در جامعه بهائی هنوز توسعه کامل نیافته است. امکان این نوع خدمت هنگامی فراهم می گردد که مؤسّسه مشرق الاذکار توسعه یابد و ملحقات آن که به فرموده حضرت ولیّ امرالله “عاجزان را آسایش بخشد، فقرا را دستگیر شود، مسافران را مأوی دهد، غم زدگان را تسلّی عطا کند و نادانان را تربیت نماید”(۴۸) تکمیل گردد. همینکه مؤسّسه مشرق الاذکار توسعه یابد جامعه بهائی به نحو روزافزونی در جهت خدمت گرایش پیدا خواهد کرد و به این ترتیب این طریق که خود منتهی به پیشرفت روحانی فرد می گردد گشوده خواهد شد.

به طور خلاصه تشکیلات اداری جامعه بهائی نه تنها خود ساختار یک جامعه عرفانی است، بلکه دقیقاً آنچنان طرح ریزی شده که صرفاً عملکرد آن خود بخود پیشرفت روحانی فرد را تأمین می نماید. اموری که در جامعه بهائی در جریان است نیز به همین نحو عمل می کند یعنی بهترین فرصت پیشرفت روحانی و طریق ارزیابی این پیشرفت و اجتناب از خود فریبی را برای فرد فراهم می سازد.


یادداشتها:

۱_ حضرت ولیّ امرالله، نقل در Lights of Guidance تألیف هلن هورنبی، از مؤسّسه انتشارات بهائی هند.

۲_ فاضل مازندرانی، ظهور الحق جلد ۶، نسخه خطّی، صص ۱۲_ ۷۱۱.

۳_ همانجا صص ۵_ ۵۵۴.

۴_ همانجا صص ۶_ ۵۵۵.

۵_ همانجا صص ۱۲_ ۷۱۱.

۶_ تاریخ سمندر، ص ۲۱۳.

۷_ فاضل مازندرانی، ظهور الحق ص ۶۷۴.

۸_ محمّد اجمل، Islamic Spirituality از انتشارات Routledge and Kegan ، لندن صص ۳۰۷_ ۲۹۴.

۹_ شونجو، Honen The Budhist Saint از مؤسّسه انتشارات کتب مقدّسه جهان، کیوتو ژاپن ۱۹۲۵، ص ۳۹۴.

۱۰_ نقل از کتاب Transcendent Unity of Religions، نوشته Frithijof Schuon.

۱۱_ حضرت بهاء الله، کتاب ایقان، فرج الله زکی، چاپ مصر، ص ۱۲.

۱۲_ حضرت بهاء الله، لوح بشارات، مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، لجنه ملّی نشر آثار، آلمان ص ۱۲.

۱۳_ حضرت بهاء الله، لوح هفت وادی، آثار قلم ابهی جلد ۳، مؤسّسه ملّی مطبوعات امری هند، ص ۱۱۶.

۱۴_ حضرت بهاء الله، کتاب اقدس آیه ۳۶.

۱۵_ حضرت بهاء الله، کتاب ایقان ص ۱۴۳.

۱۶_ همانجا، صص ۵_ ۱۴۴.

۱۷_ همانجا ص ۱۶۳.

۱۸_ حضرت بهاء الله، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّد تقی مجتهد اصفهانی، لجنه ملّی نشر آثار آلمان، ص ۳۵.

۱۹_ همانجا ص ۳۵.

۲۰_ حضرت بهاء الله، کتاب اقدس آیه ۳۶.

۲۱_ کتاب اقدس آیه ۱۵۰.

۲۲_ حضرت عبدالبهاء ، خطابات حضرت عبدالبهاء قسمت دوّم، لجنه ملّی نشر آثار، لانگنهاین آلمان، ص ۱۷۴.

۲۳_ حضرت بهاء الله، هفت وادی، آثار قلم اعلی جلد ۳ ص ۱۳۳.

۲۴_ حضرت عبدالبهاء، تذکرة الوفا، مؤسّسه مطبوعات امری آلمان، ص ۳۷.

۲۵_ حضرت بهاء الله، کلمات فردوسیّه، مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، لجنه ملّی نشر آثار آلمان، ص۳۲.

۲۶_ حضرت بهاء الله، لوح اتّحاد، ادعیه محبوب، نشر چهارم، لجنه ملّی نشر آثار آلمان، صص ۴_ ۳۹۳.

۲۷_ حضرت بهاء الله، منتخباتی از آثار، شماره ۱۴، ص ۲۷.

۲۸_ حضرت بهاء الله، لوح اتّحاد، ادعیه محبوب صص ۸_ ۳۹۶.

۲۹_ حضرت بهاء الله، نقل در گلزار تعالیم بهائی، لجنه ملّی نشر آثار آلمان، ص ۴۷.

۳۰_ حضرت بهاء الله، کتاب ایقان ص ۶.

۳۱_ حضرت بهاء الله، کتاب اقدس آیه ۱۱۶.

۳۲_ خطابه حضرت عبدالبهاء ۲۹ آگوست ۱۹۱۲ نقل در Promulgation of Universal Peace _ متن فارسی این خطابه در مجموعه خطابات موجود نیست از اینرو به ترجمه مضمون اکتفاء گردید.

۳۳_ حضر ت عبدالبهاء، نقل در گنجینه حدود و احکام، مؤسّسه مطبوعات امری هند، ص ۲۲۵.

۳۴_ همانجا ص ۲۲۶.

۳۵_ حضرت ولیّ امرالله، نقل در گنجینه حدود و احکام، صص ۱_ ۲۶۰.

۳۶_ حضرت بهاء الله، منتخباتی از آثار، شماره ۷۵، لجنه ملّی نشر آثار آلمان، ص ۹۷.

۳۷_ حضرت بهاء الله، کلمات مکنونه عربی، مجموعه الواح مبارکه حضرت بهاء الله، ویلمت ایلینوی ص ۱۸_ ۱۷.

۳۸_ به شماره ۳۲ مراجعه شود.

۳۹_ حضرت بهاء الله، کتاب ایقان، ص ۱۵۰.

۴۰_ حضرت بهاء الله، کتاب اقدس، آیه ۱۱۶.

۴۱_ حضرت بهاء الله، نقل در امر و خلق جلد سوّم ص ۱۴۱.

۴۲_ حضرت عبدالبهاء، تذکرة الوفا ص ۳۷.

۴۳_ حضرت عبدالبهاء ، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره ۴۳، ویلمت ایلینوی، صص ۴_ ۸۳.

۴۴_ همانجا شماره ۴۵ ص ۸۵.

۴۵_ حضرت عبدالبهاء، نقل در گنجینه حدود و احکام ص ۲۲۷.

۴۶_ دانیل جوردن، Becoming your True Self، مؤسّسه مطبوعات امری لندن، صص ۱۴_ ۱۳

۴۷_ خطابات حضرت عبدالبهاء قسمت دوّم ص ۹۴.

۴۸_ حضرت ولیّ امرالله، توضیحات کتاب اقدس ص ۱۴۲

پژوهشنامه – شمارۀ ١٣

چگونه با زشتی کنار بیام

بار‌ها به شما گفته‌اند که زشت هستید، و چه زن‌ها و چه مرد‌ها حداقل از نظر ظاهری جذب‌تان نمی‌شوند. چه می‌شود کرد؟ ژنتیک کار خودش را کرده است و البته خوشایند نیست. اما چیزی که باید بدانید این است که دنیا به آخر نرسیده است!
در واقع شما می‌توانید انسان بهتری باشید و از طریق شخصیت‌تان جذابیت کسب کنید. در این مطلب به شما خواهیم گفت راهکار‌هایی که کمک‌تان می‌کنند با زشت بودن‌تان کنار بیایید چه هستند.هرچند انسان‌ها سلیقه‌های متفاوتی دارند و استاندارد خاصی برای زیبایی وجود ندارد که همه‌ی نژاد‌ها و فرهنگ‌ها با آن موافق باشند، اما تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که «چهر‌ه‌ی متوسط» دارند جذاب‌تر محسوب می‌شوند و صورت‌های جذاب معمولا متقارن‌اند. در یک صورت متقارن، نیم رخ چپ و راست یکسان‌اند.

ممکن است از خودتان بپرسید چرا صورتی متقارن ندارید، اما نیاز به این سوال نیست. واقعیت این است که ژنتیک، مهمترین فاکتور در زیبایی است و چیزی نیست که بتوانید آن را کنترل کنید. به همین دلیل اولین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که ظاهرتان را بپذیرید.

چرا باید ظاهرتان را همین طوری که هست بپذیرید؟

اینکه فقط باور کنید و بپذیرید که زیبا نیستید یا راحت‌تر بگوییم «زشت هستید» کافی نیست. شما باید نسبت به ظاهری که دارید احساس راحتی کنید و از دست پدر و مادرتان بابت ظاهری که دارید عصبانی و شاکی نباشید! لطفا جوری رفتار نکنید که انگار یک قربانی هستید! در عوض مسئولیت ظاهرتان را بپذیرید و قبولش کنید. وقت‌تان را صرف چیز‌هایی کنید که در کنترل شما هستند.

این را نیز بدانید که این فقط شما نیستید که احساس می‌کنید زشت هستید. خیلی از افراد به دلایل گوناگونی احساس زشت بودن می‌کنند، حتی افرادی که شما آن‌ها را «زیبا» می‌دانید. به طور کل، احساس تردید نسبت به ظاهر، نسبتا شایع است. طبق یافته‌های علمی، همه‌ی ما در ضمیر ناخودآگاه خود تمایلی طبیعی به بی‌رحمانه قضاوت کردن ظاهر خود داریم. چرا؟ دانشمندان می‌گویند وقتی که در آینه به خود نگاه می‌کنیم، عیب‌ها بسیار پُررنگ به چشم‌مان می‌آیند و معیار‌هایی که برای سنجش زیبایی دیگران به کار می‌بریم در نگاه به خودمان ناپدید می‌شوند.

ضمنا عیب‌ها و کاستی‌های ما آنقدر توجه‌مان را به خود جلب می‌کنند که مثبت‌ها را نمی‌بینیم؛ بنابراین خیلی مهم است که این طور تصور نکنید آن‌هایی که در نظر شما زیبا و جذابند، راحت‌تر و شادتر از شما هستند. حتی ممکن است آن‌ها بیشتر از شما نسبت به خودشان تردید داشته باشند و احساس «زیبا نبودن» کنند. واقعیت این است که برخی از افراد واقعیت را همانطوری که هست نمی‌بینند؛ بنابراین اگر بتوانید یاد بگیرید احساس‌تان را بپذیرید، لطف بزرگی در حق خودتان کرده‌اید.

بدین ترتیب نه تنها مدام وقت‌تان را صرف نگرانی در مورد ظاهرتان نمی‌کنید، بلکه احساس ناامنی و بیقراری نیز نمی‌کنید. پذیرفتن ِ خود، به شما اعتماد بنفس می‌دهد، زیرا می‌دانید که چه کسی هستید و بیشترین استفاده را از هر آنچه که هستید می‌کنید.

اگر ظاهرتان را همانطوری که هست بپذیرید به دیگران حسادت نخواهید کرد

این نکته‌ی مهمی است. حسادت و حسرت هیجاناتی نیستند که دل‌تان بخواهد تجربه‌شان کنید. حسادت، احساسی سمی است که باعث می‌شود مثل یک قربانی رفتار کنید و زندگی با «قربانی‌ها» خیلی خوب تا نمی‌کند. شاید فکر کنید یک فرد زیبا و جذاب، خوش شانس است، زیرا همه با او خوش رفتاری می‌کنند و زندگی راحت و جالبی دارد. اما واقعیت بسیار متفاوت‌تر است. فراتر از این قضاوت‌ها و نتیجه‌گیری‌های فوری و سطحی، جذاب بودن چیز زیادی در اختیارتان نمی‌گذارد.

مطالعه‌ای نشان داده «افراد زیبا» درست به اندازه‌ی بقیه‌ی افراد احساس اندوه و ناراحتی می‌کنند. روانشناسان صد‌ها مطالعه و تحقیق در مورد شادی و تندرستی انجام داده‌اند و هیچ کدام آن‌ها این نتیجه را اعلام نکرده که «جذابیت» و «زیبایی» فاکتوری در شاد و راضی بودن در زندگی محسوب می‌شود. اما چیزی که یافته‌ها مکررا به آن اشاره کرده‌اند این است که «شخصیت» نقش بسیار بزرگی در میزان شادی و رضایت از زندگی دارد. وقتی که با دیگران دیدار می‌کنید چیزی که آن‌ها به دنبالش هستند، یک ارتباط عمیق و سالم و رضایت بخش است و این همان چیزی است که بیشتر افراد آن را می‌طلبند.

مطمئن باشید اگر کسی صرفا به این دلیل که زیبا نیستید طالب دوستی با شما نیست، پس او از آن دسته آدم‌هایی نیست که شما بخواهید به هر قیمتی با او در ارتباط باشید.
نتیجه اینکه اگر شما همیشه با چشم حسرت و حسادت به دیگران نگاه کنید، یعنی خودتان را نپذیرفته‌اید، و اگر خودتان را نپذیرید هرگز واقعا شاد و راضی نخواهید بود.

شما شانس بیشتری برای ایجاد یک رابطه‌ی موفق و بلند مدت دارید

اگر مرتبا به خودتان می‌گویید که رابطه برقرار کردن با دیگران برای‌تان خیلی سخت است، چون زیبا نیستید پس حتما این نکته را بخوانید. به احتمال بسیار زیاد دلیل اصلی که از ظاهرتان ناراحتید این است که احساس می‌کنید پیدا کردن شریک زندگی خوب برای‌تان خیلی سخت است و شانس زیادی در این زمینه ندارید. در بهترین حالت فکر می‌کنید با کسی آشنا می‌شوید که «زشت» است یا از جهت موقعیت و خصوصیات، چنگی به دل نمی‌زند. اما این طرز فکر بسیار سطحی و بیرحمانه است که واقعیت هم ندارد.

حتما شما هم در اطراف خود زوج‌هایی را دیده‌اید که اصلا زیبا نیستند یا حتی یکی از آن‌ها اصلا ظاهر خوبی ندارد، اما از کیفیت رابطه‌ی آن‌ها شگفت زده شده‌اید. زوج‌های زیادی وجود دارند که یکی واقعا زیباست، اما آن دیگری هیچ ویژگی جذابی در چهره و ظاهر خود ندارد و جالب اینکه زندگی خوب و شادی هم دارند

راز منارجنبان

منارجنبان اصفهان – دلیل لرزیدن منارجنبان را می‌دانید؟

voted 3 stars
voted 4 stars
voted 4 stars
منارجنبان اصفهان – دلیل لرزیدن منارجنبان را می‌دانید؟

اگر شما هم از بچگی شیفته‌ی داستان‌های مربوط به مناره‌های منارجنبان اصفهان بودید و هیچ‌وقت اصل ماجرا را باور نکردید، حالا فرصت خوبی‌ست که یک سر به اصفهان بزنید و لرزیدن مناره‌ها را تماشا کنید.


راز تکان خوردن منارجنبان اصفهان

منارجنبان یکی از مشهورترین آثار تاریخی اصفهان است. همه‌ی ما افسانه‌های مربوط به جنبیدن منار‌ه‌های قدیمی‌اش را شنیده‌ایم. بین مردم شایعه هست که حمام شیخ بهایی با انرژی اتمی کار می‌کرده و منارجنبان با قدرت اسم اعظم می‌لرزیده. بعضی‌ها هم حرکت منارها را به برکت مزار عمو عبدالله کارلادانی ربط داده‌اند.

اصل ماجرا این است که هر یک ساعت و نیم یکبار شخصی بالای یکی از برج‌ها می‌رود و دیوارش را می‌لرزاند و بلافاصله برج دیگر می‌لرزد و زنگش به صدا در می‌آید.

شاید شنیده‌ باشید که دلیل علمی این لرزش، پدیده تشدید است.  چون برج‌ها ‌فرکانس طبیعی یکسانی دارند، لرزیدن هر کدام باعث لرزش برج دیگر می‌شود.

اگر در دبیرستان حالتان از فیزیک به هم می‌خورده، این توضیح ساده از پدیده‌ی تشدید کارتان را راه‌ می‌اندازد. حتماً دقت کرده‌اید وقتی در خانه‌ای نزدیک جاده هستید گاهی با عبور یک کامیون، شیشه‌های پنجره‌ها بدون این که چیزی بهشان برخورد کرده باشد، می‌لرزند. این همان پدیده‌ی تشدید است.

پس هنر سازنده‌ی منارجنبان این بوده که توانسته این پدیده‌ی علمی پیچیده را به صورت عملی به همه نشان بدهد. شاید هم این اتفاق کاملاً شانسی پیش آمده باشد. به هر حال خیلی‌ها حتی امروز هم برای مشاهده‌ی همین لرزش تا اصفهان می‌آیند.

لرزش منارجنبان

شیخ بهایی سازنده منارجنبان اصفهان

در نقل مردم سازنده منارجنبان، شخصی به نام بهاالدین محمد، معروف به شیخ بهایی، از دانشمندان عصر صفوی بوده. می‌گویند شیخ بهایی همان کسی بوده که با پیشنهادش مسجد امام اصفهان طوری طراحی شود که کنار نقش جهان باشد ولی به سمت قبله بچرخد. این ظرافتی که در طراحی مسجد امام شده و هیچ قناسی به وجود نیامده از دست بسیاری از معماران امروزی ما برنمی‌آمده.

معروف است شیخ بهایی همان کسی بوده که نان سنگک و فرنی و حلواشکری را درست کرده!

اگر به اصفهان یا هر شهر دیگری در ایران سفر کردید و دنبال یک اقامت خوب و راحت بودید به سایت پینورست سر بزنید و در آن اقامتگاه موردنظرتان را رزرو کنید. پینورست تمام تلاش خودش را می کند تا به شما این احساس را بدهد که در همه جای ایران خانه دارید.


منارجنبان‌های ایران

علاوه بر اصفهان، منارجنبان های دیگری در ایران قرار دارد. از جمله آنها می‌توان به منار جنبان اردکان یزد و مسجد جامع نیشابور اشاره کرد.

منارجنبان اردکان

منارجنبان اصفهان کجاست؟

منارجنبان در شهر اصفهان و در محله ای قدیمی به نام کارلادان قرار گرفته است. در دل این بنای پر رمز و راز، مقبره عبداله کارلادانی، عارف خداپرست سده هشتم هجری جای گرفته است. عارفی که محبوبیتی خاص بین عوام مردم دارد. طبق سنگ‌نوشته حک شده روی این مقبره، ساخت این بنا به سال 716 هجری قمری و دوره ایلخانی برمی‌گردد.

آدرس دقیق منارجنبان اصفهان : استان اصفهان، شهر اصفهان، بلوار آتشگاه، محله کارلادان، منارجنبان.

ساعت بازدید از منارجنبان:

از ساعت ۹ صبح تا ۱۸ بعد از ظهر می‌توانید منارجنبان را ببینید. اگر دلتان می‌خواهد که لرزیدن مناره‌ها را ببینید باید ساعت‌های خاصی این‌جا بیایید.

قیمت بلیط ورودی: 4.000 تومان

منارجنبان اصفهان

معماری منارجنبان

به داخل که بروید مقبره عارف دوره ایلخانی را در روبرو می‌بینید. این مقبره از سطح زمین بالاتر قرار گرفته که در ایوان منارجنبان است. ایوان منارجنبان با آجر ساخته شده و با کاشی‌های رنگی تزئین شده است.

از این‌جا تا پشت بام منارجنبان پله‌های مارپیچی وجود دارد که می‌توانید به بالای منار برسید.

این‌جا یک چله خانه هم دارد. چله خانه یعنی جایی که عارف‌ها در آن ۴۰ روز می‌ماندند و با خدای خود خلوت می‌کردند.  به دو اتاقی که در این بنا قرار دارد چله خانه می‌گویند.

مناره‌های این‌جا ۱۷ متر ارتفاع دارند که با کاشی‌های فیروزه‌ای و لاجوردی تزئین شده‌اند.

بیشتر بخوانید:  راهنمای اصفهان‌گردی: ۱۵ راه برای کشف دوباره‌ی اصفهان

معماری منارجنبان

در گوشه ای از بنا، درگاه کوچکی وجود دارد که با پله‌هایی به بام وصل می‌شود. این پله‌ها، تنها راه رفتن به کنار مناره‌ها است. هر کدام از این مناره‌ها، پهنایی 9 متری و بلندایی 17.5 متری را شامل شده‌اند.

راز منارجنبان

امکانات رفاهی

هنگام ورود به محوطه منارجنبان اصفهان ، با فضایی سرسبز و سنگ فرش شده مواجه خواهید شد. در نزدیکی منارجنبان اصفهان، فروشگاه‌هایی جهت خرید سوغات و مایحتاج، چایخانه، وضوخانه، سرویس بهداشتی و نمازخانه هم وجود دارد.

بیشتر بخوانیدراهنمای خرید از اصفهان – مثل اصفهانی‌ها خرید کنید


شما از منارجنبان چه می‌دانید؟ نکته‌ای را جا ننداخته‌ایم؟ دیدنی‌های دیگر اصفهان که خیلی آن را دوست دارید کجاست؟ برای ما نظرات و خاطره‌هایتان را بنویسید. ما آن‌ها را می‌خوانیم و به متنمان اضافه می‌کنیم.

راستی برای اجاره آنلاین اقامتگاه در هر شهری که به آن سفر کردید می‌توانید از سایت پینورست استفاده کنید و خیالتان از کیفیت اقامتگاه‌ها آسوده باشد.

محمدرضا ایدرم

بقیه‌ نوشته‌ها

کدوم شهر می‌خوای بری؟

فیلترهای اعمال شده

 حذف فیلتر

اصفهان

روستای طامه کجاست؟ تاحالا تحفه نطنز به گوشتان خورده؟

مسجد جامع اردستان ؛ داستان تغییر چهره یک آتشکده به مسجد

ارگ عظیم جهان نما ؛ یک مرکز تجاری که حاشیه‌هایش فراموش نشد

دهکده تفریحی زاینده‌ رود ؛ این‌جا همه‌چیز باکیفیت‌تر است

خانه کشیش اصفهان؛ جایی برای دورهمی و اقامت

پارک ساحلی زرین شهر؛ طبیعتی جذاب در نزدیکی اصفهان

رستوران نمکدان اصفهان ؛ غذاهایش نه شورند، نه بی‌نمک

پیست اسکی فریدون شهر ؛ در استانداردترین پیست استان اصفهان بازی کنید

روستای هونجان ؛ آسمان پاک ایران کجاست؟

گلستانکوه ؛ خانه‌ی لاله‌های واژگون

شبکه صدا و سیما و لیست جراید

صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران

 تلفن: تهران و شهرستان‌ها 162

 مکاتبات الکترونیکی: pr.media@irib.ir

 پیامک: 30000162

 آدرس : خیابان ولیعصر، خیابان جام جم، اداره کل روابط عمومی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

شبکه‌های سیما

شبکه‌های صدا

شبکه‌های استانی

شبکه‌های برون مرزی

خبرگزاری‌ها

روزنامه‌ها و جراید

جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران

نویسنده : عبدالله شهبازی

دربارة جمعیت بهاییان ایران اطلاعات موجود سخت متناقض است. در اوایل سدة بیستم میلادی تعداد ایشان نزدیک به ده هزار نفر گزارش می شد.1 بیست سال بعد، در حوالی سال 1307 ش. حسن نیکو، مبلّغ پیشین بهایی، این رقم را اغراق آمیز دانست و شمار بابی ها در سراسر جهان را، اعم از ازلی و بهایی، 5207 نفر اعلام نمود و نوشت 3960 نفر در ایران زندگی می کنند.

به نوشتة دنیس مک ایون، استاد دانشگاه نیوکاسل انگلیس، در دایرالمعارف ایرانیکا، بهایی گری در سال های 1928ـ1952 میلادی افزایش سریعی نداشت؛ ولی از سال 1952 گسترش آن شتاب گرفت و این امر به دلیل برنامه ریزی ها و سازماندهی هایی بود که با برنامه «جهاد ده ساله» شوقی افندی آغاز شد.2 دایرة المعارف بریتانیکا (1998) اوج گسترش بهاییت را در دهة 1960 میلادی می داند که سبب شد در اواخر سدة بیستم میلادی شمار نهادهای بهایی به بیش از 150 مجمع روحانی ملی و نزدیک به بیست هزار مجمع روحانی محلی برسد.3

تحرک جدّی مبلغان بهایی و به تبع آن رشد بهاییت، در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین شاه قاجار آغاز شد؛ در دوران سلطنت احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی، که بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. با این وجود، براساس اسناد می توان اظهار داشت که افزایش جمعیت بهاییان ایران به طور عمده از دهة 1330 ش. آغاز شد. در سال های 1326ـ1330 محفل ملی بهاییان ایران برنامة خود را برای گسترش بهاییت به مرحلة اجرا گذارد و شدّت تبلیغات و فعالیت ایشان از اردیبهشت / رمضان 1334 ش. اعتراض شدید آیت الله العظمی بروجردی4 و سایر علما را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتی های شدید آیت الله بروجردی، حکومت پهلوی ناگزیر به محدود کردن فعالیت بهاییان شد. به دستور شاه، پزشک مخصوص بهایی او، سرلشکر عبدالکریم ایادی، مدّت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید5 و در 16 اردیبهشت مقامات نظامی (سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش) به تصرف و تخریب حظیرالقدس، مرکز بهاییان تهران، یاری رسانیدند. بختیار این محل را مقرّ رکن دوم ستاد ارتش ساخت. دکتر مهدی حائری یزدی علت مقابلة شدید آیت الله بروجردی با بهاییان را چنین ذکر می کند:

در مسئلة بهایی ها، تا آنجایی که ایشان تشخیص می داد، [این بود] که بهایی ها یک گروه ناراحت کننده و اخلال گر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. این طوری هم که معروف بود، تا یک اندازه ای هم درست بود، [این بود] که این گروه یک نوع سر و سرّی با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملی. در این طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمی داد که [از] آنچه گروه بهایی ها از دستش برمی آید [جلوگیری کند] از اذیت ها و کارهای موذیانه ای که بهایی ها دارند و دربارة مسلمان ها دریغ نمی کنند. یعنی به طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می کنند و مقامات را اشغال می کنند. بعد هم، مسلمان ها را ناراحت می کنند، می زنند، از بین می برند. از این کارها خیلی زیاد می کردند، حالا بگذرید از اینکه الآن صورت حق به جانبی به خودشان می گیرند. کاری ندارم به وضع فعلی؛ ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هرکجا که دستشان می رسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال می کردند و سعی می کردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آنها می خواهند، انجام بدهند… ولی ایشان [آیت الله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله ای بود جلوگیری می کرد.6

حسین خطیبی، که فردی مطلع بود،7 هدف از همکاری شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکایی ها برای «تصرف آرشیو» بهاییان و دستیابی به اسامی ایشان اعلام نمود.8

تاریخ ارائة آخرین آمار بهاییان به آوریل 1985 برمی گردد؛ در این تاریخ مرکز سازمان جهانی بهاییان (حیفا، اسرائیل) شمار اعضای خود را در سراسر جهان چهارمیلیون و 739 هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، 59 درصد در قاره آسیا، 20 درصد در آفریقا، 18 درصد در آمریکا، 6/1 درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند. در این آمار تعداد بهاییان ساکن در ایران اعلام نشده است، مع هذا، ادعا شده که 000/807/2 نفر از بهاییان در قارة آسیا زندگی می کنند.9 برای ارزیابی این رقم و سنجش میزان صحّت و سقم آن ابزاری در دست نیست. ولی این تصور وجود دارد که مرکز بهاییت همواره دربارة شمار پیروان خود اغراق کرده است.

دنیس مک ایون می نویسد:

منابع بهایی ادعا می کنند که پس از انقلاب اسلامی در ایران نزدیک به بیست هزار نفر بهایی به قتل رسیدند، او این رقم را بسیار اغراق آمیز می داند و مدعی است که طیّ هفت ساله اوّل حکومت جمهوری اسلامی در ایران نزدیک به 200 نفر بهایی اعدام شدند و در طیّ دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 بهایی در جریان های مختلف به قتل رسیدند.10

بهاییانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند عموماً به مشهورترین و ثروتمندترین خانواده های بهایی تعلق داشتند و به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروت های عظیم از طریق پیوند با حکومت پهلوی مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، هوشنگ انصاری، غلامرضا ازهاری و غیره، به عنوان شاخص ترین چهره های فرقة بهایی در ایران، تمامی بهاییان ایران نبودند و اعدام یا فرار ایشان از کشور به معنی پایان حیات بهاییت در ایران نبود.

کانون های استعماری و پیدایش بابی گری

برخلاف نظر مورّخانی چون احمد کسروی و فریدون آدمیت، که بابی گری اوّلیه را جنبشی خودجوش و ناوابسته به قدرت های استعماری می دانند،11 پژوهش من بر پیوندهای اوّلیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی، که شبکه ای از خاندان های قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند، تأکید دارد. این تصویر، بابی گری را از اساس و از بدو پیدایش، فرقه ای مشابه با دونمه های ترکیه و فرانکیست های اروپای شرقی جلوه گر می سازد.12

ارائه تمامی مستندات خود را دربارة پیوند بابی گری اوّلیه با کانون فوق به فرصتی دیگر موکول می کنم و در اینجا تنها دو نکته را مورد تأکید قرار می دهم:

اوّل، حضور پنج ساله علی محمد باب در تجارت خانة دایی اش در بوشهر و ارتباط او با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان. اندکی پس از این اقامت پنج ساله بود که باب در سال 1822 م. دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانون های متنفّذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سال های اوّلیة فعالیت کمپانی ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. ساسون ها در دهه های بعد به «امپراتوران تجاری شرق» بدل شدند و در زمرة دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند.13 خاندان ساسون بنیان گذاران تجارت تریاک ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولّات تاریخ معاصر ایران ایفا نمودند.14

دوم، ارتباط نزدیک مانکجی هاتریا، رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران در سال های 1854 ـ 1890، با سران بابی و از جمله با شخص میرزا حسینعلی نوری (بهاء).15

نقش شبکة زرسالاران یهودی و شرکا و کارگزاران ایشان در گسترش بابی گری و بهایی گری را از دو طریق می توان پیگیری کرد:

اوّل، حرکت های سنجیده و برنامه ریزی شدة برخی از دولت مردان قجر، به ویژه منوچهرخان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان،16 که به گسترش بابی گری انجامید؛ دوم، گرویدن وسیع یهودیان به بهایی گری که سبب افزایش کمّی و کیفی این فرقه و گسترش جدّی آن در ایران شد.

دربارة مانکجی هاتریا و پیوندهای او با بابی گری و بهایی گری اوّلیه در فرصتی دیگر سخن خواهم گفت.

پی نوشت ها:

1. گزارش حزب الوطن مصر در نشریة اللواء. بنگرید به: حسن نیکو، فلسفة نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان، بی جا [تهران]، بی نا، بی تا [حوالی 1310 ش،]. ج 2، ص 214.

2. Encyclopaedia Iranica. London and New York, Routledge Kegan Pall. Vol.1, 1985, p449.

3. “Bahai faith”, Britannica CD 1998.

4. برای آشنایی با نمونه ای از اعتراض های آیت الله العظمی بروجردی بنگرید به: «نامه مورخ 6 تیر 1324 آیت الله بروجردی به فضل الله زاهدی (نخست وزیر)» در: سید محمدحسین منظورالاجداد. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارش هایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، قمی، حائری و بروجردی. تهران، شیرازه، 1379. صص 498ـ499.

5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست. تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1370. ص 203.

6. خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، نشر کتاب نادر، 1381. ص 45.

7. حسین خطیبی، که از جنجالی ترین اقدامات او قتل سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی دولت دکتر مصدق است، در سال های قبل از کودتای 28 مرداد 1332 رهبری یک شبکه مخفی از نظامیان را بر عهده داشت و با شخص شاه مرتبط بود. پس از کودتا، بسیاری از عزل و نصب های مقامات نظامی، از جمله انتصاب باتمانقلیچ، پس از رایزنی با خطیبی انجام گرفت.

8. «نامه مورخ 30/2/1334 حسین خطیبی به دکتر مظفر بقایی»: مجموعه اسناد خصوصی دکتر مظفر بقایی کرمانی، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی. خطیبی در این نامه به دو جریان متفاوت اشاره می کند. جریان اول مردم و علما هستند که، در واقع، خواستار ریشه کن کردن بهاییان می باشند و جریان دوم آمریکایی ها و شاه که پس از اشغال حظیره القدس خواستار پایان دادن به موج ضدّ بهایی هستند. او می نویسد: «مخصوصاً چیزی که سر رشته را ردراز می کند اصرار آیت الله بروجردی، برای شدت عمل دولت نسبت به افراد بهایی است؛ از طرف اعلی حضرت، رئیس شهربانی و یک [یکی] دو نفر در عرض هفته اخیر چند بار آیت الله را ملاقات کرده ولی از این ملاقات ها نتیجه نگرفته اند. طبق یک اطّلاع خصوصی، اساساً از ایام عید به این طرف، آیت الله از اعلی حضرت گله مند شده است و تاکنون با همه اقداماتی که صورت گرفته است از ایشان رفع گله نشده است.»

9. Iranica, ibid, pp. 449-450.

10. ibid, pp. 463-464.

11. کسروی (بهایی گری، تهران، کتاب فروشی پایدار، بی تا. صص 121ـ122) و آدمیت (امیرکبیر و ایران). تهران، خوارزمی، چاپ پنجم، 1355، صص 443ـ444)، که هر دو نسبت به بهایی گری سخت بدبین اند، بابی گری را به عنوان یک جنبش اجتماعی ـ اصلاحی دینی و انقلابی معرفی می کنند و نفوذ استعمار در این فرقه را از زمان انشعاب بابی گری به دو فرقه ازلی و بهایی می دانند. این نظر تقریباً در تاریخ نگاری معاصر ایران رسمیت یافته و مورخان مارکسیست ایرانی و خارجی از جمله احسان طبری (برخی بررسی ها دربارة جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران، تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1358) و میخائیل ایوانف (جنبش بابیه در ایران، مسکو، 1939). نیز چنین نظری ابراز داشته اند.

12. دربارة دو نمه های عثمانی و فرانکیست های لهستانی و اروپای شرقی، که اوّلی در اواخر قرن هفدهم و دومی اواخر قرن هجدهم میلادی پدید شدند، مراجعه شود به: عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران. تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1377. ج 2، صص 331ـ357.

13. بنگرید به: تحقیق آنتونی الفری دربارة رابطه ادوارد هفتم، پادشاه بریتانیا و زرسالاران یهودی با عنوان: ادوارد هفتم و دربار یهودی او.

(Anthony Allfrey. Edwand VII and his Jewish Court. London. Wcidenfeld Nicolson. 1991.)

14. بنگرید به: [عبدالله شهبازی،] «ساسون ها، سپهسالار و تریاک ایران»، مطالعات سیاسی، کتاب اول، پاییز 1370، صص 125ـ139؛ عبدالله شهبازی. نظریة توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخ نگاری جدید در ایران تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1377. صص 96ـ100.

15. مانکجی هاتریا بنیادگذار واقعی اولین سازمان فراماسونری ایران (فراموش خانه) است که به دلیل فقدان تحقیقات بنیادین در این زمینه تأسیس آن به غلط به میرزا ملکم خان نسبت داده شده است.

16. منوچهرخان معتمدالدوله مورد احترام فراوان بابیان و بهائیان هر ساله در 28 شعبان ب هزیارت قبر او در قم می روند. او ظاهراً نیای ارتشبد بهرام آریانا است.

کلمات کليدي:

بهایی

بها

تاریخ بهایی‌گری در ایران

ایران

بهایی‌گری

بهایی ایران

تاریخ

ارسال نظرنویسنده

شدیدترین امتحانات الهی

گزیدهای کتاب

۱

در تاریکی سلول سنگی زندان ، در آن قلعۀ دور افتاده ، حضرت باب برای تمام کسانی که به ایشان ایمان داشتند کسانی که هیج چیز حتّی تحقیر و استهزاء مردم مانع عشق و ایمان آنها به حضرت باب نمی شد ،کسانی که به خاطر عشق به ایشان جان خود را فدا کرده بودند ، می گریستند. امّا خانه های روستائیان ساکن در پائین قلعه از نور چراغدان ها روشن بود.
سیّد یجیی دارابی که زمانی از بزرگترین علماء و روحانیون ایران بود و حضرت باب او را یکی از دو شاهد حقّانیت خود اعلام کرده بودند، روز و شب سوار بر اسبی که شاه ایران به او داده بود از خراسان تا لرستان و از اصفهان تا اردستان ، از اردکان تا یزد به تبلیغ امر پرداخته و راجع به ظهور موعود صحبت می کرد تا اینکه به نی ریز رسید. جایی که مقدّر بود با قربانی کردن جان خود در راه محبوبش – حضرت باب – نهایت ایثار خود را به انجام برساند.

۲
روز بعد هم اتفاق خاصی نیفتاد. وقتی که هوا تاریک شد آقا سیّد یحیی وحید بابیها را به سر پست های خود فرستادند. قرار شد غلامرضا یزدی که از یزد همراه جناب وحید آمده بود به همراه ۱۴ نفر از بابیها به لشگر زین العابدین خان شبیخون بزنند. در این گروه یک پیرمرد نود ساله کفّاشی بود که سر تا پا هیجان زده بود و چند نفر پسر جوان دیگر که هرگز در نبردی شرکت نکرده بودند. اگر چه این افراد برای رویارویی و نبرد با سربازان واقعی آمادگی نداشتند ولی در نیمه شب به دنبال غلام رضا یزدی به راه افتادند، و از دروازه قلعه بیرون رفتند. آنها به دو گروه تقسیم شدند و به آرامی از دو طرف به سمت قرار گاه ارتش لشگر پیش رفتند و با یک حرکت ناگهانی و با فریاد “الله اکبر” در حالیکه شمشیر های خود را از غلاف بیرون کشیده بو دند به قرار گاه حمله کردند.
از انعکاس صدای اسلحه ها، بابی های محلّۀ چنار سوخته فهمیدند که نبردی در گرفته است. صدها نفر از آنها با عجله خود را به قلعه رسانیدند. تا به یاران خود کمک برسانند. زنهای بابی هم در بالای بام خانه های خود رفته و از آنجا با صدای بلند مردان خود را تشویق می کردند. در آن تاریکی شب صدای فریاد های آنها با فریاد “الله اکبر” مردان بابی در فضای بیرون قلعه می پیچید و سبب وحشت و دلهره سربازان می شد. آن شب بابی ها تا صبح جنگیدند
اولین اشعه های آفتاب سحرگاهی ، قرار گاه ویران لشگر و بابی های خسته اما پیروز که با زخمی ها و کشته ها به سمت قلعه باز می گشتند را نمایان ساخت. در حمله آن شب بیش از شصت نفر بابی و تعداد زیادی سرباز جان خود را از دست دادند. آن روز چندین بابی که از شدت این جنگ ترسیده بو دند قلعه را ترک کردند. لشگر زین العابدین خان هم دانست که با حریف قدرتمندی روبرو است.

۳
زین العابدین خان بالاخره موّفق شد. قلعه خواجه خالی شده بود و بابی هایی که در آن بودند کشته یا فراری شده بودند. حالا او در فکر کشتن سیّد یحیی بود. با اینکه حتّی روحانیون شیراز فتوای قتل سید یحیی و همراهانش را صادر کرده بودند این کار ساده نبود، زیرا او- زین العابدین خان- و فرماندهان لشگر برای حفظ امنیت و تأمین جان آنها سوگند خورده و قرآن مهر کرده بودند.
زین العابدین خان در قرار گاه خود در منطقه ای بنام کوه سرخ در بیرون شهر نی ریز با مشاوران خود به مشورت نشست. یکی از فرماندهان ارتش قدم پیش گذاشت و آمادگی خود را برای اجرای این خواستۀ زین العابدین خان اعلام کرد. او گفت شما برای حفظ جان سیّد یحیی سوگند خورده اید، اما من هیچ سوگندی نخورده ام و می توانم این ثواب را ببرم. سپس او از تمام افرادی که یکی از اعضاء خانواده خود را در نبرد با بابی ها از دست داده و یا صدمه دیده بودند خواست که قدم پیش گذارند و در تنبیه و مجازات وحید سهمی داشته باشند.
برادر ملاّ باقر پیک زین العابدین خان به شیراز که بدست یکی از بابیها کشته شده بود مشتاقانه داوطلب شد. چند نفر دیگر هم به آن دو ملحق شدند. از جمله برادر زادۀ حاکم – پسر علی اصغر خان- که پدر خود را در این نبرد ها از دست داده بود. آنها که تشنۀ انتقام بودند با هم متحد شده قدرت و جسارتی یا فتند و همگی با هم نزد آقا سیّد یحیی وحید رفتند. عمامه را که علامت اصل و نسب ایشان به حضرت محمّد بود از سراو انداخته و آن را دور گردن ایشان پیچیدند اندکی بعد جسد عنصری حضرت آقا سیّد یحیی وحید در اثر ضربات پی در پی شمشیر به زمین افتاد.
آنگاه عمامۀ جناب وحید را به اسبی بستند تا بتوانند جسم مجروح ایشان را در خیابان های شهر بگردانند. مردم شهر که به هیجان آمده بودند در خیابان ها جمع شده و ناسزا می گفتند و سنگ پرتاب می کردند. زنها دور جسد نیمه جان جناب وحید جمع شدند و شرو ع به رقصیدن کردند. در میانۀ آن آشوب و غوغا و شور و هیجان جنون آمیز که نی ریزیها را از خود بیخود کرده بود و در آن گرد و غباری که بلند شده بود و در میان فریادهای خشم و غضب تماشاچیانی که روی دیوار های گلی یا پشت بام ها ایستاده بودند. روح پرفتوح جناب وحید جسد عنصری را ترک کرده و به ملکوت ابهی پیوست.

۴
زین العابدین خان حاکم وقت نی ریزدر فکر قلع و قمع بابی ها بود. او می خواست شهر را از وجود بابی ها که به نظر او افرادی مجنون و دیوانه بودند پاک کند زیرا او می ترسید بابی ها با بعضی افراد خانواده او همدست شده، برضدّ او قیام کنند . علّت دیگر آن بود که می خواست مال و اموال بابیها را تصرف کند و بر ثروت خود بیافزاید. قسمت اعظم محلۀ چنار سوخته، جایی که بیشتر بابی ها در آنجا ساکن بودند، بعد از سقوط و شکست قلعۀ خواجه به ویرانه ای تبدیل شده بود و بابی های آن از ترس جان فرار کرده در کوه ها پنهان شدند. در آنجا هستۀ یک نهضت مقاومت بوجود آمد.
به زین العابدین خان خبر رسید که بابی ها به کارگاه های تهیّۀ سرکه و شراب و شیرۀ انگوردر دامنۀ کوه قرار داشت حمله کرده و چند نفر از مردان او را کشته اند. او شایعاتی هم در مرد توطئه از بین بردن خودش توسط بابی ها شنید، ترس و اضطراب بیشتری بر او مستولی شد. به نظرش آمد که تعداد بابی های محلۀ چنار سوخته دوباره رو به فزونی است لذا به تعداد مراقب ها و نگهبان های خود افزود.
وحشت او بیشتر می شد اگر پی می برد که در پاییز سال ۱۸۵۲ یکی از بابی های جسور و توانا به نام علی سردار به نی ریز بازگشته است

۵
بابی ها به جسارت در جنگجویی معروف بودند و سربازان میرزا بابا هم این را می دانستند و با ترس و نگرانی به تاکستانی که بابی ها در آن پناه گرفته بودند نزدیک می شدند. تاکستان را محاصره کردند ولی فقط چند نفری وارد تاکستان شدند. بلافاصله بابیها با شمشیر و چوب و سنگ در حالی که فریاد زنان “الله اکبر” می گفتند به آنها حمله کردند. سربازان پا به فرار گذاشتند اما بابیها آنها را آنقدر تعقیب کردند تا سرباز ها از تاکستان خارج شدند. دو گروه دیگر بابیها که در شهر مستقر شده بودند سر و صدای این درگیری را شنیدند، و بیرون دویدند و با سرعت به طرف تاکستان آمدند تا به یاران خود کمک کنند. نیروهای دو طرف صف آرایی کردند و نبرد شدّت گرفت.
یک بابی که می خواست آمادگی خود را برای شهادت اعلان کند کفن پوشیده بود به طرف سواره نظامی که در نزدیک تاکستان بود حمله کرد. سربازها فرار کردند و بابی کفن پوش هم آنها را تعقیب آکرد تا به مقرّ حکومت در شهر رسیدند. درآنجا نگهبان ها او را دستگیر کردند و به حبس انداختند.
حالا تاکستان صحنۀ زد و خورد و تیراندازی بود. بابی ها که حدود دویست نفر بودند با سربازان که آنها را از چهار جهت محاصره کرده بودند، می جنگیدند. تمام بعد از ظهر تیراندازی ادامه داشت و با تاریکی شب متوقف شد.
چند نفر از بابیها هنگامی که به طرف تاکستان می رفتند تا به یارانشان کمک کنند در راه دستگیر شدند. آنها را به شهر بازگرداندند و در دخمه ای در زیرزمین منزل حاکم قبلی شهر زندانی کردند. بابی ها در پشت درهای قفل شده نمی دانستند چه خواهد شد پس به فکر افتادند که راه فراری پیدا کنند.
اندکی بعد صدای چاقو هایی که دیوارها را می کندند فضا را پر کرد. زندانی ها با سرعت دیوار دخمه را به امید یافتن راه فراری می کندند. اما یکی از زندانیها به نام خواجه به دیگران خیانت کرد و میرزا بابا را از نقشۀ آنها باخبر کرد. او گفت بابی نیست و به اشتباه دستگیر شده است.
مأمورین شمشیری به او داده و از او خواستند که برای اثبات حرفش سر همۀ زندانی های بابی را با دست خود از تن جدا کند.

۶
هیچ صدایی به جز زوزۀ باد و گاه صدای پرنده ای شنیده نمی شد. ناگهان شلیک یک گلوله سکوت را شکست، رگبار آتش شروع شد. سربازان فوج اصطهبانات شروع به تیر اندازی کرده بودند. آخوند ها و ملاّها به آنها وعده رستگاری در آن دنیا و برکت و رحمت خداوند در این دنیا را به ازاء کشتن بابیها داده بودند. ولی پنج نفر ازهمین آخوند ها بابی شده و حالل در این نبرد ها اسلحه و مهمات را جابجا می کردند.
سربازان با سرعت پیشروی می کردند آنها آلونک هایی را که بابیها بعنوان حفاظ استفاده می کردند یکی بعد از دیگری تصرف می کردند. دیگر حفاظ زیادی برای بابی ها باقی نمانده بود. دو گروه کم کم به هم نزدیک شدند.
یکی از سربازان تیرانداز فوج اصطهبانات که پشت تخته سنگی پناه گرفته بود، اسلحه خود را به آرامی پایین آورد دو زانو نشست تا با اسلحه اش بخوبی یکی از بابی ها را هدف بگیرد سپس ماشه را کشید گلوله از دهانۀ تفنگ بیرون آمد، درهوا اوج گرفت و به بدن آن بابی اصابت کرد و وی را نقش بر زمین کرد. تک تیر انداز، بابی دیگری را هدف گرفت و بعد یک بابی دیگر. سه نفر بابی کشته شدند و از شیب کوهپایه به پایین غلتیدند. مجددا هدف گرفت و دو نفر بابی دیگر را کشت. ماشه را کشید تا برای هدف بعدی آماده شود اما این بار فقط صدای تق ماشه را شنید. یکی ازبا بی ها از پشت به او حمله کرد و سرباز نتوانست کاری بکند.

۷
صدای فریاد “الله اکبر” در اعماق درّه های تاریک کوهستان منعکس می شد و با هر فریاد تعدادی بابی از مخفیگاه خود بیرون می دویدند و به سربازانی که هراسان به این طرف و آن طرف می دویدند، حمله می کردند. در هیاهوی شلیک گلوله ها و ضرب شمشیر ها، بابی ها خوابگاه موقتی سربازان را آتش زدند. شعله های آتش زبانه می کشید و نور آن صحنه مبارزۀ تن به تن مردانی را روشن می کرد که در آن تاریکی شب سعی می کردند بر یکدیگر غلبه کنند.
زنهای بابی روی لبۀ صخره ها ایستاده بودند و با پرتاب سنگ به سربازها و جیغ و فریادو هلهله گویان مردان بابی را پشتیبانی می کردند.
سربازان تحت فرمان میرزا نعیم در نهایت آشفتگی از گذر گاه برگشتند. در حالی که شعله های آتش در پشت آنها به رنگ نارنجی در آمده بود.
در وسط میدان حرب یک ارابّۀ توپ رها شده بود. بابی ها چرخ های آن را جدا کرده ، طنابی به آن بسته و آن را با خود به بالای کوه کشیدند. وقتی به صخره بزرگ و بلندی می رسیدند چند نفر به بالای صخره می پریدند و با کشیدن ارابّه به بالا، به آنها که از پایین ارابه را هل می دادند، کمک می کردند. آنگاه به راه خود ادامه می دادند و در سربالایی کوه، ارابّه را به کمک طناب ها بالا می بردند. در آن تاریکی شب صدای غژغژ طناب های ارابّه با صدای باد همراه می شد و در فضای کوهستان می پیچید

۸
یکی از سربازان بهارلو از کمینگاه خود یبرون آمد و روی زمین میان جسد ها راه می رفت و صحنه را نگاه می کرد. وقتی صورت سردار را دید، شناخت. به فکرجایزه ای افتاد که می توانست بگیرد.شمشیرش را از غلاف در آورد، موهای او را در دست گرفت و با یک ضربۀ شدید شمشیر سر را از تن جدا کرد و همانطور که موها را در دست گرفته بود به سرعت به طرف خیمۀ میرزا نعیم رفت. وارد شد. مستقیم نزد او رفت و سر بریدۀ را نشان داد. محافظان نی ریزی که همراه سپاه بودند تأیید کردند که این سر سردار است. میرزا نعیم که از دیدن سر بریده سردار بسیار خوشحال شده بود یک عبای قیمتی و مقداری سکّه به او داد. حالا میرزا نعیم می توانست راحت بخوابد. فرمانده ایل بهارلو هم به مال و ثروتی رسید.
با فرا رسیدن شب بابی های همراه سردار که در پناهگاه بودند نگران و منتظر بودند که سیّد علی را دیدند. او که صبح با سردار رفته بود حالا تلو تلو خوران در تاریکی شب برمی گشت. به طرف او دویدند تا کمکش کنند. وقتی نزدیک شدند متّوجه لباس های خون آلود و جراحات شدید او شدند. او که به زحمت یارای حرف زدن داشت گفت که سربازها به آنها تیراندازی کردند، سنگ انداختند و کلماتی گفتند که به هیچ وجه آنها تحمل شنیدن آن کلمات را ندارند. و گفت: “طیر روح سردار از قفس تن آزاد شد.”

۹
وقتی به پایین کوه رسیدند به سمت آسیاب حرکت کردند. پسر بچۀ چهارده ساله ای که مادرش دست های او را محکم به کمر خود بسته بود و به سختی پشت سر مادرش قدم بر می داشت از مادرش پرسید: “چرا دستهای من را اینطوری به کمر خودت بستی؟” و مادرش در جواب گفت: “برای اینکه اگر سربازان تو را بکشند بفهمم و مجبور نباشم یک عمر به دنبال پسر گمشده ام باشم.” او پسر کوچکتر خود را هم بغل کرده بود. آن زن بابی بنا به وصّیت شوهرش ساده ترین لباس هایش را پوشیده بود تا اگر به دست سربازان اسیر شد به طمع لباس گرانقیمت او نباشند ولی کلاهی که به سر پسر خرد سالش گذاشته بود قطعه تزیینی داشت. یکی از سرباز های سواره که با اسب از کنار آنها می گذشت خم شد و با چنان ضربتی کلاه را از سر پسر خردسال کشید که آن پسر از بغل مادرش چند متر آنطرف تر به زمین افتاد. مادر با ترس و وحشت به سمت فرزندش دوید و او را بلند کرد. پسر بیهوش بود و روی سرش آنجا که سرباز با خشونت موی او را کشیده بود خالی شده بود. مادر فرزندش را در بازوان خود گرفته و به آرامی او را تکان می داد تا شاید به هوش آید ولی سودی نداشت. پس روی زمین زانو زد و جسد بیجان او را همانگونه که در روز تولدش در پتو پیچیده بود در پتویی که همراه داشت، پیچید. در آغوش گرفت و به راه افتاد.

۱۰

ایل بزرگ قشقایی قومی چادر نشین بودند که با گلّه های خود در استان فارس ییلاق و قشلاق می کردند، به زبان ترکی صحبت می کردند، قالی های رنگارنگ و گران قیمتی می بافتند که در بازار شیراز خرید و فروش می شد و لباس های رنگارنگ آنها به خوبی از لباس های دیگر اقوام و ساکنین استان فارس قابل تشخیص بود. آنها که در مسیر ییلاق و قشلاق هایشان از پایتخت فارس، شهر شیراز ، عبور می کردند، کم کم درامور سیاسی وارد شده بودند. سران این طایفه با حاکمان فارس در کنترل و ادارۀ استان فارس همکاری می کردند.
لطفعلی خان یکی از سران طائفۀ قشقایی و یکی از فرماندهان لشگر ایالت فارس بود. او را استخدام کرده بودند تا با نفرات خود و چندین دستگاه توپ در کوه های نی ریز با بابیها بجنگد و آنها را به حکومت تحویل دهد.
او و افرادش به همراه میرزا نعیم در کنار آسیاب اردو زدند و عملیات پاکسازی راآغاز کردند. آنها سر تمام اسراء را از تن جدا کرده بودند، حالا به دنبال بابی هایی می گشتند که پنهان شده بودند زیرا حکومت برای تحویل زنده یا مردۀ هر بابی جایزه ای تعیین کرده بود.
مردان قشقایی با خنجر، شمشیر و اسلحۀ گرم در جادّه های کوهستانی به راه افتادند. آنها پشت هر تخته سنگی، داخل هر دخمه ای ودر هر غار تاریکی قدم به قدم در جستجوی بابی ها از کوه بالا می رفتند.
گروهی از زنهای بابی، به همراه چند مرد بابی به امید نجات از چنگ مردان قشقایی در غاری تاریک پنهان شده بودند، سربازان آنها را پیدا کردند، دهانۀ غار را با شاخ و برگ درختان بستند و روی آن نفت ریختند و آتش زدند. شعله های آتش در دهانۀ غار زبانه می کشید و سنگهای کوه را به رنگ سیاه در آورد و دود آن داخل غار را همچون تنوری پر دود کرد.

۱۱

کم کم تاریکی شب جای خود را به روشنایی صبح می داد. در آن فضای نیمه تاریک اسرای بابی یکدیگر را به صورت اشباح سرگردانی می دیدند که اتاق های کاروانسرا را پر کرده بودند، گرسنه و بی پناه، از سرما می لرزیدند. صدای هق هق گریۀ بچه ها در آن هوای سرد بلند بود مگر وقتی که از شدت گرسنگی و خستگی بیحال می شدند، آنوقت دیگرصدای گریۀ آنها هم شنیده نمی شد.
صبح اول وقت؛ نگهبان ها به حیاط کاروانسرا آمدند و اسراء را احضار کردند. اسراء که از شدت ضعف رمقی نداشتند به یکدیگر کمک کردند تا برخیزند. قرار بود آنها را از کاروانسرا به جای دیگری ببرند.
در بیرون کاروانسرا جمعیتی جمع شده بودند و سر و صدای بسیاری بود. زن های بابی سعی می کردند با تکّه های پارۀ لباس هایشان صورت و بازویشان را بپوشانند. همیشه دست و صورت آنها پوشیده بوده و حالا با این لباسهای پاره پاره و صورت بدون روبند از کاروانسرا بیرون آمدن برایشان خیلی سخت بود و احساس نا خوشایندی داشتند.
وقتی اسراء از کاروانسرا بیرون آمدند؛ با جمعیتی از مردم خشمگین نی ریز روبرو شدند که برای سّب و لعن و دشنام و استهزاء آنها آمده بودند. جمعیت از همه طرف آنها را احاطه کرده بود و سنگ و خاک و آب دهان پرتاب می کردند. اسرای بابی فقط بچه های خود را بغل کرده بودند تا سنگ و خاک به آنها اصابت نکند.

۱۲

بعد از چند روز به یکی دیگر از شهر های مهّم ایالت فارس ، شهر آباده رسیدند. شهر آباده یکی از منزلگاه های مهم در مسیر ییلاق و قشلاق قوم قشقایی بود. مردم شهر به تحریک علماء برای توهین و آزار و اذیّت اسرای بابی به خیابان ها آمده بودند. آنها می خواستند با اینکار ثواب آخرت را برای خود بخرند. در آباده پیکی از طرف پادشاه برای سربازان پیغام آورد که سرهای بریدۀ بابی ها را در همانجا در آباده بگذارند و فقط اسراء را به طهران ببرند. مردم شهر اجازه ندادند که سرهای بریدۀ بابی ها را در گورستان شهر دفن کنند که مبادا گورستان شهر نجس شود. زمین متروکه ای در خارج شهر انتخاب شد، سربازان گودال هایی حفر کردند و سر های بریدۀ بابیها را در آنجا روی هم ریختند و به راه خود ادامه دادند.
این زمین متروکه که در حوالی شهر آباده قرار داشت تا مدت ۱۰ سال همچنان دست نخورده باقی ماند.
در طی این مدّت مظهر ظهور الهی که حضرت باب بشارت به ظهور وی داده بوداظهار امر کرد و برخی مردم آباده پیرو او و بهائی شدند و کم کم جامعۀ بهائی آباده شکل گرفت. پنجاه سال بعد از دفن سر های بریدۀ بابی ها، حضرت عبد البها از بهایی هایی که در ارض اقدس به حضور ایشان مشرف شده بودند نام آن محل را پرسیدند و آنها در پاسخ گفتند که آن محل به نام “جنّت رؤس الشهداء” نامگذاری شده است. حضرت عبد البهاء به پا خاستند و زیارتنامه ای جهت این شهدا نازل فرمودند و به آن نام جدیدی دادند: جنّت رحمان .
متن زیارتنامه ازاین قرار است:
“هوالله،ایا نفحات الله انتشری فی تلک البقعة النوراء و بلغی وله قلبی و شوق فوادی وانجذاب نفسی و شّدت ولعی الی تلک البقعة التی توارت فیها روؤس مکلّلة بالشهادة الکبری و المجلّلة بجواهر المُشرقة علی القرون و العصار بما افترقت عن الاجساد فی سبیل الله و قولی النور الساطع اللامع من الملکوت الابهی یشرق علی تلک المقبرة النوراءه و نسیم الهاب من ریاض الجنة العلیاء تمّر علی تلک البقعة الغراء الحدیقة الغّناء والروضة العلیا التی تشرفت بکم ایهّا الروؤس المقطوعة فی سبیل الله والوجوه المنوّره بضییاء شمس الهدی والاعین القریره بمشاهدة انوار الله والآذان الواعیة الصاغیة لنداء الله و ….المنعشعه من انفاس طیب هدایت الله والاوذاق المستحیلة کل مّر بی محبت الله روحی لکم الفداء و کینونیتی لکم الفداءو حقیقتی لکم الفداء یا ایها الوجوه النورانیه و النفوس الرحمانیه و الرؤؤس المقطوعة السبحانیه والنجوم الفردانیه والجنود الربانیه طوبی لکم بخ بخ لکم احسنتم احسنتم علی ما فعلتم بما فدیتم اموالکم و اولاد کم و ارواحکم فی سبیل البهاءحبا بالجمال الاعلی سبحان ربی الابهی بما خلق و سوی و بعثت هؤلاء من رقد النفس والهوی و حشرهم تحت لواء الحمد اذ قامة القیامت الکبری فانتبحوا عند ما نزلت الارض زلزالها و حدثت اخبارها واستبشروا عند ما ارتفع نداءالله فی اوج العلی و سمعوا الست بربکم الاعلی و قالوا یا رب بلی و فروا مالهم و علیهم بی هذالمنهج البیضاء و اصبحوا ارباً ارباً بید الأشقیاء و طرحت اجسامهم علی الغبراء ثم قطعت رؤؤسهم المتهاریه علی القنا و اسر اهلهم الی بقعة المبارکة التی کانت موطن النقطة الاولی ثم ارسلت رؤؤسهم مرتفعت علی الرماحالی هذا الارض الطیبة..؟…فدیتکم بروحی و نفسی و ذاتی ایها النقباء..؟..الشهداء فی سبیل الله السعدآء فی الآخرة و الاولی و علیکم البهاء و علیکم الثناء و علیکم العون و العنایته من ربکم الاعلی. ع ع”

۱۳

چند ساعت قبل از آن پری جان از مخفی گاه خود بیرون آمده بود تا اوضاع را بررسی کند. یکی از همسایه ها با دیدن پری جان شروع به گریه کرده بود. پری جان از او علّت گریه اش را می پرسد و همسایه گفت که همین چند لحظه قبل شاهد کشته شدن پدر و همسر پری جان بوده است. پری جان پسر شش ماهه و دختر پنج ساله خود را در منزل می گذارد و سراسیمه به سمت محلّۀ بازار جایی که پدر و همسرش را به قتل رسانیده بودند می دود. به انبوه جمعیتی می رسد که مشغول تماشا بودند. به سرعت از میان آنها می گذرد و به جلو می رود و در آنجا جسد پدر خود را می بیند که او را از پا به درخت آویزان کرده بودند.
مادرش هم به آنجا می آید. زنهای دیگر که پری جان و مادرش را می شناختند به آن دو می گویند که فورا آنجا را ترک کنند و در جایی پنهان شوند وگرنه آنها هم کشته خواهند شد. مادر و دختر سراسیمه به محله چنار سوخته برمی گردند و با مشت محکم به در منزل همسایه های خود می زنند تا در را باز کنند و آنها را پناه دهند ولی حتی دوستان و همسایه ها آنچنان ترسیده بودند که آن دو نفر را راه نمی دهند. آنها به سمت جنوب شهر راه می افتند و به زمینی می رسند که بوته های بلندی در آنجا روییده بود. آنهاسعی می کنند یواشکی از میان بوته ها فرار کنند. ولی صاحب زمین آنها را می بیند و از آنها می خواهد از آنجا خارج شوند. آنها راه خود را عوض کرده از بالای یک دیوار پریده و به داخل یک باغ بزرگ می افتند و آرام و بی صدا آنجا بی حرکت می مانند. از دور صدای فریاد جمعیتی را می شنیدند که دور جسد پدر و شوهر آنها جمع شده بودند. صدای پایی می شنوند ، به بالای سر خود نگاه می کنند، مردی را می بینند که از دیوار بالا می آید. او یکی از دوستانشان بود.از بالای دیوار به پایین می پرد و به آنها می گوید که می تواند آنها را برای آن شب در جایی امن نگاه دارد.

۱۴
حضرت عبدالبهاء که تاج مبارک را از سر برداشته و کفشها و لبّادۀ مبارک را به يک سو نهاده بودند به جانب تابوت خم شدند و در حينى که شعرات نقره اى فام آن طلعت نوّار در حول رأس منير پريشان و چهرۀ مبارک مشعشع و درخشان جبين را بر کنار صندوق قرار داده با صداى بلند شروع به گريه نمودند به طوري که حاضرين از تأثّرات و احزان قلبيّۀهيكل اطهر به ناله و حنين در آمدند و آن شب از کثرت تألّمات و خلجان احساسات خواب از ديدگان مبارک متوارى گرديد.”.
چندی بعد حضرت عبد البهاء دربارۀ این روز چنین نوشتند:
“ای ياران الهى بشارت کبرى اينکه هيكل مطهّر منوّر مقدّس حضرت اعلی روحى له الفدا بعد از آنکه شصت سال از تسلّط اعداء و خوف از اهل بغضاء همواره از جائى بجائى نقل شد و ابداً سکون و قرار نيافت بفضل جمال ابهى در يوم نيروز در نهايت احتفال با کمال جلال و جمال درجبل کرمل در مقام اعلى در صندوق مقدّس استقرار يافت….از تصادفهاى عجيب آنکه در همان روز نوروزاز شیکاغو تلگرافی…رسید مضمون اینکه از هر شهری از …شهرهاى امريک احبّا بالنّيابة از خود مبعوثى انتخاب نمودند و بشيکاگوفرستادند وقرار قطعی موقع مشرق الاذکار و بنيانش دادند…”
همان شب در نی ریز شخصی با عبای نقره ای رنگ در خیابان های محله بازار راه می رفت. جسد متلاشی شدۀ ملا حسن در میدان عمومی شهر رها شده بود. آن شخص که به طرف جسد ملا حسن می رفت دوست ایّام کودکی ملا حسن بود که علی نام داشت. این دوست و رفیق ملاّ حسن جسد او را برداشته و از میدان به سمت گورستان عاقل خطیب برد. در آنجا قبری حفر کرد و به آرامی و با دقّت جسد دوست خود را در آن گذاشته و با خاک پوشانید.
در داخل خانه ای متروکه و قدیمی بیرون شهر زنها و اطفال خانوادۀ شیخ محمّد حسین خوابشان نمی برد. آنها صدای مردم را می شنیدند که بیرون خانۀ آنها دنبال بهائی ها می گشتند. مشهدی حسن راهنمای آنها آمد و به آنها گفت که مردم به جستجوی مردان بهایی و پسر هایی که که از ۱۲ سال بزرگتر باشند هستند و تا حالا دو نفر از بهایی ها را هم به شهادت رسانیده اند. او به آنها گفت که این منزل قدیمی و متروکه محلّ امنی نیست و او قول داد فردا آنها را به محلّ امن تری منتقل خواهد کرد و سپس در سیاهی شب رفت و ناپدید شد. زنها و اطفالشان در حالیکه از ترس خوابشان نمی برد در آغوش همدیگر در آن منزل متروکه منتظر طلوع آفتاب بودند.

۱۵

در نیمه شب دوباره راه را گم کردند. برای کم کردن سوزسرما دورآتش ی که روشن کرده بودند حلقه زدند. بعضی ها با چشمان خیره به شعله های آتش می نگریستند و بعضی ها هم از خستگی بیهوش شده بودند.
کربلایی محمّدصالح، گرمی شعله های آتش را احساس می کرد و همانطور که در گرمای مطبوع آتش پناه گرفته بود جانفشانی ها و فداکاری های افراد خانواده خود را در ذهن مرور می کرد. مادر او فاطمه خانم به محض شنیدن خبر اظهار امر باب توسط جناب وحید ایمان آورده بود. به یاد آورد که پس از ایمان مادرش چگونه فضا و حال و هوای خانه شان عوض شده بود. انگار همه چیز نو، تمیز و نورانی شده بود. امّا خیلی طول نکشید. اوضاع عوض شد. و او و مادرش بعد از نبرد قلعه خواجه درزندان اسیر شدند. او صورتهای نورانی بسیاری از افراد خانوادۀ خود را که جان باخته بودند بنظر آورد، شرایط سخت و نداری سال های بعد از بازگشت به نی ریز را به یاد آورد. او درذهن خود تاریخ زندگی خود و نی ریز را مرور می کرد. وحالا مجبور شده بود همسر خود –زهره – و پسرش –امرالله – را ترک کند. به یاد آورد که وضع مالی آنها بهتر شد و او به همراه دوستش به بغداد سفر کرد. قبل از طلوع آفتاب در حالی که پاهایشان یارای راه رفتن نداشت به راه افتادند. بعد از این استراحت شبانه درد شدیدی در پاهای خود احساس می کردند و عضلات کوفته و ضرب دیده و بی غذایی آنها را آزار می داد. به آهستگی قدم بر می داشتند. برای اینکه نیروی حرکت داشته باشند از برگ درختان و میوه های وحشی تغذیه می کردند.
کمتر از سه کیلومتر مانده به سروستان چند نفر شان که دیگر تاب و توان راه رفتن نداشتن بیهوش بر زمین افتادند. دو جوان که هنوز قادر به حرکت بودند با عجله به طرف سروستان دویدند تا تقاضای کمک کنند. بعد از مدّتی دیدند که گروهی با قاطر و گاری و مقداری وسایل به سوی آنها می آمدند. اینها احبّای شهر سروستان بودند

از کتاب تاریخ ادیان بابی و بهائی در تبریز نوشته دکتر حسین عهدیه

فیلم های برای آشنایی با آیین بهائی

تاریخ احتمالی مرگ خودم

تاریخ احتمالی فوت خود را در این سایت محاسبه کنید/سرگرمی های پنجشنبه

h

با اعلام اینکه آیا سیگار می کشید یا الکل مصرف می کنید و … می توانید میزان طول عمر خود را به صورت تقریبی بدست بیاورید.

طرز استفاده از سایت :

– در ابتدا شما باید تاریخ تولد میلادی خود را وارد کنید.

– سپس به سوالات پاسخ بدین. برای هر سوال گزینه ای وجود داره.

– در نهایت دکمه ی Calculate رو کلیک کنید.

امیدواریم عمر طولانی داشته باشید.
لینک سایت
http://www.findyourfate.com/deathmeter/deathmtr.html

این مطلب صرفا سرگرمی بوده و با هدف فان (fun) و نه چیز دیگری ساخته شده است.

/5656

منبع: خبرآنلاین

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

https://d-27046786962933590579.ampproject.net/2211182146000/frame.html”https://cdn.sanjagh.com/amp/www.khabaronline.ir/p1.html#amp=1https://d-27046786962933590579.ampproject.net/2211182146000/frame.html

ttps://googleads.g.doubleclick.net/pagead/ads?client=ca-pub-7449524369049758&output=html&h=343&slotname=1145790752&adk=3967716726&adf=229498247&pi=t.ma~as.1145790752&w=412&lmt=1670192704&rafmt=1&format=412×343&url=https%3A%2F%2Fwww.findyourfate.com%2Fdeathmeter%2Ftime.php%3Fid%3DJun%2C13%2C2036%2C12%3A00%3A00&fwr=1&rpe=1&resp_fmts=3&sfro=1&wgl=1&uach=WyJBbmRyb2lkIiwiMTEuMC4wIiwiIiwiU00tQTUwNVciLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSIsW10sdHJ1ZSxudWxsLCIiLFtbIkdvb2dsZSBDaHJvbWUiLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSJdLFsiQ2hyb21pdW0iLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSJdLFsiTm90PUE_QnJhbmQiLCIyNC4wLjAuMCJdXSxmYWxzZV0.&dt=1670192704292&bpp=9&bdt=383&idt=625&shv=r20221110&mjsv=m202211150101&ptt=9&saldr=aa&abxe=1&cookie=ID%3D615b709f3cf68a7f-229078cbd8d80043%3AT%3D1670192307%3ART%3D1670192307%3AS%3DALNI_MZVa9xSa79vxTd0n8gSYgE5YWLl4A&gpic=UID%3D000008c354a9f5ee%3AT%3D1670192307%3ART%3D1670192307%3AS%3DALNI_MYEsLDRHaBTwlX6zCw4UEBN31LoQQ&prev_fmts=0x0&nras=1&correlator=164081875948&frm=20&pv=1&ga_vid=2020190509.1670192307&ga_sid=1670192705&ga_hid=16239249&ga_fc=1&u_tz=-300&u_his=1&u_h=892&u_w=412&u_ah=892&u_aw=412&u_cd=24&u_sd=2.625&dmc=4&adx=0&ady=271&biw=412&bih=756&scr_x=0&scr_y=0&eid=44759875%2C44759926%2C44759842%2C42531706%2C44773614%2C44770880&oid=2&pvsid=4486919065337960&tmod=350422788&uas=0&nvt=1&ref=https%3A%2F%2Fwww.findyourfate.com%2Fdeathmeter%2Fdeathmtr.html&eae=0&fc=1920&brdim=0%2C0%2C0%2C0%2C412%2C0%2C412%2C756%2C412%2C756&vis=1&rsz=%7C%7CeE%7C&abl=CS&pfx=0&fu=128&bc=31&ifi=2&uci=a!2&fsb=1&xpc=QSG7CqHmCi&p=https%3A//www.findyourfate.com&dtd=666مرگ خودم

Your Armageddon’s day is Jun 13 2036

Death Clock

DEATH CALCULATOR

https://googleads.g.doubleclick.net/pagead/ads?client=ca-pub-7449524369049758&output=html&h=280&slotname=5575990352&adk=2075730885&adf=2808699584&pi=t.ma~as.5575990352&w=412&fwrnh=102&lmt=1670192705&rafmt=3&format=412×280&url=https%3A%2F%2Fwww.findyourfate.com%2Fdeathmeter%2Ftime.php%3Fid%3DJun%2C13%2C2036%2C12%3A00%3A00&fwr=1&rh=280&rw=300&rpe=1&resp_fmts=1&sfro=1&wgl=1&uach=WyJBbmRyb2lkIiwiMTEuMC4wIiwiIiwiU00tQTUwNVciLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSIsW10sdHJ1ZSxudWxsLCIiLFtbIkdvb2dsZSBDaHJvbWUiLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSJdLFsiQ2hyb21pdW0iLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSJdLFsiTm90PUE_QnJhbmQiLCIyNC4wLjAuMCJdXSxmYWxzZV0.&dt=1670192704301&bpp=10&bdt=392&idt=736&shv=r20221110&mjsv=m202211150101&ptt=9&saldr=aa&abxe=1&cookie=ID%3D615b709f3cf68a7f-229078cbd8d80043%3AT%3D1670192307%3ART%3D1670192307%3AS%3DALNI_MZVa9xSa79vxTd0n8gSYgE5YWLl4A&gpic=UID%3D000008c354a9f5ee%3AT%3D1670192307%3ART%3D1670192307%3AS%3DALNI_MYEsLDRHaBTwlX6zCw4UEBN31LoQQ&prev_fmts=0x0%2C412x343&nras=1&correlator=164081875948&frm=20&pv=1&ga_vid=2020190509.1670192307&ga_sid=1670192705&ga_hid=16239249&ga_fc=1&u_tz=-300&u_his=1&u_h=892&u_w=412&u_ah=892&u_aw=412&u_cd=24&u_sd=2.625&dmc=4&adx=0&ady=908&biw=412&bih=756&scr_x=0&scr_y=0&eid=44759875%2C44759926%2C44759842%2C42531706%2C44773614%2C44770880&oid=2&pvsid=4486919065337960&tmod=350422788&uas=0&nvt=1&ref=https%3A%2F%2Fwww.findyourfate.com%2Fdeathmeter%2Fdeathmtr.html&eae=0&fc=1920&brdim=0%2C0%2C0%2C0%2C412%2C0%2C412%2C756%2C412%2C756&vis=1&rsz=%7C%7CeEbr%7C&abl=CS&pfx=0&fu=128&bc=31&ifi=3&uci=a!3&btvi=1&fsb=1&xpc=naKjXeoev4&p=https%3A//www.findyourfate.com&dtd=778

Death Calculator

Death clock is an entertainment application which can give an indicative date of death. Our death clock and death meter are very popular ones in the 20th centuary. This application relies on aging and health data to arrive at the estimation. This is also the first Android application to tell when you will die.

Related Links


https://googleads.g.doubleclick.net/pagead/ads?client=ca-pub-7449524369049758&output=html&h=343&slotname=5575990352&adk=895529563&adf=2239970896&pi=t.ma~as.5575990352&w=412&lmt=1670192705&rafmt=1&format=412×343&url=https%3A%2F%2Fwww.findyourfate.com%2Fdeathmeter%2Ftime.php%3Fid%3DJun%2C13%2C2036%2C12%3A00%3A00&fwr=1&rh=600&rw=300&rpe=1&resp_fmts=3&sfro=1&wgl=1&uach=WyJBbmRyb2lkIiwiMTEuMC4wIiwiIiwiU00tQTUwNVciLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSIsW10sdHJ1ZSxudWxsLCIiLFtbIkdvb2dsZSBDaHJvbWUiLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSJdLFsiQ2hyb21pdW0iLCIxMDcuMC41MzA0LjE0MSJdLFsiTm90PUE_QnJhbmQiLCIyNC4wLjAuMCJdXSxmYWxzZV0.&dt=1670192704312&bpp=8&bdt=403&idt=814&shv=r20221110&mjsv=m202211150101&ptt=9&saldr=aa&abxe=1&cookie=ID%3D615b709f3cf68a7f-229078cbd8d80043%3AT%3D1670192307%3ART%3D1670192307%3AS%3DALNI_MZVa9xSa79vxTd0n8gSYgE5YWLl4A&gpic=UID%3D000008c354a9f5ee%3AT%3D1670192307%3ART%3D1670192307%3AS%3DALNI_MYEsLDRHaBTwlX6zCw4UEBN31LoQQ&prev_fmts=0x0%2C412x343%2C412x280&nras=1&correlator=164081875948&frm=20&pv=1&ga_vid=2020190509.1670192307&ga_sid=1670192705&ga_hid=16239249&ga_fc=1&u_tz=-300&u_his=1&u_h=892&u_w=412&u_ah=892&u_aw=412&u_cd=24&u_sd=2.625&dmc=4&adx=0&ady=1799&biw=412&bih=756&scr_x=0&scr_y=0&eid=44759875%2C44759926%2C44759842%2C42531706%2C44773614%2C44770880&oid=2&pvsid=4486919065337960&tmod=350422788&uas=0&nvt=1&ref=https%3A%2F%2Fwww.findyourfate.com%2Fdeathmeter%2Fdeathmtr.html&eae=0&fc=1920&brdim=0%2C0%2C0%2C0%2C412%2C0%2C412%2C756%2C412%2C756&vis=1&rsz=%7C%7CeEbr%7C&abl=CS&pfx=0&fu=128&bc=31&ifi=4&uci=a!4&btvi=2&fsb=1&xpc=VlP7JTbHt5&p=https%3A//www.findyourfate.com&dtd=852

DyingWhat is Death ?Life after Death ?Religion & DeathAbout DeathDeath Wish

health

Will my health condition improve?

lucky stone

 Which lucky stone should I wear?

future

What does my future hold for me?

Get in Touch

  • Coimbatore, India
  • IND +91 9843090817
  • USA +1 6466289540
  • analyst@findyourfate.com

Information

Favorites

Connect

By using this site, you agree to accept the Terms © 2000 – 2022 FindYourFate.com

قیامت

 ظهور حضرت بها،الله اینقدر مهم بوده که قرآن حدود یک سوم از تعداد آیات را به قیامت اختصاص داده، که نشان اهمیت آن است مقاله گذشته درباره مسائلی بحث شد که در مراحل پایانی قیامت رخ می‌دهند و از مهم‌ترینشان بازپرداخت اعمال و احباط و تکفیر اعمال بود. اکنون به برخی اوصاف قیامت می‌پردازیم که در قرآن کریم بدان‌ها اشاره شده و هرکدام به یک جنبه از موضوع قیامت و یا یکی از رخدادهای آن اشاره می‌کند. نام‌ها و رخدادهای قیامت در صحنه قیامت، در کنار مسیر اصلی دادگاه، مسائل بسیاری رخ می‌دهد که در قرآن کریم و روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بیان شده است؛ نام‌هایی که درباره قیامت در قرآن آمده است، هرکدام به جریان خاصی اشاره می‌کنند. در اینجا پاره‌ای از این جریان‌ها و نام‌ها را از نظر می‌گذرانیم. الف. تردیدناپذیر بودن قیامت قرآن کریم بر تحقق واقعه قیامت تأکید بسیاری کرده است

. برای نمونه فرموده است: «و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور» (حج/ ۷): به درستی که قیامت آمدنی است و شکی در آن راه ندارد و در حقیقت خداست که کسانی را که در گورهایند برمی‌انگیزد. در آیه‌ای دیگر نیز آمده است: «یا ایها الناس اتقوا ربکم واخشوا یوماً لا یجزی والد عن ولده و لا مولود هو جازٍ عن والده شیئاً ان وعد الله حق فلا تغرنکم الحیائ الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور» (لقمان/ ۳۳): ای مردم، تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه هیچ پدری کیفر اعمال فرزندش را تحمل می‌کند و نه هیچ فرزندی چیزی از کیفر اعمال پدرش را. به یقین، وعده خدا حق است. پس مبادا زندگی دنیایی، شما را فریفته سازد و مبادا غرور و خودپسندی، شما را درباره خدای کریم بفریبد! از

میان وصف‌های مطرح در آیات قرآن کریم، که به حتمی بودن واقعه قیامت اشاره دارند، می‌توان به این موارد اشاره کرد: روزی یقینی و بر حق (لقمان/ ۳۳) تردیدناپذیر (حج/ ۷)، آمدنی (طه/ ۱۵)، واقعه‌ای که دروغی در آن نیست (واقعه/ ۲)، و روزی که خدای رحمان در عین رحمت بر بندگان، مردم را در آن روز جمع خواهد کرد (انعام/ ۱۲).   ب. نزدیک بودن قیامت قرآن کریم قیامت را «روز نزدیک» می‌خواند و می‌فرماید: «و انذرهم یوم الازفئ اذ القلوب لدی الحناجر کاظمین ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع» (غافر/ ۱۸): آنان را به روز نزدیک هشدار بده؛ روزی که [از شدت وحشت]، قلب‌ها خشم خود را فرو خورده، به گلوگاه‌ها می‌رسند. ستمکاران هیچ خویشاوندی و شفیعی نخواهند داشت که فریادرسشان باشد. و نیز می‌فرماید: «انهم یرونه بعیدا ٭ و نراه قریبا» (معارج/ ۶ و ۷): آنان قیامت را دور می‌بینند، ولی ما آن را نزدیک می‌بینیم.

موضوع نزدیک بودن واقعه قیامت در قرآن کریم با نگاهی ویژه مطرح شده و در این‌باره به احساس و تصوری پرداخته شده است که پس از بیداری و زنده شدن در قیامت به انسان‌ها دست می‌دهد. توضیح اینکه انسان، پس از بیداری در صحنه قیامت، فاصله خود را با مرگ و زندگی دنیا بسیار کم می‌بیند، به طوری که احساس می‌کند تنها بخشی از روز را در خواب بوده است؛ گویا برزخ را فراموش می‌کند. البته در برزخ، حوادث بسیاری رخ می‌دهد و برخی انسان‌ها با عذاب الهی مواجه می‌شوند و برخی دیگر، یعنی اولیای خدا و مقربان، در خوشی‌ها و نعمت‌ها به سر می‌برند، اما پس از زنده شدن، همه چیز را از یاد می‌برند. این همانند حالتی است که در بی‌هوشی اتفاق می‌افتد.

ممکن است کسی روزها در حالت بی‌هوشی باشد، اما پس از به هوش آمدن، از آنچه در حالت بی‌هوشی دیده و روحش سیر داشته است، چیزی به خاطر نمی‌آورد و از مدت آن دوران و گذشت زمان آن، احساسی ندارد و چه بسا از اطرافیان می‌پرسد: چه مدتی است که اینجا هستم؟ درباره خواب نیز همین اتفاق، پس از بیداری رخ می‌‌دهد. وقتی ما از خواب برمی‌خیزیم، جز اندکی از آنچه در خواب دیده‌ایم، چیزی به یاد نمی‌آوریم. ما عمده خواب خود را فراموش می‌کنیم و آنچه را هم که به یاد می‌آوریم، معمولاً مورد توجه قرار نمی‌دهیم؛ زیرا آنچه برای ما مهم است، مسائلی است که پیش از خواب بدان‌ها اهتمام داشته‌ایم یا انجام داده‌ایم. روایات ، مرگ را خوابی طولانی دانسته‌اند و زنده شدن در قیامت را نیز به بیداری از خواب تشبیه کرده‌اند. جالب است که قرآن کریم تعبیر «توفی» را هم برای مرگ آورده و هم برای خواب. همچنین، تعبیر مبعوث شدن را که در قیامت رخ خواهد داد، دقیقاً برای بیداری از خواب نیز مطرح می‌فرماید.

این دلالت بر آن دارد که خواب و مرگ، ماهیتی یکسان دارند. به این آیه توجه کنید: «و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون» (انعام/ ۶۰): اوست کسی که در شب [به هنگام خواب، روح] شما را می‌گیرد و می‌داند که در روز چه انجام داده‌اید. سپس در روز، شما را از خواب مبعوث می‌کند [و این خواب و بیداری‌ها ادامه دارد] تا اینکه سرامدی تعیین شده فرا رسد و آن‌گاه بازگشت شما به سوی او خواهد بود و سپس شما را از آنچه عمل می‌کردید، باخبر می‌سازد

. در جایی دیگر نیز می‌فرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها» (زمر/ ۴۲): خداست که به هنگام مرگ ارواح را می‌گیرد و روحی را که هنوز مرگش فرا نرسیده، در هنگام خواب، [آن را قبض می‌کند].۱ شباهت کامل مرگ به خواب، با این تعبیر قرآن کریم، به خوبی روشن می‌شود. قرآن کریم نمونه‌ای از مرگ را در دنیا نشان می‌دهد که پس از بیداری از آن، دوره مرگ کاملاً فراموش می‌شود. خداوند در داستان حضرت عُزَیر می‌فرماید: «او کالذی مر علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوماً او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام …» (بقره/ ۲۵۹): یا مانند آن کس که گذرش بر دهکده‌ای افتاد که خراب و ویران شده بود. گفت: «خداوند این [مردگان] را پس از مرگشان چگونه زنده خواهد کرد؟» پس خداوند او را صد سال میراند و سپس او را برانگیخت. [بدو] فرمود: «چه مدتی است که [در اینجا] درنگ نموده‌ای (تصور می‌کنی که چه اندازه خوابیده‌ای)؟». پاسخ داد: «یک روز یا پاره‌ای از یک روز». فرمود: «نه، بلکه تو صد سال را [در اینجا، در خواب مرگ] گذرانده‌ای». به فرموده قرآن کریم، اصحاب کهف نیز دقیقاً همین سخن را پس از گذشت مدتی طولانی‌تر (۳۰۹ سال قمری)، بیان کردند: «و کذلک بعثناهم لیتساءلوا بینهم. قال قائل منهم کم لبثتم. قالوا لبثنا یوما او بعض یوم …» (کهف/ ۱۹): بدین ترتیب آنان را برانگیختیم تا از یکدیگر پرس‌وجو کنند. یک نفر از بین آن‌ها [به دیگران] گفت: «چند گاه است که [در اینجا] درنگ کرده‌اید؟». گفتند: «یک روز یا پاره‌ای از یک روز است که درنگ کرده‌ایم». قابل توجه است که همین نوع گفت‌وگو و پرسش و پاسخ در قیامت نیز مطرح می‌شود و همانند هنگامی که از خواب برمی‌خیزند، چیزی از دوران مرگ به خاطر نمی‌آورند و یا اگر چیزی به خاطر می‌آورند، تصوری خواب‌گونه دارند که به آن نمی‌اندیشند و مدت خواب خود را نیز مانند عُزَیر (ع) و اصحاب کهف، کوتاه می‌یابند. به این آیات توجه کنید: «یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا ٭ یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشرا ٭ نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما» (طه/ ۱۰۲ ـ ۱۰۴):

[همان] روزی که در صور دمیده می‌شود و در آن روز مجرمان را کبودچشم برمی‌انگیزیم. با یکدیگر آهسته (زیرلب) می‌گویند: «ده روز بیشتر درنگ نکرده‌اید». ما به آنچه می‌گویند، آگاه‌تریم؛ آن‌گاه که برترین کارشناس آن‌ها می‌گوید: «روزی بیش درنگ نکرده‌اید». با اندکی دقت روشن می‌شود که تعبیر «لبث» پس از رستاخیز، دقیقاً همان تعبیری است که برای حضرت عزیر(ع) و اصحاب کهف آمده است. قرآن کریم، در جایی دیگر، این موضوع را با مقدمات و توضیحات بیشتری آورده است: «یسئلونک عن الساعة ایان مرساها ٭ فیم انت من ذکراها» (نازعات/ ۴۲ ـ ۴۳): درباره قیامت از تو سؤال می‌کنند که چه هنگام برپا می‌شود؟ تو برای ذکر [تاریخ] قیامت، چه انگیزه‌ای می‌توانی داشته باشی؟ خداوند نخست اعلام کردن زمان قیامت را بیهوده می‌شمرد، زیرا کسانی که نمی‌پذیرند، اگر تاریخی هم برایش گفته شود، باز نمی‌پذیرند و آن‌ها که به قیامت ایمان دارند، بدون ذکر تاریخ هم ایمان دارند. «الی ربک منتهاها» (نازعات/ ۴۴): مهم این است که سرانجام قیامت، به پروردگار تو می‌انجامد. در آن هنگام، همگان به حضور خدا می‌روند و در محضر او گرد خواهند آمد و البته این هشدار تنها برای کسانی است که به آینده خود می‌اندیشند. انما انت منذر من یخشاها» (نازعات/ ۴۵): تو تنها کسانی را می‌توانی نسبت به قیامت هشدار دهی که نگران آن‌اند. خداوند در پایان به نوعی به تاریخ اشاره می‌کند و گویا می‌فرماید اگر می‌خواهند تاریخ قیامت را بدانند، ما این تاریخ را برای آن‌ها بیان می‌کنیم. البته تاریخی را که آن‌ها در قیامت احساس خواهند کرد. «کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحاها» (نازعات/ ۴۶): روزی که آنان قیامت را مشاهده کنند، چنان است که گویا [از زمان مرگ تا لحظه برانگیختگی]، تنها شبی و یا روز آن [شب] را [نیز] سپری کرده باشند. چه بسا حدیثی که مرگ را فرا رسیدن قیامت تلقی فرموده نیز ناظر به همین نکته باشد: «اذا مات الرجل قامت قیامته» (مجلسی، ج ۵۸: ۷): آن‌گاه که شخص می‌میرد، قیامتش برپا می‌شود. با توجه به این نکته، هر کسی می‌تواند زمان رسیدن قیامت خود را براساس احساسی که در روز قیامت دارد، تخمین بزند. با این نگاه، اگر کسی بیست سال دیگر در زندگی دنیا عمر می‌کند، «بیست سال و یک روز دیگر» در صحنه قیامت خواهد بود. گویا تعبیر برزخ به معنای حائل میان دو چیز نیز به همین معناست؛ یعنی دوران مرگ پس از دنیا، حائلی میان حیات دنیا و حیات آخرت است. چه بسا اینکه از آخرت تعبیر به «فردا» می‌کنند نیز از جهتی بر همین مطلب ناظر باشد. خداوند می‌فرماید: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (حشر/ ۱۸): هرکس باید بنگرد که برای فردا (قیامت) چه تدارکی می‌کند.   ج. وضعیت چهره‌ها در قیامت چهره‌ها در قیامت متفاوت‌اند، اما این به سبب تفاوت چهره‌ها در دنیا نیست، بلکه براساس اعمال انسان‌ها چهره‌های انسان‌ها نیز متفاوت است. در آن روز، همه چیز براساس ایمان و اعمال شکل می‌گیرد. آنان که در دنیا مؤمن‌اند و در مسیر تقوا گام برمی‌دارند، در آنجا از هر نعمتی برخوردار خواهند بود، که از جمله آن‌ها: چهره‌ای سپید، نورانی و زیباست. برعکس، کسانی که از ایمان و اعمال نیک بی‌بهره‌اند، از هر جهت نابسامان خواهند بود؛ از جمله اینکه: چهره‌ای تکیده، غبارآلود و سیاه خواهند داشت. قرآن کریم می‌فرماید: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون ٭ و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمئ الله هم فیها خالدون» (آل عمران/ ۱۰۶ و ۱۰۷): روزی که [در آن] چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی دیگر سیاه‌اند. پس درباره سیه‌رویان، [آنان را نکوهش کنند که] چرا پس از ایمانتان، باز کافر شدید [و ناسپاسی پروردگار کردید]؟ پس اکنون به سبب اینکه کفر ورزیده‌اید، عذاب را بچشید. و اما سپیدرویان، در رحمت خدایند و در آن جاودانه خواهند بود. بر این اساس، چه بسیار سیاه‌پوستان مؤمنی که در سرای آخرت سپیدرو و نورانی محشور می‌گردند و چه بسا سپیدپوستان کفرپیشه‌ای که با چهره‌ای سیاه از خاک برمی‌خیزند. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «وجوه یومئذ مسفرة ٭ ضاحکة مستبشره ٭ و وجوه یومئذ علیها غبرة ٭ ترهقها قترة ٭ اولئک هم الکفرة الفجرة» (عبس/ ۳۸ ـ ۴۲): در آن روز چهره‌هایی هستند که چون صبح فروزان‌اند؛ خندان و شادمان‌اند؛ و چهره‌های دیگری هستند که در آن روز غبارآلودند و خاک ذلت بر آن‌ها نشسته است. اینان همان کافران زشت‌کردارند. و نیز می‌فرماید: «وجوه یومئذ خاشعة ٭ عاملة ناصبة» (غاشیه/ ۲ و ۳): رخسارهایی در آن روز ترسناک و ذلیل‌اند؛ همه کارشان رنج و مشقت است. «وجوه یومئذ ناعمئ ٭ لسعیها راضیه ٭ فی جنة عالیة» (غاشیه/ ۱۰ـ ۸): رخسارهایی در آن روز از نعمت خود شادمان‌اند. از سعی و کوشش خود خشنودند و در بهشت برین‌اند. آری، اینان همان نیکانی هستند که پایان کارشان بهشت جاویدان خواهد بود.

قرآن کریم در وصف آن‌ها می‌فرماید: «ان الابرار لفی نعیم ٭ علی الارائک ینظرون ٭ تعرف فی وجوههم نضرئ النعیم» (مطففین/ ۲۲ ـ ۲۴): به درستی که نیکوکاران در نعمت‌های بهشت‌اند؛ بر تخت‌ها تکیه کنند و مناظر [ـِ زیبا] را بنگرند. از چهره‌هاشان طراوت نعمت [بهشت] را درمی‌یابی. در این‌باره، حدیثی طولانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. گزیده آن چنین است که: «امت من در روز قیامت با پنج پرچم نزد من می‌آیند». سپس چهار پرچم را ذکر می‌کند که عبارت‌اند از: پرچمی با گوساله این امت، پرچمی با فرعون این امت، پرچمی با سامری این امت و پرچم ذوالثدیه (حرفوص‌بن زهیر، رهبر خوارج که در جنگ نهروان کشته شد). سپس درباره این چهار پرچم توضیح می‌دهد که آن‌ها بر ثقلین (یعنی بر کتاب خدا و عترت پیامبر اکرم(ص) جفا کردند و با روی سیاه وارد آتش خواهند شد

در دو سورۀ قرآن عبارت "باقیات الصّالحات" آمده است: سورۀ کهف، آیۀ 46 و سورۀ مریم، آیۀ 76. در این مورد که مقصود از باقیات صالحات چیست ؟ حضرت بهاءالله می‌فرمایند:
امروز کلمةالله که از قلم اعلی جاری و نازل است اوست از باقیات صالحات که در کتب و صحف الٓهی ثبت شده. جمیع اشیا به فنا راجع، قوله تعالی «کلّ شیءٍ هالک الّا وجهه.» طوبی از برای نفسی که امروز به کلمۀ الهی که از قلم ابدی ظاهر شده فائز گردد. این کلمه را فنا اخذ ننماید. اوست عملی که از کتاب محو نگردد. طوبی از برای نفسی که به آن فائز شد." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 15، ص9-238) 
میدانید 
 اجر عمل صالحات در قرآن بهشت است و آن هم  در گرو شناخت بها ، است  لذا مولوی آنرا یافت و فرمود  ما بها، و خون بها، را یافتیم اشاره به این آیه است ،  إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ)
 يعني در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مال شان را به بهاي اين كه بهشت براي آنان باشد، خريده است.
 بهشت بدون بها به كسي داده نمي شود لذا مولانا فرمود ما بها، را با خون بها، یافتتیم یعنی  هيچ كس نبايد تصور كند كه به صِرف بهانه سازي و عدم ادعاي ايمان به مظهر حق ،  ( بها، الله ) بهشت نصيب او بشود.
سوره حج آیه ۴۲ به این ارزش که شناخت  بها، است با  بردن اسم بها، آنرا تاکید  میکند أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُورِ ..آیا در زمین گردش نکرده‌اند تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن [حق  ، بها، ]  را بشنوند، آرى [فقط] دیدگان نیست که نابینا مى‌شود، بلکه دلهایى که در سینه‌ها هست
 هم نابینا مى‌گردد
نابینا به این مفهموم است کسی که از رحمت و حمایت پروردگار محروم شود مرده ای پیش نیست و با نابینا , 
 نیز فرقی ندارد
و نیز حضرت عبدالبها، فرموده اند اين حقائق مقدّسه نيز مستثنا هستند
تفکّر و تأمّل فی هذا التفسير بالايجاز
فانّه يغنی عن الاطناب
و لو کان لی مجال و قلمی سيّال
لفسّرت هذه الآية المبارکة تفسيراً تهتزّ له
القلوب و تنشرح به الصدور
و تلتذّ باستماعه الآذان
فانّه روح الحياة من فؤاد الانسان
ولکن ما الحيلة و ما العلاج فانّ
الاذان ممدودة ولکن الالسن ممنوعة
و الموانع مشهودة
و نرجوا من الله ان يفتح علی قلوب الاحبّاء ابواب الفتوح
و يشرح بنور معرفته الافئدة و الصّدور
و ينطق السنتهم بابدع المعانی بين ملأ النور
و البهاء عليک و علی کلّ من ثبّت علی الميثاق
و تمسّک بعروة الوثقی الّتی لا انفصام لها فی يوم
الحشر و النّشور
فانّ الثبوت علی الميثاق مغناطيس
للفيض و الاشراق و جالب کلّ خير فی الآفاق 
مضمون بیان مبارک به فارسی 
در این تفسیر به اختصار تأمل کنید
 از اسراف می خواند
 و اگر جا داشت و قلمم سیال بود
 این آیه مبارکه با تعبیر ارتعاشی تفسیر شده است
 دل ها و سینه ها با آن باز می شود
 و گوش ها از شنیدن آن لذت می برند
 این روح زندگی از دل انسان است
 و موانع به خوبی شناخته شده است
 و از خداوند می خواهیم که دروازه های فتح را به روی قلب عزیزان بگشاید
 و به نور علم خود دلها و سینه ها را بیان می کند
 و زبانشان خلاق ترین معانی را در میان پری نور بیان می کند
 و منزه است بر تو و هر که بر عهد استوار است
 و به مطمئن ترین دستگیره ای که یک روز نمی شکند چنگ بزن
 الحشر و النشور
 به راستی که استقامت بر عهد آهنربایی است
 برای فراوانی و درخشندگی و آوردن همه خیرها در آفاق سلام الله علیه


Glory Of Father GIF - Find & Share on GIPHY
Discover & share this Glory Of Father GIF with everyone you know. GIPHY is how you search, share, discover, and create GIFs.
https://giphy.com/gifs/glory-of-father-39sgL8hJnyu5ID4tWa

. آن‌گاه می‌فرماید: «سرانجام بیرقی نزد من خواهد آمد با امام متقیان و بزرگ اوصیا و جلودار روسپیدان و وصی رسول پروردگار جهانیان، به آنان می‌گویم که بعد از من، با ثقلین چه کردید؟ در پاسخ می‌گویند: «از ثقل اکبر پیروی کردیم و ثقل اصغر را زنده نگاه داشتیم و به آن مهر ورزیدیم و از آن دفاع کردیم و یاری‌اش رساندیم؛ تا جایی که خون خود را نیز در پس پرچم عترت ریختیم». پس به آنان می‌گویم: سیراب و کامیاب وارد بهشت شوید. چهره‌هایتان سفید باد! سپس رسول خدا این آیه را تلاوت کرد: «یوم تبیض وجوه … هم فیها خالدون»۲ (آل عمران/ ۱۰۶ و ۱۰۷) به‌طور کلی، اهل ایمان و تقوا، سپیدرو، با نشاط، شاداب و از نعمت شادان و خندان خواهند بود؛ ولی چهره کافران عصیانگر سیاه، ذلیل و غبارآلوده خواهد شد.   د. برخوردها در قیامت قرآن کریم می‌فرماید: «الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین» (الزخرف/ ۶۷): دوستان [ـِ دنیا] در آن روز دشمن یکدیگر می‌شوند، مگر پرهیزگاران. قرآن کریم از درگیری اهل باطل با یکدیگر در صحنه قیامت سخن می‌گوید. این درگیری‌ها در دو صحنه‌اند: ۱. درگیری انسان‌های خودکامه با یکدیگر نمونه این نوع درگیری، درگیری سردمداران ضلالت با پیروانشان است که در این آیه مطرح شده است: «اذ تبرا الدین اتبعوا من الذین اتبعوا و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ٭ و قال الذین اتبعوا لو ان لنا کرة فنتبرا منهم کما تبرءوا منا کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار» (بقره/ ۱۶۶ و ۱۶۷): هنگامی که رؤسا و پیشوایان باطل از پیروان خود بیزاری جویند و عذاب خدا را مشاهده کنند و سبب‌ها از آنان بریده شود، آن‌گاه پیروان آن‌ها [از روی حسرت و پشیمانی] خواهند گفت: «کاش دیگر بار به دنیا باز می‌گشتیم، تا همان‌گونه که این‌ها از ما بیزاری جستند، ما نیز از اینان بیزاری بجوییم و بدین ترتیب، خداوند اعمال آن‌ها را حسرت دلشان می‌گرداند و آنان از آتش برون نمی‌شوند». درگیری مجرمان با شیاطین در روز قیامت، مجرمان و شیاطین با هم محشور می‌شوند (مریم/ ۶۸)۳ و هر دو برای داوری در پیشگاه پروردگار حضور می‌یابند. بدتر اینکه قرین یکدیگر خواهند بود. البته این افراد در دنیا نیز شیطان قرینشان بوده است. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین ٭ و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون ٭ حتی اذا جاءنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین» (زخرف/ ۳۶ ـ ۳۸). هرکه از یاد خدای رحمان رخ بتابد و به خدا پشت کند، شیطانی را بر او چیره می‌کنیم تا [پیوسته] قرین و هم‌نشین وی باشد. و آن شیاطین، این مردمان را از راه خدا باز می‌دارند و به ضلالت می‌افکنند،

در حالی‌که می‌پندارند راه درست را یافته‌اند. تا آن‌گاه که در قیامت به نزد ما بیاید، به آن شیطان خواهد گفت: «ای کاش بین من و تو به اندازه دو مشرق فاصله می‌بود». چه بد قرینی است شیطان. از این آیات روشن می‌شود، آن‌هایی که شیطان در دنیا قرینشان است، در قیامت نیز همو قرین آن‌ها خواهد بود و چه بسا به گونه‌ای محشور شوند که نتوانند از یکدیگر جدا شوند. قرآن کریم درباره درگیری آن‌ها چنین سخن می‌گوید: و در صور دمیده شود و هرکسی می‌آید [در حالی‌که] با او سوق‌دهنده و گواهی‌دهنده‌ای است. [به او می‌گویند:]

«واقعاً که از این [حال] سخت در غفلت بودی. [ولی] ما پرده‌ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده‌ات امروز تیز است. و [فرشته] هم‌نشین او می‌گوید: «این است آنچه پیش من آماده است [و ثبت کرده‌ام]». [به آن دو فرشته خطاب می‌شود:] «هر کافر سرسختی را در جهنم فرو افکنید، [هر] بازدارنده از خیری، [هر] متجاوز شکاکی ـ که با خداوند، خدایی دیگر قرار داد ـ [ای دو فرشته] او را در عذاب شدید فرو افکنید» (ق/ ۲۰ ـ ۲۶). پس از فرمان الهی برای افکندن مجرمان به جهنم، مسئله زیر رخ می‌دهد: «قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید» (ق/ ۲۷): [شیطان] همدمش می‌گوید: «پروردگار ما، من او را به عصیان وا نداشتم، لیکن [خودش] در گمراهی دور و درازی بود». این جمله کاملاً حالت دفاعی دارد. معلوم می‌شود انسانِ گمراه، شیطان قرین او بوده و در قیامت هم هست، می‌خواهد گمراهی خود را به گردن شیطان بیندازد و گویا می‌گوید: «خدایا، این شیطان بود که قرین من بود و مرا به راه طغیان و سرکشی انداخت» و او در پاسخ، جمله مذکور در آیه را می‌گوید. به سخن دیگر، این آیه نشان‌دهنده درگیری انسانِ جهنمی با شیطانی است که با او بوده، با او برانگیخته شده و قرین اوست.

جمله بعد نیز نشانگر همین درگیری است. «قال لا تختصموا لدی و قد قدمت الیکم بالوعید ٭ ما یبدل القول لدی و ما انا بظلام للبعید» (ق/ ۲۸ و ۲۹): خداوند می‌فرماید: «در پیشگاه من با همدیگر ستیز نکنید. من پیش‌تر به شما هشدار داده بودم. پیش من حکم دگرگون نمی‌شود و من نسبت به بندگانم بیدادگر نیستم». افزون بر موارد گذشته، قرآن کریم نام‌ها و صفاتی نیز برای قیامت مطرح فرموده که هرکدام به یکی از ویژگی‌ها یا رخدادهای آن روز دلالت دارد

. برخی از آن موارد چنین است: ـ الحاقه (حاقه/ ۱۰۳): تحقق‌یابنده، حتمی؛ ـ الواقعه (واقعه): واقع‌شدنی؛ ـ غد (حشر/ ۱۸): فردا؛ ـ ساعة (روم/ ۱۲): پاره زمان؛ ـ یوم‌الحق (نبا/ ۳۹): روز بر حق؛ ـ یوم‌الفصل (نبا/ ۱۷): روز فصل خصومت، روز جدایی؛ ـ یوم معلوم (واقعه/ ۵۰): روزی معین؛ ـ یوم‌الوعید (ق/ ۲۰): روز تهدید، روزی که بدان هشدار داده شده؛ ـ یوم عظیم (یونس/ ۱۵): روزی پرشکوه؛ ـ یوم کبیر (هود/ ۳): روزی بزرگ؛ ـ یوم‌الدین (حمد/ ۴): روز قانون و جزا؛ ـ یوم لا مرد له من الله (شوری/ ۴۷): روز بی‌بازگشت؛ ـ یوم‌الخروج (ق/ ۱۱): روز خارج شدن؛ ـ یوم‌الیم (هود/ ۲۶): روز دردناک؛ ـ یوم عسیر (مدثر/ ۱۹): روز سخت؛ ـ یوم مشهود (هود/ ۱۰۳): روز مورد مشاهده؛ ـ یوما ثقیلا (انسان/ ۲۷): روزی سنگین؛ ـ یوم عقیم (حج/ ۵۵): روز بدفرجام؛ ـ یوم‌الجمع (تغابن/ ۹): روز گرد آمدن؛ ـ یوم‌التغابن (تغابن/ ۹): روز احساس غبن، روز پشیمانی؛ ـ یوم‌الحسرة (مریم/ ۳۹) روز اندوه و رشک؛ ـ یوم‌الخلود (ق/ ۳۴): روز جاودانگی؛ ـ یوم محیط (هود/ ۸۴): روز احاطه‌کننده؛ ـ یوم یقوم الروح و الملائکة صفا (نبا/ ۳۸): روزی که روح‌القدس و فرشتگان به صف می‌ایستند؛ ـ یوم مجموع له الناس (هود/ ۱۰۳): روزی که همه مردمان برای آن روز جمع می‌شوند؛ ـ یوم تشخص فیه الابصار (ابراهیم/ ۴۲): روزی که چشم‌ها در آن خیره و حیران می‌شوند؛ ـ یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار (نور/ ۳۷): روزی که در آن دل‌ها و چشم‌ها دگرگون می‌شوند؛ ـ یوم یتذکر الانسان ما سعی (نازعات/ ۳۵):

روزی که انسان تلاش خود را به یاد می‌آورد؛ ـ یوما یجعل الولدان شیبا (مزمل/ ۱۷): روزی که کودکان را پیر می‌کند؛ ـ یوما عبوسا قمطریرا (انسان/ ۱۰): روزی دُژَم و اندوهگین؛ ـ یوم تبلی السرائر (طارق/ ۹): روز برملا شدن اسرار، روز آشکاری درون‌ها.   نتیجه – در آیات قرآن کریم، برخی از جنبه‌های واقعه قیامت روشن شده است؛ همچون تردیدناپذیر بودن آن، نزدیک بودن آن، تفاوت چهره‌های انسان‌ها در قیامت و برخورد انسان‌ها با هم‌نشینان خود در قیامت. – در قرآن کریم، یقینی بودن واقعه قیامت با چنین تعبیرهایی یاد شده است:

روزی یقینی و بر حق، تردیدناپذیر، آمدنی، واقعه‌ای که دروغی در آن نیست، و روزی که خدای رحمان در عین رحمت بر بندگان، مردم را در آن روز جمع خواهد کرد. – درباره نزدیک بودن فاصله قیامت، براساس آیات قرآن باید گفت که مراد از آن، احساسی است که پس از بیداری و زنده شدن در قیامت به انسان‌ها دست می‌دهد. به بیان دیگر، پس از بیداری در صحنه قیامت، انسان فاصله خود را با مرگ و زندگی دنیا بسیار کم می‌بیند، به گونه‌ای که احساس می‌کند تنها بخشی از روز را در خواب بوده است. گویا همچون خواب، پس از بیداری و زنده شدن، عالم برزخ را از یاد می‌برد

و از همین روست که فاصله قیامت را بسیار نزدیک می‌بیند. – چهره‌های انسان‌ها در قیامت، بسته به ایمان و عملشان، متفاوت خواهد بود: مؤمنان سپیدرو و کافران سیه‌رو. – انسان‌های گناهکار و ظالم با هم‌نشینان خود در قیامت مجادله می‌کنند. این هم‌نشینان همان کسانی هستند که در دنیا نیز با آن‌ها قرین و هم‌نشین بوده‌اند.

  پی‌نوشت‌ها ۱. از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون: همان‌طور که می‌خوابید خواهید مرد و همان‌طور که از خواب بیدار می‌شوید، [در قیامت نیز] برانگیخته خواهید شد» (الفیض الکاشانی، التفسیر الصافی، ج ۳، ص ۲۳۷). ۲. ر. ک: حویزی، نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۸۱. ۳. فو ربک لنحشرنهم والشیاطین.  

قسمتی از کتاب ایقان

خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند= کتاب ایقان رحیق مختوم شرابی است سربسته که خداوند در روز قیامت آن را باز میکند

منظور همین آیات الهی بود

صبح ۲۳ مارچ

حضرت بهاءالله در مثنوی مبارک خودكه در(اثار قلم اعلي ،ج٣،ص١٦٨،درج گرديده)

می فرمایند:

زین بهار قدس روح آید برون

و زهوایش نور نوح آید برون

بر نشاند اهل کشتی را بفُلک

پس ببخشد هر که را سد گونه مُلک

ای جمال الله برون آ ، از نقاب

تا برون آید ز مغرب آفتاب

نافهء علم لدنی برگشا

مخزن اسرار غیبی برگشا

تا ز مشکت بو برند این مردگان

تا ز خمرت خوش شوند این بیهشان

این ذلیل ارض وحدت را ، ز جود

خلعت عزّت بپوشان ای ودود

..​

..

این کتاب برای هر کسی معنی خاصی ندارد بلکه برای هر کسی که آنرا میخواند از نو نازل میشود

بنابر این چرا مسلمین هنوز معتقدند قیامت با شرایط خاص وعلائم وحشتنا کی مثل فرو ریختن ستارگان وماه از آسمان اتفاق می افته و صوراسرافیل شیپورش را به صدا در می آوره ومردگان  برای حساب رسی ازخاک بلند می شوند و منظور اینست که همه  این چیزها را به حسب ظاهر می بینند جمال قدم درکتاب ایقان می فرمایند مقصود ازقیامت قیام حضرت رسول است به امر الهی باری  کسانی که  به حضرت بهاءالله ایمان آوردند دست کمی ازحضرت رسول و یارانش وائمه و علیا نداشتند

علت نزول کتاب مقدس ایقان بخاطر اشکالات قرآن  کریم و مقدس  بوده زیرامنتقدان موارد متعددی از تناقضات قرآن را مطرح کرده‌اند[۱۰][۱۱] مانند حرام بودن یا نبودن شراب،[۱۲] شیطانی بودن شراب در آیۀ۹۰ سورۀ مائده (سورۀ ۵) و آیۀ۲۱۹ بقره (سورۀ ۲) و رودهایی از شراب که در بهشت جاری هستند در آیۀ۱۵ سورۀ محمّد (سورۀ ۴۷) و آیات ۲۲ تا ۲۵ سورۀ المطففین (سورۀ ۸۳) و این سؤال پرسیده شده است که چطور شراب شیطانی به بهشت راه یافته است.[۱۱] آن گروه از مسلمانانی که قرآن را تفسیر می‌نمایند

مانند مکارم شیرازی مخالف هر گونه تناقض در قرآن هستند و دیگران را به تفسیر به رأی متهم می‌کنند، و می‌گویند که تفسیر به رای تفسیری بر خلاف موازین علم لغت برای «تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی» است.[۱۳] برخی از این تناقضات با پاسخ‌هایی از طرف برخی مراجع اسلامی متفاوت با عنوان شبهه همراه بوده‌اند.[۵][۶] برخی از تناقضات مطرح شده توسّط منتقدان عبارتند از:

ریشه بیچارگی کجاست: آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سورۀ ص(۳۸) آیۀ۴۱)؟ از خود ماست (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۹)؟ یا از طرف الله (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۸)؟[۱۱]دت زمان خلقت آسمان و زمین:[۴][۱۱][۱۴] در سورۀ الاعراف(۷) آیۀ۵۴، سورۀ یونس(۱۰) آیۀ۳، سورۀ هود(۱۱) آیۀ۷ و سورۀ الفرقان(۲۵) آیۀ۵۹ آفرینش زمین و آسمان (در برخی تفاسیر آکادمیک انگلیسی زبان بهشت، سپهر یا آسمان[۱۵]) ۶ روز بیان شده است اما در سورۀ فصلت(۴۱) آیات ۹ تا ۱۲ جمع روزهایی که الله برای خلقت زمین و آسمان به آن‌ها اشاره می‌کند ۸ روز است. از طرفی مدت زمان خلقت زمین که آیۀ۹ فصلت می‌گوید ۲ روز و آیۀ۱۰ می‌گوید ۴ روز.[۴] مراجع مسلمان می‌گویند که خلقت زمین در سورۀ فصلت ۴ روز بوده که با ۲ روز آسمان نتیجه ۶ روز باشد اما آیۀ۹ خلقت زمین را ۲ روز عنوان کرده است و نه ۴ روز.[۴][۶] برخی دیگر از مراجع مسلمان با استناد به آیات دیگر قرآن که روزهای الله را با طول متفاوت برای انسان عنوان کرده این روزها را به دوره تفسیر می‌کنند و می‌گویند که طول این روزها در سوره‌های مختلف متفاوت بوده است

اما از طرف دیگر در سورۀ بقره(۲) آیۀ۱۱۷ گفته شده است که جهان به صورت آنی خلق می‌شود و نه طی چند روز یا دوره بسیار بلند زمانی در گذشته: «خدا می‌گوید که باش پس می‌باشد»[۱۱] اما در بارۀ‌ این بحث بسیار کهن خلقت جهان ملاصدرا در نظریه حرکت جوهری می‌گوید که خدا ذات جهان را دم به دم خلق می‌کند هرچند که با خلقت طی چند دوره طولانی متفاوت است. زکریای رازی گفته است که «اگر خداوند خالق جهان است، چرا پیش از خلق جهان جهان را خلق نکرد؟»(اشاره به موضوع تغییر حکمت تصمیمات خدا طی زمان).[۱۶] عبدالکریم سروش در کتاب نهاد ناآرام جهان که آن را پیرامون حرکت جوهری نگاشته می‌نویسد: «عظمت و اهمّیت کشف و ابتکار نظریه حرکت جوهری… به هیچ روی کمتر از اهمّیت.. دو کشف عظیم علمی در سراسر تاریخ علم و اندیشه (یعنی دو نظریه جاذبه عمومی نیوتن و نسبیت عام آلبرت اینشتین) نیست»[۱۷]
ترتیب خلقت زمین و آسمان: در سورۀ بقره(۲) آیۀ۲۹ اول زمین آفریده شده است سپس آسمان اما در سورۀ النازعات(۷۹) آیۀ۲۷ تا ۳۰ اول آسمان آفریده شده است سپس زمین.[۱۱][۱۸]
چسباندن یا جدا کردن: در سورۀ فصلت(۴۱) آیۀ۱۱ می‌گوید زمین و آسمان از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند اما در سورۀ الانبیا(۲۱) آیۀ۳۰ می‌گوید که آن‌ها ابتدا یکی بودند و بعداً از یکدیگر جدا شدند.[۴][۱۱]
انسان از چه ساخته شد:[۱۱]
• از لخته خون (سورۀ العلق(۹۶) آیات ۱–۲)[۱۱]
• آب (سورۀ الانبیا(۲۱) آیۀ۳۰، سورۀ النور(۲۴) آیۀ۴۵، سورۀ الفرقان(۲۵) آیۀ۵۴)[۱۱]
• «چیزی مانند سفال»(سورۀ ۳ آیۀ۵۹، سورۀ ۳۰ آیۀ۲۰، سورۀ ۳۵ آیۀ۱۱).[۱۱] 5. گرفتن روح در زمان مرگ: سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۱۱ می‌گوید فرشته مرگ روح را می‌گیرد اما سورۀ محمّد(۴۷) آیۀ۲۷ می‌گوید فرشتگان می‌گیرند و سورۀ الزمر(۳۹) آیۀ۴۲ می‌گوید الله است که روح را از انسان‌ها هنگام مرگ می‌گیرد.[۱۱]


گرفتن روح در زمان مرگ: سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۱۱ می‌گوید فرشته مرگ روح را می‌گیرد اما سورۀ محمّد(۴۷) آیۀ۲۷ می‌گوید فرشتگان می‌گیرند و سورۀ الزمر(۳۹) آیۀ۴۲ می‌گوید الله است که روح را از انسان‌ها هنگام مرگ می‌گیرد.[۱۱]
در سورۀ حج(۲۲) آیۀ۴۷ و سورۀ سجده(۳۲) آیۀ۵ روزهای الله برابر ۱۰۰۰ سال بشر است اما در سورۀ العروج(۷۰)(که به المعارج یا سئل‌سائل نیز مشهور است) آیۀ۴ روزهای الله برابر ۵۰۰۰۰ سال بشر است.[۴][۱۱]


الله و تخت او: الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سورۀ ق(۵۰) آیۀ۱۶) و در عین حال بر روی تختش نشسته است (سورۀ الحدید(۵۷) آیۀ۴) تختی که روی آب بنا شده است (سورۀ هود(۱۱) آیۀ۷) و در عین حال به قدری دور است که رسیدن به او بین ۱۰۰۰ و ۵۰۰۰۰ سال طول می‌کشد (سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۵، سورۀ المعارج(۷۰) آیۀ۴).[۱۱]
تعداد فرشتگان مریم: سورۀ آل‌عمران(۳) آیات ۴۲ و ۴۵ در بارۀ‌ باردار شدن مریم از چندین فرشته صحبت می‌کند اما سورۀ مریم(۱۹) آیات ۱۷ تا ۲۱ تنها از یک فرشته صحبت می‌کند.[۱۱]
دسته‌های روز قیامت: در سورۀ الواقعه(۵۶) آیۀ۷ ادعا می‌شود که در روز قیامت مردم به سه دسته می‌شوند، اما در سورۀ البلد(۹۰) آیات ۱۸ و ۱۹، سورۀ الزلزله(۹۹) آیات ۶ و ۷ تنها دو گروه.[۱۱]
.

بخش شانزدهم- قسمت دوم

بخش شانزدهم- قسمت دوم – معرفی دیانت بهائی

1) تناقض و انتقاد از دیدگاه منتقدان، مجموعۀ آیات نه تنها با هم هماهنگ نیستند، بلکه در بعضی موارد یکدیگر

آیا همه ما درروزهای قیامت  به سر نمی بریم  وجزای اعمال خود را  مانند قیامت درهمین جهان داریم با تن خود پس نمی دهیم ؟ هر چه میکاریم مگر با دست خود درو نمیکنیم

 قرآن كريم براي نشان دادن ويژگي هاي قيامت كه مسلماً آثار تربيتي فوق العاده اي دارد از نامهاي گوناگون استفاده مي كند تا ترسيم دقيقي در مجموع آيات از آن روز عظيم و حوادث فوق العاده و تكان دهنده آن كرده باشد شکی نیست حق فرموده اند ,همه ما ها درمنظر دید الهی هستیم  خیمه عدل عالم به دو ستون محکم و پا برجاست مجازات ومکا فات بطور مثال ؛ ما جزای اعمال خود  و دیگران را  بطور واضع وشفاف  در صورت افراد و همیطور نوع حرف وسخن  اشخاص می  ببینیم  بطور نمونه  صورت یک مرد شراب خوار به مرور زمان شکسته می شود  جزای خوش گذرانی های او را تن فرسوده  ومریض اش که اینک پیر شده است را با ید با انواع سکته ها ی خفیف  پس  دهد  همنطور مواد مخدر بنابراین مفهوم قیامت است که مهم است و الان است چرا که  همه ما ها در منظر دید خدا هستیم  برای همین بود که کانون های رنج و عذاب  را خداوند در مغز وصورت  ما  گذاشت  و همینطور بهشت و یا جهنم  که   در درون مغز ما ست  در واقع ما داریم  چوب نیت واعمال مان را مانند پس دادن حساب  در روز قیامت را می  خوریم  و جزای آنرا هم بخوبی پس می دهیم  دلیل محکمی هم هست  است  از حضرت رسول  ایشان  فرموده اند  که همه در روز قیامت  بدون اینکه   ازشان سئوالی شود و  یا اینکه سخنی بگویند ازروی صورت وچهره هایشان شناخته می شوند

ولی  مسلمانان به قیامت معا د   می گویند  روزی که مرده ها از زیر خاک برانگیخته می شوند  و آنرا بنا  و در رابطه با جسم  معنی میکنند  یعنی به معاد جسمانی اعتقاد دارند و ظاهرآ برای  بقاع روح  به معاد روحانی اعتقا دی ندارند مولوی  و سایر فیلسوفان اسلامی معاد را مربوط  به بقای روح می دانند و معاد  را مسلمآ امری روحا نی میدانستند مولانا صفت ومعنی قیامت را ازآیات قرآنی آموخت آنگاه این قیامت را درمصاحبت  با شمس تبریزی تجربه کرد … مرده بود زنده شد گریه بود و خنده شد فانی بود وپاینده شد وچنان زیر وزبر شد و آموخت که به یوسف که می رسید  میگفت   یوسف زاینده  شد و آنگاه قیامت را درجان هر عارفی حاضر میدید ودانست که اگر تا قیامت کسی قائم نشود دوباره ازخاک وجود خود برنمی خیزد وتولد نوین  نیا بد ودرضمره اولیای حق در نمی آید .

. دردرونشان صد قیامت نقد است .

. کمترین آنکه شود 

همسایه مست ..

 کار مردان روشنی وگرمی است .

. کار دونان 

حیله و بی شرمی است

 او پیامبران را چون یک قیامت مجسم می دید وقتی از او می پرسیدن قیامت کی برپا خواهد شد می گفت .. با زبان حال می گفتی بسی … کی زمحشر حشر را پرسد کسی / شرط دیدن قیامت چشیدن قیامت است واو مزه قیامت را چشیده بود چون خودش بینای قیامت بود  از روحانیان  زمان خودش با طعنه  می پرسید  بسیار خوب پس حالا.. چون قیامت کوه ها بر می کند … پس قیامت این کرم کی می کند  .؟… کو حمیت تا زتیشه ور کلنگ … این چنین کوه را بکلی برکند ؟

و جزا و مجازات و پاداش ما در زندگی هم لابد همین است که هر چه میکاریم همان را بدست خود درو میکنیم 

 قیامت روزي است كه بندگان پروردگارشان را ملاقات مي كنند، روزي است كه انسانها با فرشتگان حساب و پاداش و كيفر تلاقي دارند،

حضرت عبدالبها، میفرمایند 

ای بنده بهاء درخبراست که در یوم رستخیز زمین به یکدیگر نزدیگ گردد اما ندانستند که ضنایع بد یعه شرق و غرب را همدم نما ید و اکتشافات جد یده جنوب و شمال را همراز کند گمان نمودند که به واسطه عصر و حصر اراضی نزدیگ یکدیگر گردند 

دسته‌های روز قیامت: در سورۀ الواقعه(۵۶) آیۀ۷ ادعا می‌شود که در روز قیامت مردم به سه دسته می‌شوند، اما در سورۀ البلد(۹۰) آیات ۱۸ و ۱۹، سورۀ الزلزله(۹۹) آیات ۶ و ۷ تنها دو گروه.[۱۱]
نابودی قوم عاد: در سورۀ القمر(۵۴) آیۀ۱۹ اشاره شده است که الله برای نابودی قوم عاد یک روز لازم داشت، امّا در سورۀ فصلت(۴۱) آیۀ۱۶ و سورۀ الحاقه(۶۹) آیۀ۶ به ۷ شبانه روز اشاره شده است.[۱۱]
ریشه بیچارگی کجاست: آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سورۀ ص(۳۸) آیۀ۴۱)؟ از خود ماست (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۹)؟ یا از طرف الله (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۸)؟[۱۱]
رحمت الله چقدر است: الله رحمت را بر خود مقرر کرده است (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۱۲) هرچند بعضی از اشخاص را هرچند که می‌تواند هدایت نمی‌کند (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۳۵، سورۀ ابراهیم(۱۴) آیۀ۴).[۱۱]
آیا در بهشت بازجویی خواهد بود یا نه: از یکدیگر سؤال نخواهند کرد (سورۀ المومنون(۲۳) آیۀ۱۰۱)، اما همچنان در یک پرس و جوی دو جانبه شرکت خواهند کرد (سورۀ الطور(۵۲) آیۀ۲۵) و از یکدیگر سؤال خواهند کرد (سورۀ الصافات(۳۷) آیۀ۲۷).[۱۱]
ناقص یا با جزئیات کامل: قرآن در جاهایی ادعا می‌کند که کامل است و تمامی جزئیات را دارا می‌باشد و هیچ چیز باقی نمانده است که در آن نباشد (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۳۸، سورۀ الانعام(۶) آیۀ۱۱۴، سورۀ یوسف(۱۲) آیۀ۱۱، سورۀ النحل(۱۶) آیۀ۸۹ و…) اما چیزهای بسیاری هستند که قرآن آن‌ها را ناتمام باقی می‌گذارد، برای مثال مسئله شراب و شبهات موجود در قرآن.[۱۱]
پرستش یک خدا یا یک خدای دیگر: به محمّد دستور می‌دهد که به ناباوران بگوید، شما چیزی را نمی‌پرستید که من می‌پرستم (سورۀ الکافرون(۱۰۹) آیۀ۳) هرچند سوره‌های دیگر در قرآن به طور مشخص اشاره می‌کنند که آن ناباوران در واقع خدایی را پرستش می‌کنند که همان الله است.[۱۱][۱۹]
شفاعت کردن یا شفاعت نکردن: قرآن در مورد این‌که آیا در روز آخرت شفاعتی وجود خواهد داشت یا نه دچار تناقض می‌شود، در سورۀ البقره(۲) آیۀ۱۲۲ و ۱۲۳، سورۀ الانفطار(۸۲) آیات ۱۸ و ۱۹ و… می‌گویند شفاعتی وجود ندارد؛ امّا سورۀ النجم(۵۳) آیۀ۲۶، سورۀ الزخرف(۴۳) آیۀ۸۶، سورۀ سبا(۳۴) آیۀ۲۳، سورۀ طه(۲۰) آیۀ۱۰۹(می‌گویند وجود دارد) و البتّه هر دو این پاسخ‌ها را می‌توان با احادیث مختلف پشتیبانی کرد.[۱۱] و موارد متعدد دیگری مانند برده‌داری از کنیز و غلام که در آیات متعدد قرآن هم تأیید شده است[۹][۲۰][۲۱][۲۲] هم برعکس به آزاد کردن آنان توصیه شده.[۲۲]
1.2) انتقادات اخلاقی، ستم و بی‌عدالتی در قرآن
مواردی متعدد توسّط منتقدان قرآن مطرح شده است،[۱۰][۲۳][۲۴] که برخی از فیلسوفان یا روحانیون نواندیش دینی مانند عبدالکریم سروش یا سید ایاد جمال‌الدین این موارد را مطابق اخلاقیات تمدن مدرن امروزی جهان نمی‌دانند و سروش با اشاره به «خوانش اخلاقی تاریخی»، قرآن را نیازمند خوانش رؤیا و خوابگزاری مطرح می‌کند.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] همچنین وی این مسائل اخلاقی مورد انتقاد در قرآن را در مواردی دوره‌ای و رویدادی مطرح می‌کند که نباید در عصر حاضر به آن آیات عمل شود،[۷] و می‌گوید که محمّد از خدا برتر بوده و قرآن مخلوق خود محمّد است بر اساس ارتباطی که به واسطه عالم رؤیا با خدایش داشته است و می‌گوید که کلام‌الله پنداشتن خود کتاب قرآن شما را در شرایطی سخت و لاینحل در بارۀ‌ مسائل اخلاقی قرار خواهد داد[۷] که مشابه نظر سم هریس در بارۀ‌ ممکن بودن اسلام میانه‌رو و دوری از تندروی اسلامی که ناشی از برداشت تحت‌الفظی از قرآن می‌باشد است.[۸] ایاد رئوف جمال‌الدین روحانی شیعه سکولار عراقی، نماینده ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ مردم شهر ناصریه در مجلس عراق که در دوران رژیم بعث ۱۶ سال از تبعید خود را در ایران و در حوزه علمیه قم گذراند و از منتقدان شدیدالحن نظام جمهوری اسلامی است، در بارۀ‌ ضرورت انسانی و دینی جدایی دین از حکومت علاوه بر نفاق در دوران حکومت پیامبر اسلام که منجر به نزول سورۀ مدنی منافقون شد می‌گوید که تأیید برده‌داری در قرآن و اسلام و توهین به غیر مسلمانان عامل مهم دیگری برای ضرورت جدایی دین از بنیاد حکومت مدنی و مردمی‌بر پایۀ دموکراسی است.[۹][۱۹] برخی از موارد غیراخلاقی قرآن عبارتند از:
https://bahaiworldreligion.com/%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%a7%d9%86%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b4%d8%a7%d8%a8%d9%87-%d9%88%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-2/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ae%d8%b2%d9%86-%d8%ad%d9%82%d8%a7%d8%a6%d9%82-%d8%a7%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/

.