Death clock is an entertainment application which can give an indicative date of death. Our death clock and death meter are very popular ones in the 20th centuary. This application relies on aging and health data to arrive at the estimation. This is also the first Android application to tell when you will die.
ظهور حضرت بها،الله اینقدر مهم بوده که قرآن حدود یک سوم از تعداد آیات را به قیامت اختصاص داده، که نشان اهمیت آن است مقاله گذشته درباره مسائلی بحث شد که در مراحل پایانی قیامت رخ میدهند و از مهمترینشان بازپرداخت اعمال و احباط و تکفیر اعمال بود. اکنون به برخی اوصاف قیامت میپردازیم که در قرآن کریم بدانها اشاره شده و هرکدام به یک جنبه از موضوع قیامت و یا یکی از رخدادهای آن اشاره میکند. نامها و رخدادهای قیامت در صحنه قیامت، در کنار مسیر اصلی دادگاه، مسائل بسیاری رخ میدهد که در قرآن کریم و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) بیان شده است؛ نامهایی که درباره قیامت در قرآن آمده است، هرکدام به جریان خاصی اشاره میکنند. در اینجا پارهای از این جریانها و نامها را از نظر میگذرانیم. الف. تردیدناپذیر بودن قیامت قرآن کریم بر تحقق واقعه قیامت تأکید بسیاری کرده است
. برای نمونه فرموده است: «و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور» (حج/ ۷): به درستی که قیامت آمدنی است و شکی در آن راه ندارد و در حقیقت خداست که کسانی را که در گورهایند برمیانگیزد. در آیهای دیگر نیز آمده است: «یا ایها الناس اتقوا ربکم واخشوا یوماً لا یجزی والد عن ولده و لا مولود هو جازٍ عن والده شیئاً ان وعد الله حق فلا تغرنکم الحیائ الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور» (لقمان/ ۳۳): ای مردم، تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه هیچ پدری کیفر اعمال فرزندش را تحمل میکند و نه هیچ فرزندی چیزی از کیفر اعمال پدرش را. به یقین، وعده خدا حق است. پس مبادا زندگی دنیایی، شما را فریفته سازد و مبادا غرور و خودپسندی، شما را درباره خدای کریم بفریبد! از
میان وصفهای مطرح در آیات قرآن کریم، که به حتمی بودن واقعه قیامت اشاره دارند، میتوان به این موارد اشاره کرد: روزی یقینی و بر حق (لقمان/ ۳۳) تردیدناپذیر (حج/ ۷)، آمدنی (طه/ ۱۵)، واقعهای که دروغی در آن نیست (واقعه/ ۲)، و روزی که خدای رحمان در عین رحمت بر بندگان، مردم را در آن روز جمع خواهد کرد (انعام/ ۱۲). ب. نزدیک بودن قیامت قرآن کریم قیامت را «روز نزدیک» میخواند و میفرماید: «و انذرهم یوم الازفئ اذ القلوب لدی الحناجر کاظمین ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع» (غافر/ ۱۸): آنان را به روز نزدیک هشدار بده؛ روزی که [از شدت وحشت]، قلبها خشم خود را فرو خورده، به گلوگاهها میرسند. ستمکاران هیچ خویشاوندی و شفیعی نخواهند داشت که فریادرسشان باشد. و نیز میفرماید: «انهم یرونه بعیدا ٭ و نراه قریبا» (معارج/ ۶ و ۷): آنان قیامت را دور میبینند، ولی ما آن را نزدیک میبینیم.
موضوع نزدیک بودن واقعه قیامت در قرآن کریم با نگاهی ویژه مطرح شده و در اینباره به احساس و تصوری پرداخته شده است که پس از بیداری و زنده شدن در قیامت به انسانها دست میدهد. توضیح اینکه انسان، پس از بیداری در صحنه قیامت، فاصله خود را با مرگ و زندگی دنیا بسیار کم میبیند، به طوری که احساس میکند تنها بخشی از روز را در خواب بوده است؛ گویا برزخ را فراموش میکند. البته در برزخ، حوادث بسیاری رخ میدهد و برخی انسانها با عذاب الهی مواجه میشوند و برخی دیگر، یعنی اولیای خدا و مقربان، در خوشیها و نعمتها به سر میبرند، اما پس از زنده شدن، همه چیز را از یاد میبرند. این همانند حالتی است که در بیهوشی اتفاق میافتد.
ممکن است کسی روزها در حالت بیهوشی باشد، اما پس از به هوش آمدن، از آنچه در حالت بیهوشی دیده و روحش سیر داشته است، چیزی به خاطر نمیآورد و از مدت آن دوران و گذشت زمان آن، احساسی ندارد و چه بسا از اطرافیان میپرسد: چه مدتی است که اینجا هستم؟ درباره خواب نیز همین اتفاق، پس از بیداری رخ میدهد. وقتی ما از خواب برمیخیزیم، جز اندکی از آنچه در خواب دیدهایم، چیزی به یاد نمیآوریم. ما عمده خواب خود را فراموش میکنیم و آنچه را هم که به یاد میآوریم، معمولاً مورد توجه قرار نمیدهیم؛ زیرا آنچه برای ما مهم است، مسائلی است که پیش از خواب بدانها اهتمام داشتهایم یا انجام دادهایم. روایات ، مرگ را خوابی طولانی دانستهاند و زنده شدن در قیامت را نیز به بیداری از خواب تشبیه کردهاند. جالب است که قرآن کریم تعبیر «توفی» را هم برای مرگ آورده و هم برای خواب. همچنین، تعبیر مبعوث شدن را که در قیامت رخ خواهد داد، دقیقاً برای بیداری از خواب نیز مطرح میفرماید.
این دلالت بر آن دارد که خواب و مرگ، ماهیتی یکسان دارند. به این آیه توجه کنید: «و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون» (انعام/ ۶۰): اوست کسی که در شب [به هنگام خواب، روح] شما را میگیرد و میداند که در روز چه انجام دادهاید. سپس در روز، شما را از خواب مبعوث میکند [و این خواب و بیداریها ادامه دارد] تا اینکه سرامدی تعیین شده فرا رسد و آنگاه بازگشت شما به سوی او خواهد بود و سپس شما را از آنچه عمل میکردید، باخبر میسازد
. در جایی دیگر نیز میفرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها» (زمر/ ۴۲): خداست که به هنگام مرگ ارواح را میگیرد و روحی را که هنوز مرگش فرا نرسیده، در هنگام خواب، [آن را قبض میکند].۱ شباهت کامل مرگ به خواب، با این تعبیر قرآن کریم، به خوبی روشن میشود. قرآن کریم نمونهای از مرگ را در دنیا نشان میدهد که پس از بیداری از آن، دوره مرگ کاملاً فراموش میشود. خداوند در داستان حضرت عُزَیر میفرماید: «او کالذی مر علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوماً او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام …» (بقره/ ۲۵۹): یا مانند آن کس که گذرش بر دهکدهای افتاد که خراب و ویران شده بود. گفت: «خداوند این [مردگان] را پس از مرگشان چگونه زنده خواهد کرد؟» پس خداوند او را صد سال میراند و سپس او را برانگیخت. [بدو] فرمود: «چه مدتی است که [در اینجا] درنگ نمودهای (تصور میکنی که چه اندازه خوابیدهای)؟». پاسخ داد: «یک روز یا پارهای از یک روز». فرمود: «نه، بلکه تو صد سال را [در اینجا، در خواب مرگ] گذراندهای». به فرموده قرآن کریم، اصحاب کهف نیز دقیقاً همین سخن را پس از گذشت مدتی طولانیتر (۳۰۹ سال قمری)، بیان کردند: «و کذلک بعثناهم لیتساءلوا بینهم. قال قائل منهم کم لبثتم. قالوا لبثنا یوما او بعض یوم …» (کهف/ ۱۹): بدین ترتیب آنان را برانگیختیم تا از یکدیگر پرسوجو کنند. یک نفر از بین آنها [به دیگران] گفت: «چند گاه است که [در اینجا] درنگ کردهاید؟». گفتند: «یک روز یا پارهای از یک روز است که درنگ کردهایم». قابل توجه است که همین نوع گفتوگو و پرسش و پاسخ در قیامت نیز مطرح میشود و همانند هنگامی که از خواب برمیخیزند، چیزی از دوران مرگ به خاطر نمیآورند و یا اگر چیزی به خاطر میآورند، تصوری خوابگونه دارند که به آن نمیاندیشند و مدت خواب خود را نیز مانند عُزَیر (ع) و اصحاب کهف، کوتاه مییابند. به این آیات توجه کنید: «یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا ٭ یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشرا ٭ نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما» (طه/ ۱۰۲ ـ ۱۰۴):
[همان] روزی که در صور دمیده میشود و در آن روز مجرمان را کبودچشم برمیانگیزیم. با یکدیگر آهسته (زیرلب) میگویند: «ده روز بیشتر درنگ نکردهاید». ما به آنچه میگویند، آگاهتریم؛ آنگاه که برترین کارشناس آنها میگوید: «روزی بیش درنگ نکردهاید». با اندکی دقت روشن میشود که تعبیر «لبث» پس از رستاخیز، دقیقاً همان تعبیری است که برای حضرت عزیر(ع) و اصحاب کهف آمده است. قرآن کریم، در جایی دیگر، این موضوع را با مقدمات و توضیحات بیشتری آورده است: «یسئلونک عن الساعة ایان مرساها ٭ فیم انت من ذکراها» (نازعات/ ۴۲ ـ ۴۳): درباره قیامت از تو سؤال میکنند که چه هنگام برپا میشود؟ تو برای ذکر [تاریخ] قیامت، چه انگیزهای میتوانی داشته باشی؟ خداوند نخست اعلام کردن زمان قیامت را بیهوده میشمرد، زیرا کسانی که نمیپذیرند، اگر تاریخی هم برایش گفته شود، باز نمیپذیرند و آنها که به قیامت ایمان دارند، بدون ذکر تاریخ هم ایمان دارند. «الی ربک منتهاها» (نازعات/ ۴۴): مهم این است که سرانجام قیامت، به پروردگار تو میانجامد. در آن هنگام، همگان به حضور خدا میروند و در محضر او گرد خواهند آمد و البته این هشدار تنها برای کسانی است که به آینده خود میاندیشند. انما انت منذر من یخشاها» (نازعات/ ۴۵): تو تنها کسانی را میتوانی نسبت به قیامت هشدار دهی که نگران آناند. خداوند در پایان به نوعی به تاریخ اشاره میکند و گویا میفرماید اگر میخواهند تاریخ قیامت را بدانند، ما این تاریخ را برای آنها بیان میکنیم. البته تاریخی را که آنها در قیامت احساس خواهند کرد. «کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحاها» (نازعات/ ۴۶): روزی که آنان قیامت را مشاهده کنند، چنان است که گویا [از زمان مرگ تا لحظه برانگیختگی]، تنها شبی و یا روز آن [شب] را [نیز] سپری کرده باشند. چه بسا حدیثی که مرگ را فرا رسیدن قیامت تلقی فرموده نیز ناظر به همین نکته باشد: «اذا مات الرجل قامت قیامته» (مجلسی، ج ۵۸: ۷): آنگاه که شخص میمیرد، قیامتش برپا میشود. با توجه به این نکته، هر کسی میتواند زمان رسیدن قیامت خود را براساس احساسی که در روز قیامت دارد، تخمین بزند. با این نگاه، اگر کسی بیست سال دیگر در زندگی دنیا عمر میکند، «بیست سال و یک روز دیگر» در صحنه قیامت خواهد بود. گویا تعبیر برزخ به معنای حائل میان دو چیز نیز به همین معناست؛ یعنی دوران مرگ پس از دنیا، حائلی میان حیات دنیا و حیات آخرت است. چه بسا اینکه از آخرت تعبیر به «فردا» میکنند نیز از جهتی بر همین مطلب ناظر باشد. خداوند میفرماید: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (حشر/ ۱۸): هرکس باید بنگرد که برای فردا (قیامت) چه تدارکی میکند. ج. وضعیت چهرهها در قیامت چهرهها در قیامت متفاوتاند، اما این به سبب تفاوت چهرهها در دنیا نیست، بلکه براساس اعمال انسانها چهرههای انسانها نیز متفاوت است. در آن روز، همه چیز براساس ایمان و اعمال شکل میگیرد. آنان که در دنیا مؤمناند و در مسیر تقوا گام برمیدارند، در آنجا از هر نعمتی برخوردار خواهند بود، که از جمله آنها: چهرهای سپید، نورانی و زیباست. برعکس، کسانی که از ایمان و اعمال نیک بیبهرهاند، از هر جهت نابسامان خواهند بود؛ از جمله اینکه: چهرهای تکیده، غبارآلود و سیاه خواهند داشت. قرآن کریم میفرماید: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون ٭ و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمئ الله هم فیها خالدون» (آل عمران/ ۱۰۶ و ۱۰۷): روزی که [در آن] چهرههایی سپید و چهرههایی دیگر سیاهاند. پس درباره سیهرویان، [آنان را نکوهش کنند که] چرا پس از ایمانتان، باز کافر شدید [و ناسپاسی پروردگار کردید]؟ پس اکنون به سبب اینکه کفر ورزیدهاید، عذاب را بچشید. و اما سپیدرویان، در رحمت خدایند و در آن جاودانه خواهند بود. بر این اساس، چه بسیار سیاهپوستان مؤمنی که در سرای آخرت سپیدرو و نورانی محشور میگردند و چه بسا سپیدپوستان کفرپیشهای که با چهرهای سیاه از خاک برمیخیزند. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «وجوه یومئذ مسفرة ٭ ضاحکة مستبشره ٭ و وجوه یومئذ علیها غبرة ٭ ترهقها قترة ٭ اولئک هم الکفرة الفجرة» (عبس/ ۳۸ ـ ۴۲): در آن روز چهرههایی هستند که چون صبح فروزاناند؛ خندان و شادماناند؛ و چهرههای دیگری هستند که در آن روز غبارآلودند و خاک ذلت بر آنها نشسته است. اینان همان کافران زشتکردارند. و نیز میفرماید: «وجوه یومئذ خاشعة ٭ عاملة ناصبة» (غاشیه/ ۲ و ۳): رخسارهایی در آن روز ترسناک و ذلیلاند؛ همه کارشان رنج و مشقت است. «وجوه یومئذ ناعمئ ٭ لسعیها راضیه ٭ فی جنة عالیة» (غاشیه/ ۱۰ـ ۸): رخسارهایی در آن روز از نعمت خود شادماناند. از سعی و کوشش خود خشنودند و در بهشت بریناند. آری، اینان همان نیکانی هستند که پایان کارشان بهشت جاویدان خواهد بود.
قرآن کریم در وصف آنها میفرماید: «ان الابرار لفی نعیم ٭ علی الارائک ینظرون ٭ تعرف فی وجوههم نضرئ النعیم» (مطففین/ ۲۲ ـ ۲۴): به درستی که نیکوکاران در نعمتهای بهشتاند؛ بر تختها تکیه کنند و مناظر [ـِ زیبا] را بنگرند. از چهرههاشان طراوت نعمت [بهشت] را درمییابی. در اینباره، حدیثی طولانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. گزیده آن چنین است که: «امت من در روز قیامت با پنج پرچم نزد من میآیند». سپس چهار پرچم را ذکر میکند که عبارتاند از: پرچمی با گوساله این امت، پرچمی با فرعون این امت، پرچمی با سامری این امت و پرچم ذوالثدیه (حرفوصبن زهیر، رهبر خوارج که در جنگ نهروان کشته شد). سپس درباره این چهار پرچم توضیح میدهد که آنها بر ثقلین (یعنی بر کتاب خدا و عترت پیامبر اکرم(ص) جفا کردند و با روی سیاه وارد آتش خواهند شد
در دو سورۀ قرآن عبارت "باقیات الصّالحات" آمده است: سورۀ کهف، آیۀ 46 و سورۀ مریم، آیۀ 76. در این مورد که مقصود از باقیات صالحات چیست ؟ حضرت بهاءالله میفرمایند: امروز کلمةالله که از قلم اعلی جاری و نازل است اوست از باقیات صالحات که در کتب و صحف الٓهی ثبت شده. جمیع اشیا به فنا راجع، قوله تعالی «کلّ شیءٍ هالک الّا وجهه.» طوبی از برای نفسی که امروز به کلمۀ الهی که از قلم ابدی ظاهر شده فائز گردد. این کلمه را فنا اخذ ننماید. اوست عملی که از کتاب محو نگردد. طوبی از برای نفسی که به آن فائز شد." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 15، ص9-238) میدانید اجر عمل صالحات در قرآن بهشت است و آن هم در گرو شناخت بها ، است لذا مولوی آنرا یافت و فرمود ما بها، و خون بها، را یافتیم اشاره به این آیه است ، إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ) يعني در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مال شان را به بهاي اين كه بهشت براي آنان باشد، خريده است. بهشت بدون بها به كسي داده نمي شود لذا مولانا فرمود ما بها، را با خون بها، یافتتیم یعنی هيچ كس نبايد تصور كند كه به صِرف بهانه سازي و عدم ادعاي ايمان به مظهر حق ، ( بها، الله ) بهشت نصيب او بشود. سوره حج آیه ۴۲ به این ارزش که شناخت بها، است با بردن اسم بها، آنرا تاکید میکند أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ ..آیا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن [حق ، بها، ] را بشنوند، آرى [فقط] دیدگان نیست که نابینا مىشود، بلکه دلهایى که در سینهها هست هم نابینا مىگردد نابینا به این مفهموم است کسی که از رحمت و حمایت پروردگار محروم شود مرده ای پیش نیست و با نابینا , نیز فرقی ندارد و نیز حضرت عبدالبها، فرموده اند اين حقائق مقدّسه نيز مستثنا هستند تفکّر و تأمّل فی هذا التفسير بالايجاز فانّه يغنی عن الاطناب و لو کان لی مجال و قلمی سيّال لفسّرت هذه الآية المبارکة تفسيراً تهتزّ له القلوب و تنشرح به الصدور و تلتذّ باستماعه الآذان فانّه روح الحياة من فؤاد الانسان ولکن ما الحيلة و ما العلاج فانّ الاذان ممدودة ولکن الالسن ممنوعة و الموانع مشهودة و نرجوا من الله ان يفتح علی قلوب الاحبّاء ابواب الفتوح و يشرح بنور معرفته الافئدة و الصّدور و ينطق السنتهم بابدع المعانی بين ملأ النور و البهاء عليک و علی کلّ من ثبّت علی الميثاق و تمسّک بعروة الوثقی الّتی لا انفصام لها فی يوم الحشر و النّشور فانّ الثبوت علی الميثاق مغناطيس للفيض و الاشراق و جالب کلّ خير فی الآفاق مضمون بیان مبارک به فارسی در این تفسیر به اختصار تأمل کنید از اسراف می خواند و اگر جا داشت و قلمم سیال بود این آیه مبارکه با تعبیر ارتعاشی تفسیر شده است دل ها و سینه ها با آن باز می شود و گوش ها از شنیدن آن لذت می برند این روح زندگی از دل انسان است و موانع به خوبی شناخته شده است و از خداوند می خواهیم که دروازه های فتح را به روی قلب عزیزان بگشاید و به نور علم خود دلها و سینه ها را بیان می کند و زبانشان خلاق ترین معانی را در میان پری نور بیان می کند و منزه است بر تو و هر که بر عهد استوار است و به مطمئن ترین دستگیره ای که یک روز نمی شکند چنگ بزن الحشر و النشور به راستی که استقامت بر عهد آهنربایی است برای فراوانی و درخشندگی و آوردن همه خیرها در آفاق سلام الله علیه
Glory Of Father GIF - Find & Share on GIPHY Discover & share this Glory Of Father GIF with everyone you know. GIPHY is how you search, share, discover, and create GIFs. https://giphy.com/gifs/glory-of-father-39sgL8hJnyu5ID4tWa
. آنگاه میفرماید: «سرانجام بیرقی نزد من خواهد آمد با امام متقیان و بزرگ اوصیا و جلودار روسپیدان و وصی رسول پروردگار جهانیان، به آنان میگویم که بعد از من، با ثقلین چه کردید؟ در پاسخ میگویند: «از ثقل اکبر پیروی کردیم و ثقل اصغر را زنده نگاه داشتیم و به آن مهر ورزیدیم و از آن دفاع کردیم و یاریاش رساندیم؛ تا جایی که خون خود را نیز در پس پرچم عترت ریختیم». پس به آنان میگویم: سیراب و کامیاب وارد بهشت شوید. چهرههایتان سفید باد! سپس رسول خدا این آیه را تلاوت کرد: «یوم تبیض وجوه … هم فیها خالدون»۲ (آل عمران/ ۱۰۶ و ۱۰۷) بهطور کلی، اهل ایمان و تقوا، سپیدرو، با نشاط، شاداب و از نعمت شادان و خندان خواهند بود؛ ولی چهره کافران عصیانگر سیاه، ذلیل و غبارآلوده خواهد شد. د. برخوردها در قیامت قرآن کریم میفرماید: «الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین» (الزخرف/ ۶۷): دوستان [ـِ دنیا] در آن روز دشمن یکدیگر میشوند، مگر پرهیزگاران. قرآن کریم از درگیری اهل باطل با یکدیگر در صحنه قیامت سخن میگوید. این درگیریها در دو صحنهاند: ۱. درگیری انسانهای خودکامه با یکدیگر نمونه این نوع درگیری، درگیری سردمداران ضلالت با پیروانشان است که در این آیه مطرح شده است: «اذ تبرا الدین اتبعوا من الذین اتبعوا و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ٭ و قال الذین اتبعوا لو ان لنا کرة فنتبرا منهم کما تبرءوا منا کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار» (بقره/ ۱۶۶ و ۱۶۷): هنگامی که رؤسا و پیشوایان باطل از پیروان خود بیزاری جویند و عذاب خدا را مشاهده کنند و سببها از آنان بریده شود، آنگاه پیروان آنها [از روی حسرت و پشیمانی] خواهند گفت: «کاش دیگر بار به دنیا باز میگشتیم، تا همانگونه که اینها از ما بیزاری جستند، ما نیز از اینان بیزاری بجوییم و بدین ترتیب، خداوند اعمال آنها را حسرت دلشان میگرداند و آنان از آتش برون نمیشوند». درگیری مجرمان با شیاطین در روز قیامت، مجرمان و شیاطین با هم محشور میشوند (مریم/ ۶۸)۳ و هر دو برای داوری در پیشگاه پروردگار حضور مییابند. بدتر اینکه قرین یکدیگر خواهند بود. البته این افراد در دنیا نیز شیطان قرینشان بوده است. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین ٭ و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون ٭ حتی اذا جاءنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین» (زخرف/ ۳۶ ـ ۳۸). هرکه از یاد خدای رحمان رخ بتابد و به خدا پشت کند، شیطانی را بر او چیره میکنیم تا [پیوسته] قرین و همنشین وی باشد. و آن شیاطین، این مردمان را از راه خدا باز میدارند و به ضلالت میافکنند،
در حالیکه میپندارند راه درست را یافتهاند. تا آنگاه که در قیامت به نزد ما بیاید، به آن شیطان خواهد گفت: «ای کاش بین من و تو به اندازه دو مشرق فاصله میبود». چه بد قرینی است شیطان. از این آیات روشن میشود، آنهایی که شیطان در دنیا قرینشان است، در قیامت نیز همو قرین آنها خواهد بود و چه بسا به گونهای محشور شوند که نتوانند از یکدیگر جدا شوند. قرآن کریم درباره درگیری آنها چنین سخن میگوید: و در صور دمیده شود و هرکسی میآید [در حالیکه] با او سوقدهنده و گواهیدهندهای است. [به او میگویند:]
«واقعاً که از این [حال] سخت در غفلت بودی. [ولی] ما پردهات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیدهات امروز تیز است. و [فرشته] همنشین او میگوید: «این است آنچه پیش من آماده است [و ثبت کردهام]». [به آن دو فرشته خطاب میشود:] «هر کافر سرسختی را در جهنم فرو افکنید، [هر] بازدارنده از خیری، [هر] متجاوز شکاکی ـ که با خداوند، خدایی دیگر قرار داد ـ [ای دو فرشته] او را در عذاب شدید فرو افکنید» (ق/ ۲۰ ـ ۲۶). پس از فرمان الهی برای افکندن مجرمان به جهنم، مسئله زیر رخ میدهد: «قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید» (ق/ ۲۷): [شیطان] همدمش میگوید: «پروردگار ما، من او را به عصیان وا نداشتم، لیکن [خودش] در گمراهی دور و درازی بود». این جمله کاملاً حالت دفاعی دارد. معلوم میشود انسانِ گمراه، شیطان قرین او بوده و در قیامت هم هست، میخواهد گمراهی خود را به گردن شیطان بیندازد و گویا میگوید: «خدایا، این شیطان بود که قرین من بود و مرا به راه طغیان و سرکشی انداخت» و او در پاسخ، جمله مذکور در آیه را میگوید. به سخن دیگر، این آیه نشاندهنده درگیری انسانِ جهنمی با شیطانی است که با او بوده، با او برانگیخته شده و قرین اوست.
جمله بعد نیز نشانگر همین درگیری است. «قال لا تختصموا لدی و قد قدمت الیکم بالوعید ٭ ما یبدل القول لدی و ما انا بظلام للبعید» (ق/ ۲۸ و ۲۹): خداوند میفرماید: «در پیشگاه من با همدیگر ستیز نکنید. من پیشتر به شما هشدار داده بودم. پیش من حکم دگرگون نمیشود و من نسبت به بندگانم بیدادگر نیستم». افزون بر موارد گذشته، قرآن کریم نامها و صفاتی نیز برای قیامت مطرح فرموده که هرکدام به یکی از ویژگیها یا رخدادهای آن روز دلالت دارد
. برخی از آن موارد چنین است: ـ الحاقه (حاقه/ ۱۰۳): تحققیابنده، حتمی؛ ـ الواقعه (واقعه): واقعشدنی؛ ـ غد (حشر/ ۱۸): فردا؛ ـ ساعة (روم/ ۱۲): پاره زمان؛ ـ یومالحق (نبا/ ۳۹): روز بر حق؛ ـ یومالفصل (نبا/ ۱۷): روز فصل خصومت، روز جدایی؛ ـ یوم معلوم (واقعه/ ۵۰): روزی معین؛ ـ یومالوعید (ق/ ۲۰): روز تهدید، روزی که بدان هشدار داده شده؛ ـ یوم عظیم (یونس/ ۱۵): روزی پرشکوه؛ ـ یوم کبیر (هود/ ۳): روزی بزرگ؛ ـ یومالدین (حمد/ ۴): روز قانون و جزا؛ ـ یوم لا مرد له من الله (شوری/ ۴۷): روز بیبازگشت؛ ـ یومالخروج (ق/ ۱۱): روز خارج شدن؛ ـ یومالیم (هود/ ۲۶): روز دردناک؛ ـ یوم عسیر (مدثر/ ۱۹): روز سخت؛ ـ یوم مشهود (هود/ ۱۰۳): روز مورد مشاهده؛ ـ یوما ثقیلا (انسان/ ۲۷): روزی سنگین؛ ـ یوم عقیم (حج/ ۵۵): روز بدفرجام؛ ـ یومالجمع (تغابن/ ۹): روز گرد آمدن؛ ـ یومالتغابن (تغابن/ ۹): روز احساس غبن، روز پشیمانی؛ ـ یومالحسرة (مریم/ ۳۹) روز اندوه و رشک؛ ـ یومالخلود (ق/ ۳۴): روز جاودانگی؛ ـ یوم محیط (هود/ ۸۴): روز احاطهکننده؛ ـ یوم یقوم الروح و الملائکة صفا (نبا/ ۳۸): روزی که روحالقدس و فرشتگان به صف میایستند؛ ـ یوم مجموع له الناس (هود/ ۱۰۳): روزی که همه مردمان برای آن روز جمع میشوند؛ ـ یوم تشخص فیه الابصار (ابراهیم/ ۴۲): روزی که چشمها در آن خیره و حیران میشوند؛ ـ یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار (نور/ ۳۷): روزی که در آن دلها و چشمها دگرگون میشوند؛ ـ یوم یتذکر الانسان ما سعی (نازعات/ ۳۵):
روزی که انسان تلاش خود را به یاد میآورد؛ ـ یوما یجعل الولدان شیبا (مزمل/ ۱۷): روزی که کودکان را پیر میکند؛ ـ یوما عبوسا قمطریرا (انسان/ ۱۰): روزی دُژَم و اندوهگین؛ ـ یوم تبلی السرائر (طارق/ ۹): روز برملا شدن اسرار، روز آشکاری درونها. نتیجه – در آیات قرآن کریم، برخی از جنبههای واقعه قیامت روشن شده است؛ همچون تردیدناپذیر بودن آن، نزدیک بودن آن، تفاوت چهرههای انسانها در قیامت و برخورد انسانها با همنشینان خود در قیامت. – در قرآن کریم، یقینی بودن واقعه قیامت با چنین تعبیرهایی یاد شده است:
روزی یقینی و بر حق، تردیدناپذیر، آمدنی، واقعهای که دروغی در آن نیست، و روزی که خدای رحمان در عین رحمت بر بندگان، مردم را در آن روز جمع خواهد کرد. – درباره نزدیک بودن فاصله قیامت، براساس آیات قرآن باید گفت که مراد از آن، احساسی است که پس از بیداری و زنده شدن در قیامت به انسانها دست میدهد. به بیان دیگر، پس از بیداری در صحنه قیامت، انسان فاصله خود را با مرگ و زندگی دنیا بسیار کم میبیند، به گونهای که احساس میکند تنها بخشی از روز را در خواب بوده است. گویا همچون خواب، پس از بیداری و زنده شدن، عالم برزخ را از یاد میبرد
و از همین روست که فاصله قیامت را بسیار نزدیک میبیند. – چهرههای انسانها در قیامت، بسته به ایمان و عملشان، متفاوت خواهد بود: مؤمنان سپیدرو و کافران سیهرو. – انسانهای گناهکار و ظالم با همنشینان خود در قیامت مجادله میکنند. این همنشینان همان کسانی هستند که در دنیا نیز با آنها قرین و همنشین بودهاند.
پینوشتها ۱. از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون: همانطور که میخوابید خواهید مرد و همانطور که از خواب بیدار میشوید، [در قیامت نیز] برانگیخته خواهید شد» (الفیض الکاشانی، التفسیر الصافی، ج ۳، ص ۲۳۷). ۲. ر. ک: حویزی، نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۸۱. ۳. فو ربک لنحشرنهم والشیاطین.
اوائل قرن نوزدهم زمانی بود که در بسیاری از کشورهای جهان پیروان ادیان، ظهور پیامبر موعودی را انتظار میکشیدند . پیروان جدّی و صمیمی ادیان مختلفه که از اثرات و عواقب تحقیقات علمی و بسط و توسعهء تمدّن صنعتی عمیقاً مضطرب شده بودند برای درک و فهم این تحوّلات و تغییرات سریع و روز افزون به کتب مقدّسهء خود مراجعه و توجّه نمودند .
در اروپا و آمریکا گروههائی از قبیل
هیکلیّون
(Templers)
و پیروان میلر
(Millerites)
#یقین نمودند که در کتب مقدّسهء مسیحی شواهد و آثاری یافته اند که مؤیّد اعتقاد راسخ آنان در این مورد است که به زودی تاریخ به پایان میرسد و رجعت حضرت مسیح قریب الوقوع است . نظیر این شور و هیجان و اعتقاد براینکه وعود منصوصه در قرآن و احادیث مرویّه اسلام در شرف تحقّق است همزمان با هم در ایران نیز با بشارت شیخ احمد احسایی آشکار گردید
شیخ احمد احسایی یکی از معروف ترین مجتهدین عصر قاجار بود که پایه گذار فرقه شیخیه گردید و زمینه را برای ظهور سید علی محمد باب فراهم کرد.
شیخ احمد احسایی کسی بود که ادعا میکرد نظریات فقهی اش را از طریق خواب و راهنمایی امامان کسب کرده!
شيخ احمد احسايى در ۱۱۲۲ شمسی در منطقه احساء بحرين متولد شد . مى نويسند در پنج سالگى از خواندن قرآن فارغ شد یعنی در پنج سالگی قرآن را از حفظ کرد و حضرت طاهره درچهارده سالگی .. و تا سال ۱۱۷۶ كه بيست ساله بود براى تحصيل به كربلا و نجف رفت.
در سال ۱۷۹۰ در ایران، شیخ احمد احسایی مکتب جدیدی را در زیر مجموعه شیعه بنیان نهاد که به شیخیه معروف است
وى در سال ۱۱۸۷ شمسی در حالى كه ۶۵ سال از عمرش مى گذشت عازم زيارت مشهد شد . اقامت شيخ احمد در مشهد سبب اشتهار او شد . فتحعليشاه چون شهرت شيخ احمد ر ا شنيد، فورا او را به تهران دعوت كرد.
فتحعليشاه احترام زيادى نسبت به وى میگذاشت و چنان مفتون شيخ احمد شد كه اطاعت شيخ را واجب و مخافتش را كفر دانست
بعد از شیخ احمد احسایی سّید کاظم رشتی بنا به وصیعت شیخ جانشینی رهبر شیخیه را به عهده گرفت او و شاگردانش از جمله قرة العین معتقد به ظهور قائم موعود بودند و در سال 1844 میلادی وقتی سّید محّمد شیرازی ادعا نمود که همان قائم موعود و یا “باب” است. قرة العین جزو اولین گروه هجده نفری مومن به باب بود و باب وی را از اولین حواریون خویش محسوب داشت. انشعاباتی درگروه مذهبی جدید بوجود آمد. بعضی از اعضاء گروه وفادار به قانون شریعت اسلامی ماندند و بعضی دیگر منجمله “باب” اساساً از اسلام جدا شده و تساوی حقوق همگان را به اعتقادات خویش ملحق نمودند. بدون هیچ شکی قرة العین متعلق به این گروه است. با جلسات خطابه که هم مردان و هم زنان در آن شرکت مینمودند نظرات خویش را بیان مینمود که علت بر انگیختن خشم منتقدین تا جائی شد که وی را بی بند و بار نامیدند. حضرت باب بدفاع برخاست و وی را ملقب به “طاهره” نمود که بعدا به همین نام هم شهرت یافت. طلوعی تازه – شهلا شرکت
با ظهور قیامت و ظهور پیامبر جدید یعنی حضرت بهاءالله تمام ارکان افکار و اعتقادات پوسیده جهان متزلزل شده فرو میریزد و جهانی نو و بدیع شکوفا میشود .
ایام قیامت ایامی سخت و سهمگین در تمام کتب آسمانی تعریف شده و ما در پس لرزه های پسا قیامت و دوران ورود به آرامش جهان هستیم. هنوز دوران سختی پیش روست. . .
اما تاریخ #قیامت و ظهور قائم موعود را تمام کتب آسمانی معین کرده اند.متاسفانه بخاطر تقلید از علما و مراجع و کشیشان و موبدان افراد تحقیق نمیکنند و از حقایق دور میمانند .
تمام ادیان منتظر ۲ ظهور در روز قیامت، یا #آخرالزمان یا رستاخیز یا #یوم_الحساب و… هستند: . مسیحیان منتظر : مسیح و #ایلیا . یهودیان : رب الجنود و #مسیح . مسلمانان: شیعه : #امام_زمان و #رجعت_حسینی. اهل سنت مهدی و رجعت عیسی . زرتشتیان: #هوشیدر_ماه و #سوشیانت .
بنابراین موعود اسلام همان موعود مسیح همان موعود یهود و همان موعود زرتشت است . میدانیم که حروف مقطعه رموزی را آشکار میکنند.
. طبق احادیث در «بحار ج۸۹ ص۳۷۵ و بر اساس سعید بن جبیر، ابن مسعود، ابن عباس در این حروف اسم اعظم خداوند هم نهفته است. . که در پستهای قبل گفته شد «بهاء» که با عدد ۹ ابجد رمز گذاری شده اسم اعظم خداوند است. . در اوستا این نام با عدد ۹۹۹۹۹ رمزگذاری شده بود و ۵ بار تکرار اشاره به عدد ۵ ابجد و کلمه «باب» است. .
در حروف مقطعه قرآنی «طه» نیز به ط= ۹ بمعنای #بهاء و ه = ۵ و برابر با باب میباشد. . 👈یکی دیگر از رموز حروف مقطعه اشاره به سال ظهور #قائم و قیامت است. . . در تفسیر صافی ج۱ص۹۴ . امام باقر : نشانه اين در كتاب خداوند در حروف مقطعه است، هرگاه آنها را بدون تكرار شماره كنى. هيچيك از حروف مقطعه نيست مگر اينكه چون مدتش بگذرد يكى از فرزندان هاشم پس از گذشت آن به پا خواهد خاست…هنگام [المص] قيام كند و قائم ما هنگام منقضى شدن آن در «المر» به پا خواهد خاست. پس اين را بفهم و مخفى بدار. .
«پس #حروف_مقطعه را که بشماریم تا انتهای «المر» تاریخیست که قائم بپاخیزد» . 👈از اول میشماریم «الم + الم+ المص + الر + الر + الر + المر = ۷۱+۷۱+ ۱۶۱ +۲۳۱+۲۳۱+۲۳۱+ ۲۷۱ = ۱۲۶۷. . 👈۱۲۶۷ سال از زمان دعوت علنی قریش توسط حضرت محمد، تا بعثت #حضرت_باب . . در ادامه : . 👈 #المص تا #المر را با تشدید های موجود در #قرآن اگر بشماریم: ۱۲۰۹ یعنی قرن ظهور موعود. . 👈در تفسیر شیخ احمد احسائی میگوید الف را پشت صاد باید قرار داد: یعنی المص بشود لمصا = ۱۰۰ + ۱۶۰ که میشود ۲۶۰ ه.ق اشاره به ظهور حضرت باب در ۱۲۶۰ . . . #امام_زمان #بهاییت #بهائیت #بهائی
اوضاع ایران و کربلا بقدری آشفته بود که شیخ احمد احسایی در عراق در قرن هیجدهم برای نجات مردوم ملهم به الهامات غیبی شد و چون فهمید ظهور از ایران خواهد بود مدتی به ایران رفت و به آماده نمودن مردوم که تا آنزمان پر از اعتقادات خرافی بودند پرداخت این آشفتگی در این قرن فقط مختص به ایران نبود .. کارا یل فیلسوف انگلیسی درکتاب خود راجع به فدریک کبیردرباره قرن هیجد هم چنین می نگا رد.
.قرنی که تا ریخ ندارد.
اگر هم داشته با شد قا بل ذکر نیست
. قرنی که مملو از خد عه و نیرنگ بود
تنها ظهور مظهر الهی و انقلاب فرا نسه را احتیا ج دا شت تا به این اوضاع خا تمه دهد چنا ن خا تمه ای برای چنین قرنی لا زم بود .{ ازکتا ب دکتراسلمنت }( به نظر بنده کارایل فیلسوف انگلیسی تمام انقلابات را بخصوص انقلاب فرانسه را متاثر از یک تحول الهی میدانست بخصوص که حضرت بها،الله سقوط ناپلئون سوم را نیز پیش بینی کرده بود )
کلاس های گلشن بهائی 👎
قسمتی از کتاب روزنه های امید در آستانه قرن بیست و یکم
چقدر حافظ سروده بود
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
… یکی از شگفتی های سال های نزدیک به نیمه ی قرن نوزدهم این بود که در محافل اهل ایمان ، چه مسیحی و چه مسلمان شور و هیجان خاص و بی سابقه ای در انتظار موعود دینی شان اعم از بازگشت مسیح و یا ظهور امام زمان پیدا شد مقارن سال ۱٨۴۴ مسیحی و یا ۱۲۶۰ هجری قمری با توجه به نتایج محاسبات کسانی که از تورات و انجیل و اخبار و احادیث ، سال ظهور موعود منتظر
و بر پا شدن رستاخیز عالم را استنباط و استخراج کرده بودند موجب شد که چه در غرب و چه در شرق جنبش های وسیع پدیدار شود چنان که فی المثل در آلمان صدها و هزارها خانوار با وسایل ابتدایی زمان یعنی با اسب و گاری رهسپار اراضی مقدسه یا فلسطین آن هنگام شدند تا شخصآ شاهد بازگشت حضرت مسیح باشند
یک مهاجرت جمعی که بسیاری از مورخان و حتی جغرافی شناسان معاصر نظیر دفونتن فرانسوی در کتاب جغرافیا و مذهب به آن اشاره کرده اند
هنوز هم بعضی خانه های گروه تامپله با سردرهایی که حکایت از همین انتظار پر اشتیاق می کند در زیر پای کوه کرمل موجود و محفوظ است
اما در شرق دو چهره ممتاز که شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بودند ضمن نظرهای نویی که بخصوص در باره اصول دین اسلام بیان کردند معنای باطنی قیامت و رستاخیز و رموز و متشابها ت دینی را تبیین و تریح کردند و ظهور نزدیک امام غائب را به مسلمانان نوید دادند
حالت انتظار موعود در ایران به حدی وسعت و شدت داشت که بنابر شهادت مورخان مغرب زمین اگر سخت گیری و خشونت فوق العاده ی اولیای دولت و قتل عام کسانی که سید علی محمد باب را همان مهدی یا قائم موعود یا واسطه امام زمان دانسته و به نهضت او پیوسته بودند در میان نمی آمد پخش مهمی از جمعیت ایران بابی شده بودند
علاقه مندان می توانند در کتب مستشرقان زمان مطالعه کنند و لااقل خلاصه و فشرده آن را در فرهنگ جهانی قرن نوزدهم یعنی دائره المعارفی که بعدآ به نام لاروس معروف شد در نشر ۱٨۶۷ ملاحظه فرمایند
رد این نوع برخورد را قرن ها بعد در واقعه پانزدهم خرداد هم می توان دید. به گزارش پلیس، یکی از اهداف و اعمال تظاهرکنندگان، تخریب قبور بهاییان و آتش زدن اجساد آنها بوده است.
در تاریخ ایران اما رد این تخریبها را می توان تا خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی به عقب برد که نود سال پس از مرگش، نبش قبر شد تا باقی مانده جسدش از گورستان مسلمانان به گورستان یهودیان منتقل شود؛ یا شاه اسماعیل صفوی که در نبش قبر و سوزاندن اجداد رقیبان سنی، در پی انتقام گیری از مرگ پدرش بود.
به گفته مهرداد امانت، مورخ، دیگری سازی در تفکر شیعی و در نتیجه محروم کردن دیگران متفاوت از ما، از دفن شدن در قبرستان شیعیان که مکانی تا حدودی مقدس محسوب می شود از جمله دلایل نبش اجساد مردگان و تخریب قبرها است. به گفته او روحانیان شیعه دلایل متفاوتی برای این رفتار خود داشتند، از قدرت نمایی تا حذف نمادین و نهایی مخالفان و دشمنان.
به نوشته امانت می توان اولین هجوم گسترده به اجساد و قبرهای مردگان را در فتواهای روحانیون شیعه و حمله پیروانشان به قبرها و اجساد بابیها، بهاییها و یهودی ها مشاهده کرد
کافران: بهایی و کمونیست
با پیروزی انقلاب، اولین هدف از قبل مشخص شده بود: بهاییها که روحانیون آن ها را دشمنان قدیمی خود میپنداشتند.
تخریب گورستان های بهایی ها در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران از نجف آباد اصفهان تا آباده شیراز به صورت سازمان یافته و گسترده انجام گرفت.
تخریب هایی که به سال های اول پس از انقلاب محدود نشد و در تمام این چهل و دو سال به شیوه های مختلف ادامه داشته است.
اوج این تخریبها را می توان در تخریب گورستان بهاییان شیراز توسط سپاه پاسداران و همچنین نبش قبر بیش از هزار بهایی و تبدیل گورستان آنها به فرهنگستان خاوران مشاهده کرد.
اما پس از بهاییان، نوبت مخالفان سیاسی حکومت بود که به چنین سرنوشتی دچار شوند و جسد و سنگ قبرها و نمادهایشان از جامعه حذف شود
محمد مصدق پیش از مرگ وصیت کرده بود که در کنار کشته شدگان سی تیر در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شود. محمدرضا پهلوی موافقت نکرد و جسد مصدق به امانت در تبعیدگاهش، احمدآباد به خاک سپرده می شود.
در اولین روزهای پس از انقلاب، بنای یابودی در کنار قبر کشته شدگان سی تیر و به نام و یاد مصدق ساخته می شود که تنها یک هفته پس از احداث تخریب شد.
در همان ماه ها و هفته های آغاز انقلاب، تعدادی از سنگ قبرهای اعضای اعدام شده سازمان مجاهدین و فداییان خلق در دوران پهلوی در قطعه سی و سوم بهشت زهرا شکسته شدند.
در قطعه سی و سوم از بیژن جزنی و مرضیه احمدی اسکویی تا محمد حنیف نژاد و سعید محسن به خاک سپرده شده اند.
پس از سال ها که از آن به خوبی نگهداری نمی شد و زمزمه هایی مبنی بر بازسازی، تنها به صاف کردن آن با سیمان و بدون سنگ قبر بسنده شده است.
قطعه دیگری در بهشت زهرا که مورد بی مهری واقع شده است قطعه ۴۱ است که تعدادی از اعدام شده های پس از انقلاب در آن فردی و جمعی به خاک سپرده شده اند. به گفته بازدیدکنندگان، از این قسمت از قبرستان بسیار بد نگهداری شده و به مرور به آشغالدانی تبدیل شده است.
بنابر شواهدی، اجساد تعدادی از اعدامیان سال ۶۰ مانند سعید سلطانپور به همراه، جسد تقی شهرام که در سال ۵۹ اعدام شده بود پس از نبش قبر از بهشت زهرا به گورستان خاوران در شرق تهران منتقل شدند.
گورستان خاوران در شرق تهران جایی است که تعدادی از بهاییان و چپ های اعدامی در دهه شصت و برخی از مجاهدان اعدام شده در سالهای نخست دهه ۶۰ در آنجا دفن شده اند.
ماموران حکومتی بارها به این گورستان حمله کرده و یادبودها و سنگ قبرهای نمادین خانواده ها را تخریب کرده و شکسته اند.
بسیاری از خانواده های اعدامیان در تهران و شهرستان ها بارها به این تخریب ها اعتراض کرده اند.
تعدادی از این خانواده ها به مرور زمان و پس از شکسته شدن پی در پی سنگ ها و همچنین کهولت اعضای خانواده ها، توان ترمیم و جایگزینی آن ها را نداشته اند.
در این میان باید به اقوام کشته شدگانی اشاره کرد که هرچند بستگان آن ها متعلق به سازمانها مارکسیستی بودند که اعتقادی به کفن و دفن و مراسم شیعیان در خاکسپاری ندارند، اما خودشان مسلمان و شیعه اند و چنین بی حرمتی به سنگ قبر و اجساد عزیزانشان، برایشان دردآور و تکان دهنده است.
توضیح تصویر،تعدادی از اعضای اعدام شده گروه های مخالف و بهاییان در گورستان خاوران مخفیانه دفن شده اند.
بلقیس سلیمانی در رمان بازی آخر بانو، این هجوم ها و تخریب ها را چنین روایت کرده است:
نمی دانم سخنران کی سخنانش را تمام کرده که به چالاکی از لندکروز پایین می پرد. همراه با پریدن او جوانی از بار لندکروز چند پتک، کلنگ و بیل به جوان های اطراف لندکروز می دهد. سکوت سنگینی قبرستان را فرا گرفته است.
ملیحه می گوید یا ابوالفضل میخوان چیکار کنن؟ بلندگوی دستی می غرد: نه شرقی، نه غربی.
جوان های پتک به دست به قبرهای اختر و امیر می رسند. صدای خرد شدن قاب شیشه ای عکس اختر رعشه در جانم می اندازد. جوان دومین پتک را بر سنگ قبر فرود می آورد. صدای پتک ها در صدای جمعیت گم می شود. نه شرقی، نه غربی.
جوان های کلنگ به دست به کمک جوانهای پتک به دست می آیند. ملیحه زیر گوشم می گوید: گل بانو. صدایش می لرزد. می گویم: اگه خانم سلطان بدونه، سکته می کنه.
همه محو ساخت و ساز شده اند. آجرها دست به دست می شوند و به دست اوسا نادعلی می رسد. قبرها صاف شده اند. هیچ علامتی دال بر اینکه روزی روزگاری اینجا قبر دو جوان بوده است وجود ندارد.
دگراندیشان: شاعر و هنرمند
احمد شاملو، شاعر نامی ایران پس از آن که در سال ۱۳۷۹ فوت کرد در تشییع
جنازه ای که با حضور هزاران نفر برگزار شد در امامزاده طاهر کرج دفن شد. گورستانی که پیش و پس از او نیز هنرمندانی به خاک سپره شدند. اما دیری نگذشت که به طور نمادینی در روزهای آغاز هر سال سنگ قبر او تخریب شد.
به گفته سیروس شاملو، فرزند احمد شاملو طی پنج سال، چهار سنگ قبر او شکسته و به ناچار تعویض شد.
سیاوش شاملو پسر شاملو در گفتگویی این تخریب ها را چنین روایت می کند: “ابتدا تخریب مختصری صورت گرفت، نگهبان صحن امام زاده طاهر نسبت به این اتفاق اظهار بی اطلاعی کرده و قول داد در حد امکان از ادامه این مسئله جلوگیری کند، اما متاسفانه تخریب دیشب عمیق تر بوده و تکه هایی از سنگ قبر نیز که امضای احمد شاملو بر آن منقوش بوده، مفقود شده است.”
با اینکه “افرادی ناشناس” مسبب این تخریب ها شناخته شدند، به گفته سیدعلی صالحی، شاعر معاصر”این یک مسئلهایست که ادامه همان تفکر تاریک است و پیام خاصی ندارد. اما فقط همین اندک پیام را در درونش میتوان جستجو کرد که میگوید، مزارگاه کرج دیگر جای شماها نیست و اولین نشانهاش هم این بود که حدود ۵ ساعت ما در همین مزارگاه نشستیم تا رخصت خاکسپاری میت شاعر بزرگ معاصرمان، م. آزاد را گرفتیم و با دردسر روبرو شدیم. این یک نشانه بود و این نشانه یک علامت کوچکتر پیش از آن هم داشت و آن بردن میت منوچهر آتشی به بوشهر بود. چون قرار بود که میت منوچهر آتشی را در همین مزارگاه کرج خاک سپاری کنند، ولی اجازه ندادند و بردند در بوشهر خاک کردند.”
هوشنگ گلشیری و فریدون فروغی، از دیگر هنرمندانی بودند که سنگ مزارهایشان تخریب شد.
فرج سرکوهی، منتقد ایرانی در گفتگو با بی بی سی فارسی با اشاره به اینکه “ما یک متن مسلط داریم که می گوید هر چیزی که با اسلام حکومتی تطبیق نمی کند باید حذف شود” می گوید: “گرایش ها و گروه هایی هستند که از این متن مسلط نتیجه می گیرند که جاهایی را باید پاکسازی کنند که یکی از آن هم گورستان ها است.”
سرکوهی دلیل دیگر این کار را “جا انداختن روایت حکومت از تاریخ می داند. آن ها با حذف و سرکوب می کوشند در حافظه جمعی جامعه دست ببرند.”
توضیح تصویر،سنگ قبر بیوک جدیکار و همایون بهزادی
فوتبالیستها: قرمز و آبی
به نظر می رسد با تخریب سنگ قبرهای بیوک جدیکار، همایون بهزادی، غلامحسین مظلومی و رضا احدی، تخریب ها ابعاد بیشتری یافت و از مخالفان سیاسی و دینی و فکری حکومت عبور کرد.
رسانههای ایران چندی پیش گزارش دادند که بعضی از سنگ قبرهای ورزشکاران تراشیده، مشخصات آنها از بین رفته و روی آنها رنگ پاشیده شده است.
تخریبی که با واکنش پیشکسوت هایی چون علی پروین و نصرالله عبدالهی روبرو شد و مهدی هاشمینسب، بازیکن پیشین تیم ملی فوتبال ایران که سابقه بازی در هر دو تیم پرسپولیس و استقلال را دارد گفت: “زمانی میگفتند ما ایرانیها مُرده پرست هستیم اما مثل اینکه از این پس به مُردههایمان هم رحم نخواهیم کرد.”
در نهایت سازمان بهشتزهرا به دنبال مفقود و تخریب شدن سنگ قبرها از احتمال نصب دوربینهای مداربسته در بهشت زهرا خبر داد.
معاون سازمان بهشتزهرا نیز در مصاحبه ای “تخریب سریالی و تشکیل گروه و تشکیلات” برای تخریب سنگ قبرهای بهشتزهرا را تکذیب کرد.
با این حال به نظر می رسد علیرغم تکذیب تخریب سریالی قبرها، این “تشکیلات ناشناس” همچنان به کار خود ادمه خواهند داد.
تا آن زمان باید دید تخریب هر گونه نماد مخالفت و مخالفان، ابعادش تا کجا و چگونه تعمیم خواهد یافت.
توضیح تصویر،سنگ قبر مصطفی کریم بیگی از کشته شدگان اعتراضات پس از انتخابات هشتاد و هشت
تیمور میرزا حسام الدوله از بزرگترین بازشناسان جهان و باز یازان عصر ناصرالدین شاه است. کتابی دارد بنام باز نامه ناصری که علاقمندان می توانند برای اطلاعات به این کتاب مراجعه نمایند او نوشته
حافظ چقدر استادانه به نظم درآورده. بر دوخته ام دیده چو باز
از همه عالم.. رسم این گونه است که پلکان چشمان باز—پرنده زیبای شکاری که قدرت دید ش از فاصله پروازی سه هزار متر ی است—را برای تربیت می دوزند. بعد از طی مراحلی خاص باز (قوش کفتری)آنچنان تربیت سرور خود می شود که اگر چندین سال هم.بگذرد ، تنها بر شانه صاحب خود می نشیند. حافظ همون بازی شکاری زیبا ،چشمان بر دوخته و تنها بر شانه بازی تعالی نشسته و این گونه غزل سرایی نی نما ید… بردوختهام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است …
آری چه زیبا می گوید حافظ اهل راز؛ رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید از قبله ابروی تو در عین نماز است والحمد لله رب العالمین علی کل حال
نازنین #مولوی و #عطار و حافظ در سر تا سر مثنوی و منطق الطیر و آثار خود می خواهند سری را فاش کنند ولی این سخنی که می خواهند بگویند جزو اسرار است و نباید نا اهلان و کج خوانها از آن با خبر شوند لذا عطار سروده ایت نبود فرمان انبیا، را که کنند رموز این قیامت آشکارا ، و مولوی با ابیات زیر سخن خود را در غلاف حلق میکند مـــا “بهــــاء” و خونبهـــــا را یافتیم اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش و حافظ قرآن تنها راه نجات خود را در رازپوشی میداند.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت راز پوشیدن منظور از پوشیدن راز اسر اسم اعظم بود ه و همه را نصیحت میکند اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش در همه دوران اسلام تنها سه تن اسم اعظم را دریافتند. یکی مولانا جلال الدّین رومی است که میگوید: مـــا “بهــــاء” و خونبهـــــا را یافتیم جـانب جــان بـاختـــن بشتـــافتیــــم غرق عشقی شو که غرقست اندرین عشقهــــــای اوّلیـــــن و آخــــــرین من حسین اللّهیَـــــــــم، زنجیـر کــو کار ایــــن دیـــوانـه را تدبـــیر کـو دومین کسی که در دور اسلام “اسم اعظم خـدا” را دریافت و حتی خود را، سه قرن پیش از آغاز بابیّت، “بهـایی” نامید، شیخ بهایی است. او آشکارا میگوید که “اسم اعظم خـدا” برترین و بالاترین اسم است و بنابرین در دو دعای اسلامی که آمده است، نخستین و والاترین اسم است. این دو اثر، یکی دعای سحر اسلامی است و دیگری دعای ام داوود. برای نمونه در دعای سحر آمده است: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ و در دعای ام داوود آمده است: اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ وَ لَک الْمَجْدُ وَ لَک الْعِزُّ وَ لَک الْفَخْرُ وَ لَک الْقَهْرُ وَ لَک النِّعْمَةُ وَ لَک الْعَظَمَةُ وَ لَک الرَّحْمَةُ وَ لَک الْمَهَابَةُ وَ لَک السُّلْطَانُ وَ لَک الْبَهَاءُ وَ لَک الِامْتِنَانُ وَ لَک … .https://giphy.com/gifs/bahaitaizz-IRwP9CHicRGme22xml… …
در قدیم همین مثنوی بنام جامع التمثیل در منزل ها در پشت کرسی ها جای تلوزیون امروزی را گرفته بود البته آنها متوجه مطالب عرفانی آن نمی شدند ولی از داستانهای آن لذت می بردند
تا فتنه بر نخیزبد نکتها چون تیغ پولاد است و تیز گر نداری تو سپر واپس گریز پیش این الماس بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا زین سبب من تیغ کردم در غلاف تا که کژ خوانی نخواند بر
#لسانالغیب #حافظشیرازی نیز گفته است گر تو را نوح است کشتیبان ز طوفان #غممخور ، #یار مردان خدا باش که در #کشتینوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را #داستان_نوح و توفان و کشتی منتسب به او را همه میدانیم. در چنان توفانی که همه چیز و همه جا را بکام خود میکشد، این تنها کشتی نوح است که مقاومت کرده و غرق نمیشود. خواجه در این بیت علت این امر را نه استحکام کشتی نوح و نه مهارت نوح درکشتی بانی ،
بلکه در “ایمانی” میداند که نوح بخداوند داشته و این ایمان را به خاکی تشبیه کرده که توفان را به آبی نمیخرد. اما این خاک ،توفان را به “آبی” نمیخرد. در این استعاره نکتهُ ظریفی نهفته است. و در این بیت لسان الغیب خواسته عظمت ایمان را در مقابل واقعه ای به عظمت توفان نوح ( اشاره به مقاومت علما، مقابل امر حضرت بها،الله را بخاطر ایمان پبروانش که در آینده رخ خواهد داد را هیچ بنماید
یكی از ویژگی های شعر #حافظ این است كه آشكار سخن نمی گوید و هركس می تواند حسب حال خویش، آن را تفسیر كند و از آن لذت ببرد. هم میتواند از معشوق هم در وجه زمینی اش استفاده كند و هم در معنای آسمانی اش. درست به همین دلیل است كه دیوان حافظ با وجود دشواری تشبیه ها و استعاره ها، احتمالا پرطرفدارترین دیوان شعر ایران است. حافظ می گوید در ره عشق نشد كس به یقین محرم راز
هركسی بر حَسَبِ فكر، گمانی دارد.حافظ بالاخره نمی گوید كه شاهد كیست و باید بنده طلعت چه كسی شد؟ اما با مجموعه ای از واژگان مبهم (آن، فلان، گمان،…) دقیقا به مخاطب القا می كند كه باید عاشق كسی شد كه چیزی فراتر از ظواهر دارد و خواننده می تواند از این شعر هم در وجه زمینی اش استفاده كند و هم در معنای آسمانی اش. آنرا بخالق نسبت دهد
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش .. خیلی از اشعار دیوان کبیر حافظ مربوط به ظهور است اصلآ خدا بخاطر ظهور خودش بود که حافظ را لسان الغیب کرد همه نیت کرده ایم و فال گرفته ایم
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش سال ها پی د رپی می گذرند، ماه ها سپری می شوند، روزها به پایان می رسند، أجل ها به انتها رسیده، کودکان جوان، جوانان پیر و پیران اسیر خاک شدند؛ انتظارها به سر آمد، طاقت ها طاق شد، مسافران از سفر آمدند و می آیند، اما هنوز مسافری در راه است که حافظ، آمدنش را به انتظار نشسته است ولی نامش را چون یک راز می باید بود در قلبش نگه میدارد آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش .. خیلی از اشعار دیوان کبیر حافظ مربوط به ظهور است اصلآ خدا بخاطر ظهور خودش بود که حافظ را لسان الغیب کرد همه نیت کرده ایم و فال گرفته ایم و گاهی نیت کرده ایم و این شعر آمده است آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
تا کنون از خویش پرسیده ایم که سفر کدامین مسافر این چنین به درازا کشیده است؟ گرد و غبار غربت بر لباس کدامین مسافر این چنین نشسته است؟ در حق کدامین مسافر این چنین جفا شده است؟ و کدامین مسافر چنین به فراموشی سپرده شده است؟
مسافری که با سفرش جان عالم را برده؛ مسافری که گرفتگی عالم از گرفتگی اوست. دریاها می خروشند، رودخانه ها طغیان می کنند، سیل ها جاری می شوند، زلزله ها لرزه بر اندام زمین می اندازند، خورشید رخ در پسِ پرده کسوف می کشد، ماه خود را در پس پرده خسوف مستور می دارد. طوفان ها در هم می پیچند و آن
و دانشمندان این حوادث را توجیه و تدبیر می کنند، غافل از این که عالم متأثر از تأثر اوست که در جوش و خروش است که اگر نبود «لساخت الارض علی اهلها زمین تمامی اهلش را فرو می برد.و اگر نبود جهان از مدتها قبل خاموش شده بود نه تنها خاموش نشد بلکه صدای ظهورش را با اختراع تلگراف و تلفن به گوش عالم رساند فقط این نیست و اشعاری دیگری نیز است که آنها را معرفی خواهم کرد
حافظ در زمانی زندگی میکرد که حکومت ایران بدتر از حکومت امروز ایران بود. دورهٔ امیر مبارزالدین! بدترین دورهٔ اسلامی آن دوره بودهاست. به همین دلیل میگوید «در میخانه ببستند خدایا مپسند، که در خانهٔ تزویر و ریا بگشایند.» درست مثل امروز!»
در لوح سلطان که جناب بدیع به ناصرالدین شاه ابلاغ فرمودند ایشان در آیات عربی همان هد هد باد صبا بودند که از طرف حضرت سلیمان ماموریت یافتند و دقیقآ با تکرار همان آیات به ناصرالدین شاه این لوح را تحویل میدهند بعد از شهادت جناب بدیع حضرت سلیمان هم کار خودش را کرد وقتی سلاطین مستبد زمان مثل ناصرالدین شاه و ناپلئون و پاپ اعظم به نصایح و انذارات ان حضرت اعتنائی ننمودند تا جایی که ناصرالدین شاه دستور داد حامل لوح سلطان را که جوانی شیفته عشق الهی بود ان چنان شکنجه نمودند که در زیر داغ و درفش جلادان جان به جان افرین تسلیم نمود.
بنابراین با وجود تمام ضدیت ها وهمان طوری که حضرت بهاءالله در الواح ملوک انذار فرموده بودند قدرت و قوت ظاهره سلاطین و ملوک ارض یکی پس از دیگری محو و نابود گردید و سطوت و سلطنت و شوکت الهیه روز به روز وسعت یافت به طوری که کمتر نقطه ای در روی کره ارض می توان یافت که در ان ندای امر الهی بلند نشده باشد.
باری، جناب بدیع لوح سلطان را از عکا به طهران آورد و سه شبانه روز برفراز سنگی نزدیک به خیمه و خرگاه سلطانی در انتظار دیدار ناصرالدّین شاه بسر برد . هنگامی که شاه او را بار داد واز مقصود پرسش نمود ، بدیع در پاسخ آیه ای از قرآن فرمودند : ” یا سلطان قد جئتک من سبأِ بنبأٍ عظیمٍ .” از ملکه صبا برای شما پیغام مهمی آورده ام ناصرلدین شاه پرسید نامه را از کجا آورده ای ؟ جناب بدیع فرمودند .. دیری نپائید که هد هد آمد و گفت من به چیزی دست یافته ام که تو دست نیافته ای و از سرزمین سبا برای تو خبر یقنی آورده ام … و سپس لوح را به او عرضه داشت و تنها پاسخی که دریافت کرد شکنجه و عذاب و سرانجام جانفشانی در سبیل حبّ بهاء بود (١٦) – کنایه از کوی دوست است . در قرآن سوره “نَمْل ” در باره آمدن هُدهُد از شهر سبا و آوردن خبر از ملکه و اهل آن دیار حکایت میکند و در آیه٢٢ هدهد به سلیمان چنین می گوید : ” وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَأِ بنبأٍ یَقِیْنٍ “. من به خبر یقنی رسیده ام در فرهنگ فارسی معین چنین آمده است : ” سبا – شهری در عربستان قدیم ، در ناحیه یمن که ملکه آن بنام بلقیس مشهور است . و او بروایت تورات با پادشاه یهود ، سلیمان ملاقات کرده و با او روابط دوستانه داشته و طبق روایات اسلامی سلیمان او را بزنی گرفت .”
در لوح سلطان که جناب بدیع به ناصرالدین شاه ابلاغ فرمودند ایشان در آیات عربی همان هد هد باد صبا بودند که از طرف حضرت سلیمان ماموریت یافتند و دقیقآ با تکرار همان آیات به ناصرالدین شاه این لوح را تحویل میدهند بعد از شهادت جناب بدیع حضرت سلیمان هم کار خودش را کرد وقتی سلاطین مستبد زمان مثل ناصرالدین شاه و ناپلئون و پاپ اعظم به نصایح و انذارات ان حضرت اعتنائی ننمودند تا جایی که ناصرالدین شاه دستور داد حامل لوح سلطان را که جوانی شیفته عشق الهی بود ان چنان شکنجه نمودند که در زیر داغ و درفش جلادان جان به جان افرین تسلیم نمود.
بنابراین با وجود تمام ضدیت ها وهمان طوری که حضرت بهاءالله در الواح ملوک انذار فرموده بودند قدرت و قوت ظاهره سلاطین و ملوک ارض یکی پس از دیگری محو و نابود گردید و سطوت و سلطنت و شوکت الهیه روز به روز وسعت یافت به طوری که کمتر نقطه ای در روی کره ارض می توان یافت که در ان ندای امر الهی بلند نشده باشد.
منظور از سلیمان در قرآن همان #ظهور حضرت بها،الله است که لسان الغیب به او میفرماید
انوار اسم اعظم ای در رخ تو پیدا . انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی کلک تو خوش نویسد در شان یار و اغیارتعویذ جان فزایی افسون عمر کاهی ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی ساقی بیار آبی از چشمه خرابات تا خرقهها بشوییم از عجب خانقاهی عمریست پادشاها کز می تهیست جامم اینک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی گر پرتوی ز تیغت بر کان و معدن افتد یاقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
کامینت های این پست
Ali Hajiabadi
اگر حافظ و مولوی نبودند اسلام برای همان نصف روز هفصد سال خوب بود وقتي كه يك حافظ قرآن، در شهري كه از در و ديوار آن، بانگ قرآن و نماز برميآيد، از خرابات و خراباتي حرف ميزند، خراباتنشيني او يك انزواي صوفيانه و يك خودرهايي نيست، بلكه دست كم يك اعلان جنگ با محتسب اسلامی است. اعلان جنگ به آن زاهدريايي است كه قرآن را دام تزوير و فريب كرده است و خمشكنيها را بهانهاي براي آزار و تجاوز ميسازد
پاسخ به آقای
Ali Hajiabadi
ممنون ، گر حافظ و مولوی نبودند/ این باغ جهان چه بیصفا بود/ باغی نه بدیع و باطراوت/ هر چند پر از گل و گیا بود ………………………… به میپرستی از ان نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به نقل قول از پیر میکده که بدون شک نور اسم اعظم و عارف وارسته و خود حافظ قرآن،بوده که لیاقت دریافت آنرا داشته و تنها راه نجات خود را در رازپوشی میداند.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت راز پوشیدن منظور از پوشیدن راز اسر اسم اعظم بود ه و همه را نصیحت میکند اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش .. و بله خود حافظ قرآن میدانست در سوره حج آیه 47 آمده : 1000 سال وعده خدا به شماست و او هرگز خلف وعده نمی کند.15 سوره سبا آیه 30 : وعده خد ایک روز است که به حساب او 1000 سال می شود و یک ساعت هم جلو و عقب نمی گردد.16 حدیث اهل سنت عبد الوهاب شعرانی در پاسخ به این سؤال که اجل امت اسلام تا کی خواهد بود از حضرت رسول اکرم نقل نموده که فرمودند: اگر امت من صالح باشند یک روز ( 1000 سال) مهلت دارند و اگر فاسد شوند نصف روز. (500 سال) 17 حدیث شیعه بروایت علامه مجلسی در بحار الانوار جلد
خانم طاهره نوشتند Awesome‼️👌🙏💚🍀👏👏💚
پاسخ
Tahereh Garshassebi
ممنون طاهره خانم نازنین و دوست داشتنی بهائیان کلمه اسم اعظم الهی را کلمه بهاء میدانند. بهاء به معنی شکوه، درخشندگی و نور است. بايد ما تحري نور الهي بكنيم چه كه از جميع انوار اعظم است نوريكه حضرت مسيح ميفرمايداين نور است * نوريكه حضرت موسي فرموده اين نور است * زيرا تجلي الوهيت را در اين نور مشاهده كرده * از اين نور از اين اتش نداي حق را شنيد * اين نوريست كه حضرت محمد در قران ميفرمايد ( الله نور السموات و الارض ) تحري اين نور را بكنيد تا اينكه حقائق اشيا را ادراك كنيد تا باسرار الهي مطلع گرديد تا انچه مستور است به بينيد حوادث غيبيه مطلع شويد اين نور مثل ائينه ايست چه گونه در ائنيه صور جميع اشيا منطبع است اين نورنيز محيط بر جميع صور و محيط بر جميع اشيا است * اينستكه حقايق اشيا بان نور كشف ميشود اسرار كتابمقدس بان نور واضح ميشود اسرار ملكوت بان نورمشهود ميگردد عوالم الهي بان نور ادراك ميشود * حقائق اسما و صفات الهي بان نور معلوم ميشود * بان نور روابط بين حق و خلق واضح ميشودلهذا اميدوارم كه بان نور منور شويد … خطابات حضرت عبدالبها، جلد یک ص ۱۱۴
عالی بود اگر درست متوجه شده باشم #حافظ #اسماعظم را ااسم مخفی حق می دانست برخی اسم اعظم را «الله» دانسته اند. یعنی این اسم مستجمع کمالات حق تبارک و تعالی است و همه اسماء مستتر است. ولی چه کسی می تواند به «اسم اعظم» برسد؟ کسی که خودش مظهر #عظمت حق مثل حافظ باشد. اگر انسان، مظهر عظمت #حق شد، همه اسماء « #اسماعظم » است و اگر #انسان به مظهریت «اسم اعظم» نرسید، هیچ اسمی اعظم نیست اسم اعظم، الهی همان راز و همان اسم مخفی خداوند بود که در روح و صفات حضرت بها،الله ظاهر شد
پاسخ به
Ali Hajiabadi
در دیوان حافظ همه جا اشاره به ‘اسم اعظم’ با ذکر ‘سلیمان’ و ‘اهرمن’ یا ‘دیو’ همراه است: سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم و یا بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی و یا خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن ‘اسم اعظم’ نام نقش نگین سلیمان است که مدتی اهریمن آن را ربود
منظور لسان الغیب نشان دادن عظمت اسم اعظم الهی بود و حتی پیدا شدن آن را از معجزات آن اسم می داند و می فرماید چون رباینده انگشتر (دیو) نابکار است و به جهت ناپاکی درونی نمی تواند آن را به کار برد، موفق به بهره گیری از آن نخواهد شد. گر انگشت سلیمانی نباشد *** چه خاصیت دهد نقش نگینی حافظ در بهره گیری از این داستان مخاطبان را بر الطاف الهی و حسن خاتمت آینده بشارت می دهد. خواجه حافظ قرآن بود و میدانست برای پروردگار نام های گوناگون است که برخی واجد ویژگی های بخصوصی هستند . «تبارک اسم ربک ذوالجلال و الاکرام؛ نام پروردگار تو که صاحب بزرگی و مکرمت است افزون آمد.» (الرحمن/ 78) و میدانست «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها؛ و برای پروردگار نام های نیکوست او را بدان ها بنامید.» (اعراف/ 180)
#احمد_کسروی در پیدایش #مشروطه نوشته است در زمان فتحعلیشاه #شیخ_احمد_احسایی یکی از مجتهدان عراق میبوده و در ایران و دیگر جاها شاگردان بسیار میداشته. او بیکرشته سخنان نوینی برخاسته و دیگر مجتهدان با وی دشمنی نموده و او را بیدین خوانده اند، و نتیجه آن گردیده که در میان ایرانیان دو تیرگی پیدا شده.
یک دسته پیروی از شیخ نموده و «#شیخی» نامیده شده اندو دسته دیگری در برابر آنان خود را «#متشرع» خوانده اند.
در تبریز در میان دو تیره، جنگ و خونریزی پیش آمده و تا دیر گاهی مردم ایمنی نداشته اند. هنوز مسجدی در تبریز «قانلو مسجد» (مسجد خونین) نامیده میشود و چنین میگویند که در آنجا بنام شیخی و متشرع خونریزی رخ داده. پس از شیخ احمد جانشین او #سید_کاظم_رشتی بوده. ولی پس ازو باز کشاکش پیدا شده، و حاجی محمد کریمخان در کرمان بدعوی جانشینی برخاسته و خود چیزهای دیگری بگفتههای شیخ افزوده، و در تبریز حاجی میرزا شفیع او را نپذیرفته و بهمان گفته های شیخ ایستادگی نشانداده، و نتیجه آن گردیده که در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان مردم بسه تیره گردیدهاند:
شیخیان یا پیروان حاجی میرزا شفیع، کریمخانیان با پیروان حاجی محمد کریمخان، متشرعان یا دشمنان آن دو دسته و پیروان دیگر ملایان. در سالهای پیش از مشروطه که ما گفتگو از آن میداریم، دیگر میانهٔ اینان زد و خورد و خونریزی نبودی. ولی سه دسته از هم جدا زیستندی. بدینسان که بخانه های یکدیگر آمد و رفت نکردندی، و دختر از یکدیگر نگرفتندی، و مسجدهاشان جدا بودی، و هر ساله در رمضان بالای منبرها گفتگوهای کیشی و بدگویی از همدیگر را بمیان آوردندی. .
در مورد شروع سیر #روشنفکری در ایران صبحت کنیم بعد از ظهور حضرت باب در ایران بود که پس از مشروطه روشنفکران را با نام فرانسوی انتلکتوئل، و به عربی منوّر الفکر میشناختند و بعدها اصطلاح روشنفکر و تا اندازهای روشناندیش، رواج یافت.
در این دوره، نگاه روشنفکران ایرانی به فرانسه بود. فرانسه به جهت آنکه درگیری مستقیمی در تحولات ایران نداشت و از سوی دیگر رقیب جدی استعمار انگلیس بود، پایگاهی برای تحصیل و اقامت ایرانیان بود. از آن زمان تا دوران پهلوی دوم، آشنایی با زبان فرانسه جزو ملزومات طبقه فرهیخته ایرانی بود و در واقع زبان فرانسوی جایگاه سنتی زبان عربی را به عنوان زبان تخصصی اهل فضل، تصاحب کرد. تقریباً همه آثار ادبیات و فلسفه و تاریخ غربی از راه زبان فرانسوی به فارسی برگردانده شده
و. با این حال نباید تأثیر اندیشه و فرهنگ انگلیس را هم نادیده انگاشت. چراکه اتفاقاً با توجه به پادشاهی بودن سامانه سیاسی ایران، نظام سیاسی مشروطه انگلیس که در آن پادشاه نمادین بوده و در سیاست دخالت نمیکرد، همواره الگوی فکری ایرانیان، حتی انگلیس ستیزانی چون محمد مصدق بود
. همچنین نباید از نقش آمریکا به عنوان یک نیروی سوم در نبرد استعماری روس و انگلیس در ایران گذشت. آمریکا تا سال ۱۳۳۲ مورد احترام روشنفکران غیرچپ ایرانی بود. برعکس روسیه تزاری مهمترین دشمن روشنفکران قلمداد میشد. هرچند پس از کمونیستی شدن شوروی، روشنفکری چپ نگاهی توأم با احترام به شوروی داشت بطور کلی بعد از ظهور حق در ایران بود که. روند تاریخی جریان روشنفکری در ایران به وجود آمد و میتوان در پنج گروه، آنها را تقسیمبندی کرد. روشنفکران نسل اول (دوران مشروطه) و مشروطه خود گرفته شده از انقلاب حضرت باب از کتاب بیان عربی و فارسی بود با بر تخت نشستن رضا شاه دوره اول روشنفکری به پایان رسید و نسل دوم روشنفکری به وجود آمد. این نسل روشنفکری با الگوگیری از غرب سعی داشت که مفاهیم جدید غربی را در ایران پیاده سازد. سیاست همگن سازی فرهنگی و اجتماعی در آن دوره محبوبیت فراوانی یافته بود روشنفکران نسل سوم از اواخر دوران پهلوی یکم، روشنفکری چپ در ایران بنیاد گذاشته شد و شاید تقی ارانی و اسکندر میرزا را بتوان از مؤسسین این جریان دانست. با ایجاد دانشگاهها و مدارس و اعزام بیشتر دانشجویان ایرانی به اروپا در دوره پهلوی یکم، ایرانیان با سرعت بیشتری با اندیشههای غربی آشنا شدند. بدین ترتیب زمینه ایجاد نسل سوم روشنفکری به وجود آمد؛
که خود را در دوران پهلوی دوم نمایان کرد. پس از سرنگونی رضاشاه و ترور احمد کسروی، روحانیت و نگاه دینی بر نگاه سکولار و روشنفکری چیرگی یافت؛ و با جریان ملی شدن نفت و سپس سرکوب آزادیها در بسته شدن فضای سیاسی، روشنفکری سکولار ایرانی به شدت محدود شد. از آنان میتوان به حمید عنایت، دکتر پرویز هوشیار ، پرویز ناتل خانلری و سید فخرالدین شادمان و
2 mai 2020 — https://g.page/taiziz?gm..Follow Blog via Email … Enter your email address to follow this blog and receive notifications of new posts by email.
Ali kargari Hajiabadi – .. The first thing is safety TAIZIZ ..https https://ca.linkedin.com › … · Traduire cette page
Ottawa, Ontario, Canada · .. The first thing is safety TAIZIZ ..https://g.page/taiziz?gm Learning Center in Ottawa Open un · .. The first thing is safety TAIZIZ ..https://g.page/taiziz?gm Learning Center in Ottawa Open
The first thing is safety TAIZIZ ..https://g.page/taiziz?gm Learning Center in Ottawa Open ClickBank university. Ottawa, Ontario, Canada67 connections.
Coronavirus (COVID-19) Update From Taizz – Facebook
2 nov. 2020 — ـTAIZIZ — TAIZIZ .https://g.page/taiziz?gm … In Iran, radio came from the time of Qajar and because it worked with Basim, it needed a judicial …
How was the evolution of lamp radio and television … – Quora
22 sept. 2020 — Marriage and conversion were two important events in Tolstoy’s life. Young Tolstoy’s first experience in literature was the translation of …
مشرق الاذکار نیلوفر آبی – TAIZIZ .https://g.page/taiziz?gm. 2021/03/05تمام مشرق الاذکارهای بهائی در سراسر عالم درب هایش بر روی همه مردم از هر دينی که باشند …
تحقیقی – TAIZIZ .https://g.page/taiziz?gm. بتدریج خوا هید فهمید انسا نها صفا تی که خود دا رند بر روی حیوا ن ها می کذارند . کسی که همه حیوا نا ت را دوست دارد …
حتماً خیلیها هنوز بر این باورند که بر پیشانی عمارت سازمان ملل متحد این شعر حضرت سعدی نوشته یا حجاری شده است: «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار / تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی»
و چه فخری کردهاند کسانی که این داستان را باور کردهاند: پیش از اندیشه تشکیل یک سازمان جهانی، یکی از بزرگترین شاعران ما بنا را بر همدردی میان انسانها نهاده و همدردی در خانواده بشری را تذکر داده و دیگران با قدردانی از این شخصیت بزرگ ابیات انسانی را سرلوحه اهداف خود قرار دادهاند. اما متأسفانه این داستان واقعیت ندارد و مطلقاً در هیچ کجای این سازمان، نه بیرون و نه درون؛ حتی در یکی از راهروهای آن یا یکی از اتاقهای متعددش، چنین گفته حکیمانهای نقش نبسته است. من به این مسأله شک داشتم چون عمارت سازمان ملل متحد را دیده و چنین ابیاتی ندیده بودم. در اوج نوشتن اپرای سعدی، به مناسبت اجرای اپرای عروسکی حافظ در خلوتی که با استاد کمالی سروستانی رئیس بنیاد سعدیشناسی داشتم این موضوع را مطرح کردم و او هم تأیید کرد که این موضوع یککلاغ چهلکلاغ شده و مطلقاً حقیقت ندارد و بعد توضیح داد؛ یک بار هیأتی از ایران یک قالیچه به مدیرکل سازمان ملل متحد هدیه داده که بخشی از این ابیات در آن بافته شده بود
و در مطبوعات چنین وانمود کردند که مسئولین این دم و دستگاه، به صرافت افتادهاند که اندیشه سعدی بزرگ را آویزه گوش ملتها و دولتها کنند و… دیگر برایم مسجل شد که این امر حقیقت ندارد و نبایستی در متن اپرای سعدی که آن را کارگردانی کردم چنین داستان بیاساسی وارد شود. از آن شب به بعد سرنوشت اپرا بیشتر و بیش از پیش معطوف به افکار سعدی شد تا دوستان سعدی بزرگ بدانند که او فقط خداوندگار غزل نیست و سراینده این چنین غزلهایی، به همه یا بخش عمدهای از روابط میان انسانها نظر داشته و عشق تنها موضوع مورد علاقه او نیست: «هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم / نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم». ابیات فراوان و نغزی از این دست، به وفور توسط خوانندهها خوانده شده و گوش مردم پر است از این غزلهای زیبا اما آنچه مغفول مانده، درسهای حکیمانه و تا ابد ماندگار او در آداب زندگی فردی و اجتماعی است.
حضرت سعدی در بوستان و در ده باب این آداب را چنین دستهبندی کرده است: باب اول در عدل و تدبیر و رأی؛ باب دوم در احسان؛ باب سوم در عشق و مستی و شور؛ باب چهارم در تواضع؛ باب پنجم در رضا؛ باب ششم در قناعت؛ باب هفتم در عالم تربیت؛ باب هشتم در شکر بر عافیت؛ باب نهم در توبه و راه صواب؛ باب دهم در مناجات…و کوشش کردم جنبههای عرفانی ذهنیت سعدی را آشکار و حتی در نوعی تفتیش عقاید و در محکمهای که او را متهم به ریاکاری و چاپل، از دلایل سرودن مرثیه مشهورش در رثای المستعصم بالله بگوید
. به باور من مرثیه او و پس از مرگ خلیفه در راستای همان جهانبینی اوست که در ابیات: بنی آدم اعضای یکدیگرند…است و در دفاع از خود دیالوگی دارد که تکاندهنده است: «پسندی که شهری بسوزد به نار / اگرچه سرایت بود بر کنار؟» به همین دلیل در اپرای سعدی وجوهی ناشناخته از سعدی را در متن اپرا و سپس در اجرا به کار گرفتم و با الهام ابیاتی از دست: «چو ماکیان به در خانه چند بینی جور / چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار» و «زمین لگد خورد از گاو و خر به غلت آن / که ساکنست نه مانند آسمان دوار / مثال اسب الاغند مردم سفری / نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار» و ساختار متن را به شکل سفری در خواب سرخ و حکایت بر دار کردن منصور حلاج، جدال با حاکمی خودپسند و شاعران چاپلوس و ترک یار و دیار، سفر به سومنات و بتخانه، سفر به مصر و دیدن عاقبت فراعنه و…روایت کردم تا بتوانم میل حضرت سعدی به کشف حقایق و کشف ماهیت انسان را به نمایش بگذارم و سعدی را آنگونه که هست، نه آنگونه که دشمنانش ترسیم کردهاند به نسل جوان معرفی کنم. امسال قصدم این بود که با اجرای مجدد اپرای سعدی بر آستان این خاک که فردوسی و عطار و حافظ و سعدی و مولوی و نظامی و ناصرخسرو و خاقانی و… دارد بوسهای از سر ستایش بزنم که کرونا آمد و جهان را ولو برای مدتی به اعضای یکدیگر بدل کرد و روح سعدی بر آنانی گریست که پسندیدند شهری بسوزد به نار. به این امید که روزی آن داستان خیالی محقق شود
و اگر تشکیلات رسمی تن به چنین قدرشناسی نمیدهد مردمان اندیشمند سعدی دردمند او را به رسمیت شناخته در جهت اندیشههای ناب او گام بردارند. روزنامه ایران شعر سعدی هیچگاه بر سر در سازمان ملل نبود در ذهن هر ایرانی که در نظام آموزشی ایران درس خوانده باشد این گزاره حک شده است بیتی از شعر «بنی آدمی اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند» در باب اول «در سیرت پادشاهان» در کتاب گلستان سعدی آمده است بر سر در سازمان ملل متحد نصب شده است اما هیچگاه چنین واقعیتی وجود نداشت. محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه که پیشتر نماینده ایران در سازمان ملل بود درباره اولین باری که به سازمان ملل میرود و به دنبال شعر سعدی است مینویسد که آن را پیدا نمیکند و با پیگیریهای چند ساله فرش ایرانی منقش به همین سطور در کنار یک فرش چینی که در سازمان ملل بوده در دهه ۸۰ شمسی، نصب میشود.
ایرنا محبوبیت سعدی در غرب دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتابش آورده که تنها در قرن نوزدهم گلستان سعدی بیش از ۶۰ بار ترجمه و هر بار تجدید چاپ شده است. وقتی کلامی نافذ و اثرگذار باشد و روان آدمی را به چالش بگیرد و حسی بهتر به او ببخشد، میتواند بعد از هفتصد سال همچنان زنده و پویا به حیات خویش ادامه دهد. کلام و نثر سعدی نیز چنین ویژگیای دارد. چرا که چکیدهای از تجارب زیست و زندگی خود را در قالبی جهانشمول و با توجه به نیازهای انسان در تمامی ادوار زمانه بر کاغذ رانده است. حکایات و داستانها و اشعاری که تا به امروز نیز حضور خود را در ذهن و ضمیر آدمیان ادامه دادهاند. چنانکه نخستوزیر اسپانیا در همین روزهای اخیر که بحران کرونا در آن دیار شدت و حدتی شگفت پیدا کرده بود و برای تاثیرگذاری سخن خود بر مردمش و طلب استمداد از آنها برای آنکه به یاری هم بشتابند،
از سعدی و شعر معروف «بنی آدم اعضای یکدیگرند»، مثال میآورد و یادآور میشود که همچنانکه یک عضو بدن آدمی وقتی به درد میآید، دیگر عضوها را نیز قراری نمیماند، از آنان میخواهد از محنت و رنج دیگران بیغم و سرخوش نباشند که در غیر این صورت انسانیت خود را از دست دادهاند.
همین شعر سعدی در این روزها مورد استفاده دانشجویانی در ترکیه قرار گرفته و آن را برای دستگیری از افرادی که نیازمند کمک در این روزهای سخت و طاقتسوز هستند تبلیغ میکنند. نفوذ سعدی از همان سالها و دهههای نخستی که او شعر سرود و کتاب نوشت آغاز شد. دکتر محمدعلی موحد در دیباچه خود بر تصحیح و ترجمه سفرنامه ابنبطوطه (انتشارات کارنامه -۱۳۹۵) از خوانش شعر سعدی از سوی خنیاگران در محضر امیر بزرگ چین سخن گفته است و این شعر را خوانده است: تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام چون در نماز استادهام گویی به محراب اندری و این در زمانی است که
«هنوز نیم قرن از وفات سعدی نگذشته که سرود خنیاگران چینی از شعرتر اوست.» (ابن بطوطه – ص ۶۴) ابن بطوطه البته تنها از وصف سعدی در سفرنامهاش نگفت، بلکه خود نیز در سفر به شیراز بر مزار سعدی رفت و در این باره نوشت «از مشاهدی که در بیرون شهر شیراز واقع شده، قبر شیخ صالح معروف به سعدیست که در زبان فارسی سرآمد شاعران زمان خود بوده و گاهی نیز در بین سخنان خویش شعر عربی سروده است». (همان – ص ۲۶۴) در سالها و قرون بعد نیز این نفوذ ادامه یافت چنانکه دکتر جواد حدیدی در کتاب محققانهای که با نام از سعدی تا آراگون نوشته است ضمن چگونگی تاثیر ادبیات کهن ایران، به خصوص گلستان و بوستان سعدی روی شعرا و ادبای فرانسوی، این تاثیرگذاری را تا به آنجا برجسته میکند که نام یکی از روسایجمهور فرانسه را برگرفته از نام سعدی میداند.
«سعدی کارنو» که در سالهای پایانی سده نوزدهم رئیسجمهور فرانسه بود و مدتی بعد کشته شد، در نقلقولی اشاره کرده که پدربزرگش عاشق گلستان سعدی بود و به همین دلیل نام نوهاش را سعدی گذاشت. دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتابش آورده که تنها در قرن نوزدهم، گلستان به زبانهای آلمانی، روسی، انگلیسی و لهستانی ترجمه شد و در جایی دیگر از کتابش هم آورده که «تنها گلستان تاکنون بیش از شصت بار ترجمه شده و هر ترجمه چندین بار به طبع رسیده است.» (زرینکوب – حدیث خوش سعدی – ص ۱۰۶) ایندیپندنت ضیاء موحد: آنچه سعدی را ماندگار کرد ضیاء موحد از زیبایی بیان سعدی به عنوان عاملی که این شاعر را ماندگار کرده و ما را به آثار او جذب میکند میگوید و جوانان را به خواندن غزلیات سعدی که به گفته او هنوز تازه است، دعوت میکند.
این شاعر و منتقد ادبی به مناسبت اول اردیبهشتماه، روز بزرگداشت سعدی، درباره کارآیی آموزههای این شاعر در دنیای امروز اظهار کرد: مسلم است که کاربرد خیلی از آموزههای سعدی مخصوص به زمان خودش است. نظر سعدی راجع به زنها، مفهوم عدالت، آزادی و … جزء مسائلی نیست که ما بخواهیم با معیارهای او سراغ آنها برویم. جدا از مباحث مربوط به سبکشناسی و خدمتهایی که سعدی به زبان فارسی کرده، آنچه بیشتر او را ماندگار کرده، نحوه بیان و کاربرد زبان است. موحد با بیان اینکه سعدی یکی از شاعران اندرزگوست بیان کرد: آن بخش از آثار این شاعر که هنوز هم مسلماً مفید است، عاشقانههای اوست. تصوری که سعدی از عشق دارد و شور و احساسی که نشان میدهد پیش از آن به این شکل اصلاً سابقه نداشته و بعد از آن هم تقریباً آن عشق زمینی، انسانی و جسمانی در شعر ما نمودی نداشته است، تا وقتی به شعر نو میرسیم که بهخصوص این جلوه از عشق در آثار شاملو و فروغ خیلی پررنگ میشود
. او افزود: اما بخش هنری کار سعدی بخشی جداگانه است، خیلی از حرفهایی که ما امروز آنها را قبول نداریم، وقتی سعدی میگوید، ما را جذب میکند؛ این نشاندهنده زیبایی بیان سعدی است، وگرنه شاید محتوای شعرهای او را خیلی از شاعران دیگر هم گفته باشند ولی «همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است». این شاعر با اشاره به اینکه همه آموزههای سعدی هم قابل اعمال نیست و زمان اغلب آنها گذشته است گفت: این را هم بگویم که منظورم این نیست که ما آموزههای او را به کار ببندیم. ما باید به زیبایی زبان و هنر سعدی، نحوه گفتار و سبک غیرقابل تقلیدش توجه کنیم. سعدی غیرقابل تقلیدترین شاعر ایران است. از شاعران دیگر میشود تقلید کرد، اما اگر کسی بخواهد از سعدی تقلید کند، خیلی زود متوجه آن میشویم و این خیلی هنر است. ضیاء موحد همچنین اظهار کرد:
«گلستان» و «بوستان» پر از داستانهای بسیار زیباست که از نظر محتوا هم خیلی مهم هستند، اما امروز دیگر قابل قبول نیست و باید به همان زیبایی بیان او نگاه کرد. تجربههایی در «گلستان» و «بوستان» سعدی هست که اگر هر کسی آنها را نداشته باشد، اهمیتش را نمیفهمد. به این دلیل است که میگویند ما در کودکی با «گلستان» زبان فارسی را یاد میگیریم، ولی در سن بالا اهمیت حرفهای سعدی را کشف میکنیم. اما در دوران کودکی که به عنوان درس گفته میشود، متوجه این نیستیم که سعدی از چه مسئله دردناکی در جامعه صحبت میکند. او ادامه داد: این هم که میگویند سعدی آینه زمان خودش است واقعاً درست است؛ یعنی همه ابعاد تجربه بشری را بیان میکند که بخشهایی از آن قابل قبول است، اما امروزه از بخشهای دیگر آن نمیشود دفاع کرد. مثلاً سعدی چیزهایی در مورد شاهدبازی میگوید، در واقع صحبتش این است کسانی که شاهدبازی میکنند کسانی هستند که دستشان از روابط طبیعی کوتاه است و ناچار هستند که به این طریق متوسل شوند، اگرچه امروزه یک عده در دنیا طرفدار آن هستند و میخواهند آن را قانونی کنند، ولی به طور کلی این مسئله مورد پسند جامعه نیست. و البته این نشان میدهد خیلی از مسائلی که امروز در جوامع وجود دارد، در فرهنگ و سنت قدیم ریشه دارد.
این شاعر همچنین در پاسخ به سؤالی درباره محبوبیت سعدی در میان غیرفارسیزبانان گفت: محبوبیت سعدی نسبت به تمام شاعران کلاسیک دیگر در هنر بیانش است. ضیاء موحد با اشاره به پرداختن سعدی به مسائلی که امروزه کمتر کسی با آنها موافق است بیان کرد: اما بیان سعدی آنقدر زیباست که دیگر آدم به اینها توجه نمیکند. همه شاعران کلاسیک اینطور هستند که آموزههایشان به مرور زمان کهنه میشود، اما خود اثر یک اثر هنری باقی میماند. پس ما هم باید جنبه هنری سعدی را در نظر بگیریم. آموزههای او هم اغلب درست است، اما به زمان خودش مربوط است. او در پایان با توصیه به خواندن سعدی گفت: من توصیه میکنم که سعدی، خصوصاً غزلیات عاشقانهاش را بخوانید. خصوصاً
جوانها غزلیات عاشقانه سعدی را بخوانند که هنوز هم تازه است. کارهایی هم در زمینه سعدی شده که بعضی خوب و بعضی بد و متوسط است. من هم یک کتاب «سعدی» دارم که در آن به جنبههایی توجه شده که پیش از آن خیلی توجه نشده است، جنبههایی را که در این گفتوگوی شفاهی نمیتوانم آنها را بگویم در آنجا آوردهام. ایسنا آرامگاه سعدی در گذر زمان همراه با نام سعدی، به جز آثارش بنای آرامگاه او نیز به ذهن متبادر میشود. این بنا که به سعدیه موسوم است، در شمال شرقی شیراز و در انتهای خیابان بوستان قرار گرفته است که باغ دلگشا نیز در همین خیابان قرار دارد و بهار نارنج شیراز با نام این باغ پیوند یافته است. بنای فعلی از زمان درگذشت سعدی تاکنون فرازونشیبهای بسیاری را از سر گذارنده است و یک بار نیز در سال ۹۹۸ به حکم یکی از حکمرانان فارس، یعقوب ذوالقدر کاملاً ویران شد،
باری دیگر هم سنگ قبر و مزار سعدی را ویران کردند. با این حال، حوضچهای که هماکنون با عنوان حوض ماهی معروف است، از همان زمان تاکنون برقرار است و باور به شفابخشی آب آن در فرهنگ مردم شیراز رسوخ کرده تا آنجا که دیرزمانی جزو یکی از آیینهای روز سیزدهم فروردین در شیراز بوده است
. گفته شده که آرامگاه سعدی زمانی، خانقاه این شاعر بوده است و حوضهای مرمرین نیز بنا به خواست خود سعدی ساخته شده است و در مقابل زاویه خانقاه قرار داشته است. در زمان کریمخان زند، بسیاری از عرفا و شاعران و مفاخر شیراز آرامگاه یافتند و بدینطریق ارج نهاده شدند. یکی از بناهایی که کریمخان زند به ساخت آن دست زد، همین آرامگاه سعدی است. در این دوره، عمارتی از گچ و آجر بنا شد که مزار سعدی در اتاقی در ضلع شرقی این عمارت قرار داد و بر روی آن معجری چوبی قرار داده شد. آرامگاه سعدی در دوره قاجار مقبره سعدی، دومین بار در دوران قاجاریه به دلیل انتساب او به مذهب تسنن تخریب شد و سنگ آرامگاهش نیز شکسته شد اما این بار علیاکبرخان قوامالملک شیرازی سنگی بر مزار سعدی گذاشت که تا امروز نیز پابرجاست. فتحعلیخان صاحب دیوان از رجال معروف دوره قاجار در شیراز، این بنا را مرمت کرد. در سال ۱۳۲۴ خورشیدی انجمن آثار ملی در شیراز مامور احیای مجموعه سعدیه شد. در سال ۱۳۲۵ محل تامین بودجه
ساخت مجموعه جدید، از محل فروش آزاد قند و شکر کارخانه قند مرودشت و به ازای هر کیلو ۲ ریال مصوب شد. عملیات اجرایی ساخت بنای جدید از سال ۱۳۲۷ و با نظارت علیاصغرخان حکمت، سیاستمدار، ادیب و بنیانگذار کتابخانه ملی ایران، آغاز شد. او در آن زمان رئیس انجمن آثار ملی کشور و نیز نماینده سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در ایران بود. در آن زمان از آندره گدار، باستانشناس و معمار فرانسوی که اجرای بنای حافظیه نیز از آثار اوست،
درباره ساخت بنای سعدیه نظرخواهی شد اما در نهایت یک سال بعد قرعه ساخت بنا به نام طراح معمار ایرانی، محسن فروغی افتاد.
ساخت آرامگاه جدید سعدی محسن فروغی، از چهرههای مشهور معماری ایران است. او در عرصه سیاست نیز شناخته شده و عضو مجلس شورای ملی بود و افزون بر مجموعه سعدیه، ساخت بنای بانک ملی مرکزی شیراز نیز توسط او انجام گرفت. این معمار از فناوری مدرن در معماری بهره میگرفت، در عین حال بنای آرامگاه سعدی برگرفته از عناصر معماری سنتی ایران است. طراحی این مجموعه ۲ سال طول کشید. در آرامگاه سعدی هشت ستون قرار دارد
و این بنا از بیرون به شکل مکعب است
اما در درون هشت ضلعی است. گنبد آرامگاه نیز به رنگ آبی لاجوردی و از کاشیهای فیروزه ساخته شد. دور تا دور آرامگاه هفت کتیبه مزین به اشعار سعدی قرار دارد که اشعاری از بوستان، گلستان، قصاید، بدایع و طیبات سعدی بر آن نگاشته شده است. در سمت چپ مقبره سعدی نیز آرمگاه شوریده شیرازی شاعر نابینای دوران قاجار قرار دارد. محله سعدی، همواره از محلات نامبردار شیراز بوده است و به سبب برخورداری از قنات یادشده در گذشتههای نه چندان دور، جایگاه مورد احترامی برای مردم شیراز به شمار میآمده است.
این محله در سیل ششم فروردینماه سال ۱۳۹۸ آسیب دید و توجه بسیاری به قدمت ساختمانهای آن و بافت اجتماعی آن جلب شد. تصویر آرامگاه سعدی هم اکنون بر روی اسکناس ۱۰ هزار تومانی نقش بسته است. ابومحمد مصلحالدین بن عبدالله، نامور به سعدی شیرازی و مشرفالدین در سال ۵۶۸ یا به برخی از روایتها در ۵۸۸ خورشیدی تولد یافت. آوازه این شاعر و نویسنده پارسیگوی ایران زمین بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست.
جایگاه این شاعر نامآور سده هفتم هجری نزد اهل ادب تا بدان جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست
که به این سه اثر، کلیات سعدی میگویند. شیخ اجل سعدی به سیاحت و جهانگردی علاقه بسیاری داشت و به شهرهای خاور نزدیک و خاورمیانه، هندوستان، مصر و شمال آفریقا سفر کرد و این جهانگردی به روایتی ۳۰ سال به طول انجامید. همانگونه که در تاریخ تولد این فخر ادبیات ایران زمین اختلاف نظر وجود دارد در مورد تاریخ وفات وی نیز دیدگاهها متفاوت است و به استناد آنچه در این مورد موجود است این ادیب بیبدیل ادبیات پارسی در سال ۶۷۱ خورشیدی چشم از جهان فرو بست منبع خبر
http://www.bahailib.com › index3کتابخانه بهایی ابوالفضائل گلپایگانی در آینه اسنادShare. ابوالفضائل گلپایگانی در آینه اسناد. حجم 11.98 MB. Download. ابوالفضائل گلپایگانی در آینه اسناد تورج امینی. . تعداد کل کتب 1742 عدد حجم کل کتبhttps://m.facebook.com › postsاندیشه بهایی – حضرت ابوالفضائل گلپایگانی حضرت ابوالفضائل …اقامت جناب ابوالفضائل در آمریکا افزون از سه سال طول کشید. هرچند ممکن بود که آن جناب در آن اقلیم مستعد بیشتر بمانند و نتایج عظیمتر اخذ فرمایند، ولکن افسوس که وضع آب و هوا و غذای آنجا با حضرتش سازگار نبود. در اول برای ترتیب غذا و تهیه طعام ایرانی احمد سهراب از مصر عازم شد، معذلک چاره نشد و وضع مزاجی ایشان روز به روز بدتر شد. حضرت عبدالبهاء که مرتباً از دور ناظر حال آن فدائی امر بودند، دستور حرکت حضرتش را به شرق دادند ولی در این موقع که یاران آمریک پی به مقام آن معلم روحانی برده بودند دیگر به آسانی نمیتوانستند دست از دامنش بردارند. ولی تدبیر با تقدیر سازگار نبود و اقامت آن جناب مشکل مینمود.
لذا آن سفینه اطمینان و انقطاع در نیویورک به کشتی نشسته به سوی مشرق زمین حرکت کرد و آن سرزمین مقدّس را که مقدّر بود در آتیه مهد مدنیت الهیه قرار گیرد برای همیشه ترک گفت و احبای حقشناس آمریک برای تودیع جنابش از سانفرانسیسکو و بروکلین و هوبوکی و واشنگتن و سایر نقاط آن کشور به نیویورک آمدند و آن جناب چون پدری مهرپرور از کل دلجوئی نمود و همه را به فضل الهی دلگرم کرد و در روز سه شنبه 29 نوامبر 1904 قبل از حرکت ایشان در محفلی که در منزل مستر دوج منعقد شده بود، همه حاضر شدند و مستر دوج عکس احبا را به جناب میرزا تقدیم کرد. ایشان در این موقع خطابهای القا فرمودند که صورت آن در یکی از جرائد آمریک به انگلیسی منتشر شد و آن جریده به ارض اقدس رسیده به امر حضرت عبدالبهاء ترجمه گشت و اینک ترجمه آن خطابه که دو سه سطر آن در جای دیگر این کتاب به مناسبتی نقل شده تماماً در اینجا ذکر میشود تا خاتمه این فصل مشک معطر باشد: ” در نهایت سرور عکس شما را قبول میکنم و در مجالس متعدده احباء مکرر ذکر شده که از فضل الهی امیدوارم که این عبد را از احقر عباد محسوب فرماید. به واسطه عدم فرصت و ضعف بنیه عاجز از ابراز احساسات قلبیه و تشکرات صمیمانه هستم لهذا در نهایت توجه از حق جلّ جلاله سائل و آملم که آن وجودات مقدسه را مانند کواکب مضیئه در سماء امر و عالم انسانیّت درخشنده و تابان نماید. واقعاً زبان تشکر از مواهب الهیه عاجز و قاصر است که چنین برادران و خواهران عزیزی عنایت فرموده است. در این وقت آیهای از انجیل جلیل به نظر آمد (مرقس باب دهم آیه 29) “
و عیسی جواب داده گفت آمین، آمین به شما میگویم نفسی نیست که در راه من یا در راه ملکوت خانه، برادر، خواهر، مادر، پدر، عیال و اطفال یا اراضی خود را نثار کند و صد مراتب آن را تحصیل ننماید.“
الحمدالله در این عصر مجید تمام آیات کتب مقدّسه تحقق و مصداق یافته است. سی و دو سال قبل که از موطن و مسقط الرأس خود جلای وطن اختیار نمودم و توجّه به سمت طهران کردم، اگرچه بر حسب ظاهر تولّدم در اسلام شده کسانی که به جهت ملاقات و وداع این عبد آمده بودند والده و همشیره و اخوان بودند. در آن وقت مؤمن به امر مبارک نبودم. بعد از سه سال توقف در طهران، مستظل در ظلّ این امر عظیم شدم و این سبب تکدّر منتسبین و اقارب گردید به درجهای که این عبد را نسیاً منسیاً انگاشتند و این عبد بدون ناصر و معین فریداً وحیداً ایام میگذراند.
حال ملاحظه در فضل و عنایت حضرت مولی الوری بفرمائید که چگونه به وعده خود وفا نمود و صد مراتب از آنچه در راه او انفاد شده بود، عنایت فرمود. در مدّت مسافرت به اقطار و اطراف عالم و خدمت در امر مبارک در هر نقطه که وارد میشدم هزاران هزار از برادران و خواهران روحانی در نهایت سرور این عبد را پذیرائی میفرمودند. چگونه از عهده شکر الطاف الهیه برآیم که چنین منتسبین و اقارب روحانی در شرق و غرب عنایت فرموده. هر یک از شما در این شرکت روحانی سهیم و شریک هستید،
چون در هر نقطه از نقاط عالم وارد شوید اول منتسبین شما برادران و خواهران بهائی خواهند بود. واقعاً از الطاف شما کمال امتنان را دارم و بهترین هدایا و تحف که در ازای احساسات قلبیه شما تقدیم نمایم، ذکر خیری است که از شما در ساحت اقدس نمایم و در ارض اقدس تضرّع و تبتل نمایم که
این موجودات مبارکه را در ظلّ امر خود ثابت و مستقیم بدارد و متشبث به ذیل مولی الوری شده تضرّع خواهم نمود که انشاءالله احبای آمریک عَلَم هدایت و رایت اتحاد حقیقی را برافرازند
و در روضه مبارکه حضرت بهاءالله و در مقام مقدّس حضرت اعلی طلب تائید و توفیق خواهم نمود…
ایرن با نام ایرن زازیانس در ۲۰ مرداد ۱۳۰۶ (اوت ۱۹۲۷) در بابلسر در یک خانواده ارمنی به دنیا آمد. پدر و مادر وی از بازماندگان نسلکشی ارمنیها در سال ۱۹۱۵ میلادی بودند. ایرن در سال ۱۳۲۲ در سن ۱۶ سالگی همراه با خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد.وی تا حدود دیپلم درس خواند. از نوجوانی به فعالیت هنری به ویژه هنر نمایش علاقه فراوان داشت. در سن ۱۶ سالگی، ایرن با محمد عاصمی، شاعر و روزنامهنگار جوان و چپگرا ازدواج کرد.آنها به تهران مهاجرت کردند و هر دو مصمم شدند به کار تئاتر بپردازند.
ايرن پس از انقلاب و در دورانی که هنوز تکليف سينمای ايران معلوم نبود در دو فيلم جايزه ساخته عليرضا داودنژاد و خط قرمز ساخته مسعود کيميايی بازی کرد که هر دو فيلم توقيف شد و هرگز نمايش داده نشد و نام او در ليست کسانی که اجازه کار ندارند، قرار گرفت.
ايرن می گويد آن زمان سينماها در تسخير فيلم های ايتاليايی بود و مردم برای ديدن فيلم های سيلوانا منگانو و سوفيا لورن سر و دست می شکستند. با نمايش فيلم قاصد بهشت، برای مدتی فيلم های ايتاليايی از رونق افتاد. استقبال از فيلم به حدی بود که اکثر سينماها به اجبار دو نوبت بيشتر فيلم را نمايش می دادند.
او درباره نقش های سينمايی اش می گويد “بازيم در نقش های مختلف متفاوت بود. هر نقشی برايم ويژگی خودش را داشت و سعی می کردم زن هايی را که نقش شان را بازی می کردم، درک کنم. سير در احوال اين زنها و مطالعه در باره آنها برايم خيلی جالب بود. به خصوص که هميشه می گفتم من به علاوه يک زن ديگر، يک تکامل است.”
او همه کارهای سينمايی اش را خوب ارزيابی می کند و به راحتی حاضر نيست يکی از فيلم ها و نقش هايی را که ايفا کرده بر ديگری ترجيح بدهد يا بگويد کار کردن با کدام کارگردان برايش مهم بوده است. اما بالاخره از فيلم های بلوچ، برهنه تا ظهر با سرعت، محلل و خروس نام می برد و روی فيلم خروس از نظر نقش متفاوتی که داشته، تاکيد دارد …او می گويد فيلم محلل ساخته نصرت کريمی پس از اکران سه روز توقيف شد و در زمان خودش فيلم پرسروصدايی بود.
از او سراغ هنرمندان ارمنی ديگر را می گيرم. می گويد در مراسم مذهبی که به مناسبت درگذشت ساموئل خاچيکيان برگزار شده بود، در کليسا ويکتوريا را ديده است و او را که معمولا نقش منفی زن را بازی می کرد، درهم شکسته توصيف می کند.
او تعريف کرده است “سال ها به زندگی جمعی سينما عادت کرده بودم و زندگيم از طريق دستمزد فيلم هايی که بازی می کردم، می گذشت و چون همسر و فرزند نداشتم، سينما همه زندگيم بود و نياز داشتم چيزی را به جای سينما در زندگيم جايگزين کنم. ”
“سال ۶۲ برای ديدار خواهرم به آلمان رفتم، در آنجا به خودم گفتم حالا که ديگر نمی توانم در سينما فعاليت کنم، بايد به فکر چاره باشم. به کمک دوستان در فرانکفورت در يک کلاس فشرده زبان و کلاس آموزش بهداشت و زيبايی پوست ثبت نام کردم و چهارده ماه دوره ديدم.”
“دلم نمی خواست به يک کشور خارجی پناهنده شوم و از يک دولت خارجی کمک بگيرم.
به رغم اصرار خواهرم، ترجيح دادم به ايران برگردم و در کنار مردمی باشم که فيلم های مرا می ديدند. سال ۶۴ در بحبوبه بمباران های تهران، برگشتم و بلافاصله کارم را شروع کردم.”
او که دو جراحی سخت را در دوسال گذشته تحمل کرده، می گويد به گفته دکتر مجبور شدم کمتر کار کنم و بيشتر قناعت. بعد کف دست هايش را باز می کند و رو به من می گيرد و می گويد اين دو تا دست کوچک سال
هاست که زندگی مرا اداره می کند.
درگذشت۷ مرداد ۱۳۹۱ (۸۴ سال)۲۸ ژوئیه ۲۰۱۲
بیمارستان دی، تهران