Death clock is an entertainment application which can give an indicative date of death. Our death clock and death meter are very popular ones in the 20th centuary. This application relies on aging and health data to arrive at the estimation. This is also the first Android application to tell when you will die.
ظهور حضرت بها،الله اینقدر مهم بوده که قرآن حدود یک سوم از تعداد آیات را به قیامت اختصاص داده، که نشان اهمیت آن است مقاله گذشته درباره مسائلی بحث شد که در مراحل پایانی قیامت رخ میدهند و از مهمترینشان بازپرداخت اعمال و احباط و تکفیر اعمال بود. اکنون به برخی اوصاف قیامت میپردازیم که در قرآن کریم بدانها اشاره شده و هرکدام به یک جنبه از موضوع قیامت و یا یکی از رخدادهای آن اشاره میکند. نامها و رخدادهای قیامت در صحنه قیامت، در کنار مسیر اصلی دادگاه، مسائل بسیاری رخ میدهد که در قرآن کریم و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) بیان شده است؛ نامهایی که درباره قیامت در قرآن آمده است، هرکدام به جریان خاصی اشاره میکنند. در اینجا پارهای از این جریانها و نامها را از نظر میگذرانیم. الف. تردیدناپذیر بودن قیامت قرآن کریم بر تحقق واقعه قیامت تأکید بسیاری کرده است
. برای نمونه فرموده است: «و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور» (حج/ ۷): به درستی که قیامت آمدنی است و شکی در آن راه ندارد و در حقیقت خداست که کسانی را که در گورهایند برمیانگیزد. در آیهای دیگر نیز آمده است: «یا ایها الناس اتقوا ربکم واخشوا یوماً لا یجزی والد عن ولده و لا مولود هو جازٍ عن والده شیئاً ان وعد الله حق فلا تغرنکم الحیائ الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور» (لقمان/ ۳۳): ای مردم، تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه هیچ پدری کیفر اعمال فرزندش را تحمل میکند و نه هیچ فرزندی چیزی از کیفر اعمال پدرش را. به یقین، وعده خدا حق است. پس مبادا زندگی دنیایی، شما را فریفته سازد و مبادا غرور و خودپسندی، شما را درباره خدای کریم بفریبد! از
میان وصفهای مطرح در آیات قرآن کریم، که به حتمی بودن واقعه قیامت اشاره دارند، میتوان به این موارد اشاره کرد: روزی یقینی و بر حق (لقمان/ ۳۳) تردیدناپذیر (حج/ ۷)، آمدنی (طه/ ۱۵)، واقعهای که دروغی در آن نیست (واقعه/ ۲)، و روزی که خدای رحمان در عین رحمت بر بندگان، مردم را در آن روز جمع خواهد کرد (انعام/ ۱۲). ب. نزدیک بودن قیامت قرآن کریم قیامت را «روز نزدیک» میخواند و میفرماید: «و انذرهم یوم الازفئ اذ القلوب لدی الحناجر کاظمین ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع» (غافر/ ۱۸): آنان را به روز نزدیک هشدار بده؛ روزی که [از شدت وحشت]، قلبها خشم خود را فرو خورده، به گلوگاهها میرسند. ستمکاران هیچ خویشاوندی و شفیعی نخواهند داشت که فریادرسشان باشد. و نیز میفرماید: «انهم یرونه بعیدا ٭ و نراه قریبا» (معارج/ ۶ و ۷): آنان قیامت را دور میبینند، ولی ما آن را نزدیک میبینیم.
موضوع نزدیک بودن واقعه قیامت در قرآن کریم با نگاهی ویژه مطرح شده و در اینباره به احساس و تصوری پرداخته شده است که پس از بیداری و زنده شدن در قیامت به انسانها دست میدهد. توضیح اینکه انسان، پس از بیداری در صحنه قیامت، فاصله خود را با مرگ و زندگی دنیا بسیار کم میبیند، به طوری که احساس میکند تنها بخشی از روز را در خواب بوده است؛ گویا برزخ را فراموش میکند. البته در برزخ، حوادث بسیاری رخ میدهد و برخی انسانها با عذاب الهی مواجه میشوند و برخی دیگر، یعنی اولیای خدا و مقربان، در خوشیها و نعمتها به سر میبرند، اما پس از زنده شدن، همه چیز را از یاد میبرند. این همانند حالتی است که در بیهوشی اتفاق میافتد.
ممکن است کسی روزها در حالت بیهوشی باشد، اما پس از به هوش آمدن، از آنچه در حالت بیهوشی دیده و روحش سیر داشته است، چیزی به خاطر نمیآورد و از مدت آن دوران و گذشت زمان آن، احساسی ندارد و چه بسا از اطرافیان میپرسد: چه مدتی است که اینجا هستم؟ درباره خواب نیز همین اتفاق، پس از بیداری رخ میدهد. وقتی ما از خواب برمیخیزیم، جز اندکی از آنچه در خواب دیدهایم، چیزی به یاد نمیآوریم. ما عمده خواب خود را فراموش میکنیم و آنچه را هم که به یاد میآوریم، معمولاً مورد توجه قرار نمیدهیم؛ زیرا آنچه برای ما مهم است، مسائلی است که پیش از خواب بدانها اهتمام داشتهایم یا انجام دادهایم. روایات ، مرگ را خوابی طولانی دانستهاند و زنده شدن در قیامت را نیز به بیداری از خواب تشبیه کردهاند. جالب است که قرآن کریم تعبیر «توفی» را هم برای مرگ آورده و هم برای خواب. همچنین، تعبیر مبعوث شدن را که در قیامت رخ خواهد داد، دقیقاً برای بیداری از خواب نیز مطرح میفرماید.
این دلالت بر آن دارد که خواب و مرگ، ماهیتی یکسان دارند. به این آیه توجه کنید: «و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون» (انعام/ ۶۰): اوست کسی که در شب [به هنگام خواب، روح] شما را میگیرد و میداند که در روز چه انجام دادهاید. سپس در روز، شما را از خواب مبعوث میکند [و این خواب و بیداریها ادامه دارد] تا اینکه سرامدی تعیین شده فرا رسد و آنگاه بازگشت شما به سوی او خواهد بود و سپس شما را از آنچه عمل میکردید، باخبر میسازد
. در جایی دیگر نیز میفرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها» (زمر/ ۴۲): خداست که به هنگام مرگ ارواح را میگیرد و روحی را که هنوز مرگش فرا نرسیده، در هنگام خواب، [آن را قبض میکند].۱ شباهت کامل مرگ به خواب، با این تعبیر قرآن کریم، به خوبی روشن میشود. قرآن کریم نمونهای از مرگ را در دنیا نشان میدهد که پس از بیداری از آن، دوره مرگ کاملاً فراموش میشود. خداوند در داستان حضرت عُزَیر میفرماید: «او کالذی مر علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوماً او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام …» (بقره/ ۲۵۹): یا مانند آن کس که گذرش بر دهکدهای افتاد که خراب و ویران شده بود. گفت: «خداوند این [مردگان] را پس از مرگشان چگونه زنده خواهد کرد؟» پس خداوند او را صد سال میراند و سپس او را برانگیخت. [بدو] فرمود: «چه مدتی است که [در اینجا] درنگ نمودهای (تصور میکنی که چه اندازه خوابیدهای)؟». پاسخ داد: «یک روز یا پارهای از یک روز». فرمود: «نه، بلکه تو صد سال را [در اینجا، در خواب مرگ] گذراندهای». به فرموده قرآن کریم، اصحاب کهف نیز دقیقاً همین سخن را پس از گذشت مدتی طولانیتر (۳۰۹ سال قمری)، بیان کردند: «و کذلک بعثناهم لیتساءلوا بینهم. قال قائل منهم کم لبثتم. قالوا لبثنا یوما او بعض یوم …» (کهف/ ۱۹): بدین ترتیب آنان را برانگیختیم تا از یکدیگر پرسوجو کنند. یک نفر از بین آنها [به دیگران] گفت: «چند گاه است که [در اینجا] درنگ کردهاید؟». گفتند: «یک روز یا پارهای از یک روز است که درنگ کردهایم». قابل توجه است که همین نوع گفتوگو و پرسش و پاسخ در قیامت نیز مطرح میشود و همانند هنگامی که از خواب برمیخیزند، چیزی از دوران مرگ به خاطر نمیآورند و یا اگر چیزی به خاطر میآورند، تصوری خوابگونه دارند که به آن نمیاندیشند و مدت خواب خود را نیز مانند عُزَیر (ع) و اصحاب کهف، کوتاه مییابند. به این آیات توجه کنید: «یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا ٭ یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشرا ٭ نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقة ان لبثتم الا یوما» (طه/ ۱۰۲ ـ ۱۰۴):
[همان] روزی که در صور دمیده میشود و در آن روز مجرمان را کبودچشم برمیانگیزیم. با یکدیگر آهسته (زیرلب) میگویند: «ده روز بیشتر درنگ نکردهاید». ما به آنچه میگویند، آگاهتریم؛ آنگاه که برترین کارشناس آنها میگوید: «روزی بیش درنگ نکردهاید». با اندکی دقت روشن میشود که تعبیر «لبث» پس از رستاخیز، دقیقاً همان تعبیری است که برای حضرت عزیر(ع) و اصحاب کهف آمده است. قرآن کریم، در جایی دیگر، این موضوع را با مقدمات و توضیحات بیشتری آورده است: «یسئلونک عن الساعة ایان مرساها ٭ فیم انت من ذکراها» (نازعات/ ۴۲ ـ ۴۳): درباره قیامت از تو سؤال میکنند که چه هنگام برپا میشود؟ تو برای ذکر [تاریخ] قیامت، چه انگیزهای میتوانی داشته باشی؟ خداوند نخست اعلام کردن زمان قیامت را بیهوده میشمرد، زیرا کسانی که نمیپذیرند، اگر تاریخی هم برایش گفته شود، باز نمیپذیرند و آنها که به قیامت ایمان دارند، بدون ذکر تاریخ هم ایمان دارند. «الی ربک منتهاها» (نازعات/ ۴۴): مهم این است که سرانجام قیامت، به پروردگار تو میانجامد. در آن هنگام، همگان به حضور خدا میروند و در محضر او گرد خواهند آمد و البته این هشدار تنها برای کسانی است که به آینده خود میاندیشند. انما انت منذر من یخشاها» (نازعات/ ۴۵): تو تنها کسانی را میتوانی نسبت به قیامت هشدار دهی که نگران آناند. خداوند در پایان به نوعی به تاریخ اشاره میکند و گویا میفرماید اگر میخواهند تاریخ قیامت را بدانند، ما این تاریخ را برای آنها بیان میکنیم. البته تاریخی را که آنها در قیامت احساس خواهند کرد. «کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحاها» (نازعات/ ۴۶): روزی که آنان قیامت را مشاهده کنند، چنان است که گویا [از زمان مرگ تا لحظه برانگیختگی]، تنها شبی و یا روز آن [شب] را [نیز] سپری کرده باشند. چه بسا حدیثی که مرگ را فرا رسیدن قیامت تلقی فرموده نیز ناظر به همین نکته باشد: «اذا مات الرجل قامت قیامته» (مجلسی، ج ۵۸: ۷): آنگاه که شخص میمیرد، قیامتش برپا میشود. با توجه به این نکته، هر کسی میتواند زمان رسیدن قیامت خود را براساس احساسی که در روز قیامت دارد، تخمین بزند. با این نگاه، اگر کسی بیست سال دیگر در زندگی دنیا عمر میکند، «بیست سال و یک روز دیگر» در صحنه قیامت خواهد بود. گویا تعبیر برزخ به معنای حائل میان دو چیز نیز به همین معناست؛ یعنی دوران مرگ پس از دنیا، حائلی میان حیات دنیا و حیات آخرت است. چه بسا اینکه از آخرت تعبیر به «فردا» میکنند نیز از جهتی بر همین مطلب ناظر باشد. خداوند میفرماید: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (حشر/ ۱۸): هرکس باید بنگرد که برای فردا (قیامت) چه تدارکی میکند. ج. وضعیت چهرهها در قیامت چهرهها در قیامت متفاوتاند، اما این به سبب تفاوت چهرهها در دنیا نیست، بلکه براساس اعمال انسانها چهرههای انسانها نیز متفاوت است. در آن روز، همه چیز براساس ایمان و اعمال شکل میگیرد. آنان که در دنیا مؤمناند و در مسیر تقوا گام برمیدارند، در آنجا از هر نعمتی برخوردار خواهند بود، که از جمله آنها: چهرهای سپید، نورانی و زیباست. برعکس، کسانی که از ایمان و اعمال نیک بیبهرهاند، از هر جهت نابسامان خواهند بود؛ از جمله اینکه: چهرهای تکیده، غبارآلود و سیاه خواهند داشت. قرآن کریم میفرماید: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون ٭ و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمئ الله هم فیها خالدون» (آل عمران/ ۱۰۶ و ۱۰۷): روزی که [در آن] چهرههایی سپید و چهرههایی دیگر سیاهاند. پس درباره سیهرویان، [آنان را نکوهش کنند که] چرا پس از ایمانتان، باز کافر شدید [و ناسپاسی پروردگار کردید]؟ پس اکنون به سبب اینکه کفر ورزیدهاید، عذاب را بچشید. و اما سپیدرویان، در رحمت خدایند و در آن جاودانه خواهند بود. بر این اساس، چه بسیار سیاهپوستان مؤمنی که در سرای آخرت سپیدرو و نورانی محشور میگردند و چه بسا سپیدپوستان کفرپیشهای که با چهرهای سیاه از خاک برمیخیزند. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «وجوه یومئذ مسفرة ٭ ضاحکة مستبشره ٭ و وجوه یومئذ علیها غبرة ٭ ترهقها قترة ٭ اولئک هم الکفرة الفجرة» (عبس/ ۳۸ ـ ۴۲): در آن روز چهرههایی هستند که چون صبح فروزاناند؛ خندان و شادماناند؛ و چهرههای دیگری هستند که در آن روز غبارآلودند و خاک ذلت بر آنها نشسته است. اینان همان کافران زشتکردارند. و نیز میفرماید: «وجوه یومئذ خاشعة ٭ عاملة ناصبة» (غاشیه/ ۲ و ۳): رخسارهایی در آن روز ترسناک و ذلیلاند؛ همه کارشان رنج و مشقت است. «وجوه یومئذ ناعمئ ٭ لسعیها راضیه ٭ فی جنة عالیة» (غاشیه/ ۱۰ـ ۸): رخسارهایی در آن روز از نعمت خود شادماناند. از سعی و کوشش خود خشنودند و در بهشت بریناند. آری، اینان همان نیکانی هستند که پایان کارشان بهشت جاویدان خواهد بود.
قرآن کریم در وصف آنها میفرماید: «ان الابرار لفی نعیم ٭ علی الارائک ینظرون ٭ تعرف فی وجوههم نضرئ النعیم» (مطففین/ ۲۲ ـ ۲۴): به درستی که نیکوکاران در نعمتهای بهشتاند؛ بر تختها تکیه کنند و مناظر [ـِ زیبا] را بنگرند. از چهرههاشان طراوت نعمت [بهشت] را درمییابی. در اینباره، حدیثی طولانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. گزیده آن چنین است که: «امت من در روز قیامت با پنج پرچم نزد من میآیند». سپس چهار پرچم را ذکر میکند که عبارتاند از: پرچمی با گوساله این امت، پرچمی با فرعون این امت، پرچمی با سامری این امت و پرچم ذوالثدیه (حرفوصبن زهیر، رهبر خوارج که در جنگ نهروان کشته شد). سپس درباره این چهار پرچم توضیح میدهد که آنها بر ثقلین (یعنی بر کتاب خدا و عترت پیامبر اکرم(ص) جفا کردند و با روی سیاه وارد آتش خواهند شد
در دو سورۀ قرآن عبارت "باقیات الصّالحات" آمده است: سورۀ کهف، آیۀ 46 و سورۀ مریم، آیۀ 76. در این مورد که مقصود از باقیات صالحات چیست ؟ حضرت بهاءالله میفرمایند: امروز کلمةالله که از قلم اعلی جاری و نازل است اوست از باقیات صالحات که در کتب و صحف الٓهی ثبت شده. جمیع اشیا به فنا راجع، قوله تعالی «کلّ شیءٍ هالک الّا وجهه.» طوبی از برای نفسی که امروز به کلمۀ الهی که از قلم ابدی ظاهر شده فائز گردد. این کلمه را فنا اخذ ننماید. اوست عملی که از کتاب محو نگردد. طوبی از برای نفسی که به آن فائز شد." (مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 15، ص9-238) میدانید اجر عمل صالحات در قرآن بهشت است و آن هم در گرو شناخت بها ، است لذا مولوی آنرا یافت و فرمود ما بها، و خون بها، را یافتیم اشاره به این آیه است ، إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ) يعني در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مال شان را به بهاي اين كه بهشت براي آنان باشد، خريده است. بهشت بدون بها به كسي داده نمي شود لذا مولانا فرمود ما بها، را با خون بها، یافتتیم یعنی هيچ كس نبايد تصور كند كه به صِرف بهانه سازي و عدم ادعاي ايمان به مظهر حق ، ( بها، الله ) بهشت نصيب او بشود. سوره حج آیه ۴۲ به این ارزش که شناخت بها، است با بردن اسم بها، آنرا تاکید میکند أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ ..آیا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن [حق ، بها، ] را بشنوند، آرى [فقط] دیدگان نیست که نابینا مىشود، بلکه دلهایى که در سینهها هست هم نابینا مىگردد نابینا به این مفهموم است کسی که از رحمت و حمایت پروردگار محروم شود مرده ای پیش نیست و با نابینا , نیز فرقی ندارد و نیز حضرت عبدالبها، فرموده اند اين حقائق مقدّسه نيز مستثنا هستند تفکّر و تأمّل فی هذا التفسير بالايجاز فانّه يغنی عن الاطناب و لو کان لی مجال و قلمی سيّال لفسّرت هذه الآية المبارکة تفسيراً تهتزّ له القلوب و تنشرح به الصدور و تلتذّ باستماعه الآذان فانّه روح الحياة من فؤاد الانسان ولکن ما الحيلة و ما العلاج فانّ الاذان ممدودة ولکن الالسن ممنوعة و الموانع مشهودة و نرجوا من الله ان يفتح علی قلوب الاحبّاء ابواب الفتوح و يشرح بنور معرفته الافئدة و الصّدور و ينطق السنتهم بابدع المعانی بين ملأ النور و البهاء عليک و علی کلّ من ثبّت علی الميثاق و تمسّک بعروة الوثقی الّتی لا انفصام لها فی يوم الحشر و النّشور فانّ الثبوت علی الميثاق مغناطيس للفيض و الاشراق و جالب کلّ خير فی الآفاق مضمون بیان مبارک به فارسی در این تفسیر به اختصار تأمل کنید از اسراف می خواند و اگر جا داشت و قلمم سیال بود این آیه مبارکه با تعبیر ارتعاشی تفسیر شده است دل ها و سینه ها با آن باز می شود و گوش ها از شنیدن آن لذت می برند این روح زندگی از دل انسان است و موانع به خوبی شناخته شده است و از خداوند می خواهیم که دروازه های فتح را به روی قلب عزیزان بگشاید و به نور علم خود دلها و سینه ها را بیان می کند و زبانشان خلاق ترین معانی را در میان پری نور بیان می کند و منزه است بر تو و هر که بر عهد استوار است و به مطمئن ترین دستگیره ای که یک روز نمی شکند چنگ بزن الحشر و النشور به راستی که استقامت بر عهد آهنربایی است برای فراوانی و درخشندگی و آوردن همه خیرها در آفاق سلام الله علیه
Glory Of Father GIF - Find & Share on GIPHY Discover & share this Glory Of Father GIF with everyone you know. GIPHY is how you search, share, discover, and create GIFs. https://giphy.com/gifs/glory-of-father-39sgL8hJnyu5ID4tWa
. آنگاه میفرماید: «سرانجام بیرقی نزد من خواهد آمد با امام متقیان و بزرگ اوصیا و جلودار روسپیدان و وصی رسول پروردگار جهانیان، به آنان میگویم که بعد از من، با ثقلین چه کردید؟ در پاسخ میگویند: «از ثقل اکبر پیروی کردیم و ثقل اصغر را زنده نگاه داشتیم و به آن مهر ورزیدیم و از آن دفاع کردیم و یاریاش رساندیم؛ تا جایی که خون خود را نیز در پس پرچم عترت ریختیم». پس به آنان میگویم: سیراب و کامیاب وارد بهشت شوید. چهرههایتان سفید باد! سپس رسول خدا این آیه را تلاوت کرد: «یوم تبیض وجوه … هم فیها خالدون»۲ (آل عمران/ ۱۰۶ و ۱۰۷) بهطور کلی، اهل ایمان و تقوا، سپیدرو، با نشاط، شاداب و از نعمت شادان و خندان خواهند بود؛ ولی چهره کافران عصیانگر سیاه، ذلیل و غبارآلوده خواهد شد. د. برخوردها در قیامت قرآن کریم میفرماید: «الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین» (الزخرف/ ۶۷): دوستان [ـِ دنیا] در آن روز دشمن یکدیگر میشوند، مگر پرهیزگاران. قرآن کریم از درگیری اهل باطل با یکدیگر در صحنه قیامت سخن میگوید. این درگیریها در دو صحنهاند: ۱. درگیری انسانهای خودکامه با یکدیگر نمونه این نوع درگیری، درگیری سردمداران ضلالت با پیروانشان است که در این آیه مطرح شده است: «اذ تبرا الدین اتبعوا من الذین اتبعوا و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ٭ و قال الذین اتبعوا لو ان لنا کرة فنتبرا منهم کما تبرءوا منا کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار» (بقره/ ۱۶۶ و ۱۶۷): هنگامی که رؤسا و پیشوایان باطل از پیروان خود بیزاری جویند و عذاب خدا را مشاهده کنند و سببها از آنان بریده شود، آنگاه پیروان آنها [از روی حسرت و پشیمانی] خواهند گفت: «کاش دیگر بار به دنیا باز میگشتیم، تا همانگونه که اینها از ما بیزاری جستند، ما نیز از اینان بیزاری بجوییم و بدین ترتیب، خداوند اعمال آنها را حسرت دلشان میگرداند و آنان از آتش برون نمیشوند». درگیری مجرمان با شیاطین در روز قیامت، مجرمان و شیاطین با هم محشور میشوند (مریم/ ۶۸)۳ و هر دو برای داوری در پیشگاه پروردگار حضور مییابند. بدتر اینکه قرین یکدیگر خواهند بود. البته این افراد در دنیا نیز شیطان قرینشان بوده است. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین ٭ و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون ٭ حتی اذا جاءنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین» (زخرف/ ۳۶ ـ ۳۸). هرکه از یاد خدای رحمان رخ بتابد و به خدا پشت کند، شیطانی را بر او چیره میکنیم تا [پیوسته] قرین و همنشین وی باشد. و آن شیاطین، این مردمان را از راه خدا باز میدارند و به ضلالت میافکنند،
در حالیکه میپندارند راه درست را یافتهاند. تا آنگاه که در قیامت به نزد ما بیاید، به آن شیطان خواهد گفت: «ای کاش بین من و تو به اندازه دو مشرق فاصله میبود». چه بد قرینی است شیطان. از این آیات روشن میشود، آنهایی که شیطان در دنیا قرینشان است، در قیامت نیز همو قرین آنها خواهد بود و چه بسا به گونهای محشور شوند که نتوانند از یکدیگر جدا شوند. قرآن کریم درباره درگیری آنها چنین سخن میگوید: و در صور دمیده شود و هرکسی میآید [در حالیکه] با او سوقدهنده و گواهیدهندهای است. [به او میگویند:]
«واقعاً که از این [حال] سخت در غفلت بودی. [ولی] ما پردهات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیدهات امروز تیز است. و [فرشته] همنشین او میگوید: «این است آنچه پیش من آماده است [و ثبت کردهام]». [به آن دو فرشته خطاب میشود:] «هر کافر سرسختی را در جهنم فرو افکنید، [هر] بازدارنده از خیری، [هر] متجاوز شکاکی ـ که با خداوند، خدایی دیگر قرار داد ـ [ای دو فرشته] او را در عذاب شدید فرو افکنید» (ق/ ۲۰ ـ ۲۶). پس از فرمان الهی برای افکندن مجرمان به جهنم، مسئله زیر رخ میدهد: «قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید» (ق/ ۲۷): [شیطان] همدمش میگوید: «پروردگار ما، من او را به عصیان وا نداشتم، لیکن [خودش] در گمراهی دور و درازی بود». این جمله کاملاً حالت دفاعی دارد. معلوم میشود انسانِ گمراه، شیطان قرین او بوده و در قیامت هم هست، میخواهد گمراهی خود را به گردن شیطان بیندازد و گویا میگوید: «خدایا، این شیطان بود که قرین من بود و مرا به راه طغیان و سرکشی انداخت» و او در پاسخ، جمله مذکور در آیه را میگوید. به سخن دیگر، این آیه نشاندهنده درگیری انسانِ جهنمی با شیطانی است که با او بوده، با او برانگیخته شده و قرین اوست.
جمله بعد نیز نشانگر همین درگیری است. «قال لا تختصموا لدی و قد قدمت الیکم بالوعید ٭ ما یبدل القول لدی و ما انا بظلام للبعید» (ق/ ۲۸ و ۲۹): خداوند میفرماید: «در پیشگاه من با همدیگر ستیز نکنید. من پیشتر به شما هشدار داده بودم. پیش من حکم دگرگون نمیشود و من نسبت به بندگانم بیدادگر نیستم». افزون بر موارد گذشته، قرآن کریم نامها و صفاتی نیز برای قیامت مطرح فرموده که هرکدام به یکی از ویژگیها یا رخدادهای آن روز دلالت دارد
. برخی از آن موارد چنین است: ـ الحاقه (حاقه/ ۱۰۳): تحققیابنده، حتمی؛ ـ الواقعه (واقعه): واقعشدنی؛ ـ غد (حشر/ ۱۸): فردا؛ ـ ساعة (روم/ ۱۲): پاره زمان؛ ـ یومالحق (نبا/ ۳۹): روز بر حق؛ ـ یومالفصل (نبا/ ۱۷): روز فصل خصومت، روز جدایی؛ ـ یوم معلوم (واقعه/ ۵۰): روزی معین؛ ـ یومالوعید (ق/ ۲۰): روز تهدید، روزی که بدان هشدار داده شده؛ ـ یوم عظیم (یونس/ ۱۵): روزی پرشکوه؛ ـ یوم کبیر (هود/ ۳): روزی بزرگ؛ ـ یومالدین (حمد/ ۴): روز قانون و جزا؛ ـ یوم لا مرد له من الله (شوری/ ۴۷): روز بیبازگشت؛ ـ یومالخروج (ق/ ۱۱): روز خارج شدن؛ ـ یومالیم (هود/ ۲۶): روز دردناک؛ ـ یوم عسیر (مدثر/ ۱۹): روز سخت؛ ـ یوم مشهود (هود/ ۱۰۳): روز مورد مشاهده؛ ـ یوما ثقیلا (انسان/ ۲۷): روزی سنگین؛ ـ یوم عقیم (حج/ ۵۵): روز بدفرجام؛ ـ یومالجمع (تغابن/ ۹): روز گرد آمدن؛ ـ یومالتغابن (تغابن/ ۹): روز احساس غبن، روز پشیمانی؛ ـ یومالحسرة (مریم/ ۳۹) روز اندوه و رشک؛ ـ یومالخلود (ق/ ۳۴): روز جاودانگی؛ ـ یوم محیط (هود/ ۸۴): روز احاطهکننده؛ ـ یوم یقوم الروح و الملائکة صفا (نبا/ ۳۸): روزی که روحالقدس و فرشتگان به صف میایستند؛ ـ یوم مجموع له الناس (هود/ ۱۰۳): روزی که همه مردمان برای آن روز جمع میشوند؛ ـ یوم تشخص فیه الابصار (ابراهیم/ ۴۲): روزی که چشمها در آن خیره و حیران میشوند؛ ـ یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار (نور/ ۳۷): روزی که در آن دلها و چشمها دگرگون میشوند؛ ـ یوم یتذکر الانسان ما سعی (نازعات/ ۳۵):
روزی که انسان تلاش خود را به یاد میآورد؛ ـ یوما یجعل الولدان شیبا (مزمل/ ۱۷): روزی که کودکان را پیر میکند؛ ـ یوما عبوسا قمطریرا (انسان/ ۱۰): روزی دُژَم و اندوهگین؛ ـ یوم تبلی السرائر (طارق/ ۹): روز برملا شدن اسرار، روز آشکاری درونها. نتیجه – در آیات قرآن کریم، برخی از جنبههای واقعه قیامت روشن شده است؛ همچون تردیدناپذیر بودن آن، نزدیک بودن آن، تفاوت چهرههای انسانها در قیامت و برخورد انسانها با همنشینان خود در قیامت. – در قرآن کریم، یقینی بودن واقعه قیامت با چنین تعبیرهایی یاد شده است:
روزی یقینی و بر حق، تردیدناپذیر، آمدنی، واقعهای که دروغی در آن نیست، و روزی که خدای رحمان در عین رحمت بر بندگان، مردم را در آن روز جمع خواهد کرد. – درباره نزدیک بودن فاصله قیامت، براساس آیات قرآن باید گفت که مراد از آن، احساسی است که پس از بیداری و زنده شدن در قیامت به انسانها دست میدهد. به بیان دیگر، پس از بیداری در صحنه قیامت، انسان فاصله خود را با مرگ و زندگی دنیا بسیار کم میبیند، به گونهای که احساس میکند تنها بخشی از روز را در خواب بوده است. گویا همچون خواب، پس از بیداری و زنده شدن، عالم برزخ را از یاد میبرد
و از همین روست که فاصله قیامت را بسیار نزدیک میبیند. – چهرههای انسانها در قیامت، بسته به ایمان و عملشان، متفاوت خواهد بود: مؤمنان سپیدرو و کافران سیهرو. – انسانهای گناهکار و ظالم با همنشینان خود در قیامت مجادله میکنند. این همنشینان همان کسانی هستند که در دنیا نیز با آنها قرین و همنشین بودهاند.
پینوشتها ۱. از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون: همانطور که میخوابید خواهید مرد و همانطور که از خواب بیدار میشوید، [در قیامت نیز] برانگیخته خواهید شد» (الفیض الکاشانی، التفسیر الصافی، ج ۳، ص ۲۳۷). ۲. ر. ک: حویزی، نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۸۱. ۳. فو ربک لنحشرنهم والشیاطین.
مسأله روح انسانی یکی از مواضیع مهم کتاب مفاوضات می باشد. در این بحث چند فصل مفاوضات را که در قسمت های مختلف کتاب مورد مطالعه قرار گرفته در ارتباط با یکدیگر و در تحت یک عنوان کلی در چند جلسه مطرح خواهیم کرد. برخی از این فصول با عناوینی از قبیل طبقه بندی ارواح، حکمت ظهور روح در جسد، قیام ارواح به حق، فرق میان روح و عقل و نفس، بقای روح و حیات ابدیه در سلک نظم و ترتیب درآمده اند.
حضرت عبدالبهاء در کتاب مفاوضات به تشریح دیدگاه بهائی از واقعیت روح و ارتباط آن با جسم و ماده می پردازند . دیدگاه ایشان از جهاتی با نظرات دینی و فلسفی شرقی و غربی ارتباط می یابد اما در کلیت دیدگاهی نوین از نحوه این ارتباط عرضه می دارد . در این دیدگاه می توان مشابهت هایی را با نظرات فلاسفه یونان مثل ارسطو و افلاطون و یا فلاسفه اسلامی مثل ابن سینا یافت. در مجموع مفاوضات تلاشی به جهت نوعی از آشتی را میان دیدگاه های فلسفی و جمع بندی آنها در یک نظام جامع فکری عرضه می کند. لذا آن را نمی توان در یک مکتب فلسفی خاص محدود کرد و ارسطویی و یا اشراقیش نامید. به علاوه بحث حضرت عبدالبهاء در مورد روح نگاهی دارد به برداشت های علمی معاصر از مبداء و خصوصیات انسان. از همه مهمتر دکترین مظهریت و جریان ارتقایی فرد و جامعه که از تاثیرات وحی در تاریخ حاصل می شود در مرکز دیدگاه حضرت عبدالبهاء از روح و دینامیسم ترقی آن قرار دارد. خصوصیات یک نظام جامع متحدالقوی (اصطلاح دکتر هوشیار) که عالم را به سمت کمال معنوی و تمدن فراگیر جهانی به پیش می برد شرط ضروری درک مفهوم روح و بالمال هدف حیات از دیدگاه حضرت عبدالبهاء است. ما معتقد نیستیم که در این کتاب تمام پیچیدگی های روح به طور کامل از هاله اسرار بیرون آمده است. چنین ادعائی البته ساده اندیشی و مغایر کیفیت هستی و شناخت و قوانین کلیه آن می باشد . امّا در مفاوضات میتوان مقدمه یک شناخت نوین را یافت که چون در آینده با تکامل فکری و علمی و فلسفی همراه گردد میتواند نتایج عظیم روحانی و فکری به بار آرد.
در اول بحث باید نیم نگاهی داشت به تعابیرمختلف روح انسانی در دین و فلسفه. روح چیست؟ آیا آنچه را که روح می نامیم جلوه ای از عالم اولی و یا نتیجه فعل و انفعالات مادی در وجود جسمانی انسان است؟ در طول تاریخ، اهل دین، فلاسفه، و اندیشمندان در پی آن بوده اند که به این معمای وجود پی برند و مختصات آن راشناسائی کنند. شناسائی روح در حقیقت به خود شناسی و معرفت نفس مربوط میشود و از این رو یک بحث صرف فلسفی و ماوراءالطبیعه نیست. چون کمی عمیقتر آن را بررسی کنیم بحث روح در مرکز تلاقی تفکرات دینی، فلسفی، و یافته های علمی قرار می گیرد و دارای آثار و نتایج اجتماعی است.
در تمام ادیان چه ادیان غربی مثل یهودی مسیحی و اسلام و چه ادیان شرقی مثل هندو و بودائی و چه ادیان ایرانی مثل زرتشتی مسأله روح و ارتباط آن با واقعیت مادی و نیز شرایط و مقتضیات تحول روحانی انسان در مرکز عقاید و تعالیم و نظام های فکری آنها قرار داشته است. در تاریخ فلسفه و علم نیز از افلاطون تا فروید فلاسفه و دانشمندان سعی کرده اند که روح را چه در قالب متافیزیکی و چه در قالب مادی آن و نیز در زمینه روانشناسی انسانی تعریف کنند.
عقاید مسیحی به روح و حیات اخروی باور داشت و در طول تاریخ با جنبه هائی از ایده الیسم افلاطونی و رئالیسم ارسطوئی در هم آمیخت. فلاسفه اسلامی از قبیل ابن سینا، ابن رشد، فارابی، غزالی و فلاسفه عرفان اسلامی مفصل درباره روح و طبیعت و مقتضیات آن نوشته و آثار پر قیمتی از خود باقی گذاشتند. مثلاً فارابی که آثار ارسطو را به عربی ترجمه کرد کمال نفس را در عقل میدانست و به معاد روحانی و نه جسمانی اعتقاد داشت. ابن سینا معقولات را در ماورای مادیات می دانست و عقل را از قوای روح تعبیر می کرد. ابن سینا قویا از فلسفه ارسطو متاثر اما سعی داشت که آن را با حقانیت اسلام در هم آمیزد و عقل را در خدمت اثبات خدا به کار گیرد. ابن سینا میان ماهیت و وجود تفاوت می گذاشت و این دید گاه تاثیرات عمیقی در شکل گیری مفهوم روح و رابطه اش با خالق داشت. در میان فلاسفه اسلامی تمایلی به سمت آمیزش دید گاه های ارسطو و افلاطون قابل مشاهده است. بطور کلی فلاسفه اسلامی روح را از دو جنبه برخوردار می داستند جنبه ای که به جسم مربوط و مرتبط است و جلوه هائی از آن را در حیات نبات و حیوان نیز می توان یافت. این جنبه مسئول امور روزمره مادی زندگانی انسان است. و دوم جنبه عقلانی که حقیقتی است غیر مادی و ذهنی و این جنبه مسئول اکتشافات عقلانی و تفکرات انسانی در مسائل انتزاعی می باشد . از منظر فلاسفه اسلامی هدف حیات بالندگی جنبه عقلانی و غور و تفحص در مسائل مربوط به هستی و واقعیات ابدی حیات می باشد .
روح در معنای سنتی آن و در لغت لاتین به معنای نفس آمده است. یعنی نفس حیات. لذا روح را همان دم و یا جان می دانستند که آثار حیات را در بدن ظاهر میسازد . عقاید مربوط به روح در یک طیف وسیع قرار می گیرد که در یکطرف آن معتقدین به ابعاد انتزاعی و کاملاً غیر متحیزروح قرار دارند و در طرف دیگر آنهائی که روح را تنها محصول عالی یک عنصر مادی یعنی مغز می دانند چنانکه یک طبیب آلمانی زمانی گفته بود که ما تمام بدن را بانیشتر وقیچی جراحی بریدیم ولی روحی در آن پیدا نکردیم . سقراط به روح انسان به معنای حقیقتی که در ماورای جسم و شرایط مادی قرار می گیرد معتقد بود . افلاطون روح را از جسم جدا می دانست و آن را مصدر قوای عقلانی و ذهنی و مایه شخصیت انسانی تصور می کرد .
افلاطون همچنین به بقای روح معتقد بود و استدلال می کرد که چون روح حقیقتی است غیر مادی لذا ابدی و ازلی است و ازتجزیه و از هم پاشیدگی که از مختصات ترکیبات مادی است مبراست . از دیدگاه ارسطو روح و جسم وابسته بیکدیگرند و روح سوای جسم قادر به تفکر و عمل نیست . ارسطو دیدگاهی نسبتاً مادی از واقعیت روح داشت و به امکان حیات ابدی آن بدون جسم بصورتی شکاکانه می نگریست . دکارت به جدائی و دوگانگی جسم و روح معتقد بود و روح را حقیقتی ماورای ماده میدانست و نفس غیر مادی بودن روح را عامل آزادی انسان از یوغ مقتضیات مادی محسوب میداشت.
با ملاحظه آراء و عقاید دینی و فلسفی مشاهده می شود که روح حقیقتی مجرد، ذهنی، و غیر مادی توصیف شده و نیز ارتباط آن با جسم که واقعیتی محسوس و عینی دارد مورد مطالعه قرار گرفته است. شاید بتوان گفت که این ارتباط اسرار آمیز و شگفت انگیز کلید معمای هستی را در بردارد . سئوال اساسی این بود ه که چگونه دو واقعیت، یکی ذهنی و غیرمادی و دیگری عینی و مادی، که دارای تفاوت نوعی هستند میتوانند در وجود واحدی یعنی وجود انسانی با هم از سرآشتی درآیند؟ جدال برسرآشتی دادن این دو واقعیت، عقاید و آراء فلسفی را یا به جهت تعبیرات روحانی و متافیزیکی سوق داد ه و یا به سمت تعبیرات ماتریالیسم معطوف داشته است. از همین رو میتوان گفت که مبحث روح در رابطه علم و دین و نیز در مباحث عمیق هستی شناسی ریشه دارد.
همانطور که در ابتدا اشاره کردیم رابطه و به گمان برخی تضاد بین روح و جسم و واقعیت ذهنی و عینی در تاریخ اندیشه و قضایای فلسفی و علمی سابقه ای طولانی دارد .انسان های اولیه از همان ابتدا پی به این حقیقت برده بودند که واقعیت هستی به تمامه آنچه که به چشم می آید و یا با حواس لمس میشود نیست . می دانستند که در ماورای واقعیت ملموس بایستی واقعیتی غیر ملموس موجود باشد که به دنیای ناشناخته ها تعلق دارد . مطالعات علمی و فرهنگ شناسی نشان می دهد که انسان های اولیه برآن بودند که واقعیت غیرملموس که به چشم نمی آید به صورت نیروئی در تمام پدیده های مادی و طبیعی در جریان است و موجب تغییر و تحول عالم می شود . از این رو برای نمودهای هستی قائل به وجود ارواحی میشدند که آنها را به حرکت و جنبش در میآورد . و لذا برای دخالت و تصرف در طبیعت به آداب و رسوم جادوئی متوسل میشدند تا ارواح و یا همزاد نامحسوس اشیاء و پدیده ها را موافق صَلاح خود گردانند .
با گذشت ایام و رشد اجتماعی و اقتصادی جوامع و ظهور ادیان سنتی و انقلاب عظیمی که در تفکر مذهبی بوجود آمد و به موجب آن مسأله وحدانیت خدا تثبیت شد تعابیر مربوط به روح نیز دچار تغییر شد. ادیان انسان را موجودی دانستند که به صورت و مثال خداوند خلق شده و دارای دو جنبه روحانی و مادی است . جنبه مادی از خاک است و به خاک باز می گردد و جنبه روحانی که ودیعه ای الهیست به مقر آسمانی خود صعود می کند. بازگشت روح به مقر اصلی خود امری مشروط است . مشروط به کنترل نیازها و خواهش های نفسانی مادی . انسان چون به وسوسه های شیطانی که معطوف به خواهش های جسمانی است تن دهد محکوم به آتش دوزخ میشود ولی اگر به تصفیه نفس پردازد و روح را از آلودگی مادی محفوظ بدارد می تواند به مقصد حقیقی خویش برسد و در بهشت به آرامش ابدی دست یابد . میتوان گفت که هدف مشترک ادیان حل تضاد روح و جسم و نتایج اخلاقی و اجتماعی آن بوده است . و نیز می توان مشاهده کرد که حل این تضاد در ارتباط با میزان شعور و ادراک انسانی و مطابق مقتضیات مختلف فرهنگی و اجتماعی صورت گرفته است .
مباحث مربوط به ارتباط و یا تضاد روح و جسم در آراء و آرمان های فلسفی نیز نقشی بارز داشته است. فلاسفه که به تشریح منطقی و عقلانی مسائل توجه دارند برخی به اصالت جنبه های ذهنی و غیرمادی واقعیت هستی معتقد بوده و پدیده های مادی را تابع و عًرً ضی از آن حقائق کلیه روحانی دانسته اند و برخی دیگر به اصالت ماده توجه کرده و پدیده های ذهنی را ناشی از فعل و انفعالات مادی تعبیر کرده اند و بالاخره گروهی دیگر در پی آن بوده اند که با تایید جنبه های معتبر هر دو مکتب فلسفی سیستم جامعی را تنظیم کنند که در آن ارتباط روح و ماده به توافق و هماهنگی برسد .
باید توجه داشت که نظریات در مورد روح انسان در فراز و نشیب تحولات فکری در تاریخ دچار تحول گشته است . و این تحول تصادفی و پراکنده نبوده بلکه با سیر کلی و ترتیب و انتظام تحولات علمی و فلسفی توافق و هماهنگی داشته است. مثلاً قبل از آنکه مطالعات و تحقیقات تجربی و حسی پا بگیرد، تصورات و باورها در مورد روح یا در کتب مذهبی ریشه داشت و یا در قالب استدلالات ذهنی و عقلی شکل می گرفت. لذا در هر دو قالب، روح همچنان در برج عاج تفکرات و باورهای انتزاعی و متافیزیکی قرارداشت هر چند که فلاسفه و متفکرین مسیحی و مسلمان سعی کرده بودند که روح را در ارتباط با جسم و ماده توضیح دهند. به صورت تمثیل میتوان گفت که روح همچون اکسیراعظم برای قرنها در جعبه ای مهر و موم شده، بی حرکت باقی مانده بود.
تحولات فکری که از حدود قرن هجده آغاز و در قرن نوزدهم شتاب بیشتری گرفت مهر و موم این جعبه را به مرور باز کرد. فکر علمی دیگر به تعاریف کهن قانع نمیشد . روش علمی و تجربی برآن شد که اسرار نهفته در روح را یکبار وبرای همیشه همچون سایر پدیده های طبیعی روشن سازد . تعبیرات مادی که برای قرنها در حاشیه تعبیرات روحانی مثل یک غده کوچک و مجهول باقی مانده بود سرباز کرد و رو به رشد گذاشت. از یکطرف تئوی تکامل داروین تعبیرات سنتی روح را به مبارزه طلبید و مبنائی مادی و بیولوژیک برای کیفیات ذهنی انسان پایه گذاشت . از طرف دیگر روانشناسی خود را از قید تئولوژی و فلسفه رها کرد و بصورت علمی مستقل به مطالعه فکر و رفتار انسان پرداخت. همچنین مطالعه روح بُعدی تاریخی پیدا کرد که بنا بر قوانین دیالکتیک در حال تحول و دگرگونی است . بر این روال تعبیرات سنتی ومتا فیزیکی همزادی پرقدرت و مادی پیدا کرد . همزادی که او را همچون سایه ای در طول تاریخ اندیشه دنبال کرده بود . تعاریفی جدید از قوا و حالات انسان مطرح شد . مثلا تئوری تکامل دیگر نمی توانست قوا و حالات انسان را به صورت امری ثابت و مطلق و ازلی بپذیرد . و یا روانشناسی جدید نمی توانست دیگر بپذیرد که روان پریشی نتیجه دخل و تصرف قوای شیطانی است و برای بهبود بیماران روانی بایستی سوراخی در جمجمه شان ایجاد کرد تا روح شریر خارج شود و بیمار بهبود یابد. چالشی که علوم تجربی و دیدکاه های مادی ایجاد کرد مفهوم سنتی روح را دچار بحران ساخت . بحرانی که فرهنگ دو قرن گذشته را به نحوی بیسابقه هم متحول و هم پریشان و مضطرب ساخته است .
سخترین و شدیدترین امتحانات الهی را بابی ها تجربه کردند وقتی به پایین کوه رسیدند به سمت آسیاب حرکت کردند.…
توی این مملکت ایران اگر کسی دلش برای این ملت میسوخت و خواست کاری کنه که اونها با سواد و …
وقتی سئوالاتی است که مسلمین برای آن جوابی ندارند اینکه ن ی دانند از کجا آمده ایم چطور میتوان به…
در قرآن می فرمايد: ” بل کذَّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لَمّا يأتهم تأويله ” ( سوره يونس، آيه…
حضرت عبدالبهاء روح انسان را عامل و محرک اصلی تکامل فرهنگی میدانند. نیروئی که به نوعی فزاینده تکامل مادی و…
در چند قرن اخیر آراء و اندیشه های سنتی روح توسط علمی گرائی و مطالعات حسی و تجربی مورد سئوال قرار گرفت. جنبه متافیزیک روح مورد تردید و سوء ظن و سرانجام تضعیف واقع شد و برداشت های مادی آن را نتیجه طبیعی تکامل فیزیکی انسان و محصول قوای حسی و مغز و سیستم عصبی ارگانیسم انسانی دانست . تعبیرات مادی از روح بخشی از یک جریان بنیانی بود که تفکر مدرن را شامل میشد . برمبنای این تفکر خدا و وجود خدا نفی شد . انسان نتیجه یک جریان تصادفی تکاملی به حساب آمد. تفاوت نوعی میان انسان و حیوان مطرود گشت . عقاید مربوط به عالم بعد و حیات اخروی و معاد و امثال اینها در زمره عقاید باطل و نتیجه ضعف انسان محسوب شد . علم در مقام پاسخگوئی به تمام سئوالات انسان در آمد . ارزشهای
اخلاقی بعدی نسبی یافت که با مقتضیات زمان و مکان تغییر می یابد، ماهیت خارجی و مستقل ندارد بلکه از ذهنیات و روانشناسی فرد تراوش می کند . و بالاخره دین مخالف علم و عقل تعبیر شد و ایمان دینی ماهیتی خرافی پیدا کرد که از تاریکخانه دوران جهالت در لایه های حافظه باقی مانده است.
تفکر علمی بر این مدار قرار گرفت که انسان عصر جدید نیازی ندارد تا برای درک و فهم ناشناخته ها به اسباب ماوراء الطبیعه متوسل شود و یا برای درمان دردها وفراموشی غم ها و فرار از ظلم و ستم اجتماعی به عالم بعد و امید رهائی و نجات و رستگاری ابدی دل خوش دارد. خلاصه آنکه بحران تفکر مدرن حالتی را ایجاد کرد که آن را میتوان به قول دکتر داودی اضطراب متافیزیک نامید .
منظور آنست که تحولات عقیدتی درباره روح بخشی از جریان وسیعتری است که تمامیت ایمان و باور انسان مدرن را دچار بحران و دگرگونی ساخته است . لذا بحث روح از دیدگاه بهائی نیز بحثی است که تنها به چند تعلیم بهائی درباره روح که مثلاً روح هست و یا روح حیات ابدی دارد و امثال اینها خلاصه نمیشود . دیدگاه بهائی از مبحث روح را بایستی در تمامیت و کلیت دیدگاه بهائی از واقعیت هستی، از مقام انسان، از هدف حیات، و از جریان تحول فرد و اجتماع مورد مطالعه قرار داد. اشاره به عقاید سنتی دینی و فلسفی درباره روح و سپس بحث تحولات جدید که روح را از دیدگاهی مادی و تجربی مورد مطالعه قرار داد تنها یک مقدمه چینی برای بحث بهائی نیست . مطالعه این دو جریان و یا شناخت این دو جریان یعنی جریان سنتی نگرش روح از دیدگاه متافیزیکی و جریان جدید نگرش روح از دیدگاه علمی و تجربی و همچنین دینامیسم تحول و تنش خلاقه که از برخورد این دو نگرش ایجاد میشود بخشی از متودولوژی بهائی برای درک عمیقتر این مبحث اساسی می باشد.
این روش ضمن تایید جنبه روحانی و الهی حقیقت انسان با مبانی علمی و عقلی نیز سازگار است . از خرافات بدور است و تقالید سنتی را با محک و میزان خرد و تجربه و آزمایش می سنجد. از انتقاد و تحلیل علمی و مادی که در چند قرن گذشته بر مبانی روحی ومتافیزیکی وارد آمده بیم و هراس ندارد بلکه آن را فرصتی می داند تا به تحلیلی عمیقتر و دیدگاهی وسیعتر از حقیقت روح دست یابد . هدفش آن نیست که بحث روح را از بالا به تفکر علمی تحمیل کند بلکه در صدد است در نفس تحولات علمی معاصر، روح را باز جوید و اجزای یک طرز تفکر نوین در باب روح انسانی را که در حال بالندگی و شکفتگی است مشخص سازد. اضطراب و بحران متافیزیک معاصر خود نوید دهنده و راهگشای دیدگاه وسیعتری از مقام روحانی انسان است .
یافته های علمی در مورد ارگانیسم انسان و مختصات تغییر و تحول او روح را از صحنه خارج نکرده بلکه حقیقت و ابعاد آن را عظمت و جلوه بیشتر بخشیده است. این تحولات علمی را به چند مقوله میتوان خلاصه کرد : اول یافته های علمی در فیزیک جدید که اساساً مفهوم ماده را مورد سئوال قرار داده است . دوم مطالعات و تحقیقات وسیعی که در علوم مختلف از بیولوژی تا روانشناسی عملکرد و رابطه متقابل جسم و فکر انسان و ابعاد ژنتیک و محیطی رفتار او را شناسائی و مشخص نموده است. مجموعه یافته ها در علوم طبیعی و زیستی و روانشناسی چون در کنار هم به صورت سیستم های متواتر قرار گیرند قادرند تصویری رسا و فراگیراز انسان عرضه کنند که هم واقعیت مادی او را در نظر دارد و هم عنصر روحانی وحدت بخش و معطوف به تعالی را در وجود او تایید می کند.
سوم تمامیت مطالعات و تحقیقاتی که جنبه های تحول و تکامل انسان را چه از دیدگاه طبیعی و چه از نظر اجتماعی و فرهنگی بررسی کرده است و تحول را به صورت یک فرآیند می بیند که مودی به تحول از مکانیزم به ارگانیزم و سیستم های پیچیده تر فکری است. و چهارم تمامیت تحقیقات و مطالعاتی که دینامیسم تحول گروهی جامعه انسانی را به سمت یک جهان متحد ارزیابی کرده است . حال اگر این چهار جزء را در کنار هم قرار دهیم پیکر جامع و واحدی را از جامعه انسانی می یابیم که در بستر تحول تاریخ سازمان یافته و مطابق مقتضیات اجتماعی، روح فرهنگی آن تجدد یافته و روابط ضروریه میان قوا و ابعاد فیزیکی، فکری، و اجتماعی تمدن را تعادل بخشیده است.
حال با این مقدمه ببینیم که تعریف حضرت عبدالبهاء از روح چیست ؟ حضرت عبدالبهاء در تعریف روح به همان شیوه ای توسل می جویند که فلسفه و علم در تعریف و شناسائی تمام پدیده های هستی بکار میبرند. یعنی روش طبقه بندی اشیاء و پدیده ها بر اساس خصوصیات و مشخصات مشترک آنها و وجوه تمایزشان از سایر اشیاء و پدیده ها .
همچنین این روش تعریف و شناسایی هر پدیده ای را در زمینه تمامیت روابط ضروریه ای که آن را به سایر پدیده ها پیوند میزند قرار می دهد. بر این روال و به شیوه فلسفه ارسطو حضرت عبدالبهاء وجود را دارای سلسه مراتبی کمال گرا از جماد، نبات، حیوان، و انسان می دانند. وجه مشخص جماد قوه مقاومت، وجه تمایز نبات قوه نامیه، و وجه مشخص حیوان قوای حس و حرکت می باشد. نبات ضمن داشتن قوای پائین تر از خود یعنی قوه مقاومت به قوای مخصوصی ممتاز میشود که ارگانیسم گیاهی را تشکیل میدهد. و نیز حیوان ضمن داشتن مشخصات جماد و کیفیات نبات، ترکیب حیاتی او چنان است که جلوه های حسی وهوش طبیعی و انعکاسات شرطی را از خود ظاهر میسازد . یعنی قوائی که در طبقات پائین تر از حیوان موجود نیست. حضرت عبدالبهاء قوای ممتازه هر طبقه را روح آن طبقه می نامند . بر این روال روح انسان نیز چیزی نیست جز مجموعه قوائی که او را از طبقه حیوان فرق می گذارد .
ارگانیسم انسانی مشخصات جمادی، نباتی، و حیوانی را در بردارد به اضافه قوائی خاص که مخصوص به طبقه اوست. این قوای خاص همان روح انسانیست . وجه تفاوت روح انسانی با سایر اقسام روح در آنست که روح نباتی و روح حیوانی نتیجه ترکیب و امتزاج مادی و جسمانی آنهاست اما روح انسانی ضمن ارتباط با ترکیب مادی پدیده ای است غیر مادی که در مرحله بالاتری در سلسله مراتب وجود قرار می گیرد .
حضرت عبدالبهاء در مفاوضات می فرمایند : “روح نباتی قوه ایست که از ترکیب عناصر و امتزاج مواد به تقدیر خداوند متعال و تدبیر و تأثیر و ارتباط با سائر کائنات حاصل شود … ]روح حیوانی نیز[ از امتزاج عناصر است که ترکیب می شود ولی این ترکیب مکمل تر است… و عبارت از قوه حساسه است… آن نیز بعد از تفریق و تحلیل این اجزای مرکبه بالطبع محو میشود … اما روح انسانی… مثل فیض آفتابست یعنی جسم انسان که مرکب از عناصر است در اکمل صورت ترکیب و امتزاج است و به روح حیوانی نشو و نما نماید این جسم مکمل مانند آئینه است و روح انسانی مانند آفتاب… اگر آنیه محو و نابود شود بر فیض آفتاب ضرری نرسد … این روح قوه کاشفه است که محیط بر جمیع اشیاء است و جمیع این آثار بدایع و صنایع و اکتشافات و مشروعات عظیمه و وقوعات مهمه تاریخیه که می بینی کل را او کشف کرده و از حیز غیب و کمون به قوه معنویه به عرصه ظهور آورده. ” ۱ حضرت عبدالبهاء در مقامی دیگر می فرمایند : “هرچند انسان در قوی
وحواس ظاهره مشترک با حیوانست ولی یک قوه خارق العاده در انسان موجود است که حیوان از آن محرومست . این علوم و فنون واکتشافات و صنایع و کشف حقائق از نتائج آن قوه مجرده است … در انسان یک قوه کاشفه هست که به آن ممتاز از حیوانست و این است روح انسان سبحان الله انسان همیشه توجهش به علو است و همتش بلند است همیشه میخواهد به عالمی اعظم از آن عالمی که هست برسد و بدرجه مافوق درجه که هست صعود نماید … پس در این حیوان چون آثاری هست که در نبات نیست گوئی که این قوای حسیه از خصائص روح حیوانست و همچنین در انسان آثار و قوی و کمالاتی بینی که در حیوان موجود نیست پس استدلال کن که در انسان یک قوه ای هست که حیوان از آن محروم است .” ۲
#همانطور که وعده داده شد ه بود کافران میخواهند این نور را خاموش کنند ولی این نور شعاع خودش را گسترده تر میکند این مخالفت ها بیانگر تحولی است که در جامعه ایران در طی سال های گذشته رخ داده.است ده ها هزار نفر تنها در خود ایران متوجه این امر شدند و بنظر می…
نگارنده: موژان مؤمنترجمه: حوریوش رحمانی مقدّمه در این گفتار چند خصوصیّت ویژه را که در بین نظام های عرفانی ادیان اعم از بودائی، مسیحیّت و اسلام مشترک است مورد مطالعه و بررسی قرار میدهیم. این خصوصیّات عبارتند از: ۱- وجود یک ساختار مبتنی بر سلسله مراتب روحانی با یک رهبر در رأس آن که او…
بارها به شما گفتهاند که زشت هستید، و چه زنها و چه مردها حداقل از نظر ظاهری جذبتان نمیشوند. چه میشود کرد؟ ژنتیک کار خودش را کرده است و البته خوشایند نیست. اما چیزی که باید بدانید این است که دنیا به آخر نرسیده است!در واقع شما میتوانید انسان بهتری باشید و از طریق شخصیتتان…
با دقت در بیانات حضرت عبدالبهاء ملاحظه می کنیم که تعریف ایشان از روح نمی گوید که چون انسان فکر دارد پس موجودی ممتازاست و یا چون احساسات رقیقه انسانی دارد پس موجودی روحانی است. تعریف ایشان بر آنستکه اگر تمامیت آثار و قوا و کمالات انسانی مثل تفکر، ادراک، و اراده و روابط متقابلشان را یکجا در نظر گیریم و اجزاء یک فنومن واحد بدانیم آنوقت قادریم که روح را تعریف کنیم. لذا ارتباط روح با جسم ارتباطی مکانیکی نیست که مرکز و یا مراکز تقاطع با بدن داشته باشد. مثلاً در یک مرکز فکر ظاهر شود و در مرکز دیگر تخیل بوجود آید . روح نیرو و قوائی است که بدون دخول و خروج تمام جسم و ماده را متأثر میسازد. روح از طرفی مقدس و منزه از دخول و خروج است و حقیقتی است مافوق شرایط مادی و از طرف دیگر مبدا روابط ضروریه در ترکیبات وجود است. حقیقت معقوله ای است که به مقتضای ترکیب و انتظام موجودات قوای مکنونه اش را ظاهر ساخته. یعنی همانطور که در سلسله مراتب پدیده های هستی حیات بیولوژیک مافوق ماده قرار می گیرد امّا در عین حال ماده زمینه الزامی ظهور حیات بیولوژیک را فراهم ساخته است فکر و شعور نیز مافوق حیات بیولوژیک است اما در عین حال حیات بیولوژیک را در بردارد . بر همین روال روح هم مافوق عقل و شعور است ضمن اینکه عقل و شعور را در خور می گنجاند. عقل و شعور تجلیات ضروری و طراز روحند اما روح را مترادف با آن نمیتوان دانست.
نظرات در باب ارتباط روح و جسم به چند فقره تقسیم می شود : اول نظریه مادی که روح را محصول و نتیجه قوای مادی و ترکیب وجودی انسان می داند. دیدگاه مادی بنا به فرمایشات حضرت عبدالبهاء برآنست که چون “ترکیب عناصر در وجود انسان از ترکیب جمیع کائنات مکملتر است… لهذا اشرفست و اکمل… نه اینست که انسان یک قوه و روح مخصوصی دارد که سائر حیوانات از او محرومند… گویند حیوان ادراک دارد شعور دارد نهایتش اینست که شعور انسان بیشتر است. “۳ یکی از جلوه های نظریه مادی اپی فنومیسم Epiphenomenalism می باشد. این دیدگاه برآنست که قوای ذهنی انسان مثل تفکر ، از اصالت نوعی برخوردار نیست . شبه پدیده ای است که به صورت جنبی و در حاشیه فعل و انفعالات مادی و جسمانی ظاهر میشود . شعو ر پدیده ای فرعی است که در حاشیه حالات روانی طبیعی مثل خشم و یا ترس زائیده میشود . مثل کفی است که بر سطح رودخانه وجود ظاهر می گردد.
دوم نظریه ایده الیستی که در قطب مخالف نظر مادی قرار دارد و معتقد است که به غیر از روح هیچ واقعیتی نیست و واقعیت خارجی و مادی زائیده تصور ماست .
نظریه سوم نظریه دوگانگی است که هم به روح و هم به جسم واقعیت مستقل می بخشد ولی آنها را دو مقوله جدا و متفاوت می پندارد . یعنی روح واقعیتی است غیر مادی و جسم واقعیتی است مادی . هر دو پدیده وجود حقیقی دارند امّا وابسته به دو دنیای جداگانه اند .قوانین سازمان دهند آنها وزبانشان از یکدیگر متفاوتست و لذا نمی توانند با هم مکالمه و ارتباط برقرار سازند .
نظریه چهارم قائل برآنست که روح و جسم هر دو از بدو خلقت ثابت و مطلق بوده و تغییرات وجودی بر آنها تأثیری نگذاشته است. تعبیرات سنتی مذهبی از خلقت بیشتر ناظر به این دیدگاه می باشد .این نظر به خاطر طبیعت مطلق گرای آن به تغییرات بیولوژیک و تکاملی وقعی نمی گذارد و روح را ماورای تحولات تاریخ قرار میدهد .
نظریه پنجم که میتواند مبنائی مادی و یا روحانی داشته باشد برآنست که روح و ماده و ارتباطات ضروری آنها متغیر و متحرک و مقولات تاریخی هستند. مثلاً هگل که ایده آلیست بود به تطور دیالکتیک روح معتقد بود و مارکس که مادی گرا بود همان اصل دیالکتیک تحول و تطور را در زمینه ای مادی تعبیر می کرد و تحول فرد را در تاریخ ناشی از تضاد مادی طبقات اجتماعی می دانست .
نظریه ششم شامل تمام آراء و عقاید و تحقیقاتی می شود که روح و یا قوای ذهنی و روانی انسان را یا در حوزه فرد انسانی وخارج از شبکه روابط اجتماعی او بررسی کرده اند و یا روباط اجتماعی را تنها منبع ایجاد قوای ذهنی دانسته اند . گروه نخست را میتوان فرد گرا و یا درون گرا نامید و گروه دوم را برون گرا و جمع گرا .مثلاً در میان ادیان، مسیحیت بیشتر به روح فرد و رستگاری او معطوف است در حالیکه اسلام و یهود به جمع و تحول روح در روابط اجتماعی نظر دارند .در میان تئوری های عرفی جدید میتوان مکتب فروید را مکتب فرد گرا دانست که تمام خصوصیات ذهنی را ناشی از تحولات و مکانیسم داخلی فرد می دانست ولی مکتب رفتار گرا Behaviorism ذهن فرد را تابلوی سفیدی می دانست که از محیط و روابط اجتماعی تأثیر می گیرد و اجزاء شخصیت و تفکر و احساس بر طبق قوانین آموزش و فراگیری تدریجاً به آن تابلوی سفید نقش و رنگ میدهند .
حضرت عبدالبهاء دیدگاه های تنگ نظرانه مادی را که هدف آن تقلیل روح به پدیده ای صرفاً مادی است رد می میفرمایند . حقیقت انسان را در ماهیت روحانی و غیر مادی او می دانند که او را از طبیعت و مقتضیات آن جدا میسازد و استدلال متفکرین و فلاسفه الهی را تایید می فرمایند که قوای روح نمی تواند از طبیعت حادث شود چرا که نفس طبیعت از ادراک و شعور و اراده بی بهره است . به زبان دیگر روح را عامل اصالت نوع در انسان میدانند . از طرف دیگر حیات مادی و طبیعی را اسباب لازم و ضروری به جهت تجلیات روح در عالم جسمانی میدانند . بدون کیفیت و ترکیب جسمانی روح قادر به ظهور کمالاتش نخواهد بود و تبدیل به واقعیتی انتزاعی می گردد . میان روح و جسم و یا قوای باطنی و قوای ظاهری انسان روابط متقابل برقرار است . ایشان اشاره می فرمایند که حس مشترکی قوای حسی و قوای باطنی را بیکدیگر ارتباط می دهد . حضرت عبدالبهاء تاکید می فرمایند که قوای حسی واسطه ادراک است . ادراک تجربی و حسی سپس توسط قوای باطنی تعمیم می یابد و از جزئیات به فهم کلیات می رسد . لذا اگر قوه کاشفه )روح(جنبه مادی داشت انسان می بایست در جهت طبیعت همیشه بطور یکسان و ثابت بماند .
یعنی هر چه بر انسان مجهول است مجهول بماند همانطور که در
حیوان است . امّا انسان به فرموده حضرت عبدالبهاء شمشیر را از دست طبیعت می گیرد و بر فرق آن می کوبد . همچنین انسان دارای اراده آزاد است. خود مختار است. ولی در طبیعت چنین امری نیست . حیوان فقط یک راه در جلویش است و آن اطاعت از مکانیسم طبیعی و غریزی می باشد . امّا انسان در هر قدم تردید می کند و در اجرای هر تصمیمی آن را در سیستم ارزش هایش می سنجد . می بینیم که حضرت عبدالبهاء تجربه حسی را لازمه شناخت انسان از حقائق اشیاء میدانند . شناخت را دارای لایه های متعدد می دانند که لایه خارجی آن با شناخت حسی و مادی آغاز میشود و سپس از طبیعت فاصله می گیرد و با کمک قوه کاشفه اسباب تغییر و تحول انسان را فراهم میسازد . حضرت عبدالبهاء از طرفی اصالت روح را تأکید میفرمایند و آثار آن را نتیجه و محصول قوای طبیعی و مغز نمی دانند و از طرف دیگر ترکیب مادی جسم را به مثابه مغناطیس عامل جذب روح محسوب میدارند . می فرمایند “این اعضاء و اجزاء و ترکیبی که در اعضای بشریست این جاذب و مغناطیس روح است لابد است که روح ظاهر
شود. .. یعنی این عناصر کونیه چون به نظم طبیعی در کمال اتقان جمع و ترکیب گردد مغناطیس روح شود و روح به جمیع کمالات در آن جلوه نماید. “۴ شاید با مثالی بتوان این مطلب را روشنتر ساخت . یک رادیو به تنهائی قادر به تولید امواج رادیوئی نیست اما ترکیب فیزیکی آن قادر است که امواج را جذب و انتشار دهد . یک رادیو بدون فرستنده با یک قطعه سنگ فرقی ندارد اما چون امواج را دریافت کند تبدیل به واسطه پیام میشود . از طرف دیگر امواج نیز بدون چنین دستگاهی قادر به انتشار نیستند . موجودند اما بی اثر . نکته اساسی آنستکه هر چند این دو پدیده از یکدیگر متفاوتند و نوعی دوگانگی برقرار است اما تصور یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست . یعنی ترکیب فیزیکی رادیو بدون در نظر گرفتن اینکه بایستی وسیله ای برای جذب و انتشار امواج باشد نمی توانسته در تخیل بگنجد و سپس تحقق یابد . مسأله ترکیبات وجودی بخش مهمی از توضیحات حضرت عبدالبهاء در مورد روح را تشکیل میدهد . می فرمایند : “این کائنات موجوده غیرمتناهیه در عالم وجود خواه انسان خواه حیوان خواه نبات خواه جماد هر چه باشد لابد هر یک مرکب از عناصری هستند… جمیع کائنات مانند سلسله مرتبط بیکدیگرند.. . مکلمیتی که الان در انسان و دون آن می بینی… منبعث است از عناصر مرکبه و مقادیر و موازین عناصر و نحویت امتزاج عنصری… چون اینها جمع شود این انسان پیدا گردد”۵ و نیز می فرمایند “در اصل ماده واحده است آن ماده واحده در هر عنصری به صورتی در آمده است لهذا صور متنوعه پیدا شده است . “۶
بحث ترکیبات وجودی نیازمند مباحث دقیقتری است. میدانیم که مفهوم زمان فقط بر ترکیبات اشیاء و پدیده ها مترتب می شود . یعنی در سطح اتم به معنای مجرد آن جهت زمان و یا مفاهیم گذشته و آینده از معنا بی بهره است . و یا هیچ یک از عناصری که اجزاء مرکبه ارگانیسم حیاتی را تشکیل میدهد به تنهائی دارای جلوه های حیاتی نیستند. مثلاً عنصر کربن در وجود انسان همان کربنی است که در یک تخته سنگ بیجان یافت میشود. امّا هنگامی که این عناصر امتزاج می یابند نحویت ترکیب و تعاون و تعاضد میان عناصر موجب پیدایش و ظهور حیات می گردد . براساس این نمونه ها گروهی از دانشمندان و فلاسفه معتقدند که روح و تفکر و ادراک نیز قوای ظهوری است که به صورت بالقوه در ترکیب ارگانیسم انسانی موجود بوده و به مرور در جریان نشو و نمای آن ترکیب قوای خود را ظاهر ساخته است . این نظر بر خلاف دیدگاه اپی فنومیسم برآنستکه ظهور عقل و ذهن تنها یک اتفاق جنبی نبوده است که در حاشیه تکامل جهان پدیدار گشته باشد بلکه برعکس ظهور تفکر و ادراک هدف اصلی خلقت و محور جهت دهنده تکامل بوده است .
حضرت عبدالبهاء در مفاوضات سعی بر آن دارند که تعریفی جدید از دوگانگی سنتی روح و جسم عرضه کنند . براساس این تعریف روح از طرفی واقعیتی است غیر مادی و مافوق طبیعی و از طرف دیگر پدیده ای است که در بستر تکامل جریان یافته و به مقتضای مراتب ترکیب و انتظام مادی و اجتماعی قوای مکنونه اش را ظاهر ساخته است. تکامل فیزیکی و فرهنگی جنبه های متواتر یک جریان واحد است که به اراده الهی عالم را به سمت مقصد اصلیش یعنی ایجاد یک تمدن بالنده روحانی و اخلاقی جهانی به پیش می برد . روح ضمن حفظ فردیتش در بستر روابط ضروریه اجتماعی/تاریخی شکل می گیرد. آثار وکمالاتش به صورت بالقوه در آن نهفته است اما تربیت و محیط عامل ظهور جواهر معانی از حقیقت روحانی انسان است.
حضرت عبدالبهاء روح انسان را عامل و محرک اصلی تکامل فرهنگی میدانند. نیروئی که به نوعی فزاینده تکامل مادی و بیولوژیکی را به سمت ایجاد تمدن و جلوه های فرهنگی از قبیل شعر ، موسیقی ، ادبیات ، معماری ، علم و فن ، سازماندهی مؤسسات عظیم اجتماعی ، ایجاد نظم و قانون، و ظهور جلوه های اخلاق و فضایل انسانی سوق داده است . روح یک مفهوم عمومی و کلی و معقول است .از ذرات اتم و ماده تشکیل نیافته. همانطور که آزادی و عشق نیز از ترکیب اشیاء پدید نیامده اند . روح در مکان جا نمی گیرد همانطور که موسیقی به مکان خاصی تعلق ندارد . لذا هر چند که روح با جسم در ارتباط است اما از دیدگاه کاهشی و تقلیلی که روح را محصول تحولات سلولی مغز می داند می پرهیزد . قصه ای است که از حروف و کلمات ساخته شده و این حروف و کلمات در کتابی و یانواری جا گرفته است . امّا داستان روح ماورای الفاظ و وسیله بیان آن قرار می گیرد .
*بحث روح در دو قسمت دیگر ادامه می یابد. بعد از آن مفهوم تکامل و تغییر انواع بررسی خواهد شد.
خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند= کتاب ایقان رحیق مختوم شرابی است سربسته که خداوند در روز قیامت آن را باز میکند
منظور همین آیات الهی بود
صبح ۲۳ مارچ
حضرت بهاءالله در مثنوی مبارک خودكه در(اثار قلم اعلي ،ج٣،ص١٦٨،درج گرديده)
می فرمایند:
زین بهار قدس روح آید برون
و زهوایش نور نوح آید برون
بر نشاند اهل کشتی را بفُلک
پس ببخشد هر که را سد گونه مُلک
ای جمال الله برون آ ، از نقاب
تا برون آید ز مغرب آفتاب
نافهء علم لدنی برگشا
مخزن اسرار غیبی برگشا
تا ز مشکت بو برند این مردگان
تا ز خمرت خوش شوند این بیهشان
این ذلیل ارض وحدت را ، ز جود
خلعت عزّت بپوشان ای ودود
..
..
این کتاب برای هر کسی معنی خاصی ندارد بلکه برای هر کسی که آنرا میخواند از نو نازل میشود
بنابر این چرا مسلمین هنوز معتقدند قیامت با شرایط خاص وعلائم وحشتنا کی مثل فرو ریختن ستارگان وماه از آسمان اتفاق می افته و صوراسرافیل شیپورش را به صدا در می آوره ومردگان برای حساب رسی ازخاک بلند می شوند و منظور اینست که همه این چیزها را به حسب ظاهر می بینند جمال قدم درکتاب ایقان می فرمایند مقصود ازقیامت قیام حضرت رسول است به امر الهی باری کسانی که به حضرت بهاءالله ایمان آوردند دست کمی ازحضرت رسول و یارانش وائمه و علیا نداشتند
علت نزول کتاب مقدس ایقان بخاطر اشکالات قرآن کریم و مقدس بوده زیرامنتقدان موارد متعددی از تناقضات قرآن را مطرح کردهاند[۱۰][۱۱] مانند حرام بودن یا نبودن شراب،[۱۲] شیطانی بودن شراب در آیۀ۹۰ سورۀ مائده (سورۀ ۵) و آیۀ۲۱۹ بقره (سورۀ ۲) و رودهایی از شراب که در بهشت جاری هستند در آیۀ۱۵ سورۀ محمّد (سورۀ ۴۷) و آیات ۲۲ تا ۲۵ سورۀ المطففین (سورۀ ۸۳) و این سؤال پرسیده شده است که چطور شراب شیطانی به بهشت راه یافته است.[۱۱] آن گروه از مسلمانانی که قرآن را تفسیر مینمایند
مانند مکارم شیرازی مخالف هر گونه تناقض در قرآن هستند و دیگران را به تفسیر به رأی متهم میکنند، و میگویند که تفسیر به رای تفسیری بر خلاف موازین علم لغت برای «تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی» است.[۱۳] برخی از این تناقضات با پاسخهایی از طرف برخی مراجع اسلامی متفاوت با عنوان شبهه همراه بودهاند.[۵][۶] برخی از تناقضات مطرح شده توسّط منتقدان عبارتند از:
ریشه بیچارگی کجاست: آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سورۀ ص(۳۸) آیۀ۴۱)؟ از خود ماست (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۹)؟ یا از طرف الله (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۸)؟[۱۱]دت زمان خلقت آسمان و زمین:[۴][۱۱][۱۴] در سورۀ الاعراف(۷) آیۀ۵۴، سورۀ یونس(۱۰) آیۀ۳، سورۀ هود(۱۱) آیۀ۷ و سورۀ الفرقان(۲۵) آیۀ۵۹ آفرینش زمین و آسمان (در برخی تفاسیر آکادمیک انگلیسی زبان بهشت، سپهر یا آسمان[۱۵]) ۶ روز بیان شده است اما در سورۀ فصلت(۴۱) آیات ۹ تا ۱۲ جمع روزهایی که الله برای خلقت زمین و آسمان به آنها اشاره میکند ۸ روز است. از طرفی مدت زمان خلقت زمین که آیۀ۹ فصلت میگوید ۲ روز و آیۀ۱۰ میگوید ۴ روز.[۴] مراجع مسلمان میگویند که خلقت زمین در سورۀ فصلت ۴ روز بوده که با ۲ روز آسمان نتیجه ۶ روز باشد اما آیۀ۹ خلقت زمین را ۲ روز عنوان کرده است و نه ۴ روز.[۴][۶] برخی دیگر از مراجع مسلمان با استناد به آیات دیگر قرآن که روزهای الله را با طول متفاوت برای انسان عنوان کرده این روزها را به دوره تفسیر میکنند و میگویند که طول این روزها در سورههای مختلف متفاوت بوده است
اما از طرف دیگر در سورۀ بقره(۲) آیۀ۱۱۷ گفته شده است که جهان به صورت آنی خلق میشود و نه طی چند روز یا دوره بسیار بلند زمانی در گذشته: «خدا میگوید که باش پس میباشد»[۱۱] اما در بارۀ این بحث بسیار کهن خلقت جهان ملاصدرا در نظریه حرکت جوهری میگوید که خدا ذات جهان را دم به دم خلق میکند هرچند که با خلقت طی چند دوره طولانی متفاوت است. زکریای رازی گفته است که «اگر خداوند خالق جهان است، چرا پیش از خلق جهان جهان را خلق نکرد؟»(اشاره به موضوع تغییر حکمت تصمیمات خدا طی زمان).[۱۶] عبدالکریم سروش در کتاب نهاد ناآرام جهان که آن را پیرامون حرکت جوهری نگاشته مینویسد: «عظمت و اهمّیت کشف و ابتکار نظریه حرکت جوهری… به هیچ روی کمتر از اهمّیت.. دو کشف عظیم علمی در سراسر تاریخ علم و اندیشه (یعنی دو نظریه جاذبه عمومی نیوتن و نسبیت عام آلبرت اینشتین) نیست»[۱۷] ترتیب خلقت زمین و آسمان: در سورۀ بقره(۲) آیۀ۲۹ اول زمین آفریده شده است سپس آسمان اما در سورۀ النازعات(۷۹) آیۀ۲۷ تا ۳۰ اول آسمان آفریده شده است سپس زمین.[۱۱][۱۸] چسباندن یا جدا کردن: در سورۀ فصلت(۴۱) آیۀ۱۱ میگوید زمین و آسمان از هم جدا بودند و بعد به هم گرویدند اما در سورۀ الانبیا(۲۱) آیۀ۳۰ میگوید که آنها ابتدا یکی بودند و بعداً از یکدیگر جدا شدند.[۴][۱۱] انسان از چه ساخته شد:[۱۱] • از لخته خون (سورۀ العلق(۹۶) آیات ۱–۲)[۱۱] • آب (سورۀ الانبیا(۲۱) آیۀ۳۰، سورۀ النور(۲۴) آیۀ۴۵، سورۀ الفرقان(۲۵) آیۀ۵۴)[۱۱] • «چیزی مانند سفال»(سورۀ ۳ آیۀ۵۹، سورۀ ۳۰ آیۀ۲۰، سورۀ ۳۵ آیۀ۱۱).[۱۱] 5. گرفتن روح در زمان مرگ: سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۱۱ میگوید فرشته مرگ روح را میگیرد اما سورۀ محمّد(۴۷) آیۀ۲۷ میگوید فرشتگان میگیرند و سورۀ الزمر(۳۹) آیۀ۴۲ میگوید الله است که روح را از انسانها هنگام مرگ میگیرد.[۱۱]
گرفتن روح در زمان مرگ: سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۱۱ میگوید فرشته مرگ روح را میگیرد اما سورۀ محمّد(۴۷) آیۀ۲۷ میگوید فرشتگان میگیرند و سورۀ الزمر(۳۹) آیۀ۴۲ میگوید الله است که روح را از انسانها هنگام مرگ میگیرد.[۱۱] در سورۀ حج(۲۲) آیۀ۴۷ و سورۀ سجده(۳۲) آیۀ۵ روزهای الله برابر ۱۰۰۰ سال بشر است اما در سورۀ العروج(۷۰)(که به المعارج یا سئلسائل نیز مشهور است) آیۀ۴ روزهای الله برابر ۵۰۰۰۰ سال بشر است.[۴][۱۱]
الله و تخت او: الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سورۀ ق(۵۰) آیۀ۱۶) و در عین حال بر روی تختش نشسته است (سورۀ الحدید(۵۷) آیۀ۴) تختی که روی آب بنا شده است (سورۀ هود(۱۱) آیۀ۷) و در عین حال به قدری دور است که رسیدن به او بین ۱۰۰۰ و ۵۰۰۰۰ سال طول میکشد (سورۀ السجده(۳۲) آیۀ۵، سورۀ المعارج(۷۰) آیۀ۴).[۱۱] تعداد فرشتگان مریم: سورۀ آلعمران(۳) آیات ۴۲ و ۴۵ در بارۀ باردار شدن مریم از چندین فرشته صحبت میکند اما سورۀ مریم(۱۹) آیات ۱۷ تا ۲۱ تنها از یک فرشته صحبت میکند.[۱۱] دستههای روز قیامت: در سورۀ الواقعه(۵۶) آیۀ۷ ادعا میشود که در روز قیامت مردم به سه دسته میشوند، اما در سورۀ البلد(۹۰) آیات ۱۸ و ۱۹، سورۀ الزلزله(۹۹) آیات ۶ و ۷ تنها دو گروه.[۱۱] .
1) تناقض و انتقاد از دیدگاه منتقدان، مجموعۀ آیات نه تنها با هم هماهنگ نیستند، بلکه در بعضی موارد یکدیگر
آیا همه ما درروزهای قیامت به سر نمی بریم وجزای اعمال خود را مانند قیامت درهمین جهان داریم با تن خود پس نمی دهیم ؟ هر چه میکاریم مگر با دست خود درو نمیکنیم
قرآن كريم براي نشان دادن ويژگي هاي قيامت كه مسلماً آثار تربيتي فوق العاده اي دارد از نامهاي گوناگون استفاده مي كند تا ترسيم دقيقي در مجموع آيات از آن روز عظيم و حوادث فوق العاده و تكان دهنده آن كرده باشد شکی نیست حق فرموده اند ,همه ما ها درمنظر دید الهی هستیم خیمه عدل عالم به دو ستون محکم و پا برجاست مجازات ومکا فات بطور مثال ؛ ما جزای اعمال خود و دیگران را بطور واضع وشفاف در صورت افراد و همیطور نوع حرف وسخن اشخاص می ببینیم بطور نمونه صورت یک مرد شراب خوار به مرور زمان شکسته می شود جزای خوش گذرانی های او را تن فرسوده ومریض اش که اینک پیر شده است را با ید با انواع سکته ها ی خفیف پس دهد همنطور مواد مخدر بنابراین مفهوم قیامت است که مهم است و الان است چرا که همه ما ها در منظر دید خدا هستیم برای همین بود که کانون های رنج و عذاب را خداوند در مغز وصورت ما گذاشت و همینطور بهشت و یا جهنم که در درون مغز ما ست در واقع ما داریم چوب نیت واعمال مان را مانند پس دادن حساب در روز قیامت را می خوریم و جزای آنرا هم بخوبی پس می دهیم دلیل محکمی هم هست است از حضرت رسول ایشان فرموده اند که همه در روز قیامت بدون اینکه ازشان سئوالی شود و یا اینکه سخنی بگویند ازروی صورت وچهره هایشان شناخته می شوند
ولی مسلمانان به قیامت معا د می گویند روزی که مرده ها از زیر خاک برانگیخته می شوند و آنرا بنا و در رابطه با جسم معنی میکنند یعنی به معاد جسمانی اعتقاد دارند و ظاهرآ برای بقاع روح به معاد روحانی اعتقا دی ندارند مولوی و سایر فیلسوفان اسلامی معاد را مربوط به بقای روح می دانند و معاد را مسلمآ امری روحا نی میدانستند مولانا صفت ومعنی قیامت را ازآیات قرآنی آموخت آنگاه این قیامت را درمصاحبت با شمس تبریزی تجربه کرد … مرده بود زنده شد گریه بود و خنده شد فانی بود وپاینده شد وچنان زیر وزبر شد و آموخت که به یوسف که می رسید میگفت یوسف زاینده شد و آنگاه قیامت را درجان هر عارفی حاضر میدید ودانست که اگر تا قیامت کسی قائم نشود دوباره ازخاک وجود خود برنمی خیزد وتولد نوین نیا بد ودرضمره اولیای حق در نمی آید .
. دردرونشان صد قیامت نقد است .
. کمترین آنکه شود
همسایه مست ..
کار مردان روشنی وگرمی است .
. کار دونان
حیله و بی شرمی است
او پیامبران را چون یک قیامت مجسم می دید وقتی از او می پرسیدن قیامت کی برپا خواهد شد می گفت .. با زبان حال می گفتی بسی … کی زمحشر حشر را پرسد کسی / شرط دیدن قیامت چشیدن قیامت است واو مزه قیامت را چشیده بود چون خودش بینای قیامت بود از روحانیان زمان خودش با طعنه می پرسید بسیار خوب پس حالا.. چون قیامت کوه ها بر می کند … پس قیامت این کرم کی می کند .؟… کو حمیت تا زتیشه ور کلنگ … این چنین کوه را بکلی برکند ؟
و جزا و مجازات و پاداش ما در زندگی هم لابد همین است که هر چه میکاریم همان را بدست خود درو میکنیم
قیامت روزي است كه بندگان پروردگارشان را ملاقات مي كنند، روزي است كه انسانها با فرشتگان حساب و پاداش و كيفر تلاقي دارند،
حضرت عبدالبها، میفرمایند
ای بنده بهاء درخبراست که در یوم رستخیز زمین به یکدیگر نزدیگ گردد اما ندانستند که ضنایع بد یعه شرق و غرب را همدم نما ید و اکتشافات جد یده جنوب و شمال را همراز کند گمان نمودند که به واسطه عصر و حصر اراضی نزدیگ یکدیگر گردند
دستههای روز قیامت: در سورۀ الواقعه(۵۶) آیۀ۷ ادعا میشود که در روز قیامت مردم به سه دسته میشوند، اما در سورۀ البلد(۹۰) آیات ۱۸ و ۱۹، سورۀ الزلزله(۹۹) آیات ۶ و ۷ تنها دو گروه.[۱۱] نابودی قوم عاد: در سورۀ القمر(۵۴) آیۀ۱۹ اشاره شده است که الله برای نابودی قوم عاد یک روز لازم داشت، امّا در سورۀ فصلت(۴۱) آیۀ۱۶ و سورۀ الحاقه(۶۹) آیۀ۶ به ۷ شبانه روز اشاره شده است.[۱۱] ریشه بیچارگی کجاست: آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سورۀ ص(۳۸) آیۀ۴۱)؟ از خود ماست (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۹)؟ یا از طرف الله (سورۀ النساء(۴) آیۀ۷۸)؟[۱۱] رحمت الله چقدر است: الله رحمت را بر خود مقرر کرده است (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۱۲) هرچند بعضی از اشخاص را هرچند که میتواند هدایت نمیکند (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۳۵، سورۀ ابراهیم(۱۴) آیۀ۴).[۱۱] آیا در بهشت بازجویی خواهد بود یا نه: از یکدیگر سؤال نخواهند کرد (سورۀ المومنون(۲۳) آیۀ۱۰۱)، اما همچنان در یک پرس و جوی دو جانبه شرکت خواهند کرد (سورۀ الطور(۵۲) آیۀ۲۵) و از یکدیگر سؤال خواهند کرد (سورۀ الصافات(۳۷) آیۀ۲۷).[۱۱] ناقص یا با جزئیات کامل: قرآن در جاهایی ادعا میکند که کامل است و تمامی جزئیات را دارا میباشد و هیچ چیز باقی نمانده است که در آن نباشد (سورۀ الانعام(۶) آیۀ۳۸، سورۀ الانعام(۶) آیۀ۱۱۴، سورۀ یوسف(۱۲) آیۀ۱۱، سورۀ النحل(۱۶) آیۀ۸۹ و…) اما چیزهای بسیاری هستند که قرآن آنها را ناتمام باقی میگذارد، برای مثال مسئله شراب و شبهات موجود در قرآن.[۱۱] پرستش یک خدا یا یک خدای دیگر: به محمّد دستور میدهد که به ناباوران بگوید، شما چیزی را نمیپرستید که من میپرستم (سورۀ الکافرون(۱۰۹) آیۀ۳) هرچند سورههای دیگر در قرآن به طور مشخص اشاره میکنند که آن ناباوران در واقع خدایی را پرستش میکنند که همان الله است.[۱۱][۱۹] شفاعت کردن یا شفاعت نکردن: قرآن در مورد اینکه آیا در روز آخرت شفاعتی وجود خواهد داشت یا نه دچار تناقض میشود، در سورۀ البقره(۲) آیۀ۱۲۲ و ۱۲۳، سورۀ الانفطار(۸۲) آیات ۱۸ و ۱۹ و… میگویند شفاعتی وجود ندارد؛ امّا سورۀ النجم(۵۳) آیۀ۲۶، سورۀ الزخرف(۴۳) آیۀ۸۶، سورۀ سبا(۳۴) آیۀ۲۳، سورۀ طه(۲۰) آیۀ۱۰۹(میگویند وجود دارد) و البتّه هر دو این پاسخها را میتوان با احادیث مختلف پشتیبانی کرد.[۱۱] و موارد متعدد دیگری مانند بردهداری از کنیز و غلام که در آیات متعدد قرآن هم تأیید شده است[۹][۲۰][۲۱][۲۲] هم برعکس به آزاد کردن آنان توصیه شده.[۲۲] 1.2) انتقادات اخلاقی، ستم و بیعدالتی در قرآن مواردی متعدد توسّط منتقدان قرآن مطرح شده است،[۱۰][۲۳][۲۴] که برخی از فیلسوفان یا روحانیون نواندیش دینی مانند عبدالکریم سروش یا سید ایاد جمالالدین این موارد را مطابق اخلاقیات تمدن مدرن امروزی جهان نمیدانند و سروش با اشاره به «خوانش اخلاقی تاریخی»، قرآن را نیازمند خوانش رؤیا و خوابگزاری مطرح میکند.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] همچنین وی این مسائل اخلاقی مورد انتقاد در قرآن را در مواردی دورهای و رویدادی مطرح میکند که نباید در عصر حاضر به آن آیات عمل شود،[۷] و میگوید که محمّد از خدا برتر بوده و قرآن مخلوق خود محمّد است بر اساس ارتباطی که به واسطه عالم رؤیا با خدایش داشته است و میگوید که کلامالله پنداشتن خود کتاب قرآن شما را در شرایطی سخت و لاینحل در بارۀ مسائل اخلاقی قرار خواهد داد[۷] که مشابه نظر سم هریس در بارۀ ممکن بودن اسلام میانهرو و دوری از تندروی اسلامی که ناشی از برداشت تحتالفظی از قرآن میباشد است.[۸] ایاد رئوف جمالالدین روحانی شیعه سکولار عراقی، نماینده ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ مردم شهر ناصریه در مجلس عراق که در دوران رژیم بعث ۱۶ سال از تبعید خود را در ایران و در حوزه علمیه قم گذراند و از منتقدان شدیدالحن نظام جمهوری اسلامی است، در بارۀ ضرورت انسانی و دینی جدایی دین از حکومت علاوه بر نفاق در دوران حکومت پیامبر اسلام که منجر به نزول سورۀ مدنی منافقون شد میگوید که تأیید بردهداری در قرآن و اسلام و توهین به غیر مسلمانان عامل مهم دیگری برای ضرورت جدایی دین از بنیاد حکومت مدنی و مردمیبر پایۀ دموکراسی است.[۹][۱۹] برخی از موارد غیراخلاقی قرآن عبارتند از: https://bahaiworldreligion.com/%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%a7%d9%86%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b4%d8%a7%d8%a8%d9%87-%d9%88%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-2/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%ae%d8%b2%d9%86-%d8%ad%d9%82%d8%a7%d8%a6%d9%82-%d8%a7%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%d9%84%d9%87%db%8c/
بعدازظهر روز شنبه ۸ ۲ خرداد ماه سال ۱۳۶۲ در بیرون زندان عادل آباد شیراز غلغله ای بود. آن روز، روز ملاقات زندانیان زن بود. خانواده های زندانیان بهائی در تب و تاب بودند که چگونه خبر شهادت شش مرد بهائی را که دو روز قبل از آن روز به شهادت رسیده بودند، به زندانیان بدهند؟ آنها مشورت می کردند که چگونه به مادری در بند بگویند جگرگوشه اش اعدام شده است و یا به مادر و دختری بگویند که آن عزیز دیگرشان به شهادت رسیده و به زنی بگویند که همسرش از رنج شکنجه های جانکاه آسوده شده است. وقت ملاقات رسید و ملاقات کنندگان در کابین ها رفتند و زندانیان هم در آن طرف شیشه جای گرفته بودند. ارتباط تلفنی برقرار شد. وقت به سرعت می گذشت. آن روز منا آن نوجوان آیت صدق و وفا نام هریک از شهدا را که شنیده بود گفته بود خوشابحالش، خوشابحالش. او آن روز از خواهرش خواسته بود که برایشان دعا کنذ که رقص کنان و پای کوبان به میدان شهادت بروند و همچنین خواسته بود که برایم دعا کن که جمال مبارک قبل از اعدام هر گناهی را که کرده ام ببخشد.
آن روز اختر به خانوادۀ عزیزش گفته بود: این راهی بود که خودم دوست داشتم بروم، برای من غمگین نباشید و به امر الهی ثابت و راسخ باشید. و خانواده به او قول دادند که همان طور که او خواسته بود برایش غمگین نباشند و به عهد الهی ثابت و راسخ باشند و او راضی و خوشحال از آنها خداحافظی کرده بود.
آن روز سیمین به مادرش گفته بود ” مادر، به رضای الهی راضی باش.” و سه بار سئوال کرد: ” راضی هستی؟” مادرش سرش را به نشانه رضایت تکان داده بود.
آن روز هر یک از زندانی ها به نحوی از خبر شهادت شش مرد خبر یافتند و چون چهار بار از آنها خواسته شده بود که توبه کنند و آنها نپذیرفته بودند و بر ایمانشان ثابت و استوار مانده بودند، شهادت خودشان را هم نزدیک می دیدند، آخرین سفارش ها را به خانواده هایشان نموده و با خوشحالی از آنها خدا حافظی کردند.
بعد از ملاقات ده نفر را از بقیه جدا کرده و بقیه را به بندهایشان بازگرداندند. ساعتی بعد اتوبوسی از در زندان خارج شد که سرنشینانش علاوه بر این ده زن و دختر، راننده و چند پاسدار بودند.
راننده و پاسدارها آنچه را که می دیدند باور نمی کردند، مگر آنها را کجا می برند که اینطور دست افشان و سرود خوانند؟
چقدر شرنگ مرگ در کام آنان شیرین است؟چطور امکان دارد که عده ای مرگ را با آغوش باز بپذیرند؟ مگر آنها نمی دانند که آنجا طناب دار در انتظار آنهاست؟و اما آن ده زن و دختر می دانستند به کجا می روند و می دانستند که برای چه می روند. می دانستند که طناب دار در انتظار آنهاست تا گردن های ظریفشان را در آغوش خود بفشارد اما چوبۀ دار برای آنها دروازه بود. دروازه ای که آنها را از دنیای سیاهی ها و تباهی ها به شهر عشق می برد به شهر نور و محبت می برد. آنها کاملاً می دانستند به کجا می روند و برای همین هم شاد بودند و دست همدیگر را گرفته بودند و دعا و سرود می خواندند. آنها می خندیدند در حالی که راننده قطرات اشگش را که بر گونه هایش ریخته بود پاک می کرد.
عاقبت به مقصد رسیدند. حاکم شرع به گمان اینکه دیدن دار زدن بزرگترها سبب می شود که کوچکترها بترسند و توبه کنند دستور داد به ترتیب سن از بزرگ به کوچک به دار بزنند. این ده نفر به این ترتیب اعدام شدند.
۱ـ خانم نصرت یلدایی ۵۴ ساله که پسرش دو روز قبل به شهادت رسیده بود.
۲ ـ خانم عزت جانمی (اشراقی) ۵۰ ساله که همسرش دو روز قبل به جرگه شهدا پیوسته بود و یکی از دخترانش به همراه ایشان بود. دخترکوچکتر روزیتا تنها مانده بود.
۳ ـ طاهره ارجمندی ۳۲ ساله که همسرش جمشید سیاوشی جزو شهدای دو روز قبل بود. آقای سیاوشی را به شدت شکنجه داده بودند و طاهره را می برند که او را نصیحت کند تا تبری کند و از این وضع نجات یابد ولی او همسرش را تشوق به استقامت و پایداری می کند و حالا خودش هم به او می پیوندد.
۴ـ زرین مقیمی ۲۸ ساله، او وقتی برای ملاقات آقای احسان الله مهدیزاده که بعداً به خیل شهدای امر محبوب ابهی پیوست، به زندان عادل آباد رفته بود، مقاله زیبایی نوشت به نام من از عادل آباد می آیم. او در قسمتی از این مقاله نوشته بود: “من امشب از عادل آباد می آیم، از دیار دلباختگان مبتلا، میهمانان بزم بلا، از من بپرسید که چه دیدم، بپرسید تا بگویم که فروغ سرکش ایمان را در چشم های آن عاشق دلباخته دیدم، زمانی که با غرور سرش را بالا گرفت و گفت دیدی آخر به آرزویم رسیدم؟ من به سیمایی خیره شدم که از انوار ملکوت روشن بود و حس کردم که به اندازهٔ یک ذرهٔ ناچیز پست و حقیرم احساس کردم که رایت پر صلابت امرش را این قهرمانان خاموش بر شانه های خسته اما امیدوارخود نگاه داشته اند. احساس کردم که حالا تماشاچیان ناچیزی بیش نیستیم که فقط تطاولگر این صحنهٔ با شکوه هستیم.” ولی او فقط تماشاچی نبود و نقش خود را در این صحنه با شکوه به زیبایی ایفا کرد.
۵ ـ مهشید نیرومند ۲۸ ساله، او چندی قبل از دستگیری شروع کرد بر روی زمین بدون بالش و تشک خوابیدن، وقتی خواهرش از او علت را پرسید او گفته بود می خواهم عادت کنم تا در زندان باعث ناراحتیم نشود.گویی او از قبل می دانست که به درجه فدا نائل خواهد شد. راجع به او باید بگویم: او موقع شهادت خواسته بود دست پاسداری که مأمور اجرای حکم بود را ببوسد ولی پاسداربه او گفته بود فکرنکن با اینکارمی توانی مرا تحت تأثیرقرار دهی. اودر پاسخ گفته بود به تو وصیت می کنم بروی و از خانواده من لوح شکر شکن را بگیری و مطالعه کنی. چون در این لوح مولای من فرموده: “دست قاتل را باید بوسید و رقص کنان به میدان فدا شتافت”.
۶ ـ شیرین دالوند ۲۵ ساله، خانواده عزیزش به علت بیماری خواهرزاده اش ایران را ترک کرده بودند ولی او که دانشجوی دانشگاه شیراز بود در ایران ماند و بعد از پایان درسش مدت کوتاهی برای دیدن خانواده به انگلستان رفت ولی برگشت و در مدت زندان تنها مادر بزرگ پیرش بود که به ملاقات او می رفت. مادرش وقتی خبر شهادت او را شنیده بود گفته بود: یک شاخه گل داشتم که آن را تقدیم مولای بی همتا جمال اقدس ابهی نمودم.
۷ ـ رویا اشراقی ۲۳ ساله پدر او دو روز قبل به شهادت رسیده بود و او ناظر بر شهادت مادر بود. او قلبی پاک و پر از صفا داشت در کودکی در دبستان در نمایشنا مه ای نقش شاهزاده کوچولو را بازی کرده بود و به پاکی او بود و در دانشگاه هم در نمایشنامه ای نقش فرشته ای با لباس و بالهای سفید را بازی کرده بود و واقعاً فرشته بود و فرشته ما به جایگاه اصلیش به ملکوت ابهی راجع شد.
۸ ـ سیمین صابری ۲۴ ساله. سیمین خیلی خواب حضرت عبدالبها را می دید و در یکی از خواب هایش حضرت عبدالبها به او فرموده بودند “سیمین تو عروس ملکوت خواهی شد و با تعدادی از اوراق نزد ما خواهی آمد.” و او همیشه فکر می کرد این اوراق چه هستند؟ و معنی این خواب چیست و آن روز او و سایر احبا معنی این خواب را فهمیدند اوراق جمع ورقه است و در آثار الهی به خانم ها ورقه خطاب شده است. عروس ملکوت آن روز همراه نه خانم دیگر به وصل معشوق حقیقی رسید.
۹ـ اختر ثابت ۱۹ ساله ـ او که پرستار بود در مدت نه ماه زندانش از زندانیان مریض و از آن ها که شکنجه می شدند صبورانه پرستاری می کرد. او کمتر حرف می زد و بیشتر اهل عمل بود و آرام و ساکت به درد دل هر دردمندی گوش می داد و هر کاری از دستش بر می آمد برای تخفیف آلام آنها می کرد. آن روز اختر ما، ستاره تابناک آسمان عشق و دلدادگی به محبوب ابهی شد وبه جایگاه واقعی خودش شتافت.
۱۰ ـ منا محمودنژاد ۱۷ ساله ـ پدر منا سه ماه قبل از او به شهادت رسیده بود و او در زندان وقتی آن خبر را شنیده بود گفته بود خوشا بحالش. او قبل از زندان شبی در خواب حضرت بهاءالله را می بیند. در خواب منا بود و جمالمبارک و سه صندوقچه و در هر صندوقچه یک شنل. حضرت بهاءالله شنل اول را از صندوقچه در می آورند و می فرمایند: شنل قرمز یعنی شهادت، شهادت را می خواهی؟ منا که کنجکاو بود که ببیند در صندوقچه های دیگرچیست جوابی عرض نکرد. جمالمبارک شنل دوم را از صندوقچه خارج کردند و فرمودند شنل سیاه یعنی رنج و بلا. رنج و بلا را می خواهی؟ باز هم منا ساکت ماند.حضرت بهاءالله شنل سوم را که آبی بود از صندوقچه بیرون آوردند و فرمودند شنل آبی یعنی خدمت و دیگر از او نپرسیدند
آن روز در شهر شیراز غوغایی بر پا بود، احبا و آشنایان و دوستان که از ماجرا باخبر شده بودند با دسته های گل به دیدن خانواده شهدا می رفتند به طوری که آن روز گل در شیراز نایاب می شود
می خواهی یا نه خودشان آن را بر دوش منا انداختند. و با او عکس گرفتند. منا بعد از شهادت پدر مرتب دعا می کرد و از خدا میخواست با ریختن خون پاکش شنل آبی او به رنگ قرمز در آید و خدمتش به شهادت تبدیل شود و عاقبت خداوند دعاهای او را اجابت فرمود و او آن روز بعد از همه اعدام شد او قبل از شهادت این مناجات را تلاوت کرد ” ای خدای من جانم فدای احبابت این خون افسرده را را در سبیل دوستانت بر خاک ریز و این تن فرسوده را در راه یارانت خاک راه و غبا اقدام نما، ای خدای من.” و بعد طناب دار را بوسید و با دست خودش بر گردنش گذاشت.
«نصرت پزشکیان»، متخصص مغز و اعصاب و روانپزشک ایرانی پایهگذار «آکادمی رواندرمانی ویسبادن و روش رواندرمانی مثبت» ۲۸ خرداد ۱۳۱۲ در شهر کاشان متولد شد.
هاله مدنی، شهروندخبرنگار
اگر با شخصیتهای برجسته اقلیتهای دینی آشنایی دارید یا داستان زندگی و خدمات آنها را میدانید، با ایمیل 1100alie@gmail.com تماس بگیرید و روایت خود را با ما در میان بگذارید.
***
«نصرت پزشکیان»، متخصص مغز و اعصاب و روانپزشک ایرانی پایهگذار «آکادمی رواندرمانی ویسبادن و روش رواندرمانی مثبت» ۲۸ خرداد ۱۳۱۲ در شهر کاشان متولد شد.
پدرش داروساز و حکیم بود، برای همین انتخاب پزشکی برای تحصیل چندان از روحیه خانوادگی او دور نبود.
پزشکیان در سال ۱۹۵۴ (۱۳۳۳)، زمانی که ۲۱ سال داشت، برای تحصیل به آلمان مهاجرت و در رشته جراحی مغز و اعصاب شروع به تحصیل کرد و پس از اتمام دوره جراحی، به تحصیل در رشته روان درمانی روی آورد.
او موسس «کلینیک رواندرمانی ویسبادن» و نیز آکادمی ویسبادن برای رواندرمانی بود. از نصرت پزشکیان به عنوان بنیانگذار رواندرمانی مثبت یاد میشود.
در سال ۱۹۶۸، روشی به نام رواندرمانی مثبت را پایهریزی کرد. گفته میشود که این روش را بر اساس رویکردهای بین فرهنگی ابداع کرده است. یکی از خصوصیات روش کار پزشکیان، بهکارگیری قصه و ضربالمثل در رواندرمانی بود.
در دهه ۱۳۵۰، دکتر پزشکیان شروع به تدریس و سخنرانی در دانشگاههای مختلف کرد. در همین زمان، اولین کتابهای او منتشر شدند. «رواندرمانی برای زندگی روزمره» در سال ۱۹۷۴ میلادی (۱۳۵۳ خورشیدی)، «رواندرمانی مثبت» در سال ۱۹۷۷ میلادی (۱۳۵۶ خورشیدی)، «داستانهای شرقی» در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۸ خورشیدی) و «خانوادهدرمانی مثبت» در سال ۱۹۸۰ میلادی (۱۳۵۹ خورشیدی) از جمله این کتابها هستند.
اما روشهایی که نصرت پزشکیان برای روش ابداعی خود به کار گرفت، چیزی فراتر از مثبت اندیشیهایی بود که ما هر روزه با آن سر و کار داریم. خودش در این باره گفته است: «من ۴۰ سال پیش با دو داستان شروع کردم و اکنون بیش از ۸۰۰ داستان جمعآوری و تنظیم شده است که در بیماریهای مختلف، مانند ترس، افسردگی،عصبانیت، حسادت، سردرد، بی خوابی، چشم درد، آلرژی، آسم، روماتیسم، مسایل زناشویی و تربیتی به کار برده میشوند.»
دکتر نصرت پزشکیان آن داستانها و حکایتها را به بیماران خود میداد تا بخوانند و نتیجهگیری خود را بنویسند و سپس با توجه به آن نتیجهگیریها، موفق میشد آنها را درمان کند.
نصرت پزشکیان حدود ۳۸ هزار پزشک را تا سال ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۵ خورشیدی) در قسمت رواندرمانی و روانکاوی آموزش داده است.
نصرت پزشکیان که از بهاییان ایران بود، دلیل نرفتن به ایران و یا سکونت در خارج از کشور را به دلیل بهایی بودن رد کرده و گفته است: «من قدیمها به شیراز میرفتم و در دانشگاه شیراز برنامههایی در بیمارستانهای روانی داشتم. دو نفر از همکارانم نیز به ایران رفتند تا در جلسات کنگره شرکت کنند. امیدوارم مشکلات دین و آیین و این چیزها در ایران بهتر شود تا بتوانیم موضوع جهانبینی خود را بالا ببریم. خیلی مهم است که آدم شادی داشته و در زندگی هدفی داشته باشد. زندگی ارزش دارد و از تمام مردم و از هرکسی میشود چیزی یاد گرفت.»
او در دهه ۱۹۸۰ میلادی (۱۳۵۹ خورشیدی) اصطلاح «رواندرمانی بین فرهنگی» را برای اولین بار استفاده کرد. در همان دهه، سمینارهای بسیاری را فراتر از مرزهای آلمان برگزار و با همسرش، «منیژه نصرت»، به بیش از ۶۰ کشور در پنج قاره سفر کرد.
آخرین کتاب پایهای دکتر پزشکیان با نام «مشکلات روانتنی و رواندرمانی مثبت» در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ خورشیدی )منتشر شد. این کتاب در کنار نکات دیگرش، مدلی ساختارمند و روانپویشی را از بیماری ترسیم میکند.
رواندرمانی مثبت در دهه ۱۹۹۰ میلادی (۱۳۶۹ خورشیدی) نوجه بسیاری را در کشورهای در حال تغییر اروپای مرکزی و شرقی به خود جلب کرد. بیش از ۳۰ مرکز و اولین انجمن ملی رواندرمانی مثبت خارج از آلمان در این سالها تاسیس شدند.
«بنیاد پزشکیان» (آکادمی بینالمللی رواندرمانی مثبت و بین فرهنگی) در سال ۲۰۰۵ میلادی (۱۳۸۴ خورشیدی) توسط نصرت پزشکیان و همسرش تاسیس شد. انجمنهای ملی رواندرمانی مثبت در آلمان، روسیه، رومانی، کوزوو، اوکراین، ترکیه و بلغارستان را هم تاسیس کردند.
همچنین رواندرمانی مثبت با تاسیس مراکزی در کشورهای آلبانی، اتریش، آذربایجان، قبرس، لهستان، مقدونیه، چین و اتیوپی فعال شد. اولین دوره کارشناسی ارشد دانشگاهی رواندرمانی مثبت در سال ۲۰۰۵ در «دانشگاه سانتا کروز» در بولیوی کامل راه افتاد.
او ۲۶ کتاب مختلف رواندرمانی تالیف کرده است که برخی از آنها به ۲۳ زبان دیگر در سراسر دنیا ترجمه شدهاند. پزشکیان تا زمان درگذشت خود، رییس آکادمی بینالمللی رواندرمانی مثبت و بینفرهنگی، رییس انجمن جهانی رواندرمانی مثبت و رییس افتخاری انجمن آلمانی رواندرمانی مثبت بود.
او در سال ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۵ خورشیدی)، «نشان لیاقت آلمان» را از رییس جمهوری آلمان دریافت کرد.
همچنین «کانون پزشکان و دندانپزشکان ایرانى مقیم آلمان» در روز شنبه ۲۴ ماه جون ۲۰۰۶ میلادی (۱۳۸۵ خورشیدی) در شهر کلن از سه تن از شخصیتهاى برجسته ایرانى در عرصه پزشکى در این کشور با جایزه «ابن سینا» قدردانى کرد و دکتر نصرت پزشکیان یکی از این سه پزشک بود.
فرامرز سمندری ..استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز و مبتکر روشی نوین در جراحی گوش برای درمان ناشنوایان بود.
حسین نجی متخصص بیماری های قلبی و فارغ التحصیل از دانشگاه ملی، انگلیس و آمریکا
کامبیز صادق زاده میلانی روانپزشک، فارغ التحصیل دانشکده پزشکی تهران و آمریکا
حشمت الله روحانی فارغ التحصیل پزشکی از دانشگاه اصفهان و در جنوب شهر تهران مطب خصوصی داشت و بیماران تهیدست را درمان می کرد.
یوسف عباسیان فارغ التحصیل دانشکده دندانپزشکی تهران و تخصص از آمریکا
در بیست و چهارم خرداد ۱۳۶۰ هفت شهروند بهائی در همدان تیرباران شدند که در بین آنها دو پزشک به نام های فیروز نعیمی و ناصر وفائی دیده می شدند! این هفت شهروند بهائی پیش از اعدام به شدت شکنجه شده بودند به طوری که در گزارش های منتشر شده پس از دریافت اجساد آمده که کمر دکتر نعیمی شکسته و ران دکتر وفائی پاره شده بود! به دلیل خوشنامی این دو پزشک در همدان اعدام آنها با اعتراض بسیاری از اهالی همدان مواجه شد به طوری که حاکم شرع همدان در یک مصاحبه تلویزیونی می گوید: “….. چرا این همه می گوئید چرا دکتر وفائی را کشتید؟ چرا دکترها را کشتید؟ چرا هفت بهائی را کشتید؟ آنها جاسوس بودند؟ ….. اگر دکتر وفائی به مردم و پیرزن ها خدمت می کرد مقصدش تبلیغ بوده! چرا این قدر نامه می نویسید و تلفن می کنید؟ …..”
دکتر ضیاء الله احراری دارای دکترای داروسازی از کشور ایتالیا در روز سی و یکم فروردین ۱۳۶۱ به دادگاه انقلاب شیراز احضار شد و از آنجا او را به زندان عادل آباد فرستادند، دکتر احراری در روز سی آبان ۱۳۶۱ در شیراز به دار آویخته شد! دکتر احراری چند ماه پیش از بازداشت از سوی بخش اعصاب و روان بیمارستان حافظ مورد تقدیر قرار گرفته
ایشان تشویق و قدردانی لازم به عمل آید! …..”
دکتر فرهاد اصدقی جوانترین پزشک اعدام شده بهائی است، او در هنگام اعدام سی و یک ساله بود، فرهاد اصدقی در سال ۱۳۵۷ از دانشگاه ملی فارغ التحصیل شد و برای خدمت سربازی عازم بیرجند می شود، خدمات درمانی و پزشکی رایگان دکتر اصدقی برای افراد بی بضاعت و روستائیان بیرجند موجب شهرت و محبوبیت او به عنوان پزشک بهائی شهر شد که همین شهرت دلیل دستگیری او در شهریورماه ۱۳۶۰ شد، دکتر اصدقی پس از سه ماه آزاد و به تهران رفت، در تهران او به دلیل فعال بودن در تشکیلات مذهبی بهائی تحت تعقیب قرار گرفت، او در این دوران در یک کلینیک شبانه مشغول کار بود، فرهاد اصدقی در روز پنجم تیر ۱۳۶۳ بار دیگر بازداشت و در کمتر از پنج ماه در روز بیست و ششم آبان ۱۳۶۳ به دار آویخته شد! جسد این شهروند بهائی به خانواده اش تحویل داده نشد و احتمالا در گورستان خاوران در کنار بهائیان معدوم شده دیگر بدون آداب و مراسم مذهبی دفن شده است.
در هجدهم آذر۱۳۶٤ دکتر روح الله تعلیم متخصص بیماری های زنان به همراه پنج بهائی دیگر در سن چهل و هشت سالگی در زندان اوین به دار آویخته شد! خانواده های آنها تا هشت روز از اعدام این افراد بی خبر بودند و از سرنوشت اجساد هیچ گاه اطلاعی به دست نیامد! روح الله تعلیم در کرمانشاه دستگیر و پس از چند روز از آنجا به تهران منتقل شد، دکتر تعلیم مؤسس بیمارستان آریا در کرمانشاه است.
نوشته سهراب ارژنگ | ۱۳:۱۵ گرينويچ – چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۹
زشت ترین واژه ای که در فرهنگنامه آخوند دیده می شود، اقلیت مذهبی است. این واژه نازیبا و ناپسند، نه تنها از فرهنگ تازی بر ما تحمیل شده، و ما همچنان آن را نشخوار می کنیم، بلکه کاربرد مصیبت بار آن است
که همواره با استثمار، تبعیض و بی انصافی به گروهی از هم میهنان ما، همراه بوده است.
رژیم کشتارگر ولایت وقیح پس از پیروزی انقلاب، بلادرنگ دستور داد که دگر اندیشان کلیمی، ارمنی، آسوری، و زردشتی که به کسب و کار می پرداختند، روی شیشه بیرونی مغازه ها، مسلمان نبودن و دگر اندیشی خود را به مشتریان یاد آور شوند. رژیم با این روش، نهایت کینه توزی و ستم گری را با این هم میهنان، به اثبات رساند.
البته، دیگرهم میهنان خردمند و وارسته ما که چنین بی احترامی و خصومت را در باره این دسته از هم میهنان خود دیدند، دسته دسته، و گروه گروه، به این جایگاههای کسب و پیشه وری روی آوردند، و این ترفند رژیم غیر انسانی به شکست انجامید.
ما بر این باوریم که در میان دگر اندیشان هم میهن، تاکنون بی آلایش تر، مظلوم تر، و درست کار تر از زردشتی ها و بهائیان نداشته ایم. براستی این دوگروه مظهر و نمونه کامل پندار، کردار، و گفتار نیکند که سرمایه معنوی و زیربنای فرهنگ و آیین راستین ایران کهن است
ما بر این باوریم که در میان دگر اندیشان هم میهن، تاکنون بی آلایش تر، مظلوم تر، و درست کار تر از زردشتی ها و بهائیان نداشته ایم. براستی این . از آن جا که زردشتیان خود میزبان و صاحب خانه هستند و نهایت تحمل و بردباری از یورش تازیان تاکنون از خود نشان داده اند، بهانه و جائی برای هم میهنان خردباخته و یا تازی نژادها نمانده است که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال غارت گری وزورگویی به این کشور و مردمان آن، بازهم بتوانند با این هم میهنان، ازدر ستیزه جویی و ستمگری در آیند. و اما در مورد پیروان بهایی- پیروان بهایی ازدید رژیم، دشمنان جدید و کسانی هستند که با ایمان و باورهایشان، کسب و پیشه آخوند را تخته کرده، و به خرمن وجود آخوند آتش می زنند. آنان به این که قرار است امام زمانی برای رفع ستم و بیدادگری در جهان از ته چاه بیرون آید، باور ندارند، و این داستان فانتزی و بی محتوا را که تنها کاسبی و دکان نانوایی آخوند است رد می کنند. داستانی که از ۴ سده پیش تا کنون خردباختگان جامعه ما را بدان سرگرم نموده و آخوند توانسته بر گرده و پشت آنان سواری کند. زیرا پیروان بهایی با این انکار، چوب لای چرخ ملاها می گذارند، و آنان را از نان مفت خوردن بازمی دارند. پیروان بهایی که در ساختار و پیشبرد جامعه امروزی ما همواره پیش قدم بوده اند، و سهم بالاتری در خدمت به کشور و هم نوعان خ دارند، همواره مورد آزار،اذیت، وستم خرد باختگان، آخوندها، و عده ای از زمامداران کشورمان قرارگرفته اند. ستم و ناروایی فناتیک های خردباخته ایران، که هرروز دستوری از آخوند دریافت می کنند. دستوری که در چند صد هزار مسجد، پایگاه خرد زدایی و تحمیر مردم نادان، به مردم ناآگاه داده می شود. آن گاه، هم میهن خردباخته ما، در هرشهر و ده، کوچه برزن، هرکجا بایک بهایی برخوردکند، کمترین آزاری که به آن فرد بیگناه می رساند، دشنام دادن، وضربه وارد کردن است. آتش زدن خانه های بهائیان، پرتاب سنگ و مواد شیمیایی به درون خانه و برروی آنان، از دستورات اللهی آخوند است که خردباختگان مکتب آنان در سرتاسر ایران همه روزه اجراء می کنند. جنایاتی که آخوند فلسفی به بار آورد در رمضان سال ۱۳۳۲، فلسفی جنایتکار در مسجد شاه تهران، هرشب برای کشتن و نابودی بهایی ها به یک مشت انسان نماهای خردباخته، درس امر به معروف می داد. فلسفی پیروان بهایی را دشمن خدا و دین، دشمن خاک و مردم ایران بر شمرد، و کشتنشان را ثواب ذخیره روز آخرت نامید. خوب، تصور می فرمایید چه شد؟، از فردای آن روز مسلمانان مکتب آخوند که هرشب به مسجد می رفتند، و یا به وعظ و گفتار او به رادیو گوش فرا می دادند، در سراسر ایران، در گروههای ده، صد، و چند هزار نفری شبانه به خانه ، مسکن و ماوای بهاییان یورش بردند. با تیر وتبر، ساطور، چاقو و شمشیر، سنگ، و چوب به جان بهائی ها و حتی زنان و فرزندان آنان افتادند. زنان باردار راشکم پاره کردند. بچه ها را از پنجره، و بزرگسالان را از بالا خانه و پشت بام به باغچه خانه، و یا به کوچه و خیابان پرتاب نمودند. دراندک زمانی شمار کشتگان و جنایات این لشکریان اسلام، به چندین هزار رسید. همکاری رژیم شاه با آخوندها در نادیده گرفتن این جنایت رژیم شاه، رژیم دست نشانده آخوند چند صد جنایت کار را ظاهراً دستگیر و زندانی ساخت. بازاری های وطن فروش و بی وجدان، روزانه گونی هایی پر از قند، چای، مواد خوراکی، پول، و لباس به زندان می بردند، و میان آن جنایت کاران پخش و توزیع می کردند. کامیون هایی پر از مواد خوراکی هم همه روزه به شهرها و دهات، وبه خانه های آن جنات کاران فرستاده می شد تا خانواده آنان نیز در رفاه و آرامش کامل زندگی کنند. نتیجه آن که این جنایتکاران چندماه در زندان نگو، بلکه آسایش گاه به خوردن و خوابیدن و پذیرایی شدن پرداختند. این جنایت کاران در پاسخ روزنامه نگاران، و بستگان خود می خندیدند و با هم این چنین شعر می خواندند: « بخور و بخواب کار منه، الله نگهدار منه». این جنایات به مراتب وحشیانه تر، و هولناک تر از قتل های زنجیره ای بود که رژیم کذایی ولایت وقیح برنامه ریز و اجراء کننده آن بود. ان چنان که وحشیانه داریوش فروهر و همسرش پروانه فروهر را قطعه قطعه کردند. آن گاه این جنایت کاران بدون آن که محاکمه ای شده باشند، آزاد وهرکدام با پول و کالاهای زیادی باسرفرازی و خوشحالی به شهر و دیار خود بازگشتند. در آن جا نیز ازسوی مقامات محلی مورد استقبال گرم قرار گرفتند. آنهایی که آزاد شدن وکیلی جانی و قاتل دکتر بختیار، و بازگشت وی با سرافرازی و افتخار به ایران، استقبال، خوش برخوردی، و پیشکش حلقه های گل از سوی ولایت وقیح به این جانور قاتل رادیده اند، می توانند بازگشت پیروزمندانه قاتلان بهایی ها را به شهر و دیار خودشان به پیش چشم مجسم کنند. درزندان های ولایت وقیح از بهائی ها می خواهند که چنانچه بگویند بهائی نیستیم، آنان را آزاد خواهند کرد. این نشانه و دلیل آن است که بهایی توانسته با ایمان و باورهای دینی خود آخوند را از مفت خوری و یاوه گری بیاندازد، و نان او را آجر کند. رژیم کشتارگر ولایت وقیح نیز یک لحظه از آزار و اذیت این هم میهنان بیکار ننشسته است. زندانی در ایران نیست که یک یاچند بهایی در آن دربند نباشد. از آن جا که رژیم دلیلی برای بازداشت و دربند نگهداشتن این دگر اندیشان ندارد، آنان را متهم به جاسوسی با بیگانگان می کند. به تازگی نیز شمار زیادی از این بیگناهان را به ۱۰-۲۰ سال زندان محکوم نمودند.
نوشته سهراب ارژنگ | ۱۳:۱۵ گرينويچ – چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۹
زشت ترین واژه ای که در فرهنگنامه آخوند دیده می شود، اقلیت مذهبی است. این واژه نازیبا و ناپسند، نه تنها از فرهنگ تازی بر ما تحمیل شده، و ما همچنان آن را نشخوار می کنیم، بلکه کاربرد مصیبت بار آن است که همواره با استثمار، تبعیض و بی انصافی به گروهی از هم میهنان ما، همراه بوده است.
رژیم کشتارگر ولایت وقیح پس از پیروزی انقلاب، بلادرنگ دستور داد که دگر اندیشان کلیمی، ارمنی، آسوری، و زردشتی که به کسب و کار می پرداختند، روی شیشه بیرونی مغازه ها، مسلمان نبودن و دگر اندیشی خود را به مشتریان یاد آور شوند. رژیم با این روش، نهایت کینه توزی و ستم گری را با این هم میهنان، به اثبات رساند.
البته، دیگرهم میهنان خردمند و وارسته ما که چنین بی احترامی و خصومت را در باره این دسته از هم میهنان خود دیدند، دسته دسته، و گروه گروه، به این جایگاههای کسب و پیشه وری روی آوردند، و این ترفند رژیم غیر انسانی به شکست انجامید.
ما بر این باوریم که در میان دگر اندیشان هم میهن، تاکنون بی آلایش تر، مظلوم تر، و درست کار تر از زردشتی ها و بهائیان نداشته ایم. براستی این دوگروه مظهر و نمونه کامل پندار، کردار، و گفتار نیکند که سرمایه معنوی و زیربنای فرهنگ و آیین راستین ایران کهن است.
از آن جا که زردشتیان خود میزبان و صاحب خانه هستند و نهایت تحمل و بردباری از یورش تازیان تاکنون از خود نشان داده اند، بهانه و جائی برای هم میهنان خردباخته و یا تازی نژادها نمانده است که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال غارت گری وزورگویی به این کشور و مردمان آن، بازهم بتوانند با این هم میهنان، ازدر ستیزه جویی و ستمگری در آیند.
و اما در مورد پیروان بهایی-
پیروان بهایی ازدید رژیم، دشمنان جدید و کسانی هستند که با ایمان و باورهایشان، کسب و پیشه آخوند را تخته کرده، و به خرمن وجود آخوند آتش می زنند.
آنان به این که قرار است امام زمانی برای رفع ستم و بیدادگری در جهان از ته چاه بیرون آید، باور ندارند، و این داستان فانتزی و بی محتوا را که تنها کاسبی و دکان نانوایی آخوند است رد می کنند.
داستانی که از ۴ سده پیش تا کنون خردباختگان جامعه ما را بدان سرگرم نموده و آخوند توانسته بر گرده و پشت آنان سواری کند. زیرا پیروان بهایی با این انکار، چوب لای چرخ ملاها می گذارند، و آنان را از نان مفت خوردن بازمی دارند.
پیروان بهایی که در ساختار و پیشبرد جامعه امروزی ما همواره پیش قدم بوده اند، و سهم بالاتری در خدمت به کشور و هم نوعان خ دارند، همواره مورد آزار،اذیت، وستم خرد باختگان، آخوندها، و عده ای از زمامداران کشورمان قرارگرفته اند. ستم و ناروایی فناتیک های خردباخته ایران، که هرروز دستوری از آخوند دریافت می کنند. دستوری که در چند صد هزار مسجد، پایگاه خرد زدایی و تحمیر مردم نادان، به مردم ناآگاه داده می شود.
آن گاه، هم میهن خردباخته ما، در هرشهر و ده، کوچه برزن، هرکجا بایک بهایی برخوردکند، کمترین آزاری که به آن فرد بیگناه می رساند، دشنام دادن، وضربه وارد کردن است. آتش زدن خانه های بهائیان، پرتاب سنگ و مواد شیمیایی به درون خانه و برروی آنان، از دستورات اللهی آخوند است که خردباختگان مکتب آنان در سرتاسر ایران همه روزه اجراء می کنند.
بازاری های وطن فروش و بی وجدان، روزانه گونی هایی پر از قند، چای، مواد خوراکی، پول، و لباس به زندان می بردند، و میان آن جنایت کاران پخش و توزیع می کردند.
کامیون هایی پر از مواد خوراکی هم همه روزه به شهرها و دهات، وبه خانه های آن جنات کاران فرستاده می شد تا خانواده آنان نیز در رفاه و آرامش کامل زندگی کنند.
نتیجه آن که این جنایتکاران چندماه در زندان نگو، بلکه آسایش گاه به خوردن و خوابیدن و پذیرایی شدن پرداختند.
این جنایت کاران در پاسخ روزنامه نگاران، و بستگان خود می خندیدند و با هم این چنین شعر می خواندند: « بخور و بخواب کار منه، الله نگهدار منه».
این جنایات به مراتب وحشیانه تر، و هولناک تر از قتل های زنجیره ای بود که رژیم کذایی ولایت وقیح برنامه ریز و اجراء کننده آن بود. ان چنان که وحشیانه داریوش فروهر و همسرش پروانه فروهر را قطعه قطعه کردند.
آن گاه این جنایت کاران بدون آن که محاکمه ای شده باشند، آزاد وهرکدام با پول و کالاهای زیادی باسرفرازی و خوشحالی به شهر و دیار خود بازگشتند. در آن جا نیز ازسوی مقامات محلی مورد استقبال گرم قرار گرفتند.
آنهایی که آزاد شدن وکیلی جانی و قاتل دکتر بختیار، و بازگشت وی با سرافرازی و افتخار به ایران، استقبال، خوش برخوردی، و پیشکش حلقه های گل از سوی ولایت وقیح به این جانور قاتل رادیده اند، می توانند بازگشت پیروزمندانه قاتلان بهایی ها را به شهر و دیار خودشان به پیش چشم مجسم کنند.
درزندان های ولایت وقیح از بهائی ها می خواهند که چنانچه بگویند بهائی نیستیم، آنان را آزاد خواهند کرد. این نشانه و دلیل آن است که بهایی توانسته با ایمان و باورهای دینی خود آخوند را از مفت خوری و یاوه گری بیاندازد، و نان او را آجر کند.
رژیم کشتارگر ولایت وقیح نیز یک لحظه از آزار و اذیت این هم میهنان بیکار ننشسته است. زندانی در ایران نیست که یک یاچند بهایی در آن دربند نباشد.
از آن جا که رژیم دلیلی برای بازداشت و دربند نگهداشتن این دگر اندیشان ندارد، آنان را متهم به جاسوسی با بیگانگان می کند. به تازگی نیز شمار زیادی از این بیگناهان را به ۱۰-۲۰ سال زندان محکوم نمودند.
گروه ۲۶ نفره از شهروندانی بهایی ساکن شیراز که پس از شش سال محاکمه، در مجموع به ۸۵ سال حبس محکوم شدند
بر اساس گزارشهای رسیده به رادیو فردا، بیستوشش تن از شهروندان بهایی ساکن شیراز به اتهام انتسابی «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت داخلی و خارجی کشور» در مجموع به ۸۵ سال حبس تعزیری، تبعید، ابطال گذرنامه و ممنوعیت خروج از کشور محکوم شدهاند.
این رأی در شعبه یک دادگاه انقلاب شیراز به ریاست قاضی محمود ساداتی صادر شده و به پرونده دستگیریهای سلسلهوار بهاییان شیراز در فاصله تیرماه ۱۳۹۵ تا آذر همان سال مربوط است.
جامعه جهانی بهایی بارها تاکید کرده است اتهامهای امنیتی که علیه شهروندان بهایی در ایران مطرح میشود، کاملاً «بیاساس» بوده و تنها دلیل بازداشت بهاییان توسط نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، باورها و فعالیتهای مذهبی آنها است.
در این پرونده، از میان شهروندان زن بهایی، به ترتیب یکتا فهندژ سعدی ،لالا صالحی، مژگان غلامپور، رضوان یزدانی و بهاره نوروزی هر کدام به «پنج سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور و لغو گذرنامه» محکوم شدند.
از میان شهروندان مرد بهایی هم نبیل تهذیب، اسماعیل روستا، بهنام عزیزپور، سعید حسنی، رامین شیروانی و صهبا مصلحی هر کدام به «پنج سال زندان و دو سال تبعید به شهرستانهای مناطق مختلف ایران و معرفی روزانه به اداره اطلاعات استان» محکوم شدهاند
سخترین و شدیدترین امتحانات الهی را بابی ها تجربه کردند وقتی به پایین کوه رسیدند به سمت آسیاب حرکت کردند.…