سئوالاتی که مسلمانان هرگز جواب نمیدهند

بحث با یک عالم مذهبی ، داستان از آنجا شروع شد که بنده نوشتم‌ همه ما می‌توانیم ادعاهای نفی رو اثبات کنیم. اگه کسی بهت بگه اسب تک شاخی تو جنگل های آمازون وجود داره، می‌تونی با رفتن به جنگل آمازون این ادعا رو نفی کنی. اگه کسی بهت بگه فلان میز 30 سانتی متره، تو می‌تونی با اندازه گیری اون میز اثبات کنی که 40 سانتی متره. اگه به تو بگن که دو ضربدر دو می‌شه پنج، تو می‌تونی اون رو با اصول ریاضی باطل کنی

. اگه به تو بگن اون آتش سرده، تو می‌تونی با اصل امتناع تناقض اون رو نفی کنی. اگه کسی ادعا کنه که در گذشته اژدها وجود داشته، تو می‌تونی با بررسی فسیل ها این موضوع رو نفی کنی. ولی هیچ جور نمی شه یک مسلمان را قانع کنی  پرورگار دست از تجلی بر نمیداره و هیچ دینی مطلق نیست و همه چیز نسبی است

و آقای حیدریان نوشتند

Ali Kargar 

و هیچ جور نمی‌توانی یک انسان مادی گرا و بت پرست را راضی و قانع کرد که خداوند مافوق تصور و اندیشه بشر میباشد و چیزی مافوق تصور در هیچ چیز دیگر تجلی نمیکند چون اگر در هر چیزی تجلی کند و آن چیز به عقل و ادراک بیایید دیگر خداوندی نیست که در تصور نیایید بلکه از جنس محل تجلی میباشد، و بنده نوشتم

Mokhtar Heydaryan

جناب حیدریان عزیز بنظر شما خدا دست از تجلی برداشته است یعنی   اعتقاد به خاتم النبین  با علم واسع و نامحدود الهی مغایر بوده و علم نامحدود الهی را محدود می سازد آیات متعدی فقط در همین سوره احزاب راجع به همین تجلۍ خداوند آمده برای اینکه  بخاطر کلمه خاتم  آیات [ متشابهات ]  وجویندگان حق .  متوجه به آیات محکمات آن  وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا که بشارت به ظهور بعدی شوند بصراحت میفرمایند   … .. سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا این سنت خداوندی است که در میان پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت 63 يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا مردم تو را از قیامت می پرسند، بگو: علم آن نزد خداست و تو چه، می دانی ، شاید قیامت نزدیک باشد  44 ایشان نوشتند

Ali Kargar 

با توهم و گمان نمیشود چیزی را ثابت کرد  خداوند خالق است و آنچه که در فهم گمان بشر بیاید همه مخلوق خداوند و هیچ چیزی محل تجلی خداوند نیست، خداوند در هیچ مخلوقی تجلی ندارد، این در مورد خداوند یکتا میباشد، اما درباره خداوند شما کاری ندارم نوشتم 

Mokhtar Heydaryan

عزیز  توهم و گمان همین مانع ای است که جلوی چشمان شما را گرفته   و منکر تجلی خداوند در ظهور  بعد  از اسلام  است  آیات ۱ تا۱۷۰ سوره بقره این اشارات به ظهور بعد و تجلی دوباره او  شده ، در سوره الحجر آیه ۲۱ میفرماید نیست هیچ چیز، مگر اینکه نزد ماست خزینه و منبع آن ، نمی فرستیم آنرا مگر به اندازه معین و 

همچنین در سوره الا سرا آیه ٨۷ میفرماید یعنی داده نشد به شما از علم من  مگر مقدار کمی را  طبق آیات فراوان دیگری که در قرآن نیز به آن اشاره شده اعتقاد به خاتم النبین  با علم واسع و نامحدود الهی مغایر بوده و علم نامحدود الهی را محدود می سازد لطفآ جواب منطق را با سفسطه ندهید زیر اگر فارسی را هم نفهمید دیگر هیچ امید و تمایلی به بحث با شما ندارم  تمام .. ایشان نوشتند 

Ali Kargar 

ببین مفسر قرآن فقط به بهاءالله  اصلا مگر اسم پیامبر و خاتم آوردم که قبل و بعد از اسلام را توضیح میدهید، گفتم آنچه میگویم درباره خداوند یگانه است که در قرآن فرموده مثل هیچ چیز نیست،  وقتی مثل هیچ چیز نیست یعنی هر چه هست مخلوق او میباشد و طبق قرآن خداوند در هیچ چیزی تجلی ندارد، اگر خدای شما در بهاءالله تجلی دارد، خدای شماست نه خداوند یکتا که در قرآن وصف شده، خداوند اسلام و قرآن خالق همه چیز است و در هیچ چیزی حتی پیامبر اکرم تجلی ندارد و پیامبر هم فقط مخلوق و بهترین عبد  است، بنده نوشتم

Mokhtar Heydaryan

ببنید دوست عزیز   همانگونه که در موضوع اسماء و صفات الهی آمده است،دنیای عرفان هم جهان را مظهر تجلّی اسماء و صفات خداوند دانسته و می گویند: هر جا اثر از وجود هست، خدا نیز هست؛ حرف ما خیلی ساده است هر فردی از افراد نوع انسانی دارای این خلافت است، چنان‌که خداوند سبحان می‌فرماید:«وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفین فیه» (الحدید، 7). انسان خلیفه خداست و حق‌تعالی اداره ملک خود را به انسان سپرده است.

اما مالک حقیقی فقط خداست و انسان، تنها مقام وکالت را داراست (ابن‌عربی 1400 ق : 71). انسان کامل حامل امانت و عهد الهی در مرآت حق است. او تجلی صفات و مفصل اسماء و موضع نظر حق به خلق و عرش و کبرياست. انسان کامل سرّ  و حيات ساری در جهان است.([3]) اینکه شما  تجلی حق را منکر میشوید مشگل خودتان است زیرا حضرت بها،الله در رأس اسماء الهی و بعبارتی جميع اسماء الهی است زيرا که خداوند در وی تجلّی کلی کرده است. ایشان نوشتند Ali Kargar 

وصف شما همان است که در قرآن هست قسمتی از کتاب را میگیرید و آن را به نظر خود عرضه میکنید و در واقع قرآن را با عقاید خود توجیه میکنید در حالی که پیرو قرآن عقاید خود را به قرآن عرضه می‌کند،

در داستان موسی در قرآن وقتی موسی درخواست به دیدن خداوند میکند خداوند چنین امری را غیر ممکن دانسته و میفرماید من خود را در کوه تجلی مینمایم و وقتی خداوند در کوه تجلی پیدا می‌کند کوه نابود میشود، پس ذات خداوند در هیچ موجودی تجلی ندارد

بلکه هر آنچه هست مخلوق خداوند و ناشی از صفت خالق بودن خداوند است و هیچ چیزی و موجودی و انسانی محل تجلی خداوند نیست،

و متوهمین مثل تصوف و خرافات بودیسم و شمنها و غالیان مثل بهائیت و دیگر منحرفین از قرآن که خود را عارف میدانند و خود را بالاتر و برتر از انبیاء میدانند قائل به وحدت وجود هستند که مخالف کامل قرآن و اسلام  و پیامبران الهی میباشند  خلیفه خدا چه ربطی به وحدت وجود دارد، خلیفه یعنی که صاحب بخشی از علم اختیار است نه اینکه خود خدای کوچکتر و یا صاحب قدرتی از قدرت‌های خداوند در صفات مختص خداوند باشد، با این توهمات فقط انسانهای ساده اندیش را می‌توان فریب داد و آنهارا از خداوند دور و به غیر او راهنمایی کرد در پاسخ نوشتم  Mokhtar Heydaryan

تقصیر نداری   سواد زیادی ندار ی حالا که از بحث  تجلی  به وحدت وجود رفتی و در کمال پررویی و حیرت و ناباوری حرف نزده را به من نسبت دادی آخه مسلمان که نباید دروغ بگه .. ! بنده کی گفتم خلیفه خدا به وحدت وجود ربط دارد ؟ شما اصلآ ذاتتون ایراد داره

وقتی که نص صريح قرآن دلالت دارد بر نابرابر بودن زن و مرد، وقتی که حجاب اسلامی در نص صريح قرآن فرمان خداوند در نظر گرفته می شود،

وقتی که شهادت دو زن برابر شهادت يک مرد است وقتی که ارث خواهر نصف برادر است، ديگر قوانين اسلامی چه انطباقی می توانند با معاهده های بين المللی داشته باشند؟ مدت اسلام هزار سال بود و ار تاریخ مصرف آن گذشته است زیرا    اعـتـقـاد به موعود، در همه ادیان مطرح بوده و عقیده مشترک همه آنها به شمار می آید؛ و هر دین و مکتبی به تناسب فرهنگ دینی و ملی خود از موعود آخرین به نامی یاد کرده است . بـر ایـن اساس ، در آیین بودایی او را ((بودای پنجم )) و در آیین هندو، او را ((آواتارا دهم )) گویند. در آیین زرتشت نیز از آمدن منجی و موعود آخرین خبر داده شده و او را ((سوشیانت )) یا ((سوشیانس )) می نامند. کـتـب دیـنی یهود نیز ظهور رهبری بزرگ به نام ((ماشیح )) یا ((مسیح )) در آخرالزمان را نـوید داده اند

. آیین مسیحیت نیز آمدن دوباره حضرت عیسای مسیح به دنیا و برپایی حکومت جهانی به دست او را خبر داده است . مـوعـود آخـرالزّمـان در هـر دیـن و مـکـتـبـی متناسب با فرهنگ و ادبیات آن دین و مکتب ، نامی و نـشـانـی دارد. بر این اساس ، در آیین هندو از او به نام ((آواتارا))ی دهم یا دهمین آواتارا، یـاد مـی شـود.

در کـیـش هندو، در کتاب ((پورانا)) (Purana)، شرح مفصّلی درباره دوران آخـر عـصـر کالی (Kali)، یعنی آخرین دوره پیش از ظهور دهمین آواتارای ویشنو، آمده است . مـقـصـود از عـصـر کـالی نـیـز آخـرالزّمـان است . اکنون عصر کالی به شمار می آید. درکتاب ((دید)) از کتابهای مقدس دینی نزد هندیان ، چنین آمده است : پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا می شود که پیشوای خلق باشد و نام وی مـنـصـور بـاشـد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد و همه کس را از مؤ من و کافر بـشـنـاسـد و هـر چـه از خـدا خـواهـد، بـرآیـد…)) در کتاب ((باسک )) که آن نیز از کتابهای مقدس هندیان است ، آمده است : دور دنـیـا تـمـام شـود به پادشاه عادلی در آخرالزمان که پیشوای فرشتگان ، پریان و آدمیان باشد و حق وراستی با او باشد و آنچه در دریا و زمین ها و کوه ها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین آنچه باشد خبر دهد

و از او بزرگ تر کسی به دنیا نیاید. در کتاب ((وشن جوک ))، یکی دیگر از کتب مقدس هندیان نیز آمده است : در اواخـر، دنیا به کسی بگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد و خلق را زنده کند. در کتاب ((مهابهاراتا)) و برخی کتب دیگر آنان نیز در این باره آمده است : هـمـه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو بـه انـحـطـاط مـی رود؛ و چـون طـبـعـا و فـطـرتـا، در حـال هـبـوط و دوری از مبداء است و مانند احجار [سنگها] به سوی پایین حرکت می کند، نمی تـوانـد بـه خـودی خـود بـه ایـن سـیر نزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی پایان دهد

. پس نـاچار روزی یک شخصیت معنوی بلند پایه ، که از مبداء وحی و الهام سرچشمه می گیرد، ظـهـور خـواهـد کـرد و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد…

2. موعود در آیین بودایی چـنـانـکـه در پـاره ای از کـتـب و مـآخـذ آمـده ، در دین بودایی نیز مسئله انتظار موعود و منجی آخـرالزّمـان مـطـرح شـده اسـت .

گـفـتـه انـد کـه در این  در این آیین ، موعود مورد انتظار و مدّ نظر، ((بـودای پـنـجـم )) است و آمدنش را بشارت داده ، بوداییان منتظر ظهورش می باشند. 3. موعود در آیین زرتشت منجی یا موعود آخرالزمان ، در جهان بینی و معادشناسی زرتشتی ، جایگاهی ویژه دارد. او را ((سـوشـیانت )) یا ((سوشیانس )) می گویند. این واژه ، فرد اسم فاعل مضارع ، از ریشه SU و SAV به مـعـنـای سـود اسـت لذا مـراد از ایـن واژه ، فـرد سـود رسـاننده است ؛

و ((نـجـات دهـنـده و پـیـشوای دین )) نیز ترجمه و تفسیر شده است . در ((جـامـاسـب نـامـه )) کـه دربـردارنـده پـرسـش هـای گـشـتـاسـب شاه از جاماسب است و او پیشگویی های زرتشت را برای گشتاسب نقل می کند، چنین آمده است : سـوشـیانس ، دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد. ایزدان را از دسـت اهـریـمـن نـجـات داده ، مـردم جـهـان را هـمـفـکـر، هـم گـفـتار و هم کردار گرداند.

در کـتـاب ((زنـد))، کـه در آن نـیـز پـیـشگویی شده ، شوسیانس ، نژاد دیوان و اهریمنان را ریشه کن می سازد، آمده است : ایشان نوشتند Ali Kargar

  واقعا که وقاحت شما حد ندارد، وقتی داری از تصوف و عرفان بحث میکنی که در اسلام و قرآن هیچ جایگاهی ندارد و تصوف و عرفان ساخته شده قائل به وحدت وجود هستند و آن را به آیه قرآن که درباره خلیفه الله میباشد ربطش میدهی بعد من میشوم دروغ گو، شما با آیین خود ساخته که وجاهت آن را از خرافات بین خرافه گرایان برای خود دست وپا میکنید، از یک طرف برای معرفی دیانت متوهم خود به آیات قرآن دست آویزان میکنید و از طرف دیگر از همان آیات انتقاد میکنید، در اسلام قوانین درباره زنان کاملا واضح است و هر کس دوست ندارد میتواند بیاید خدمت شما تا در مراسمهای دینی زنان را با هم عوض کنند تا حقوقشان را رعایت شده ببینند، و همچنین مشارکت زنان را در مراجع تصمیم گیری شما تجربه کنند، اسلام به کسانی که فکر می‌کنند حقوقشان رعایت نمی‌شود نیاز ندارد مبارک شما  مطلب دیگر که توجه نکردید و دائما با خرافات در حال توجیه بهاءالله و ظهور او هستید، در همین کتب خرافی از هندو و بودیسم و زرتشت که عنوان کردی همین توهمی که از آن نام می‌برد به نام منجی و یا حتی در تورات و انجیل که از عبارات آن سوء استفاده می‌کنید وقتی از منجی بحث میشود از انجام و فعلیت آمال و نیکی‌ها در جامعه در صورت ظهور منجی صحبت دارد، بهاءالله شما از زمان ظهور تا الان جلو کدام ظلم و جنایت را گرفته و کدام عدل و داد را در دنیا برقرار کرده اصلا مگر منجی می‌میرد؟؟؟؟ وقتی منجی خودش نتواند از خودش حمایت کند و فراری میشود دیگر چگونه ناجی است؟؟؟ کمی عقل هم خوب است

بنده پاسخ دادم Mokhtar Heydaryan

بحث با شما مثل بحث با یک آدم معمولی و منطقی نیست بحث با شما مثل بحث با یک  کودک نادان و  فوق العاده متعصب  است که به خودش قول داده است چیزی نفهمد چون فکر میکند همه مثل خودش و طایفه اش   حقه باز  و متقلب   و پدرسوخته هستند بحث سر این است که این کودک نادان  در هر بزنگاه به رنگی در می آید و بحث را  عوض میکند و  در جای که حرف از حق و نا حق کردن است سرش را مثل کپک زیر برف میکند و سخن ناصواب میگوید  بیچاره متعصب  لااقل به این فکر کن شاید عقلت کمی سر حال بیاید که   #امام_رضا نوشته است که اگر قائم ما خروج کند خون تا زیر زین های اسبان خوابیده خواهد  آمد  وجدآ اگر یک ذره انصاف هنوز باقی مانده باشد هر انسانی می فهمد که از زمان شمشیر و اسب بیش از  یکصد سال گذشته است

و اگر ظهور امام زمان بخواهد صورت بگرید  با سیف و شمشیر و اسب دیگر معنایی نمی دهد و به همین دلیل  ظهور حضرت باب  در ایران باید  همان  #ظهور_قائم  باشد   #شیخ_احمد_احسائی و #سید_کاظم_رشتی  در بیانات و آثار خود بشارت به ظهور قائم موعد دادند و از مبشرین ظهور الهی محسوب هستند و مقصود از نورین نیرین همین شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی هستند و اینکه شیخ احمد در چند مسئله با علمای شیعه مخالفت داشت و سبب تکفیر او هم همین متقدات خاص او بود از جمله آنکه اصول دین را بر چهار رکن نهاد ایشان نوشتند

  Ali Kargar

  از کوزه همان تراود که در اوست  کسی که دنبال رو حقه باز باشد و خود از این حقه بازی بهره برده باشد همه را حقه باز می‌بیند  اولا کسی که کودک است چه میفهمد تعصب چیست؟  دوما حقه باز تو و طایفه ات هستی که از یک سو برای توجیه و اثبات افکار پریشان و متوهم خودتان به اسناد و مکتوبات الهی و غیر الهی استناد میکنید و این خود ناشی از تهی بودن عقاید شما از الطاف الهی میباشد و میخواهید از تار عنکبوت برای خود لباس و خانه بسازید،  هر چه روایت و حدیث دروغ و بی ربط و متوهم در هر کتاب بی ارزش هست شده مستمسک اثبات افکار پریشان شما یعنی هر چه خرافات و دروغ و توهم و حقه بازی در مذاهب منحرف اسلامی مثل تصوف و غالیان و ادیان شرکی شرقی و شمنهای مغول و مانوی هست

همه را شما مصادره کردید و برای خود از آن دین ساختید و در این بین شاهد شما برای اثبات حقانیت شما کیست دم شما  از کدام موعود صحبت می‌کنید که هنوز وجود یا ظهور چنین موجودی خود جای هزاران پرسش دارد،

هنوز چنین چیزی ثابت نشده ادعا دارید منظور همان است که شما فکر می‌کنید  امام رضا گفته قائم ظهور میکند راست گفته چون قائم همان بهاءالله است ولی چون گفته شمشیر اشتباه کرده دوره شمشیر و اسب نیست، اگر این روایت صحیح نیست چگونه قائم را از آن بهاءالله فهمیدید، در حالی که گفته اسب و شمشیر، نیرین یعنی دو تا شیخ شما در کجا و در کدام کتاب و سند  حکایت افکار شما مثل این پرسش است که می‌پرسند آن چیست که در آسمان نیست طرف جواب می‌دهد قیچی، و واقعا افکار و استدلال شما آسمان قیچی میباشد،  اینجا گفته هادی یعنی بهاءالله آنجا نوشته ناجی یعنی بهاءالله  من هم زیاد در این بحثها نوشتم بهاءالله کمی تامل کنید شاید این هم نشانه باشد واقعا که به قول انیشتین….. انتها ندارد، پاسخ

Mokhtar Heydaryan

علت عصبانیت شما را نمی فهمم ولی  همانطور که حضرت باب مبشر امر بهائی با یک جمله عبا از تن و عمامه از سر آخوندها برداشت و نیاد نفسانی شون را آشکار کرد و انها این کینه را  هرگز فراموش نکردند و با خود این کینه را تا گور خواهند برد مطمئن باش شما هم با نقدهای که در مورد آیین بهائی و توهین های که در حق آبا و اجدادت بود و تربیت خانوادگی و شعورت را نشان دادی  کینه مرا  با خود به گور خواهی برد https://youtube.com/playlist?list=PLa0L_XoE3uM7oScPTq6gFpgr9M6bYzCuT https://giphy.com/gifs/gifnews-artists-on-tumblr-parker-jackson-oqb0RNkpchZqE

در مقابل، منتقدان به بخش دیگری از آیات قرآن برای ردّ مطابقت قرآن با علم اشاره می‌کنند. از این جمله می‌توان به آیات مربوط به تبدیل کفار و یهودیان به خوک و بوزینه[آیه ۴۰] اشاره کرد. محل بار آمدنِ منی در بدن مرد (بین صلب و ترائب) (سورهٔ طارق (آیه‌های ۵ تا ۷) یکی دیگر از مواردِ به اصلاح غیرعلمی است که دستمایهٔ انتقاد برخی قرار گرفته‌است. با این توضیح که این آیه‌ها محل بارآمدن منی مرد را قفسهٔ سینهٔ مرد می‌داند.[۹۴] همچنین به ماجرای کشتی نوح ایراد گرفته شده که نوح چطور توانسته از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کند؛ و این در حالی است که مارگولیز و شوارتس تخمین زده‌اند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار وجود دارد![۹۵] برخی از نویسندگان مسلمان در پاسخ، جهانی بودن طوفان نوح را رد کرده، عنوان کرده‌اند؛ بررسی الواح کهن از جمله سومری، بابلی و یهودی، عدمِ جهانی بودن طوفان نوح را نشان می‌دهد.[۹۶] و طبیعی است که عذاب طوفان برای کسانی باشد که سخن نوح به گوش آن‌ها رسیده و حجت بر آن‌ها تمام شده، نه همهٔ انسان‌های کرهٔ زمین. در چنین صورتی هدف از حمل حیوانات هم، حفظ نسلی از آن‌ها در منطقهٔ مورد نظر برای ادامه زندگی بعد از طوفان بوده‌است. چون مردمی که سوار کشتی شده بودند بعد از طوفان، برای ادامه زندگی، نیازمند این بودند که نسلی از حیوانات اهلی را داشته باشند. شواهد اکتشافی دو زمین‌شناس آمریکایی به نام‌های William Ryan و Walter Pitman بر منطقه ای بودن این طوفان صحه می‌گذارند.[۹۷] ماهیّت شهاب سنگ: قرآن شهاب سنگ‌ها را تیرهایی می‌داند که به شیاطینی تیراندازی می‌شوند که قصد استراق سمع از عالم بالا را دارند.[۹۸][۹۹] مسائل اخلاقی و خشونت نوشتار(های) وابسته: خشونت در قرآن و اسلام و خشونت خانگی جنگ و صلح به عقیده منتقدان، در زمان محمد، درجهٔ خشونتِ آیاتی که محمد بیان می‌کرد با گسترش اسلام افزایش می‌یافت.

اولین آیاتی که مسلمانان را به خشونتی نسبی دعوت می‌کرد هنگامی بود که در زمان دومین پیمان عقبه بیان شد. در این آیات (سوره حج، آیات ۴۱–۳۹) برای اولین بار حق حمل سلاح و دفاع به مسلمانان داده شد. اما حکم بعدی با قاطعیت بیشتری ابلاغ شد. در سال دوم هجری حکم دوم در مدینه در حالی صادر شد که به مسلمانان هشدار داده شده بود

ح که اندازه را نگه دارند و در اقدام به جنگ پیشی نجویند: «با کسانی که با شما جنگ می‌کنند، در راه خدا بجنگید و تعدی مکنید زیرا خدا تعدی کنندگان را دوست ندارد.»[آیه ۴۱] به عقیده منتقدان به تدریج که برتری مسلمانان بر دیگران آشکارتر شد، آن لحن نسبتاً ملایم آیه‌های قبلی جای خود را به احکام سخت‌تر و خشمگین‌تر داد و دیری نپایید که به حالت کاملاً خشن و آشتی‌ناپذیر درآمد؛ و آیهٔ زیر را به عنوان یک نمونه آیهٔ آشتی ناپذیر ذکر می‌شود: «دوست دارند همچنان که خود به راه کفر می‌روند شما نیز کافر شوید، تا برابر گردید پس با هیچ‌یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر سر باز زدند در هر جا که آن‌ها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ‌یک از آن‌ها را به دوستی و یاری برمگزینید.»[آیه ۴۲][۱۰۰] آیه بعد دو استثنا برای این حکم قائل می‌شود. «مگر آن افراد و اقوامی که با قومی پیمان دارند، که بین شما و آن قوم پیمان صلح برقرار باشد یا با شما سر جنگ نداشته باشند و توان جنگ با قوم خود را نیز ندارند و اگر خدا می‌خواست بر شما تسلّطشان می‌داد و با شما پیکار می‌کردند، اگر اینان از شما کناره گرفتند، نه با شما شدند و نه با دشمن شما، و اطاعت و تسلیم عرضه کردند، خدا برای شما علیه آنها تسلّطی نگذاشته‌است»[۱۰۱] پس از فتح مکه در سال هشتم هجری، آیاتی نازل شد که به ظاهر، بر جنگ با همه مشرکان، در هر مکان و زمان، دلالت دارد. به نظر برخی از مفسران و فقها، این آیات، به ویژه آیه ۵ سوره توبه،[آیه ۴۳] مشهور به آیه «سیف» آیات دیگری را که به گونه‌ای دالّ بر مدارا کردن با مشرکان هستند،

نسخ کرده‌است.[۱۰۲][۱۰۳] شماری از مستشرقان نیز در موافقت با حکم نسخ، گفته‌اند که تنها آیاتی که به ظاهر مسلمانان را به جهاد با مشرکان، از جمله اهل کتاب، در هر زمان و مکان، دعوت می‌کنند، به قوّت خود باقی‌اند و بقیه آیات، که وجوب جهاد را منوط به وجود شرایط خاصی مانند فتنه‌انگیزی دشمنان کرده‌اند، منسوخ شده‌اند.[۱۰۴] در مقابل، مخالفانِ نسخ، عقیده دارند که با توجه به قواعدِ نسخِ آیات قرآن و تاریخ و شأن نزول آیات .. مورد نظر، امکان نسخِ آن‌ها وجود ندارد.[۱۰۵][۱۰۶] قرآن در آیه ۵ سوره توبه (آیه سیف) خاطر نشان می‌کند: «وقتی ماه‌های حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید؛ و آن‌ها را اسیر سازید، و محاصره کنید، و در هر کمین گاه بر سر راه آن‌ها بنشینید! هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آن‌ها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»[آیه ۴۴

] مسلمانان این آیه را مخصوص مشرکان پیمان‌شکنی می‌دانند که پیمان صلح با مسلمانان را نقض کرده و به مؤمنان شبیخون زده و آنان را مظلومانه کشته‌اند. خداوند به پیامبرش اعلام می‌کند به این مشرکان اعلام بی زاری کن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ایمان بیاورند و بعد از چهارماه دیگر هیچ امنیتی ندارند و شما حق دارید هر جا این مشرکان محارب متجاوز پیمان‌شکن را یافتید، بکشید.

قرآن در ادامه سوره توبه ملاک حلال بودن خون مشرکان را بیان می‌کند: چگونه خون آنان حلال نباشد حال آن که آنان دربارهٔ مؤمنان هیچ حق خویشاوندی و پیمانی را رعایت نمی‌کنند[آیه ۴۵] و اگر بعد از عهد، پیمان شکستند و دین شما را به طعنه و تمسخر گرفتند،

پس آن پیشوایان کفر را بکشید؛ زیرا آنان را پیمان و عهد نیست. شاید دست از پیمان‌شکنی بردارند. چرا با قومی که پیمان شکستند و تصمیم بر اخراج پیامبر از وطنش گرفتند وابتدای بر دشمنی و جنگ با شما کردند، نمی‌جنگید؟[آیه ۴۶][۱۰۷] این آیه به صراحت اعلام می‌کند که این مشرکان هستند که وضعیت جنگ یا صلح را معین می‌کنند. در آیات زیر این امر صریح تر بیان می‌شود. «اگر به صلح متمایل شدند، تو هم با توکل بر خدا تمایل نشان بده و پیشنهاد صلح را بپذیر.»[آیه ۴۷] «گروهی دیگر هستند که می‌خواهند شما و قومشان در امنیت باشید. البته این قوم یک نفاق درونی دارند و هرگاه راه شرک و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو می‌کنند

(بر عکس گروه قبل که واقعاً دنبال صلح بودند). با این گروه اگر از جنگ با شما کناره نگرفتند و به شما صلح را پیشنهاد ندادند و دست از کشتار شما برنداشتند، بجنگید و هر جا یافتیدشان، بکشیدشان که ما برای شما علیه اینان تسلط کامل قرار داده‌ایم.»[آیه ۴۸] محققین مدافع اسلام اعتقاد دارند که آیات دعوت به جنگ خارج از زمینه ترجمه شده‌اند و اگر آیه‌ها را در متن ترجمه شوند، مشاهده می‌شود که قرآن با خشونت مخالف است[۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] و جنگ را تنها در حالت دفاع از خود مجاز می‌داند.[۱۱۱][۱۱۲] تهدید به مجازات در جهنم به عقیده منتقدین در ذهن یک مسلمان هیچ خدایی نیست مگر خدای محمدی که فرستاده اوست. تمام اصول زیستن نیز بر پایه درست بودن این ادعا است و مشرکین تهدید به مجازات شده‌اند.

«و[لی] کسانی که کافر شوند، و آیات خدا را تکذیب کنند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود»،[آیه ۴۹] «بگو: چه می‌بینید، اگر عذاب خدا به ناگاه یا آشکارا بر شما فرود آید، آیا جز ستمکاران هلاک می‌شوند؟ ما پیامبران را جز برای مژده دادن یا بیم کردن نفرستاده‌ایم پس هر کس، که ایمان آورد و کار شایسته کند، بیمناک و محزون نمی‌شود؛ و به کسانی که آیات ما را تکذیب کرده‌اند، به کیفر نافرمانیشان، عذاب خواهد رسید.

»[۱۱۳] روح خشونت‌ورزی در جای‌جای قرآن به چشم می‌خورد. به‌طور مثال قرآن در مورد نحوه مجازات ناباوران در جهنم می‌گوید: «آنان را که به آیات ما کافر شدند به آتش خواهیم افکند هر گاه پوست تنشان کامل برشته شود، پوستشان را از نو دهیم، تا عذاب خدا را بچشند. خدا پیروزمند و حکیم است.»[آیه ۵۰][۱۱۳] مجازات‌های تاریخی در گذشته قرآن چندین نمونه از داستان‌های متون قدیمی‌تر مذهبی همچون داستان ابراهیم را تکرار می‌کند. اغلب داستان‌های اینچنینی بر مجازات‌های الله تأکید می‌کنند یا در مورد خشونت او سخن می‌گویند و در نهایت مردم را به ترسیدن از الله مورد نظر، امکان نسخِ آن‌ها وجود ندارد.[۱۰۵][۱۰۶] قرآن در آیه ۵ سوره توبه (آیه سیف) خاطر نشان می‌کند:

«وقتی ماه‌های حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید؛ و آن‌ها را اسیر سازید، و محاصره کنید، و در هر کمین گاه بر سر راه آن‌ها بنشینید! هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آن‌ها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»[آیه ۴۴] مسلمانان این آیه را مخصوص مشرکان پیمان‌شکنی می‌دانند که پیمان صلح با مسلمانان را نقض کرده و به مؤمنان شبیخون زده و آنان را مظلومانه کشته‌اند. خداوند به پیامبرش اعلام می‌کند به این مشرکان اعلام بی زاری کن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ایمان بیاورند و بعد از چهارماه دیگر هیچ امنیتی ندارند و شما حق دارید هر جا این مشرکان محارب متجاوز پیمان‌شکن را یافتید، بکشید

. .

با این توضیح که این آیه‌ها محل بارآمدن منی مرد را قفسهٔ سینهٔ مرد می‌داند.[۹۴] همچنین به ماجرای کشتی نوح ایراد گرفته شده که نوح چطور توانسته از هر حیوانی یک جفت سوار کشتی کند؛ و این در حالی است که مارگولیز و شوارتس تخمین زده‌اند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار وجود دارد![۹۵] برخی از نویسندگان مسلمان در پاسخ، جهانی بودن طوفان نوح را رد کرده، عنوان کرده‌اند؛ بررسی الواح کهن از جمله سومری، بابلی و یهودی، عدمِ جهانی بودن طوفان نوح را نشان می‌دهد.[۹۶]

بر منطقه ای بودن این طوفان صحه می‌گذارند.[۹۷] ماهیّت شهاب سنگ: قرآن شهاب سنگ‌ها را تیرهایی می‌داند که به شیاطینی تیراندازی می‌شوند که قصد استراق سمع از عالم بالا را دارند.[۹۸][۹۹] مسائل اخلاقی و خشونت نوشتار(های) وابسته: خشونت در قرآن و اسلام و خشونت خانگی جنگ و صلح به عقیده منتقدان، در زمان محمد، درجهٔ خشونتِ آیاتی که محمد بیان می‌کرد با گسترش اسلام افزایش می‌یافت. اولین آیاتی که مسلمانان را به خشونتی نسبی دعوت می‌کرد هنگامی بود که در زمان دومین پیمان عقبه بیان شد. در این آیات (سوره حج، آیات ۴۱–۳۹) برای اولین بار حق حمل سلاح و دفاع به مسلمانان داده شد

تهدید به مجازات در جهنم به عقیده منتقدین در ذهن یک مسلمان هیچ خدایی نیست مگر خدای محمدی که فرستاده اوست. تمام اصول زیستن نیز بر پایه درست بودن این ادعا است و مشرکین تهدید به مجازات شده‌اند. «و[لی] کسانی که کافر شوند، و آیات خدا را تکذیب کنند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود»،[آیه ۴۹] «بگو: چه می‌بینید، اگر عذاب خدا به ناگاه یا آشکارا بر شما فرود آید، آیا جز ستمکاران هلاک می‌شوند؟ ما پیامبران را جز برای مژده دادن یا بیم کردن نفرستاده‌ایم پس هر کس، که ایمان آورد و کار شایسته کند، بیمناک و محزون نمی‌شود؛ و به کسانی که آیات ما را تکذیب کرده‌اند،

 «گروهی دیگر هستند که می‌خواهند شما و قومشان در امنیت باشید. البته این قوم یک نفاق درونی دارند و هرگاه راه شرک و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو می‌کنند (بر عکس گروه قبل که واقعاً دنبال صلح بودند). با این گروه اگر از جنگ با شما کناره نگرفتند و به شما صلح را پیشنهاد ندادند و دست از کشتار شما برنداشتند، بجنگید و هر جا یافتیدشان، بکشیدشان که ما برای شما علیه اینان تسلط کامل قرار داده‌ایم.»[آیه ۴۸] محققین مدافع اسلام اعتقاد دارند که آیات دعوت به جنگ خارج از زمینه ترجمه شده‌اند و اگر آیه‌ها را در متن ترجمه شوند، مشاهده می‌شود که قرآن با خشونت مخالف است[۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] و جنگ را تنها در حالت دفاع از خود مجاز می‌داند.[۱۱۱][۱۱۲] تهدید به مجازات در جهنم به عقیده منتقدین در ذهن یک مسلمان هیچ خدایی نیست مگر خدای محمدی که فرستاده اوست

و چرا گروهی از فرشتگان همراهش نیامده‌اند؟ پس قوم خود را گمراه ساخت تا از او اطاعت کردند، که مردمی تبهکار بودند. چون ما را به خشم آوردند، از آن‌ها انتقام گرفتیم و همگان را غرقه ساختیم. آنان را در شمار گذشتگان و داستان برای آیندگان کردیم.»[آیه ۵۱] شکست خوردن جالوت از داوود در قرآن به الله نسبت داده شده و به طرز مذهبی‌مأبانه‌ای نقل می‌شود: «چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: ای پروردگار ما، بر ما شکیبایی ببار و ما را ثابت قدم گردان و بر کافران پیروز ساز. پس به خواست خدا ایشان را بشکستند و داود جالوت را بکشت و خدا به، او پادشاهی و حکمت داد، و آنچه می‌خواست به او بیاموخت و اگر خدا بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین تباه می‌شد، ولی خدا بر جهانیان فضل و کرم خویش را ارزانی می‌دارد.»[آیه ۵۲][۱۱۳] کشتن نوجوانی به احتمال کفر در آینده در داستان موسی و خضر، خضر جوانی را می‌کشد:[۱۱۴] [موسی و خضر] رفتند تا به پسری رسیدند. [خضر] او را کشت. موسی گفت: آیا جان پاکی را بی‌آنکه مرتکب قتلی شده باشد می‌کشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی…[خضر گفت] اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند، ترسیدیم که آن دو را به عصیان و کفر دراندازد. خواستم تا به جای او پروردگارش چیزی نصیب‌شان سازد به پاکی بهتر از او و به مهربانی نزدیک تر از او.[آیه ۵۳] منتقدان درباب این آیه معتقدند که مجموعه قوانین کیفری دنیای مدرن، مجازات کودکان نابالغ را نمی‌پذیرند. همچنین هیچ فردی را نمی‌توان به احتمال آنکه ممکن است در آینده مرتکب جرم شود، مجازات کرد. مجازات به جرم ارتکابی تعلق می‌گیرد،

آن لحن نسبتاً ملایم آیه‌های قبلی جای خود را به احکام سخت‌تر و خشمگین‌تر داد و دیری نپایید که به حالت کاملاً خشن و آشتی‌ناپذیر درآمد؛ و آیهٔ زیر را به عنوان یک نمونه آیهٔ آشتی ناپذیر ذکر می‌شود: «دوست دارند همچنان که خود به راه کفر می‌روند شما نیز کافر شوید، تا برابر گردید پس با هیچ‌یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر سر باز زدند در هر جا که آن‌ها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ‌یک از آن‌ها را به دوستی و یاری برمگزینید.»[آیه ۴۲][۱۰۰]

 آیه بعد دو استثنا برای این حکم قائل می‌شود. «مگر آن افراد و اقوامی که با قومی پیمان دارند، که بین شما و آن قوم پیمان صلح برقرار باشد یا با شما سر جنگ نداشته باشند و توان جنگ با قوم خود را نیز ندارند و اگر خدا می‌خواست بر شما تسلّطشان می‌داد و با شما پیکار می‌کردند، اگر اینان از شما کناره گرفتند، نه با شما شدند و نه با دشمن شما، و اطاعت و تسلیم عرضه کردند، خدا برای شما علیه آنها تسلّطی نگذاشته‌است»[۱۰۱]

پس از فتح مکه در سال هشتم هجری، آیاتی نازل شد که به ظاهر، بر جنگ با همه مشرکان، در هر مکان و زمان، دلالت دارد. به نظر برخی از مفسران و فقها، این آیات، به ویژه آیه ۵ سوره توبه،[آیه ۴۳] مشهور به آیه «سیف» آیات دیگری را که به گونه‌ای دالّ بر مدارا کردن با مشرکان هستند، نسخ کرده‌است.[۱۰۲][۱۰۳] شماری از مستشرقان نیز در موافقت با حکم نسخ، گفته‌اند که تنها آیاتی که به ظاهر مسلمانان را به جهاد با مشرکان، از جمله اهل کتاب، در هر زمان و مکان، دعوت می‌کنند، به قوّت خود باقی‌اند و بقیه آیات، که وجوب جهاد را منوط به وجود شرایط خاصی مانند فتنه‌انگیزی دشمنان کرده‌اند، منسوخ شده‌اند.[۱۰۴] در مقابل، مخالفانِ نسخ، عقیده دارند

که با توجه به قواعدِ نسخِ آیات قرآن و تاریخ و شأن نزول آیات .. مورد نظر، امکان نسخِ آن‌ها وجود ندارد.[۱۰۵][۱۰۶] قرآن در آیه ۵ سوره توبه (آیه سیف) خاطر نشان می‌کند: «وقتی ماه‌های حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید؛ و آن‌ها را اسیر سازید، و محاصره کنید، و در هر کمین گاه بر سر راه آن‌ها بنشینید! هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آن‌ها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»[آیه ۴۴] مسلمانان این آیه را مخصوص مشرکان پیمان‌شکنی می‌دانند که پیمان صلح با مسلمانان را نقض کرده و به مؤمنان شبیخون زده و آنان را مظلومانه کشته‌اند. خداوند به پیامبرش اعلام می‌کند به این مشرکان اعلام بی زاری کن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ایمان بیاورند و بعد از چهارماه دیگر هیچ امنیتی ندارند و شما حق دارید هر جا این مشرکان محارب متجاوز پیمان‌شکن را یافتید، بکشید. قرآن در ادامه سوره توبه ملاک حلال بودن خون مشرکان را بیان می‌کند: چگونه خون آنان حلال نباشد حال آن که آنان دربارهٔ مؤمنان هیچ حق خویشاوندی و پیمانی را رعایت نمی‌کنند[آیه ۴۵] و اگر بعد از عهد، پیمان شکستند و دین شما را به طعنه و تمسخر گرفتند، پس آن پیشوایان کفر را بکشید؛ زیرا آنان را پیمان و عهد نیست. شاید دست از پیمان‌شکنی بردارند. چرا با قومی که پیمان شکستند

و تصمیم بر اخراج پیامبر از وطنش گرفتند وابتدای بر دشمنی و جنگ با شما کردند، نمی‌جنگید؟[آیه ۴۶][۱۰۷] این آیه به صراحت اعلام می‌کند که این مشرکان هستند که وضعیت جنگ یا صلح را معین می‌کنند. در آیات زیر این امر صریح تر بیان می‌شود. «اگر به صلح متمایل شدند، تو هم با توکل بر خدا تمایل نشان بده و پیشنهاد صلح را بپذیر.»[آیه ۴۷] «گروهی دیگر هستند که می‌خواهند شما و قومشان در امنیت باشید. البته این قوم یک نفاق درونی دارند و هرگاه راه شرک و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو می‌کنند (بر عکس گروه قبل که واقعاً دنبال صلح بودند). با این گروه اگر از جنگ با شما کناره نگرفتند و به شما صلح را پیشنهاد ندادند و دست از کشتار شما برنداشتند، بجنگید و هر جا یافتیدشان، بکشیدشان که ما برای شما علیه اینان تسلط کامل قرار داده‌ایم.»

[آیه ۴۸] محققین مدافع اسلام اعتقاد دارند که آیات دعوت به جنگ خارج از زمینه ترجمه شده‌اند و اگر آیه‌ها را در متن ترجمه شوند، مشاهده می‌شود که قرآن با خشونت مخالف است[۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] و جنگ را تنها در حالت دفاع از خود مجاز می‌داند.[۱۱۱][۱۱۲] تهدید به مجازات در جهنم به عقیده منتقدین در ذهن یک مسلمان هیچ خدایی نیست مگر خدای محمدی که فرستاده اوست. تمام اصول زیستن نیز بر پایه درست بودن این ادعا است و مشرکین تهدید به مجازات شده‌اند. «و[لی] کسانی که کافر شوند، و آیات خدا را تکذیب کنند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود»،[آیه ۴۹] «بگو: چه می‌بینید، اگر عذاب خدا به ناگاه یا آشکارا بر شما فرود آید، آیا جز ستمکاران هلاک می‌شوند؟ ما پیامبران را جز برای مژده دادن یا بیم کردن نفرستاده‌ایم

پس هر کس، که ایمان آورد و کار شایسته کند، بیمناک و محزون نمی‌شود؛ و به کسانی که آیات ما را تکذیب کرده‌اند، به کیفر نافرمانیشان، عذاب خواهد رسید.»[۱۱۳] روح خشونت‌ورزی در جای‌جای قرآن به چشم می‌خورد. به‌طور مثال قرآن در مورد نحوه مجازات ناباوران در جهنم می‌گوید: «آنان را که به آیات ما کافر شدند به آتش خواهیم افکند هر گاه پوست تنشان کامل برشته شود، پوستشان را از نو دهیم، تا عذاب خدا را بچشند.

خدا پیروزمند و حکیم است.»[آیه ۵۰][۱۱۳] مجازات‌های تاریخی در گذشته قرآن چندین نمونه از داستان‌های متون قدیمی‌تر مذهبی همچون داستان ابراهیم را تکرار می‌کند. اغلب داستان‌های اینچنینی بر مجازات‌های الله تأکید می‌کنند یا در مورد خشونت او سخن می‌گویند و در نهایت مردم را به ترسیدن از الله مورد نظر، امکان نسخِ آن‌ها وجود ندارد.[۱۰۵][۱۰۶] قرآن در آیه ۵ سوره توبه (آیه سیف) خاطر نشان می‌کند: «وقتی ماه‌های حرام پایان گرفت،